گفت‌وگو با وزیر امورخارجه درباره مبانی و مستندات «سیاست چندجانبه‏گرایی» دولت سیزدهم

از نظم تک‌قطبی به نظم چندجانبه

دورۀ پسا جنگ سرد در دورۀ پسا جنگ سرد و به‌ویژه در دهه‌های اخیر، کنشگران بین‌المللی متنوع و متعدد شده‌اند. بازیگران دیگر دوتا نیستند، ده‌ها بازیگر و کنشگر داریم. خب آیا این ده‌ها بازیگر و کنشگر، همه تأثیرگذارند؟ بله! هرکدام به‌اندازۀ وزنشان تأثیرگذارند

امیر راقب
پژوهشگر  علوم سیاسی

ظهور نظم جدید جهانی و گذار از نظم کنونی موضوعی است که محافل گوناگون آکادمیک در سال‌های اخیر به آن پرداخته و در خصوص ویژگی‌های دنیای پساامریکایی به ارائه دیدگاه خود مبادرت ورزیده‌اند. در چنین شرایطی اینکه مقامات مسئول در حوزه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران تا چه میزان به تغییرات رخ داده آگاهی دارند و جایگاه کشورمان را در دوران گذار چگونه ارزیابی می‌کنند، مسأله‌ای مهم و قابل تأمل است. گفت‌و‌گوی زیر با حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه دولت سیزدهم از همین رو اهمیت دارد. وی در این گفت‌و‌گو به بررسی مختصات و ویژگی‌های دوران گذار پرداخته و با بررسی سیر تحولات جهانی از جنگ سرد تاکنون جایگاه ایران و محور مقاومت در جهان کنونی را تشریح کرده است.

     اخیراً گفتارهایی دربارۀ نظم جهانی آینده مطرح شده است که برخلاف گذشته صرفاً محدود به محافل رسانه‌ای و روشنفکری نیست بلکه رفته‌رفته به محافل سیاست‌گذاری نیز راه یافته است. به نظر می‌رسد نظم جهانی روند تحولی را آغاز کرده است. جهان در حال عبور از نظم جهانی پسا جنگ سرد است؛ حتی می‌توان گفت از آن عبور کرده است. در این گذار، جمهوری اسلا‌می ایران «سیاست چندجانبه‌گرایی» را به‌عنوان سیاست رسمی خود اعلام کرده است و رئیس‌جمهور محترم در سخنرانی خود در مجمع عمو‌می‌سازمان ملل نیز بر این سیاست تأکید کرد. آشکار است که این سیاست متناسب با درکی از تحولات بین‌الملل و روند تحولی نظام جهانی ترسیم شده و در دستور کار قرار گرفته است. ما چه ادراکی از تحولات جاری بین‌المللی داریم که این سیاست را در پیش گرفتیم؟
از جای خوبی بحث را شروع کردید. پیش از سخن گفتن از نظم نوین جهانی، در ابتدا مروری کنیم بر اینکه اکنون در چه جهانی زندگی ‌می‌کنیم؟ مختصات جهان کنونی از نگاه یک پژوهشگر سیاست و روابط بین‌الملل چیست؟ به دوران پسا جنگ سرد اشاره کردید؛ بهتر است از اینجا شروع کنیم. نظم بین‌المللی در دوران جنگ سرد چه مختصاتی داشت و اینک در دوران پسا جنگ سرد، جهان چه مختصاتی دارد؟
من مایلم در سه حوزه به آن بپردازم: الف) ویژگی‌های کنشگران در دوران جنگ سرد و در دوران پسا جنگ سرد چیست؟ ب) نوع کنش در این دو محیط چگونه است؟ ج) مختصات و ویژگی‌های محیط کنش در دوران جنگ سرد و پسا جنگ سرد چگونه است؟
کنشگران در دورۀ جنگ سرد یک ویژگی بارز داشتند؛ آن‌ها معدود و انگشت‌شمار بودند. به‌بیان دقیق‌تر، فقط دو کنشگر اساسی در دورۀ جنگ سرد در جهان وجود داشت: ایالات متحدۀ امریکا و اتحاد جماهیر شوروی. قواعدی بین این دو کنشگر حاکم بود و رقابت و تخاصم بر قواعد حاکم بر مناسبات این دو کنشگر سایه انداخته بود. وحشتناک‌ترین بخش جهان دوران جنگ سرد، پدیدۀ بمب اتم بود. بمب اتم وحشتی استراتژیک در جهان ایجاد کرده بود. در روایت روزمره این‌گونه ‌گفته می‌شد که آمریکا و شوروی هر دو دستشان روی ماشۀ سلاح اتمی‌ است و هرکس زودتر شلیک کند، طرف مقابل را نابود ‌می‌کند. اما این وحشت راهبردی میان دو طرف با مکانیسم خط‌تلفن قرمز (Red Line) کنترل می‌شد. بین کرملین و کاخ سفید به‌طور نانوشته توافق شده بود که هروقت هرجایی در بلوک شرق یا غرب، تنش، بحران یا منازعه‌ای ‌در حال رسیدن به نقطۀ اوج بود با خط تماس تلفنی قرمز بین سران آمریکا و روسیه مدیریت بشود. نکتۀ مهم این است که در آن دوره دو بلوک داشتیم، کنشگران اصلی دوتا بودند، نه بیشتر. اما در دورۀ پسا جنگ سرد و به‌ویژه در دهه‌های اخیر، کنشگران بین‌المللی متنوع و متعدد شده‌اند. بازیگران دیگر دوتا نیستند، ده‌ها بازیگر و کنشگر داریم. خب آیا این ده‌ها بازیگر و کنشگر، همه تأثیرگذارند؟ بله! هرکدام به‌اندازۀ وزنشان تأثیرگذارند. آمریکا و روسیه همچنان کنشگرند، اما سه کشور دیگر عضو شورای امنیت سازمان ملل هم کنشگرند. ده کشور در حال چرخش عضو غیردائم شورای امنیت هم کنشگرند. یکایک واحدهای سیاسی در دنیای امروز کنشگرند، حتی واحدهای کوچک سیاسی هم کنشگرند. امروز در سطح غیردولتی، سازمان‌های مردم‌نهاد (NGO) نیز یکی از کنشگران مهم در جهان‌اند.
برخی از کنشگران هم کشور یا دولت نیستند؛ در بعد مثبت آن، آیا حزب‌الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی کنشگرند؟ حتماً کنشگرند. حزب‌اللهی که ‌می‌تواند نتیجۀ جنگ سی‌وسه‌روزه‌ای را که رژیم صهیونیستی با حمایت کامل آمریکا و غرب به راه ‌می‌اندازد، تغییر بدهد و ضامن امنیت لبنان و بلکه امنیت منطقه بشود، حتماً یک کنشگر مؤثر است. امروز در لبنان و در مواردی در منطقه، هیچ موضوعی به نتیجه نمی‌رسد مگر اینکه حزب‌الله لبنان در داخل لبنان کنشگری کند و بتواند مکمل یا تمام‌کننده باشد. امروز رژیم صهیونیستی، که برای توسعۀ اشغالگری‌اش آرزوی از نیل تا فرات را در سر داشت، خود را پشت دیوارهای بتنی چندمتری محبوس کرده است؛ در زندان بزرگی به نام فلسطین اشغالی. اما چه کسی این وضعیت را ایجاد کرده است؟ حماس و جهاد اسلامی. در بعد منفی هم، به‌عنوان نمونه، داعش، یک کنشگر است. داعش توانست هفتاد درصد زیرساخت‌های عراق و سوریه را ویران کند؛ صرف‌نظر از اینکه داعش چگونه در دل سیاست‌های آمریکا رشد کرد و چگونه به ابزاری برای تجزیۀ کشورهای اسلا‌می در منطقه تبدیل شد. داعش به دلیل وجود قهرمانان بزرگی چون سردار سپهبد شهید سلیمانی شکست خورد. لابی صهیونیست‌ها در غرب و جریان‌هایی در دولت آمریکا در کاخ سفید، حا‌می‌ داعش بودند. به خاطر دارم زمانی که معاون وزارت امورخارجه بودم، اوج فعالیت‌های داعش در منطقه بود. وقتی که داعش بیش از شصت درصد عراق را اشغال کرد، بیانیه‌ای داد و گفت ما وارد بغداد شدیم تا اهل‌سنت عراق را از دست شیعیانی که قدرت را در اختیار دارند نجات دهیم. همان زمان من در یک مصاحبۀ تلویزیونی گفتم اگر داعش و فرماندهان پرمدعایش واقعاً نگران وضعیت اهل‌سنت‌اند، لطفاً بروند از اهل‌سنت فلسطین حمایت کنند که حقشان را رژیم صهیونیستی پایمال کرده است. بلافاصله یکی از فرماندهانشان بیانیه‌ای را در سایتشان منتشر کرد و گفت ما هیچ راهبردی برای مقابله با اسرائیل نداریم! پس حتی داعش یک کنشگر است، کنشگری که ‌می‌تواند هفتاد درصد زیرساخت‌های دو کشور مهم در غرب آسیا را به چالش بکشد. پس در این دوران چه اتفاقی افتاده است؟ آشکار است که کنشگران و بازیگران متنوع و متکثر شده‌اند.

     این تکثر همچنان در یک فضای قطبی اتفاق افتاده یا فضا غیرقطبی شده است؟
این تکثر در یک محیط چندوجهی ایجاد شده است؛ در نظا‌می که در حال رفتن به‌سمت چندجانبه‌گرایی و فاصله گرفتن از نظام تک‌قطبی است. در دوران جنگ سرد محیط کنش پایدار بود؛ یک پایداری نسبی. اما امروز محیط کنش در بعد سیاسی خود ناپایدار است. به‌تعبیر ساده‌تر، یک محیط ژله‌ای است، محیطی که هنوز سفت و سخت نیست. وضعیت محیط بین‌الملل هنوز به‌گونه‌ای نیست که بشود روی زمین سفت پا گذاشت. البته برخی استراتژیست‌های غربی ‌معتقدند که این وضعیت ژله‌ای پس از پیروزی انقلاب اسلا‌می‌ در ایران آغاز شده است و هنوز نیز ادامه دارد؛ به‌گونه‌ای که محیط بین‌المللی و محیط منطقه‌ای نتوانسته است یک نظم پایدار به دست بیاورد.
پیش‌تر، آمریکایی‌ها نظام امنیت منطقه‌ای را مبتنی بر ژاندار‌می شاه در منطقه یا در برهه‌ای، مبتنی بر نظام دو ستونی بین ایران و عربستان، دنبال ‌می‌کردند. این چینش منطقه‌ای با پیروزی انقلاب اسلامی ایران فروریخت. اما چه نظمی جایگزین آن شد؟ آمریکایی‌ها در یکی‌دو دهۀ نخست تلاش کردند از طریق مقابله با انقلاب اسلامی و سرنگون کردن نظام جمهوری اسلا‌می ایران اوضاع را به همان محیط دلخواه قبلی برگردانند. فکر ‌می‌کردند با حذف ایران ‌می‌توانند چنین کنند، اما وارد هر معادله‌ای شدند، محاسبه‌شان غلط از آب درآمد. وقتی موفق نشدند، کوشیدند سازوکارها و ترتیبات امنیتی جدیدی در منطقه ایجاد کنند تا جایگزین ترتیبات مبتنی بر ژاندار‌می شاه در منطقه شود. گمان کردند ‌می‌توانند ایران را ایزوله کنند، اما باز هم به نتیجه نرسیدند. درنهایت به این نتیجه رسیدند که به‌دلیل موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک ایران و پاره‌ای دلایل دیگر، اصلاً نمی‌توان بدون لحاظ کردن جمهوری اسلا‌می‌ ایران ترتیبات سیاسی‌امنیتی جدیدی در منطقه ایجاد کرد. به این ترتیب، رویکردهای غلط آمریکا سبب شده است که در جهان کنونی همچنان یک محیط کنش پایدار نداشته باشیم.

     پس گویا در این محیط جدید، الگوی کنشگری جدیدی نیز متولد شده است؟
بله! نوع کنش در دوران جنگ سرد، به‌شدت سیاسی بود، سپس امنیتی شد و شاید در مناطقی رگه‌هایی از تنش‌های نظا‌می‌ شکل گرفت. اما در دو دهۀ گذشته، نوع کنش در جهان و ازجمله در هارت‌لند (heart land) جهان (منطقۀ غرب آسیا) به‌شدت نظا‌می و امنیتی، و کمتر سیاسی است. چرا به‌شدت نظا‌می‌است؟ برای نمونه در جریان جنگ تروریستی در سوریه، حداقل حدود ۷۵۰هزار سوری کشته و شهید شدند. خیلی وحشتناک است.

     و شمار آوارگانشان که میلیونی است.
بله، و آوارگان میلیونی که ناشی از جنگ تروریستی و مداخلات گستردۀ خارجی بود. آمار شهدای ما در ایران در سراسر دوران جنگ تحمیلی تقریباً حدود دویست‌هزار نفر است. شهید سردار حاج قاسم سلیمانی گفته بود ما حدود دویست‌هزار شهید دادیم، روستایی در ایران نیست که یک پرچم و یک مزار شهید در آن وجود نداشته باشد. ‌گفته بود در ایران حتی به یک کوره‌ده هم بروید، یک شهید دوران دفاع مقدس در آنجا دفن شده است. حالا ببینید سوریه‌ای که وسعت آن از ایران کوچک‌تر و جمعیت آن در مقایسه با ایران آن روز کمتر است، چه وضعیتی دارد. آمار شهدای عراقی از سال 2003 که آمریکایی‌ها عراق را اشغال کردند تا حدود دو سال پیش، بیش از یک‌میلیون و صدهزار نفر است. در دورانی که این اتفاق برای عراق افتاد، جمعیت آن حدود ۲۵میلیون نفر بود. الان، بر اساس آخرین اطلاعات رسمی‌ که منتشر کردند، جمعیت عراق حدود چهل تا چهل‌ویک میلیون نفر است. این چه معنایی دارد؟ یعنی نوع کنش در جهان معاصر به‌شدت نظامی، امنیتی و کمتر سیاسی است. در مجموع در محیط کنش، رگه‌هایی از همۀ انواع کنش دیده ‌می‌شود. این از ویژگی‌های دوران معاصر است. رگه‌هایی از دوستی، رقابت، دشمنی و خشونت وجود دارد؛ یعنی یک محیط همگن دیده نمی‌شود، محیط ناهمگن است.

     در این محیط «ناهمگن» بین‌المللی که گویا در یک «وضعیت انتقالی» هم هستیم، جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان یک بازیگر مؤثر، سیاست چندجانبه‌گرایی را در پیش گرفته و چنین به نظر می‌رسد که به‌نحوی از سیاست قبلی خود یعنی «موازنۀ منفی» فاصله گرفته، گامی به جلو برداشته و در پی یک سیاست مثبت و ایجابی است. در این محیط ناپایدار، ایران ذیل سیاست جدید خود چه نقشه‌ای را در نسبت با نظم جدید در حال شکل‌گیری دنبال ‌می‌کند؟ نظم مطلوب مدنظر ما چیست؟
باید توجه کرد درحالی‌که آمریکایی‌ها نتوانستند ترتیبات سیاسی‌امنیتی جدیدی در منطقه ایجاد کنند، جمهوری اسلا‌می ایران به‌ویژه در سه دهۀ گذشته توانست ترتیبات سیاسی‌امنیتی جدیدی را در منطقه ایجاد کند و یک ائتلاف منطقه‌ای را شکل بدهد. هدف این ائتلاف چیست؟ تثبیت امنیت و ایجاد آرامش در منطقه و حرکت منطقه به‌سمت ثبات، امنیت و رفاه بیشتر. در این چهارچوب، امروز در سخن گفتن از جمهوری اسلا‌می ‌ایران و متحدانش، از تعبیر «محور مقاومت» استفاده ‌می‌شود. محور مقاومت، واقعیتی است که در منطقه اتفاق افتاده است. کشورهای عضو محور مقاومت چه ‌می‌کنند؟ محور مقاومت در مقابل تلاش‌ها برای تجزیۀ منطقه و کشورهای اسلامی ایستاده است. راهبرد آمریکا در منطقۀ غرب آسیا به‌ویژه در دو دهۀ گذشته مبتنی بر تجزیۀ کشورهای اسلا‌می و تضعیف کشورهای منطقه است. هرچه این کشورها تضعیف ‌شوند، در مقابل، رژیم صهیونیستی باید تقویت شود. راهکار آمریکایی‌ها برتری رژیم صهیونیستی در منطقه است. اما به چه قیمتی؟ به قیمت تجزیۀ عراق، سوریه، عربستان، مصر، سودان و حتی تجزیۀ ایران. اما همزمان، جمهوری اسلا‌می ‌ایران و متحدانش برای تثبیت واقعی امنیت در منطقه در حال کنشگری‌اند.
جمهوری اسلا‌می ‌ایران باید بتواند در محور مقاومت، با نگاه به «سیاست همسایگی» مطرح‌شده در دولت دکتر رئیسی، منطقه را به اهل منطقه بازگرداند. باید قدرت تثبیت امنیت در منطقه و توسعۀ منطقه در دستان اهل منطقه باشد، در دست مردم و دولت‌های منطقه باشد، نه در اختیار مداخله‌گران خارجی. «سیاست چندجانبه‌گرایی» در جهان امروز، این فرصت را فراهم کرده که قدرت‌های نوظهور در عرصه‌های مختلف، نمود و بروز یابند. امروز جهان به قارۀ آسیا به‌عنوان یک فرصت نگاه ‌می‌کند. شعار «قرن ۲۱، قرن آسیا» با نگاه به ظهور قدرت‌های نوظهور اقتصادی و ظرفیت‌های غرب آسیا اعلام شد. امروز کسی به چین به‌عنوان یک نظام کمونیستی عقب‌مانده نگاه نمی‌کند، بلکه به اقتصاد آن می‌نگرد. شاخص‌های توسعۀ اقتصادی و سرمایه در چین و میزان قدرت مانور آن، بستری را فراهم کرده که آمریکا نمی‌تواند بگوید من به‌عنوان هژمون در آن بالا ‌می‌مانم و همه به‌صورت سلسله‌مراتبی باید از من تبعیت کنند؛ هرچند برای آن به سختی تلاش می‌کند. اما منافع ما به‌عنوان جمهوری اسلا‌می ‌ایران در چه راهبردی تأمین ‌می‌شود؟ در نظام مبتنی بر هژمون و یک‌جانبه‌گرایی آمریکا یا در یک نظام جهانی چندجانبه که قدرت انتخاب داریم؟ حتما در چهارچوب چندجانبه‌گرایی، ایران هم ‌می‌تواند یک کنشگر فعال و یک قدرت اصلی باشد.

     در سطح قدرت‌های بزرگ چگونه است؟ آیا جمهوری اسلا‌می ایران در عرصۀ بین‌الملل برای پیگیری ایدۀ مقاومت، به قدرت‌های بزرگ نیز نظری دارد؟ چراکه می‌دانیم که در مسیر تحقق نظم جدید جهانی، هم‌زمان چند کلان‏پروژه در حال پیگیری است. چین در حالِ پیش بردن طرح ابتکار جادۀ ابریشم است. پیمان شانگهای به ابتکار چین و همراهی روسیه شکل گرفت که سرانجام عضویت جمهوری اسلا‌می‌در آن تثبیت شد و دولت سیزدهم در این مسیر گام بزرگی برداشت. جمهوری اسلامی در سطح جهانی و به‏منظور پیگیری «سیاست مقاومت» با قدرت‏های بزرگی نظیر چین و روسیه که هریک کلان‏پروژه‏های تحولیِ خاص خود را در قبال نظم جهانی پیگیری می‏کنند، چه نوع مواجهه‏ای دارد؟
امروزه وقتی از ایران صحبت ‌می‌کنیم، یک سطح از هر برداشتی نسبت به انگارۀ ایران، به نقش ایران در محور مقاومت برمی‌گردد. بنابراین در سطح منطقه‌ای و در سطح جهانی، بخشی از حلقۀ ارتباطاتتان با محور مقاومت تعریف ‌می‌شود و بخشی دیگر از حلقۀ ارتباطاتتان با ظرفیت‌ها و ژئوپولیتیک کشورتان تعریف ‌می‌شود و در این ژئوپولیتیک است که نقش محوری ایران ‌می‌تواند به‌عنوان قلب ترانزیت شمال و جنوب و ترانزیت شرق و غرب طرح شود.
دکترین سیاست خارجی دولت سیزدهم مبتنی بر سیاست خارجی متوازن، دیپلماسی پویا و تعامل هوشمند است. وقتی ‌می‌گوییم سیاست خارجی متوازن، یعنی هرجا منافعی برای ایران هست، ما آنجاییم، اما همین اصل بنیادی و کلیدواژۀ «نه شرقی، نه غربی» که در قانون اساسی ما آمده، در حوزۀ استقلال سیاسی سرلوحۀ کار ماست. هرجایی که بخواهد خدشه‌ای به استقلال سیاسی ما وارد شود، آنجا موضع ما کاملاً روشن است. این‌طور نیست که امروز بخواهیم کشور را به روسیه یا چین گره بزنیم. ما در همکاری مشترک منافعی با روسیه و چین داریم، حتی منافعی با قارۀ آمریکا و اروپا داریم؛ پس در چهارچوب منافع اقدام ‌می‌کنیم. اقدامات آمریکا هم قبل از انقلاب و هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره خصمانه بوده است. تا وقتی هم که دشمنی و رفتار خصمانه‌اش را در مقابل جمهوری اسلا‌می ‌ایران به نمایش ‌می‌گذارد و رفتار و اعمالش در این چهارچوب است، سیاست ما در قبال آمریکا کاملاً روشن است. ولی فرض کنید اگر روزی دولتمردانی در آمریکا روی کار بیایند که به کشورها نگاه سلطه نداشته باشند و نخواهند از ایران بهره‌کشی کنند و در یک تعامل و منافع متقابل قرار بگیریم، آن‌گاه موضوع دیگری است.

     ‌یعنی می‌فرمایید همان‌گونه که از بلوک‌بندی دورۀ جنگ سرد عبور کردیم، در سیاست مقاومت جمهوری اسلا‌می ‌هم ما بلوک‌بندی نداریم. آنچه برای ما اصل است، حفظ استقلال و به‌عبارتی، کنترل نظام بر منابع داخلی و اقتدار سرزمینیِ خودش است. پس با هر کشوری که به این اصل لطمه نزند، ذیل همان سیاست امکان تعامل داریم.
ما دقیقاً از جهانی صحبت ‌می‌کنیم که مختصات آن دیگر مختصات دوران جنگ سرد نیست. اگر در آنجا دو کنشگر بودند با دو بلوک، حالا کنشگران متنوع‌اند. از نظر ما یکی از مختصات چندجانبه‌گرایی این است که نگاه از بالا به پایین و نگاه سلطه به دیگر کشورها نباید وجود داشته باشد و الا فرض کنید آمریکا کنار رفت و کشور دیگری به‌جای آن آمد، آن هم با همان رویکرد سلطه‌گرانۀ آمریکا؛ اگر این باشد، با این جابه‌جایی اتفاق خاصی در عرصۀ‌ جهانی نمی‌افتد.

     روایت‌هایی هم در داخل و هم در سطح جهانی عرضه ‌می‌شود که از وقوع «جنگ سرد جدید» ‌صحبت می‌کنند. این روایت، مجموعه تحولاتی از قبیل بحران کرونا و تبعات آن، جنگ اوکراین، مناقشۀ تایوان و از این دست مسائل را نشانه‌های از انتقال جهان به یک وضعیت دوقطبی یا سه‌قطبی جدید قلمداد می‌کند و معتقد است که جهان در حال رفتن به سمت تشدید بلوک‌بندی‌ها است و دست‌کم در آیندۀ میان‌مدت، چین و آمریکا به‌عنوان دو بلوک هم‏ارز در برابر هم قرار خواهند گرفت. عده‏ای که در داخل به این فرض قائل هستند معتقدند که جمهوری اسلامی ایران هم باید تصمیم بگیرد که در کدام‌یک از این بلوک‌های در حال شکل‌گیری بازی کند؟ به نظر شما چقدر این روایت واقع‌بینانه است؟
همان طور که در ابتدای بحث گفتم، من معتقدم که در وضع فعلی در محیط بین‌الملل، هم کنشگران متنوع شده‌اند و هم نوع کنش‌ها، به‌ویژه در هارت‌لند، به سمت فضای نظا‌می و امنیتی (البته به‌نحو محاسبه‌شده) و فاصله گرفتن از توافقات سیاسی پیش می‌رود. ما شاهدیم که امروزه اساساً نوع جنگ‌ها دارد تغییر ‌می‌کند. مثلاً جنگ ترکیبی پدیده‌ای است که از آن به‌عنوان یک جنگ نوین، یک روش نوین باید یاد کرد. در عراق، در دورۀ نخست‌وزیری آقای عادل عبدالمهدی، اتفاقاتی افتاد که به کناره‌گیری او منجر شد. طرف‌های آمریکایی که برنامه‌ریزی کرده بودند، در جلسه‌ای گفته بودند با استفاده از فضای مجازی و با کشاندن سی‌هزار نفر زن و جوان عراقی به کف میدان، در مقابل حدود چهل‌میلیون نفر مردم آن کشور، توانستیم دولت عادل عبدالمهدی را ساقط کنیم. همین کاری که این روزها در ایران خیلی برایش تلاش کردند که با تحریک اقلیتی، اهدافشان را برای تغییر ساختار در ایران یا تغییر نگاه جمهوری اسلا‌می ‌ایران عملی کنند، در همین چهارچوب الگوی پیاده‌شده در عراق بود. بنابراین جهان هنوز در دوران گذار و انتقال است: «از یک‌جانبه‌گرایی به چندجانبه‌گرایی». اما امروزه دیگر کسی مثل قبل نمی‌تواند از قطب صحبت کند. وقتی ‌می‌گوییم در حال گذار هستیم، در ادبیات سیاسی جنگ سرد این گذار از جهان تک‌قطبی به جهان چندقطبی بود، اما امروز از یک‌جانبه‌گرایی به چندجانبه‌گرایی است. لذا آن چیزی که منافع جمهوری اسلا‌می ‌ایران را تأمین ‌می‌کند، این است که جمهوری اسلا‌می ‌ایران با بازتعریف مکرر توانمندی‌ها، تولید و بازتولید قدرت خود و رفع مشکلاتش، ‌می‌تواند یک کنشگر اصلی در جهان باشد.

     یعنی نه ضرورت دارد و نه بایسته است که ذیل یکی از ارکان قدرت فعلی قرار بگیریم؟
دقیقاً. من وضع فعلی جمهوری اسلا‌می ‌ایران را به‌عنوان یک «قدرت فرامنطقه‌ای» تعریف می‌کنم. از منظر علوم سیاسی و روابط بین‌الملل، جمهوری اسلا‌می ‌ایران، امروز یک «قدرت فرامنطقه‌ا ی» است که از قدرت منطقه‌ای بالاتر است. ما در سطح جهانی یک کنشگر قوی و فعالیم، یعنی جمهوری اسلا‌می ‌ایران بسیاری از معادلات جهانی را ‌می‌تواند تغییر دهد. امروز، به‌صراحت ‌می‌توانیم بگوییم هشتاد‌ویک کشور برای سرنگونی متحد ما در سوریه وارد عمل شدند. جمهوری اسلا‌می ایران در مواجهه با این چالش، خودش را در معادله‌ای قرار داد که یک لایه آن داعش بود، یک لایه آن امکانات گسترده‌ای بود که فراهم کرده بودند و یک لایه دیگرش فشارهای فضای سیاسی بود، اما ایران توانست در تراز یک قدرت جهانی کنشگری داشته باشد. یک وقتی من در اوج دوران بحران سوریه به یکی از این کشورهای بزرگ سفری داشتم. یکی از مقامات عالی آن کشور به من گفت که آمریکایی‌ها از ما خواسته‌اند که در کنار بشار اسد نباشیم. علاوه‌براین، گفته‌اند رابطۀ شما با ایران خوب است، با ایرانی‌ها صحبت کنید و بگویید از بشار فاصله بگیرند، در ازای آن ما منافع ایران درآیندۀ سوریه را تأمین خواهیم کرد. آن فرد ‌گفت، ما بررسی کردیم، دیدیم از ابتدای انقلاب اسلا‌می در هر معادله‌ای که ‌ایران به آن وارد شده، به‌رغم مخالفت آمریکایی‌ها و برخی از کشورها، درنهایت جمهوری اسلامی ایران در آنجا توانسته حرف خودش را به کرسی بنشاند؛ گفت، ما درنهایت به آمریکایی‌ها گفتیم اگر فقط ما بودیم و بشار اسد، شاید این کار را ‌می‌کردیم، ‌می‌گفتیم عیبی ندارد، با شما معامله ‌می‌کنیم که آقای بشار اسد برود، نظام حکومتی برپا بماند، حتی حزب بعث هم بماند و یک نفر دیگر بیاید در رأس قدرت قرار بگیرد، اما یک بازیگر مهم به نام ایران هم در این معادله وجود دارد. ما نمونه‌های مختلفی دیدیم که اگر جمهوری اسلامی ایران در بازی‌ای در منطقه وارد شود، موفق بیرون ‌می‌آید. اگر تصمیم بگیریم که از بشار اسد عبور کنیم و فردا ایران از این بازی موفق بیرون ‌بیاید، آنگاه ما هم بشار اسد،هم سوریه و هم ایران را از دست خواهیم داد. لذا به آمریکایی‌ها گفتیم حاضر نیستیم چنین معامله‌ای با شما بکنیم؛ بگذارید ما سیاست خودمان را در منطقه دنبال کنیم، جلو برود و ببینیم به کجا ‌می‌رسیم. این به چه دلیل است؟ به‌دلیل ظرفیت کنشگری جمهوری اسلا‌می ‌ایران است.

     یعنی جمهوری اسلامی ایران به‌طور مستقل، سیاستش را خودش طراحی ‌می‌کند و خودش هم پیش ‌می‌برد، قدرت‌های بزرگ هم باید نگاه کنند به اینکه نظر ایران به هر حال باید تأمین شود.
وقتی که در عرصۀ اراده‌‌ورزی نگاه ‌می‌کنیم، ایران را واقعاً در تراز قدرت جهانی ‌می‌بینیم. اما در عرصه‌های دیگر باید ایران را یک قدرت فرامنطقه‌ای بدانیم؛ مثلاً باید بپذیریم که در عرصۀ اقتصادی چنین نیست. نه صرفاً به‌دلیل تحریم‌ها، بخش زیادی از آن به‌علت سوءمدیریت‌ها و مسائل دیگری است که در دولت‌های مختلف شکل گرفته و امروز دولت آقای دکتر رئیسی وارث این وضعیت است. ما باید بتوانیم شاخص‌های اقتصادی‌مان را تقویت کنیم و بهبود ببخشیم؛ اگرچه در بسیاری از  شاخص‌ها هم‌اکنون برتریم.
من آقای سعود الفیصل، وزیر خارجۀ اسبق سعودی، را چند ماه قبل از فوتش در جده دیدم. او گفت، چرا شما رابطه‌تان با آمریکا را درست نمی‌کنید؟ گفتم، شما ایده‌ای دارید؟ گفت، یک زمانی ملک (شاید ملک عبدالله بود) بیماری‌ای داشت که باید عمل جراحی خیلی ویژه‌ای انجام ‌می‌داد. رئیس‌جمهور وقت آمریکا آمده بود و مهمان ما بود. از او پرسید حالت چطور است؟ توضیح داد با چنین مشکلی مواجهم و حالا به‌دنبال درمان هستم. رئیس‌جمهور آمریکا به او گفت برای عمل بیا آمریکا، بهترین تیم درمان را در اختیارت قرار ‌می‌دهم. گفت، رئیس‌جمهور رفت و هفتۀ بعد پیام داده شد که بیمارستان آماده است، ‌برای مقدمات کار ملک ‌می‌توانید بیایید. گفت، من و وزیر بهداشت جلوتر رفتیم. در یکی از ایالت‌های آمریکا یک بیمارستان مجلل را تدارک دیده بودند. ما باید بررسی ‌می‌کردیم چه کسی ‌می‌خواهد پادشاه عربستان را جراحی کند که  رئیس‌جمهور آمریکا این‌قدر برایش مایه گذاشته است. گفت بعد از بررسی‌ها، وزیر بهداشت به من گفت تیم اصلی پزشکان که قرار است پادشاه را عمل کند، پنج نفر است که سه نفر از این پنج نفر متخصصان ایرانی‌اند و رئیس دپارتمان جراحی هم که قرار است این کار را انجام بدهد، یک متخصص ایرانی است. رئیس بیمارستان هم یک متخصص ایرانی است. سعود الفیصل گفت، من واقعاً تعجب کردم شما که تا این حد در آمریکا نفوذ دارید چطور این‌قدر در روابطتان باهم مشکل دارید؟ ‌گفت، البته خود ملک این خاطره را برای رئیس‌جمهور وقت شما تعریف کرده بود.
طی دوسه دهۀ گذشته علت این فشار حداکثری که غربی‌ها با تحریم به ایران آوردند واقعاً چه بود؟ به این علت بود که ما موشک دوربرد برای دفاع از کشور نداشته باشیم، برای این بود که ما در مدار زمین نتوانیم ماهواره قرار دهیم، برای جلوگیری از توسعۀ امکانات ما در حوزۀ فناوری بود، به این دلیل بود که در فناروی هسته‌ای موفق نشویم. زمانی اینجا در وزارت خارجه، آقای دکتر صالحی وزیر بود و ما از نزدیک با او کار می‌کردیم. خب می‌دانید، او در دانش هسته‌ای جزو دانشمندان تراز اول جهانی است. ‌می‌گفت دانش هسته‌ای در هر کشوری نیست؛ اینکه قدرت‌ها این‌قدر به آن حساس‌اند و نمی‌گذارند ایران دانش هسته‌ای داشته باشد، به این دلیل است که کشوری که به دانش هسته‌ای می‌رسد باید همۀ دانش‌ها را با هم داشته باشد، چون دانش هسته‌ای یک دانش تجمیعی است؛ فیزیک، شیمی، ریاضی، محیط زیست و بسیاری علوم دیگر با هم در این دانش جمع می‌شوند؛ لذا همۀ این تخصص‌ها در کشور باید در یک ترازی بالا بیاید که وقتی در کنار هم قرار ‌می‌گیرند، از دانش هسته‌ای به‌عنوان خروجی بهره‌برداری شود. از یک منظر خوب ‌می‌فهمند که وقتی دانش هسته‌ای در ایران رشد کند، یعنی شاخه‌های مختلف علوم در ایران رشد کرده است. اتفاقاً در همین اوضاع تحریم‌ها ما بیشترین پیشرفت را در صنعت دفاعی، صنعت هسته‌ای و شماری دیگر از صنایع داشتیم. من تردید ندارم که به همت دختران و پسران باانگیزه و پرتلاش کشورمان، در همۀ عرصه‏ها بالاترین پیشرفت‏ها را خواهیم داشت و این مسیر تداوم خواهد یافت. امروز جمهوری اسلامی ایران یکی از فعال‏ترین کنشگران علمی و در عرصۀ دانش، صاحب تولید مقالات علمی قابل‌توجه است. مردم ما به این تلاش‎ها بر خود می‏بالند.

 

بــــرش

‌ گویا یکی از خصیصه‏های وضعیتی که در آن به سر می‏بریم، کم‏رنگ شدنِ مرز میانِ «امر ملی»، «امر منطقه‏ای» و «امر جهانی» است. در این چهارچوب، هر اقدا‌م جمهوری اسلا‌می ‌در سطح منطقه باید درون یک طرح کلان جهانی دنبال شود. مجموعه اقدامات جمهوری اسلامی ایران در سطح منطقه، «سیاست مقاومت» را تثبیت کرده است. یعنی به برکت خون شهید سلیمانی و شهدای محور مقاومت، چنانکه فرمودید، بازیگری تحت عنوان محور مقاومت به رسمیت شناخته شده است. اکنون چه امکاناتی ذیل «سیاست چندجانبه‌گرایی» فراهم است تا بلوک مقاومت به یک بلوک جهانی تبدیل شود؟ برای محور مقاومت چه امکاناتی در سطح جهانی برای ائتلاف و اتحاد ‌می‌بینید؟
مقاومت چند لایه دارد. یک لایۀ محور مقاومت در منطقه، مقاومت در مقابل جاه‌طلبی‌ها و تجاوزهای رژیم صهیونیستی است. لایۀ دیگر، مقاومت در مقابل اقدامات نظام‌های سلطه است و لایۀ سوم، مقاومت در معنای عام؛ یعنی ایستادگی برای حفظ استقلال سیاسی. مقاومت در این معنای عام، وجه مشترک رهبران مقاومت است. میان کسی که در آمریکای لاتین است با کسی که در غرب آسیاست، فاصلۀ جغرافیایی زیادی وجود دارد؛ بنابراین مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی در آمریکای لاتین به معنای جغرافیایی آن چندان معنایی ندارد اما حمایت آن‌ها از فلسطین، در لایۀ سوم معنادار است. در لایۀ سوم معنای مقاومت، جوهرۀ پیام مقاومت، ایستادگی برای استقلال کشورهاست. این استقلال در حوزۀ استقلال سیاسی و در حوزۀ حفظ منابع و سایر توانمندی‌ها و ظرفیت‌های هر کشور است که در اختیار دارد. این ایده، جهان‌پسند و جهان‌شمول است. همه علاقه‌مندند. خود آمریکا هم که می‌خواهد به‌عنوان یک هژمون بماند، می‌خواهد استقلال خودش را حفظ کند؛ اما مشکل اینجاست که دیگران را هم تحت‌سلطۀ خود می‌خواهد. مقاومت، در معنای سیاسی خود، قرار نیست هیچ سلطه‌ای ایجاد کند؛ برای مثال، خیلی از دولت‌ها در جهان ممکن است به آفریقا کمک کنند، ولی در ازای هر کمک ناچیز خود می‌خواهند چند معدن آفریقا را تصاحب کنند، اما نوع نگاه جمهوری اسلا‌می ‌ایران، نوع نگاه انقلاب اسلامی، این است که فناوری را به آفریقا منتقل کند. توانمندسازی قارۀ آفریقا و مردم آفریقا برای جمهوری اسلا‌می ‌ایران مهم است. خب این توانمندی چه کمکی ‌می‌کند؟ امروز همۀ دنیا ‌می‌گویند یکی از ریشه‌های پیوستن جوانان به قطب تروریسم در هر کشور یا در هر منطقه‌ای، فقر و عدم توسعه‌یافتگی این کشورهاست. دنبال کردن ایدۀ توانمندسازی مناطق و کشورها در این چهارچوب معنا پیدا ‌می‌کند. به همین دلیل است که امروز در جهان نه نام امام خمینی ناشناخته است، نه نام آیت‌الله خامنه‌ای ناشناخته است و نه نقش سردار سلیمانی ناشناخته است. در اقصانقاط جهان، از آمریکا گرفته تا آمریکای لاتین و آفریقا و آسیا، این مفهوم از مقاومت و این جایگاه مقاومت شناخته شده است.