مقالهای در تحلیل وضعیت جمهوری اسلامی ایران
مهلکات پانزدهگانه حکمرانی ما!
رابطه جوانان و انقلاب اسلامی در سالهای اخیر بهکرات شنیده میشود که اگر نسلهای متولد دهههای 10 و 20 و 30 و 40 خواهان انقلاب بودند نسل امروزه دیگر آن آمال و امیال را ندارد و دلیلی هم وجود ندارد که نسل موجود خود را متعهد و مقید به خواستهها و آرزوهای نسلهای پیشین کند
دکتر سعید زیباکلام
استاد فلسفه دانشگاه تهران
در این مقاله میخواهم به چند سؤال بپردازم. سؤال، «انقلاب به دنبال چه بود؟»، بنیاناً اشتباه است زیرا انقلاب رویداد اجتماعی ـ سیاسی بسیار بزرگی است که برآیند اعمال و اقدامات سیاسی تعداد زیاد یا بسیار زیادی از انسانها است. انقلاب، موجود خودآگاه یا ذیشعوری نیست که بتوان سؤال کرد: انقلاب (انقلاب اسلامی) به دنبال چه بود؟ همچنان که بعدا خواهیم دید این نکته فوقالعاده مهم و پردلالت است.
اشتباه دوم و مرتبط با اولی این است که برای انقلاب (انقلاب اسلامی) ماهیت، ذات، سرشت و یا جوهری بتراشیم و سپس با موتور محرکه مجموعه آمال و امیال و آرمانهای خود در آسمانهای بیکران تخیلات، پروازی فلسفی کرده برای آن ماهیت و ذات ازلی و ابدی و بعضاً الهی قائل شویم.
اشتباه سوم و بسیار رایج عاقبتسوز این است که آن ماهیت یا ذات و سرشت خودساخته را به نهادهای نظام و شیوه حکمرانی و به حاکمان بچسبانیم، بهطوری که تصور شود ممیزات نظام و حکمرانی و حاکمان به نحو تمییزناپذیری همان «انقلاب» است؛ به عبارت موجزتر، نظام و حکمرانی و حاکمان یعنی انقلاب!
انقلاب به دنبال چه بود؟ و چه سودی برای ما مردم داشت؟
«انقلاب به دنبال چه بود؟» سؤالهای بسیار نابجایی را در دل خود میپروراند از قبیل اینکه «انقلاب برای ما چه کرد؟»، «انقلاب چه سودی برای ما مردم داشت؟» گویی انقلاب موجودی است ذیشعور و ارادهمند که مستقل از خواست و اراده و اقدامات یا مبارزات مردم و رهبرانشان، از عرصهای بیرون از ایران وارد شده و اهدافی داشته که متأسفانه به اهدافش نرسیده و یا به کمی از اهدافش رسیده. امیدوارم خطاآمیزی و خطاانگیزی این قبیل نگرشها که برای انقلاب وجودی مستقل و ماورای فرهنگ سیاسی و عرصه سیاست ما فعالان سیاسی قائل میشود بهقدر کافی روشن باشد.
تا اینجا تحلیلام از انقلاب جنبه سلبی داشته است. اینک لازم است ایجاباً اضافه کنم که انقلاب اسلامی محصول یا برآیند مبارزات و فعالیتهای کم یا زیاد بسیاری از افراد و اقشار و طبقات ملت است که اهداف و آرمانهایی را از سالها پیش تعقیب میکردهاند. بخشی از این برآیند در مقطعی - سال 57 - بخشی از موانع بزرگ تحقق آن آرمانها - رژیم فاسد شاه - را از سر راه برمیدارد. «رژیم شاه باید برود»، هدفی سلبی و کوچک اما ناگزیر و بسیار ضروری آن مبارزات چندین ده ساله بود. «سقوط رژیم شاه» نه تنها انقلاب نیست که از آرمانهای بزرگ انقلاب هم محسوب نمیشود، اگر چه گام کوچکی است که برای تحقق آن آرمانها لاجرم باید برداشته میشد.
یکی از اشتباهات بسیار بزرگ و رایج در این چهل و چهار ساله این است که انقلاب معادل سقوط رژیم شاه دانسته شده، در حالی که آرمانهای بزرگ انقلاب - استقلال، آزادی، حکومت عدل اسلامی - که بتدریج در جریان مبارزات چندین دهه مبارزان تقویم شده بود راه بسیار دراز و موانع بسیار سترگی پیش روی خود داشت.
«آرمانهای انقلاب» را دنبال کنیم یا «انقلاب» را؟
سالیانی است که برای اجتناب از این اشتباهات بزرگ و مهلک، اولاً قائل شدهام که سقوط رژیم شاه تنها اولین گام انقلاب است. ثانیاً و بسیار مهمتر، تلاش کردهام برای اجتناب از اشتباهات سهگانه فوقالذکر، تا آنجایی که ممکن بوده، به عوض «انقلاب» از «آرمانهای انقلاب» سخن بگویم تا از ملعبهشدن انقلاب و دستخوش امیال و مطامع شدن آن ممانعت کنم. روشن است که «آرمانهای انقلاب» و نهضت مردم ایران برای استقلال و آزادی و حکومتی عادلانه لنگرگاهی برای مفهوم انقلاب و نهضت ملت ایران فراهم میکند؛ لنگرگاهی که ثبت در تاریخ است و نمیتواند به سهولت مصادره به مطامع و امیال پلید امروز و فردای رجالی شود.
لازم است بیدرنگ اضافه کنم که در اینجا، همچون همهجا، این امکان وجود دارد تا آن «تاریخ» مجدداً به گونهای بازسازی و روایت شود تا مطامع و منافع حاکمان متکاثر ثروت و قدرت را تأمین کند. این «بازتاریخنگاری» کاری است که اگر در همه انقلابها و نهضتهای به کرسی قدرت رسیده رخ نداده باشد در اکثر آنها کم یا زیاد صورت گرفته است. و از همینرو است که اصرار دارم در اکثر مواضع ممکن از «آرمانهای انقلاب» سخن بگویم و نه از «انقلاب».
چه چیزی موجب تداوم انقلاب میشود؟
سؤالی که نوعاً در این عرصه مطرح میشود این است که چه چیزی موجب تداوم انقلاب میشود؟ این سؤال هم مانند سؤالات کلیشهای بد و غلط صورتبندیشدهای است همچون «انقلاب به دنبال چه بود؟» این سؤال برای انقلاب وجودی مستقل و قائم به خود قائل میشود و حال آنکه ابداً چنین هویتی ندارد که تداوم آن موضوعیتی داشته باشد. ما میتوانیم از چگونگی و میزان تحقق آرمانهای انقلاب سؤال کنیم. میتوانیم از میزان پایبندی حاکمان و مقامات نظام به آرمانهای انقلاب سؤال کنیم. به همین ترتیب، میتوان و باید از سیاستها و راهبردهای مقامات مختلف نظام از جهت تضعیف یا تقویت آرمانهای انقلاب سؤال کنیم. به عبارت شفافتر، به عوض سؤال از چه چیز موجب تداوم انقلاب میشود باید اولاً سؤال از چیستی آرمانهای انقلاب کرد؟ و ثانیاً از اینکه چه میزان جمهور مردم، همان کسانی که جریان اعتراضی گستردهای نام انقلاب را بهوجود آوردند، از تحقق آن آرمانها رضایت نسبی دارند و خواهان تداوم نظامی هستند که متکفل تحقق آن آرمانها است.
لازم است بیدرنگ اضافه کنم که «نظام» هم همچون «انقلاب» مفهومی است که باید مورد بازنگری قرار گیرد. نظام خوب است یا بد، موفق است یا ناموفق و هکذا، سؤالاتی است بسیار مبهم و در نتیجه پاسخ به آنها هم، به تبع، از آن ابهام و غبارآلودی رنج میبرد. باید ابتدا برای خود روشن کنیم منظورمان از نظام چیست. آیا مراد نهادهای مختلف حکومتاند؟ و یا مقامات و مدیران؟ و یا قانون اساسی؟ و یا سیاستها و رویهها و هنجارهای حاکم؟ و یا ابرسیاستها و ابربینشهایی است که بر فراز آن نهادها، مقامات، قانون اساسی و سیاستها و رویهها و هنجارهای حاکم قرار دارد و به آنها روح و جان میبخشد؟ و یا مجموعهای است مرکب از برخی از مقولات فوق؟
کسی که به کل نظام را قبول ندارد آیا بهدرستی میفهمد که دقیقاً چه میگوید؟ آیا بهوضوح میداند چه میخواهد؟!
به کرات شنیده میشود که این یا آن رجل از نظام عبور کرده در حالی که وقتی با انظار و تحلیلهایش مواجه میشویم آشکار میشود که وی نسبت به برخی مقولات فوقالذکر نگاه حذفی ندارد. ضمن اینکه برخی از نهادهای نظام را بنیاناً قبول ندارد، نسبت به برخی دیگر صرفاً خواهان جرح و تعدیلی کم و بیش است. برایم ابداً روشن نیست که فردی که هیچیک از مقولات فوق را قبول ندارد و قائل است که بالکل نظام را قبول ندارد آیا بهدرستی میفهمد که دقیقاً چه میگوید؟ و آیا بهوضوح میداند چه میخواهد؟ آری! میتوان به تمام یا برخی از نهادهای نظام کم یا زیاد انتقاد داشت، میتوان برخی یا بسیاری از نهادهای نظام را بنیانا مخل و مضر برای حاکمیت عادلانه و جمهوریت و مردمسالاری دانست و خواهان حذف آنها بود. میتوان برخی یا بسیاری از مقامات و مدیران نظام را نالایق و بلکه فاسد و مفسد دانست و خواهان عزلشان بود. میتوان همچنین به برخی یا بسیاری از اصول قانون اساسی انتقاد داشت و خواهان حذف یا جرح و تعدیلشان بود. اما قائلشدن به اینکه نظام بالکل ویران است و حذفشدنی و یا بالکل آباد است و ستودنی، فقط میتواند از عدم آشنایی قائل آنها از «امر حکمرانی» خبر دهد.
رضایت مردم از «تحقق آرمانهای انقلاب» باید ملاک ارزیابی ما از انقلاب باشد
گفتیم که به عوض سؤال از «چه چیز موجب تداوم انقلاب میشود؟» باید اولاً از چیستی آرمانهای انقلاب سؤال کرد و ثانیاً از میزان رضایت نسبی جمهور مردم از تحقق آن آرمانها، آرمانهایی که نظام متکفل تحقق آنها است. «استقلال»، «آزادی»، و «حکومت اسلامی» سه شعار کلان عموم مردم در سالهای مشرف به گام اول انقلاب است. این سه شعار در واقع تبلور آمال و امیال عموم اقشار و طبقات ملت ایران بود. آمال و امیالی چون:
1.فرمانبرداری و پاسخگویی حاکمیت به ملت، نه به اجانب و دول دیگر.
2.بهرهمندی از آزادی نقد و نقادی از رفتارهای سوء مسئولان و سیاستهای ساحات مختلف حکمرانی.
3.آزادی تجمعات و راهپیماییهای اعتراضی علیه نهادهای مختلف حاکمیت.
4.آزادی تشکیل و فعالیت تشکلها و احزاب سیاسی.
5.مقابله جدی و شفاف با هرگونه حیف و میل و غارت اموال عمومی از سوی حاکمان.
6.توزیع عادلانه ثروت و قدرت.
7.محو و نابودی انواع تبعیضات و برتریجوییها از سوی مقامات و سرمایهداران بزرگ.
8.اختلاس و ارتشا و فساد اقتصادی و سیاسی از تمام سطوح عرصه حکمرانی زدوده شود.
9.شایستگیها و تلاش انسانها مبنای بهرهمندی آنان از مواهب مختلف شود.
10.فقر و محرومیت از سیمای جامعه رخت بربندد.
11.ایستادگی در مقابل قلدری و زورگوییهای مستکبران خارجی.
12.حمایت از ملل محروم و به استضعافکشیده در مقابل مستکبران.
13.هیچ صنف و قشر و طبقهای مصون و معاف از حسابرسی عمومی و نقادی نباشد.
14.ارزشهای اسلامی در تمام عرصهها محقق شود.
لزوم حکمرانی عادلانه
پیشتر در مناسبتهایی گفتهام که برای عموم مردم نه استقلال و نه آزادی هرگز جایگاه بسیار ملموس، جدی و حساس حکمرانی عادلانه را نداشته و منتظَر است که کماکان نداشته باشند. عموم ملت ایران، اعم از طبقات محروم و مستضعف و طبقات تحصیلکرده و مبارزان سیاسی، عموماً تعرض نهادینهشده و بدون مجازات به بیتالمال، تبعیضات گسترده، حقکشیها در بهرهمندی از امکانات و منابع ملی و اشرافیگری اقتصادی و سیاسی اصحاب دربار زر و زور ستمشاهی را در تجربه زیسته خود در آن دوران داشتند و نسبت به آن دردمند و رنجور و بعضاً معترض بودند. اما استقلال و آزادیهای سیاسی بیشتر یا حتی عمدتاً مسأله طبقات تحصیلکرده و مبارزان سیاسی بود و به اعتقاد من، کماکان هست. اگر هم طبقات مستضعف نسبت به آرمان آزادی احساسی هم داشتند بیشتر در حد خفقان و وحشتی بود که ساواک ـ سازمان اطلاعات و امنیت کشور ـ آرام و بیسر و صدا در دل مردم افکنده بود. اگر همین طبقات فراگیر مستضعف از نقش ژاندارمی رژیم شاه برای استکبار جهانی احیاناً خبری اجمالی هم میداشتند، برایشان نه دردناک بود و نه چندان در اولویت خواستهها و آمالشان. با این اوصاف، نباید فهم این نکتهسنجی دشوار باشد که رویهمرفته برای جمهور مردم رفع تبعیضات در ساحات مختلف، رفع و دفع جدی و بدون کمترین مماشات هرگونه تجاوز به بیتالمال، مقابله با هرگونه اشرافیگری و توزیع عادلانه و رویهمرفته برابرانه امکانات و منابع ملی نخستین و بزرگترین و مهمترین خواسته و آرمان محسوب میشود.
سخنرانی امام درباره مجانی کردن آب و برق و اتوبوس برای مستضعفان
با این مقدمه تمهیدی، اینک لازم است از خود سؤال کنیم خواص مردم در آن سالهای منتهی به برداشتن گام اول انقلاب از شعار «حکومت اسلامی» که در یکی از مصاحبههای امام خمینی(ره) در پاریس غیرمنتظرانه تبدیل به «جمهوری اسلامی» شد، چه فهم و تلقی داشتند؟ در مقالات دیگری این موضوع را کاویدهام و لذا در اینجا به فراخور نیاز بحث به اختصار تمام بدان میپردازم.
بدون تردید در آن سالها، محتملترین و منتظَرترین اثر «رساله ولایت فقیه» است. اگر این رساله را برای یافتن پاسخ به سؤال حکومت اسلامی دارای چه ارکان، اصول، ابرسیاستها، و ابربینشها است با دقت بخوانیم آنگاه درمییابیم که آن اثر اساساً معطوف به تشریح چیستی حکومت اسلامی و نظامات و راهبردهای آن نیست. آن اثر دو هدف اصلی و عمده را تعقیب میکند؛ یکی استدلال فقهی و نقلی برای ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و دوم برای اینکه نشان دهد حکومت اسلامی یعنی «حکومت فقیهان». سایر آثار یا اساساً مربوط به حکومت اسلامی و نظامات آن نمیشد و یا غالباً در سطح حمد و ثنای حکومت اسلامی باقی مانده بود. به بیانی شفافتر، اگر اظهارات رهبران را ملاک قرار دهیم هیچکس تلقی روشن یا حتی سایهروشنی از اصول و ارکان حکومت اسلامی نداشت.
و اما عامه مردم! آنان به طریق اولی تلقی و فهم روشنی نداشتند مگر آنچه طی سالهای مدیدی، آن هم به طور جسته و گریخته و بندرت، حرف و حدیثی از نحوه حکمرانی امیرالمؤمنین شنیده باشند. با این وصف، با توجه به تجربه تلخ و عسرتبار عموم مردم از حکمرانی ستمشاهی، تلقی ضمنی مردم از حکومت اسلامی، حکومتی بود که در آن محرومیت محرومان، تجاوز حاکمان و وابستگان آنها به بیتالمال، تبعیضات متعدد در بهرهمندی از ظرفیتها و منابع مختلف ملی و هرگونه اشرافیت به کل معدوم و منتفی میشود. برای فهم بهتر فضای آن دوران مناسب است سخنرانی امام در مدرسه فیضیه در 10 اسفند 57 درباره مجانی کردن آب و برق و اتوبوس برای مستضعفان را ملاحظه کنیم.
آیا میتوان از نسل امروز انتظار قبول آمال نسلهای قبلی را داشت؟
پیش از اینکه به میزان رضایتمندی جمهور مردم از نظام و در نتیجه به چگونگی تداوم نظام بپردازیم لازم است دو نکته اغلب مغفول اما بسیار بنیانی را به تحلیل بشکافم. در سالهای اخیر بهکرات شنیده میشود که اگر نسلهای متولد دهههای 10 و 20 و 30 و 40 خواهان انقلاب بودند نسل امروزه دیگر آن آمال و امیال را ندارد و دلیلی هم وجود ندارد که نسل موجود خود را متعهد و مقید به خواستهها و آرزوهای نسلهای پیشین کند.
نکته اول این است که علیالمبنا این سخن حق و عادلانهای است که نمیتوان و نباید از نسلهای بعدی انتظار قبول آمال نسلهای قبلی را داشت. هر نسلی ارزشها و بینشها و آمال خود را دارد و اگر بنا باشد به ارزش- بینشها و آمال نسلها احترام گذارد نمیتوان استثنا گذاشت و آمال نسلی را بر نسل دیگر رجحان و اولویت بخشید.
«نباید» از نسلهای بعدی انتظار داشت چون توجیهی برای آن انتظار وجود ندارد. و «نمیتوان»، زیرا آن انتظار در عمل و بتدریج منجر به اکراه و اجبار و استبداد میشود. نکته دوم این است که مگر نسلهای قبل از گام اول انقلاب چه آمال و امیالی داشتند که گفته میشود نسلهای امروزه خواهان آنها نیستند؟ فوقالعاده سرنوشتساز است که میان آنچه نسل پیشاانقلاب میخواسته و آنچه تدریجا در پساانقلاب از جانب مقامات نظام نهادینه و تحققیافته، بدقت تمییز و تفکیک کنیم مبادا تصور شود که متأسفانه اغلب چنین تصور میشود که فعالان سیاسی و عامه مردمِ پیشاانقلاب همین سیاستها و بینشهای مضمرِ اعمالشده فعلی را خواهان بودهاند. به عبارت دیگر، چنانچه نسلهای امروز بتوانند خود را از چنبره تبلیغات نظام و هم از سیطره تبلیغات ضدانقلاب داخلی رها کنند و تلاش کنند آمال و امیال نسلهای پیشاانقلاب را به درستی بازیابی کنند درخواهند یافت که خواستههای پدران و اجدادشان رویهمرفته همانند آمال آنها است.
به تأکید تمام باید تصریح کرد که نه فقط عامه مردمِ پیشاانقلاب، همان اکثریت مستضعف، هیچگاه خواهان هیچیک از ابربینشها و ابرسیاستهای ویرانگرِ ضدعدالتیِ افسادیِ اشرافیتپرورِ فقر و محرومیتزایِ راهبردی نظام نبودند که به جرأت میتوان گفت هیچ یک از فعالان سیاسی و رهبران را هم نمیتوان تصور کرد حتی به یکی از بینشها و ابرسیاستهای راهبردی امروز نظام باوری داشتند. اما آن راهبردهای نانوشته نامصرح چیستند:
1. ابربینش راهبردیِ نظام مقدس است.
2. نظام خطاناپذیر و فسادناپذیر است.
3. ابربینش راهبردیِ نظام یعنی مقامات نظام.
4. ابربینش مقامات و نهادهای نظام مصون از خطا و فسادند.
5. ابرسیاست مصونیت مقامات نظام از نقد و نیز تعقیب قضایی.
6. ابرسیاست راهبردی پنهانکاری.
7. ابربینش راهبردی صغارتپذیری (همان ولایتپذیری) مردم.
8. ابرسیاست راهبردی تضعیف منظم و مستمر جمهوریت و مردمسالاری، و کاهش فزایندۀ قدرت سیاسی مردم توسط مقامات قدرتمند نظام، از جمله از طریق ایجاد شوراهای عالی فراقانونیِ بلانظارت.
9. ابرسیاست راهبردی پیوند اعتبار و قدرت و امنیت نظام به اعتبار و قدرت و امنیت مسئولان سطوح بالای نظام و در نتیجه، پنهانسازی و لاپوشانی مداوم فساد و مفسدان نظام و به تبع، بیزار کردن مردم از عرصه سیاست و از نظام.
10. ابرسیاست راهبردی امنیت را عمدتاً در قدرت نظامی و انتظامی و اطلاعاتی و قضایی دیدن.
11. ابرسیاست راهبردی منظم و مستمر تبعیض در بهرهمندی از مواهب و امکانات ملی.
12. ابرسیاست راهبردی هماهنگ در اختفای هر چه بیشتر اطلاعاتی که انتشار آنها لازمه مقبولیت و مشروعیت هر چه گستردهتر نظام است. این ابرسیاست به آرامی و بسیار تدریجی امنیت را نرمافزارانه از درون فرسوده و نابود میکند.
13. اَبَرسیاست معافیت تعداد قابلتوجهی از نهادهای اقتصادی، تجاری، مالی و رسانهای بسیار بزرگ از هر نوع حسابرسی و نظارت نهادهای عمومی و رسانهای.
14. اَبَرسیاست راهبردی نهاد قضایی را تابع مصلحتاندیشیهای سیاسی و جناحی کردن و آن را تبدیل به ابزاری در خدمت زر و زور و تزویر نمودن.
15. ابرسیاست راهبردی تبعیض میان روحانیان و غیر روحانیان در عرصه سیاست و حکمرانی.
حق این است که بلافاصله اضافه کنم بهرغم اینکه در مکتوبات و گفتار رهبران و فعالان سیاسی شناختهشده وجیهالملّه کمترین اماره و اشارتی به هیچ یک از مهلکات پانزدهگانه فوق نشده اما هیچ بعید نمیدانم که بتوان با تحلیلهای موشکافانه بذر برخی از آنها را بطور ضمنی در برخی از انظار و بینشهای برخی از رهبران یافت. برآیند بخشی از آن مهلکات عبارتند از تضعیف مردمسالاری و جمهوریت، بیگانهکردن مردم از نظام و سیاستورزی و عرصه سیاست، فساد مالی و سیاسی، نهادینه شدن رویههای استضعافی و فقرزا و بوجود آمدن نهاد پنهان و پرقدرتی بنام دربار زر و زور و تزویر. در این موقف فرصت نشان دادن چگونگی تبعات و نتایج آن مهلکات پانزدهگانه نیست. در مقالات و مصاحبهها و یادداشتهای متعدد، بسیاری از این مهلکات را طی سالیانی موشکافی کردهام.
امیدوارم با این تحلیل روشن شده باشد که اولاً عامه و خاصه مردم، همان نسلهای متولد دهههای ده و بیست و سی و چهلِ پیش از انقلاب به هیچوجه نه تنها خواهان این شرایط اجتماعی و اقتصادی و نحوه حکمرانی نبودند که بر عکس، با کثیری و بل اکثریتی از سیاستهای راهبردی و نتایج مهلک آنها مخالف بودند. از جمله نکات مهم مُنطوی در این تحلیل این است که چنانچه برای نسلهای امروزه مدعی نفی انقلاب آشکار شود که این شیوه حکمرانی و این روند فقرزای استضعافی اشرافیتزا هیچ نسبتی با آرمانها و امیال نسلهای انقلابکرده ندارد آنگاه آن سخن بسیار معروفشده درباره تعارض میان آمال و امیال دو نسل پیشاانقلاب و پساانقلاب بنیاناً مضمحل و منتفی میشود.
در مناسبتهای مختلف پیشتر گفتهام که بنده ابداً منکر برخی از دستاوردهای نرمافزاری و سختافزاری نظام در این چهل و اندی سال نیستم و به برخی از آن دستاوردها افتخار هم میکنم لیکن با توجه به تجربه زیسته ناگوار و پررنج و عسرت هر دو نسل پساانقلاب و پیشاانقلاب، ضروری و بل حیاتی میدانم که نظام برای تداوم حیاتش بسرعت در آن مهلکات پانزدهگانه، که از مقوّمات اصلی شیوه حکمرانی جاری است، تجدیدنظر
بنیانی کند.
بــــرش
»انقلاب به دنبال چه بود؟» سؤالهای بسیار نابجایی را در دل خود میپروراند از قبیل اینکه «انقلاب برای ما چه کرد؟»، «انقلاب چه سودی برای ما مردم داشت؟» گویی انقلاب موجودی است ذیشعور و ارادهمند که مستقل از خواست و اراده و اقدامات یا مبارزات مردم و رهبرانشان، از عرصهای بیرون از ایران وارد شده و اهدافی داشته که متأسفانه به اهدافش نرسیده و یا به کمی از اهدافش رسیده. امیدوارم خطاآمیزی و خطاانگیزی این قبیل نگرشها که برای انقلاب وجودی مستقل و ماورای فرهنگ سیاسی و عرصه سیاستِ ما فعالان سیاسی قائل میشود بقدر کافی روشن باشد.
«چه چیزی موجب تداوم انقلاب میشود؟» از جمله سؤالات کلیشهای بد و غلط صورتبندیشدهای است همچون «انقلاب به دنبال چه بود؟». این سؤال برای انقلاب وجودی مستقل و قائم به خود قائل میشود و حال آنکه ابداً چنین هویتی ندارد که تداوم آن موضوعیتی داشته باشد. ما میتوانیم از چگونگی و میزان تحقق آرمانهای انقلاب سؤال کنیم. میتوانیم از میزان پایبندی حاکمان و مقامات نظام به آرمانهای انقلاب سؤال کنیم. به همین ترتیب، میتوان و باید از سیاستها و راهبردهای مقامات مختلف نظام از جهت تضعیف یا تقویت آرمانهای انقلاب سؤال کنیم. به عبارت شفافتر، به عوض سؤال از چه چیز موجب تداوم انقلاب میشود؟ باید اولاً سؤال از چیستی آرمانهای انقلاب کرد؟
»رژیم شاه باید برود» هدفی سلبی و کوچک اما ناگزیر و بسیار ضروری آن مبارزات چندین ده ساله بود. «سقوط رژیم شاه» نه تنها انقلاب نیست که از آرمانهای بزرگ انقلاب هم محسوب نمیشود، اگر چه گام کوچکی است که برای تحقق آن آرمانها لاجرم باید برداشته میشد. یکی از اشتباهات بسیار بزرگ و رایج در این چهل و چهار ساله این است که انقلاب معادل سقوط رژیم شاه دانسته شده، در حالی که آرمانهای بزرگ انقلاب ـــ استقلال، آزادی، حکومت عدل اسلامی ـــ که تدریجاً در جریان مبارزات چندین دهه مبارزان تقویت شده بود راه بسیار دراز و موانع بسیار سترگی پیشِ روی خود داشت.