فیلم اوپنهایمر زیر پاهای فیل رم کرده حقیقت

اتاق تاریک آخرالزمان!

نعمت‌الله سعیدی

نویسنده

مشکل فقط این نبود که کوروش پرستان عاشق «فقط وطن» مدام آرزو می‌کردند امریکا و اسرائیل به ایران حمله کنند (حتی اگر رسماً از بمب اتم استفاده کنند!) یا براندازان ادعا می‌کردند ملت فلسطین اصلاً سرزمین نداشته (پس کجا زندگی می‌کرده؟!) و یا آتئیست‌ها و دین‌ستیزها مدعی می‌شدند سرزمین اسرائیل را خدا به صهیونیست‌ها داده (پس چطور خدا وجود ندارد؟!) یا طبق کدام قوانین سازمان بین‌الملل (که اسرائیل بیش از دویست قطعنامه‌اش را قبول ندارد) می‌شود به ده‌ها کلیسا و مسجد و بیمارستان حمله کرد و هر پنج دقیقه یک کودک را کشت و... بلکه: مشکل این بود که حالا دیگر فقط فحش می‌دادند.
دیگر بحث نمی‌کردم و فقط نگاه می‌کردم. نگاه می‌کردم به مهم‌ترین بازتاب‌های رسانه‌ای که... مثلاً:
1- با پابرهنگان دوستی کن چون کفشی ندارند که در آن ریگی باشد. [مثل پابرهنه‌های حماس...]‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آدم‌ها بطور میانگین در روز بیش از دوبار دروغ می‌گویند [تهیه کنندگان هالیوود و سیاستمداران کاخ سفید در ثانیه] بیشتر این دروغ‌ها به‌خاطر طفره رفتن از جواب دادن به سؤالات است. [حماس چه هدفی از حمله به اسرائیل داشته؟] سعی کنیم سؤالات خصوصی از هم نپرسیم تا به هم دروغ تحویل بدهیم! ملتِ بی‌سواد، ‌زاده نمی‌شود، ساخته می‌شود.
[ملت امریکا تا همین چند سال پیش، روزی بیشتر از هشت ساعت تلویزیون تماشا می‌کردند و فیلم می‌دیدند؛ اما نه در حد اپنهایمر!] بی‌سوادی حقیقی ربطی به معلومات و تحصیلات ندارد. بی‌سوادی یعنی: شبکه محبوب اجتماعی را که باز می‌کنی، تمام صفحات پر باشد از روزمرگی آدم معروف‌ها، مسخره‌بازی معروف نماها، قضاوت‌های بی‌سروته و توهین‌های شرم‌آور! نه از مطالب آموزشی خبری باشد، نه از چهار کلام حرفِ حساب! [البته علی کریمی و مهناز افشار و فرح‌نژاد و... مبارز سیاسی فرهیخته محسوب می‌شوند.]
بی‌سوادی یعنی توی صفحه و روی پروفایلت بنویسی به بهشت نمی‌روم اگر مادرم آنجا نباشد و کمی آن‌طرف‌تر، مادرت از بی‌توجهی‌ات بغض‌ کرده باشد؛ بی‌سوادی یعنی: سگ‌هایی که به طور میانگین ماهی بین پنج تا سی میلیون تومان خرجشان است. از غذای مخصوص گرفته که از مرزهای ترکیه وارد می‌شود تا مسواک مخصوص و صابون و شامپوی مخصوص و غیره. وگرنه کامنت‌هایی که در اینستاگرام در مورد کودکان سرزمینمان می‌گذاریم خرج خاصی ندارند.کل خرج و مخارج این پست یک عکس است که از گوگل پیدا کنیم و یک متن که از تلگرام کپی کنیم. مدفوع سگ و کودکان زباله خوار سرزمین من! با جنگ‌های ترکیبی باید با بی‌سوادی مدرن مبارزه کرد...] جاستین بیبر، خواننده معروف، عکس ویرانه‌های غزه را گذاشته و از فالوورهایش خواسته برای مردم اسرائیل دعا کنند! شاعری به نام جواد گفته: باید به تحولات خوش‌بین باشیم / مشغول به واردات از چین باشیم / ای‌کاش یکی به ما بگوید تا کی؟ / ما قلک مردم فلسطین باشیم؟! کاربر دیگری پاسخ داده: در کرب و بلا بی‌طرفان بی‌شرفان‌اند / تاریخ همان است، حسینی و یزیدی... صادق زیباکلام نمی‌دانم در کدام جهنم‌دره‌ای نوشته: قطع آب و برق، دارو و غذا، سوخت و کمک‌های اولیه به دو میلیون و دویست هزار ساکنین نوار غزه همان قدر غیرانسانی، غیراخلاقی و محکوم است که قتل‌عام جوانان اسرائیلی که در کنسرت شرکت کرده بودند توسط نیروهای حماس که وارد اسرائیل شده بودند.
یکی این متن را در جهنم‌دره‌ای دیگر کپی کرده و زیرش اضافه کرده: حرف حساب! ما هم به اوپنهایمر گفتیم فعلاً خفه شو جواب این کریستوف خودمان را بدهیم (ریپلای شده به بنده که پاسخ بدهم): از هر دوی اینها غیرانسانی‌تر... حرف‌زدن از انسانیت (انسانیت به‌شرط کنسرت! طفلکی‌های در حال عیاشی!) وقتی است که... مظلوم (دو میلیون و دویست هزار انسان ‌همیشه زخم‌خورده و سوگوار - چه با کنسرت و چه بی‌کنسرت!) علیه ظالم قیام کرده است! و خفقان گرفتن... در تمام روزها و سال‌هایی که همین تحریمِ دو میلیون انسان بی‌گناه... بشدت تداوم دارد. (با این برهان بی‌شرمانه اساسی که: به ما چه؟!) از ذهن و زبان امثال این جماعت چیزی غیر از وقاحت و بی‌شرمی بیرون نمی‌آید. باقی جملاتی که در [آکلاد] بود اضافات خودمان بود. من هم به تحولات خوش‌بین هستم. / هر چند ز حرف مفت غمگین هستم. / تا کور شود هر آنکه نتواند دید/ من قلک مردم فلسطین هستم... (سعی می‌کنم دیگر وسط متن‌های دیگران چیزی نگویم.
 بین جریانات سیاسی فلسطین تنها سازمان آزادیبخش همیشه موضع مسئولانه و درست داشته است. سایر جریانات یا در دامان اسلامیسم بودند و یا ناسیونالیسم. در دهه هفتادی هم امثال جورج حبش و جبهه خلق برای آزادی فلسطین و جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین که خود بنیانگذار جنبش ناسیونالیسم عرب بودند برای آن که رضایت شوروی را جلب کنند خود را مارکسیست - لنینیست معرفی کردند؛ اما همان سیاست ناسیونالیستی و هدف قراردادن غیرنظامیان و ربودن هواپیمای مسافربری، تیراندازی به اتوبوس غیرنظامیان و... را پیاده کردند که حتی صدای اعتراض شوروی هم بلند شد و تمام کمک‌های مالی و نظامی را قطع کرد که مجبور به تجدید سیاست خود شدند.
در اواسط دهه هشتاد مارکسیست‌های جوان فلسطینی حزب مردم فلسطین را تشکیل دادند که نه‌تنها موجودیت اسرائیل را می‌پذیرفت بلکه مخالف ترور علیه غیرنظامیان بود و از مبارزات سیاسی و اجتماعی و همکاری با بلوک ضد اشغال اسرائیل و حق دفاع مشروع فلسطینی‌ها دفاع می‌کرد!... سازمان آزادیبخش فلسطین، حزب مردم فلسطین و اتحادیه دموکراتیک فلسطین تا زمان ترور یاسر عرفات عملاً رهبری جنبش فلسطین برای آزادی را بر عهده داشتند. با ترور یاسر عرفات، ناامیدی جامعه فلسطینی، عدم عمل درست و منطقی احزاب نامبرده و پول بادآورده رژیم ایران و قطر و اخوان‌المسلمین مصر به حماس باعث شد که از احساسات سرخوردگی مردم فلسطین استفاده شده و حماس بخشی از جامعه فلسطین را سمت خود کشاند اما دست حماس هم برای مردم فلسطین رو شد و حماس با درگیری نظامی در غزه با ائتلاف فتح و کنترل آن و اعمال دیکتاتوری مردم غزه را به گروگان گرفت. حماس نه نماینده مردم فلسطین! بلکه لکه ننگی بر جنبش دموکراتیک و آزادیخواهانه مردم فلسطین است که مانع تحقق آرمان‌های آنها می‌شود. درون اسرائیل نیز حزب سوسیال - دموکرات کارگر، حزب سوسیالیست - دموکراتیک مرتز، حزب کمونیست، حزب تروتسکیستی مبارزه سوسیالیستی، ائتلاف سیاسی سوسیالیستی هدش، حزب سوسیال - لیبرال اردوگاه ملی و حزب لیبرال یش‌عتید از تشکیل کشور مستقل فلسطینی کنار اسرائیل بر اساس مرزهای سال ۱۹۶۷ و در صورت ممکن سال ۱۹۴۷ دفاع می‌کنند و حاکمیت شرق اورشلیم را برای فلسطین و غرب اورشلیم را برای اسرائیل می‌دانند و رهبری بلوک ضد اشغال را در دست دارند و با حزب مردم فلسطین، اتحادیه دموکراتیک فلسطین و جامعه مدنی فلسطین رابطه دارند و با هم در جهت احقاق حقوق مردم فلسطین و اسرائیل تلاش می‌کنند. [الآن‌ هم در تمام مناطقی که تشکیلات خودگردان کنترل می‌کند خوشبختی از در دیوار ریخته... توسط فلسطینیان منطقی جمع‌آوری‌ شده... و به اروپا و حتی به شهرک‌های جدید اسرائیلی صادر می‌شود. تمام اخبار ناآرامی‌ها در این مناطق نیز مربوط به فلسطینیانی است که از این‌ همه خوشبختی خسته و سرخورده شده‌اند.]توییت جرج بوش: من معتقدم یک طرف این درگیری وقیح است؛ و آن اسرائیل نیست. [تویی؟! یا ترامپ؟] اگر حقیقت برایمان مهم باشد.
2- قطعاً با بازنشر این چند نمونه گزینش شده، نمی‌توان ژئوپلیتیک رسانه‌های امروز ایران و جهان را ترسیم کرد؛ اما می‌توان اندکی به‌ دشواری گفت‌و‌گو... و حتی حرف‌زدن در این شرایط پی برد. شرایطی که اتفاقاً هر کسی به‌راحتی می‌تواند برای تأیید مواضع و باورهای قبلی و قلبی خودش کلی شواهد و دلایل از اتفاقات پیش‌رو پیدا کند.(دقیقاً مثل یادداشت نوشتن در مورد فیلم‌ها!) شرایطی که انگار اکثر آدم‌ها و طیف‌های فکری و اعتقادی و... همه چیز را به نفع اثبات مواضع قلبی (کمثل الحجر او اشدّ قسوه...) و قبلی خود می‌بینند. هم حماس متوجه می‌شود که تنها گزینه پیش رویش مقاومت است و هم صهیونیست‌ها به این نتیجه می‌رسند که باید نسل‌کشی و جنایت‌های خود را تشدید کنند. از اصلاح‌طلب، اصولگرا، سلطنت‌طلب، برانداز، تجزیه‌طلب، کمونیست، آتئیست، دین‌ستیز، دین‌گریز، فمینیست، غرب‌گرا، منافق و... حتی دموکرات‌ها و جمهوریخواهان امریکا، همه تصور می‌کنند شرایط موجود را بهتر می‌فهمند و تفسیر می‌کنند. همه خیال می‌کنند الان بهترین شرایط برای جذب هوادار از بین توده‌های مردم عادی است. مردمی که خیلی وقت است به دلیل گسترش میان‌مایگی و سطحی شدن تمام مفاهیم عمیق به کمک رسانه‌های مجازی، دیگر خودشان را جزو عوام نمی‌دانند و احساس بی‌سوادی یا کم‌سوادی نمی‌کنند.
(روایت داریم در آخرالزمان آدم‌های بی‌سواد بیشتر از فضلا و علما حرف می‌زنند و نمی‌گذارند صدا به صدا برسد!) وقتی با ده دقیقه جست‌و‌جوی اینترنتی می‌توان از فیزیک کوانتوم گرفته تا مقولات عشر و تاریخچه واقعی جنگ‌های جهانی و انواع یوفوها و مکاتب مختلف فلسفه سیاسی و اقتصادی و... در مورد همه چیز نظر کارشناسی داد، یا نظرات دیگران را رد و تأیید کرد، چرا نباید همه به این باور برسند که واقعاً طرفدار و عنصر فعال حزب یا مکتبی هستند؟! الغرض، این روزها همه می‌توانند هر مواضعی بگیرند و همه چیز را به نفع خود تفسیر و تأویل کنند. دراین‌بین انگار یک چیز قطعی و مشترک است: این ماجرا همان قدر مخاطره‌آمیز و بحرانی است که فرصت‌ساز. تمام دنیا تبدیل به یک اتاق تاریک شده و فیل واقعیت رم کرده است! هر جا پا می‌گذارد، می‌تواند ویرانی و بحران ایجاد کند. توده مردم در تمام دنیا متوجه نیستند که چقدر فاصله‌شان با مرز فروپاشی تمام ساختارهای اجتماعی اندک شده است. تبدیل‌شدن نماز به تمرینات یوگا، مراسم کلیسا به اپرا، روزه به رژیم کاهش وزن، یکسان پنداشتن یوفوها با اجنه و شیاطین و حتی فرشتگان، بی‌اعتبارشدن برق‌آسای دلار، قدرت‌گرفتن اراذل‌واوباش به‌صورت گروه‌های شبهه نظامی (بدون هیچ مرام و مسلک سیاسی!) فروپاشی ناگهانی ارزش‌های سنتی مثل قبح همجنس‌گرایی و بی‌حجابی و سگ‌بازی در خانواده‌های مسلمان و مشروب خوردن و مست‌کردن زنان در محافل زنانه، قلیان کشیدن کودکان مقابل چشم پدران و... غارت‌شدن امکانات و تجهیزات دولتی توسط خود کارمندان نهادها و سازمان‌ها و... حاکم شدن آنارشیسم در ماهیت قدرت‌های جهانی!
اما در این فضای متشنج دوقطبی‌زدگی‌ها، تنها تفکراتی می‌توانند تبدیل به یک قطب شوند که یا واقعاً آن قدر از نور حقیقت برخوردار هستند که حداقل زیر پای‌شان را نشان دهد و به سمت یکدیگر جذب شوند، یا تاریکی مطلق می‌تواند چنان محصور و محاصره‌شان کند که نتوانند به هیچ سمت دیگری گام بردارند. مثلاً صدها حزب و گروه مخالف که هیچ ربطی به هم ندارند، به نفع اسرائیل موضع‌گیری می‌کنند و از این طرف شیعه و اهل‌ سنت و حتی باقیمانده احزاب سوسیالیستی و کمونیستی سابق در جهان عرب برعکس! الغرض، نسبی‌گرایانه هم نگاه کنیم، آنهایی که واقع‌گرایش به حقیقت‌طلبی دارند به سمت یکدیگر جذب می‌شوند و آنهایی که حقیقت ستیزی در وجودشان غلبه یافته بیشتر درهم می‌پیچند. خود هرج‌ومرجی که در این تحرکات وجود دارد، مثل موج یا سیلاب‌هایی عمل می‌کند که کم‌وزن‌ها را به سطح می‌آورد و به ناکجاآباد سرازیرشان می‌کند. هرکس ریشه نداشته باشد، یا از ریشه خود جدا شود، دیگر دست خودش نیست که به کدام سمت رانده خواهد شد. حماس باور دارد که «مقاومت» نه یک راهکار موقت است و نه یک استراتژی بلندمدت؛ بلکه یک حقیقت است. مثل خورشیدی که در آسمان است و رد و قبول آدم‌های روی زمین تأثیری نه در وجودش دارد و نه ثباتش.
آدم‌ها می‌توانند چشمان خود را ببندند و مثل تشکیلات خودگردان هنوز هم خودشان را فریب بدهند که راه‌حل و تنها مسیر واقع‌بینانه‌شان دیپلماسی و مذاکره و توسل به نهادهای بین‌المللی‌ است. نهادهایی که دقیقاً زیر سلطه دشمنانشان است. ساختارهایی که امکان نتیجه‌ دادنشان اصلاً روشن و قابل برآورد نیست و عملاً چیزی غیر از خاطره یک امید واهی قدیمی از آنها باقی نمانده است. مسیری که سال‌هاست در آن فقط عقب - عقب‌ رفته‌اند! بدون اینکه جرأت کنند روی برگردانند، مگر اینکه ترس خنجر خوردنی دوباره از دشمن را به جان بخرند. هیچ سیاستمداری در این جهان باقی نمانده است که حقیقت را فقط و فقط در چهارچوب منافع فاشیستی (با نام مرسوم «منافع ملی» که عملاً زیر نفوذ سرمایه و سرمایه‌داران است) و حتی به‌شدت شخصی خود فرض نکرده و نگرفته باشد! هیچ دستگاه دیپلماتیکی تشکیلات خودگردان را جدی نمی‌گیرد و اصلاً حاضر نیست برای مذاکره با آنها وقت تلف کند. تمام ارزش‌های جهان مدرن ماهیتی کاسبکارانه دارند و برای اوکراین یک‌جور تفسیر می‌شود و برای یمن و سوریه و عراق و نوار غزه و... جور دیگری آن‌هم به‌ شرط اینکه از «باغ اروپای شمالی» و امریکا به‌قدر کافی فاصله داشته باشند وگرنه کسانی که این موازین و معیارها را پایه‌گذاری کرده‌اند، به همان منافعی متعهد هستند که علت اصلی این ادعاها بوده‌اند. «بشر»هایی که این «حقوق» را رسمیت داده‌اند و بناست پشتوانه اجرایش باشند، وقتی پای منافع خودشان وسط باشد، هیچ‌وقت دست‌وپای خود را با چنین تعهداتی نخواهند بست. خیلی مایل بودم حرف‌های مخالفان خود را (چه در مورد فیلم اوپنهایمر و چه در مورد وقایع اخیر) کامل و دقیق بیاورم و سپس پاسخشان را بدهم؛ اما اگر فرصت بود از اهمیت و مزیت‌های سکوت بحث کنیم، شاید اصلاً نیازی به گفتن چیزی نبود! به‌صراحت می‌خواهم عرض کنم، نگارنده پیش‌نویس کتابی را در دست دارم (فعلاً تحت عنوان «سکوت و آیین گفت‌و‌گو») که می‌تواند تاریخ خیلی از بحث‌های فلسفی و غیرفلسفی را مجدداً بازنویسی کند. چیزی مثل ارغنون ارسطو که پایه‌گذار علم منطق بود. گاهی تصور می‌کنم تا این کتاب چاپ نشود (که بشود راحت به آن ارجاع داد) دیگر حرف‌زدن و مطلب نوشتن برایم بسیار دشوار است.
به همین دلیل نگرانم سادگی برخی از بحث‌های بعدی ظرفیت شدید و عجیبی برای کج‌فهمی ایجاد کند و همین الان هم نمی‌توانم توضیح بدهم: چرا مهم‌ترین حرف‌های این عالم... بنا بر قاعده سبقت رحمت الهی بر غضب او... ساده‌ترین و روشن‌ترین آنهاست؟! نمی‌توانم توضیح بدهم چرا نگاه‌کردن مستقیم به خورشید سخت، بلکه بدون تجهیزات لازم غلط و مخاطره‌آمیز است؟! این کار حتی می‌تواند منجر به مشکلات بینایی و کوری انسان بشود. الغرض (!) بدون مجهز شدن به سکوت نمی‌توان وارد گفت‌و‌گوی واقعی شد... و بدون شکل‌گرفتن یک گفت‌و‌گوی واقعی نمی‌توان توضیح داد چرا هیچ‌کدام از مطالب قبلی غیرمرتبط با بحث اصلی‌مان نیست...
3- اوضاع روزگار به‌گونه‌ای است که هر چیزی دلت خواست را می‌توانی اثبات کنی. در یادداشت بعدی می‌خواهم برایتان در مورد «سینما کارخانه رؤیاسازی» و تفاوت‌های بین رؤیا و آرزو و امیال و... «آرمان» صحبت نکنم! آدم‌ها وقتی پیر می‌شوند رؤیاهای خودشان را از دست می‌دهند و سیاستمدار آن‌ وقتی در بی‌شرفی اسیر، آرمان‌هایشان را...

جستجو
آرشیو تاریخی