در گفت‌وگو با دکتر عبدالرضا حاجی‌پور دانشمند برجسته ایرانی

شیـمی، اقتصاد و زندگی

جناب آقای دکتر عبدالرضا حاجی‌پور، چهره ماندگار شیمی ایران و یکی از دانشمندان شناخته‌شده جامعه علمی شیمی ایران و ایالات متحده امریکاست. حیات علمی ایشان به روایت خودشان شامل دو مرحله پژوهشی و دانشگاهی و پس از آن دست‌وپنجه نرم کردن با مسائل صنعتی کشور و حضور در عرصه اقتصاد و کارآفرینی همگام با ادامه حضور دانشگاهی ایشان است. ایشان تجربه خود را از چرخه دانش این‌گونه بیان می‌کنند که« علم از آموزش شروع می‌شود و به پژوهش می‌رسد؛ ولی در پژوهش خلاصه نمی‌شود و باید در زندگی مردم و اقتصاد کشور حضوری جدی داشته باشد.» گزارشی از گفت‌وگوی با ایشان در ادامه خدمت شما عرضه خواهد شد که اهمیت این گفت‌وگو در روایت همین تجربه‌های زیسته و حاصل عمر حرفه‌ای ایشان است.

سیدعلی میری

گفت و گو

قرار است در مورد کلیت علم و فناوری و حضور شما در اقتصاد و زندگی مردم صحبت کنیم. شما اواخر دبیرستان در رشته پزشکی قبول شدید؟ چه شد که رشته شیمی را انتخاب کردید؟ چرا اینقدر به شیمی علاقه­‌مند شدید؟ چه بعدی در شیمی شما را علاقه‌مند کرد؟
اگر من بخواهم جواب آن سؤال معروف را بدهم که علم بهتر است یا ثروت؟ من می‌گویم علم خیلی خوب است منتهی علمی که تبدیل به ثروت بشود و مشکل مردم را حل بکند. بله من سال پنجاه و چهار هم‌ رشته شیمی قبول شدم و هم‌ رشته پزشکی و البته رشته معماری، روان‌شناسی بالینی و تغذیه دام و دامپروری نیز قبول شدم. در  زمان ما به این صورت بود که می­ توانستی در هر دانشگاهی هر رشته­‌ای را انتخاب بکنید و من سال دهم و یازدهم دبیرستان یک معلمی داشتم خدا رحمتش کند بسیار معلم خوبی بود، معلم شیمی بود به نام مرحوم آقای رضاخواه، برای ما توضیح داد که این موادی که برای ظهور فیلم عکاسی استفاده می‌شوند حاوی نقره هستند و خب ما هم سعی کردیم که نقره را استحصال کنیم و... یادم است آن موقع من یک ژیان و یک بنز خاور خریدم از همین استحصال نقره از مواد ظهورکننده عکاسی و خب از آنجا دیگر به شیمی علاقه­ مند شدم و مثلاً شاید چندین بار یک قسمتی از منزلمان را منفجر کردم؛ یعنی آنقدر می ­رفتم شیمی و فرض کنید یک‌دفعه سدیم می­ انداختم داخل آب و منفجر می‌شد و چندین بار هم کتک خوردیم؛ ولی کتک‌هایی که خوردیم خیلی در زندگی­مان مؤثر بود. مرحوم پدرم خیلی علاقه داشت من پزشکی بخوانم؛ ولی واقعاً من اصلاً خودم علاقه نداشتم و تا مدت­ها پنهان می ­کردم که این رشته ­ها را قبول شدم.  شیمی قبول شدم و این داستان آمدن ما به شیمی بود.

شما یک فعالیت علمی خیلی گسترده ­ای داشتید؛ ولی انگار آنجایی که رویکرد شما نسبت به شیمی و حضورش در زندگی روزمره و اقتصاد و در حوزه زندگی مردم عوض شد، حضور شما در ایالات متحده بود. آنجا محیط علمی چطور کار می ­کرد؟ چقدر علم به اقتصاد نزدیک بود؟ آن تجربه ایالات متحده چه نسبتی دارد با حیات امروز شما در حوزه شیمی و اقتصاد؟
ببینید من موقعی که در ایران بودم شاید بعضی از سال‌ها بود که من هفتاد تا مقاله چاپ می‌­کردم یکی از تولیدکننده‌های بالای مقاله در ایران بودم  ولی موقعی که به امریکا رفتم روی تغذیه دام کار می‌­کردم. یک آقایی بود به من گفت که شما که دارید روی این همه مقاله کار می‌­کنید چرا در زمینه اقتصادی کاری نمی­‌کنید؟ من جواب دادم من اصلاً اعتقاد ندارم؛ چون کمی می‌­ترسیدم ، می‌گفتم خب اگر وارد اقتصاد بشوم فرض کن من تولید کردم بعد چه می‌شود؟ به کی بفروشم؟ خلاصه این‌طوری فکر می‌کردم. همان موقع شروع کردیم با ایشان در نمایشگاه­‌های مختلف رفت‌وآمد کردن. می ­دیدم یکسری مسائل ساده به‌عنوان خوراک دارند عرضه می‌کنند گفتم خب چرا من این کار را نکنم و جرقه‌اش آنجا زده شد و شروع کردم به کار کردن.
ببینید در امریکا اگر من بخواهم علم را به مراحل مختلف تقسیم بکنم یک مرحله آموزش است که ما در مرحله آموزش فوق‌العاده قوی هستیم یک مرحله دیگر پژوهش است که خب بعد از انقلاب واقعاً در زمینه پژوهش خیلی موفق بودیم و یک مورد که تبدیل علم به ثروت است که به نظر من آخرین مرحله علم همین مرحله است که ما بتوانیم این علمی را که داریم در جهت رفع کمبودهای جامعه و مردم به کار بگیریم. من ضعیف بودم در این زمینه و بعد در سیستم امریکا با کسانی آشنا شدم. به‌خصوص یکی از کسانی که هنوز هم با او کار می ­کنم و شریک هستیم، خیلی من را تشویق کرد در این زمینه و بسیار مفید بود.
ببینید در اینجا ما واقعاً اساتیدمان در زمینه پژوهشی بسیار قوی کار می­ کنند؛ ولی خیلی می­ ترسند وارد بازار بشوند دانشجوها هم همین‌طور بار آمده‌اند به نظر من دانشجویی که فارغ‌التحصیل شده است نباید در این مملکت با این‌ همه منابع بیکار باشد. یک مقداری هم ما تبلیغات‌مان کم است؛ به عنوان مثال شهرک علمی تحقیقاتی نمی­‌دانم چند درصد از دانشجویان ما با این شهرک علمی تحقیقاتی آشنایی دارند درحالی‌که در این شهرک­ ها امکانات خیلی خوبی است، پول­ های خیلی خوبی می ­دهند حالا زیاد نیست؛ ولی برای شروع خیلی خوب است؛ یعنی حداقل ترس کسانی که می­ خواهند کارهای اقتصادی بکنند، می­ ریزد.
در زمینه کشاورزی ، دامپروری و استفاده از ضایعات مثلاً ضایعات پوست میوه ­ها. ما چقدر ازش استفاده می­ کنیم؟ خیلی‌ خیلی کم؛ درحالی‌ که تا سی درصد ماده­ ای دارد به نام پکتین. فوق‌العاده ماده مؤثری است به‌عنوان ژل سفت کننده به‌صورت کپسول می‌توان استفاده کرد و ما همه را دور می ­اندازیم یا مثلاً در پنجاه ایالت امریکا به خوراک دام زل مرغ می ­زنند که مملو از پروتئین و فلزات مورد نیاز بدن از جمله روی، مس، منگنز، کوبالت و اینها است که  همه برای بدن ما نیاز است. در زل مرغ این مواد فراوان است و حدود بیست و چهار درصد هم پروتئین دارد در ایران چطور؟ استفاده نمی­ کنیم تازه اگر کسی بخواهد استفاده بکند آن‌قدر قانون­ های دست‌وپاگیر در سیستم دامپزشکی ما است که طرف را از این کار پشیمان می‌کند، درحالی‌که ما اینجا فقط به عنوان کود استفاده می ­کنیم. کود زل مرغ هم خیلی گرم است درخت را می ­سوزاند.
من این را به بچه­ های شیمی می ­گویم که واقعاً بایستی شما افتخار کنید که رشته شیمی قبول شده‌اید، با این رشته در هر زمینه­ ای می ­توانید کار کنید؛ وگرنه من با کشاورز که کار ندارم، دانشجو که می ­آید می‌پرسم شما مقاله می­ خواهید یا پول می­ خواهید؟ کسانی که دنبال پول هستند می ­روند در کار اپلای پس آنها را شریک می‌­کنم الان چندین نفر از دانشجوها  کار می‌کنند و شراکت دارند. ده درصد سود کارخانه مال آنهاست، حقوق هم می­ گیرند و وضعشان هم الحمدلله خیلی خوب است. یعنی بیکاری مفهومی ندارد.
می­ خواهم چند تا از مسائلی که الان در این مملکت در حال انجام است ،بیان کنم. ما الان داریم دوتا محصول تولید می ­کنیم. صادرات هم داریم یکی اوره آهسته رهش به‌عنوان خوراک گوسفند که صد گرم از این را می ­زنیم به جای یک کیلو سویا. من الان روزی چهل تن از این مواد  تولید می­ کنم زمانی که این را تولید کرده بودیم از یک شرکت امریکایی وارد این مملکت می‌شد ما که وارد بازار شدیم آن شرکت را از ایران بیرون بردیم.
یا مثلاً شما فرض کنید در کشور ما اکثر خاک ­ها قلیایی هستند بعد شما فرض کن اوره را که با آب می ­زنید به‌خصوص در شالیزار اوره فوری حل می‌شود و اینها می‌شود نیترید در آب­ های زیرزمینی. آب­ های زیرزمینی را آلوده می‌کند شما باید به‌ازای هر جریب سی تا سی و پنج کیلو از این اوره بزنید؛ اما ما در هر جریب فقط پنج کیلو می ­زنیم. ولی اگر از این اوره آهسته رهش استفاده بکنیم کمبود­مان برطرف می‌شود. این دو تا کار خیلی ساده ­ای است که انجام می ­دهیم.

می‌توانید بگویید تفاوت کلی کار تجاری و اقتصادی در امریکا و اینجا در چه چیز است؟ انگار زیربنای کار اقتصادی آنجا خیلی فراهم ­تر بوده و هست و خود مسأله سیاست یا آن همکاری که در حقیقت دولت‌ها باید داشته باشند و یا به طور کل خود سیاست‌گذاری که باید با مسأله ورود علم به ثروت بشود این چه‌طور بود؟ آنجا را چطور دیدید؟ اینجا را چطور دیدید؟
واقعاً اصل آنجا بر براعت است بر خوبی است؛ مثلاً ما تولیدکننده بودیم همین نیتروز­ها را من آنجا هم تولید می­ کردم. ولی فرض کن ما کاری با تأمین اجتماعی نداشتیم دارایی را می ­نوشتیم آخرش که آن‌قدر خرج کردیم حتی من موقعی که می‌آمدم ایران و می­ رفتم بلیت رفت و آمدم را جزو مالیاتم حساب می­ کردم. غذایی که در رستوران ایران می ­خوردم رسیدش را می‌گرفتم می­ رفتم آنجا جزو مالیاتم رد می ­کردم و قبول می­ کردند . اینجا عکسش عمل می‌کنند می‌گویند همه دروغگو هستند جز اینکه راست‌گویی ثابت بشود متأسفانه بسیاری از تولیدکنندگان از طریق تأمین اجتماعی بسیار اذیت می‌شوند این مشکل است. بسیاری از تولیدکنندگان از طریق دارایی واقعاً نقره داغ می‌شوند و شرکت را تعطیل می‌کنند. من یکی از شرکت­‌هایم را پارسال با بیست و هشت تا کارگر منحل کردم فقط و فقط به دلیل دارایی. ولی در آنجا وام دو درصد به شما می ­دهند.  به صادرات کمک می‌کنند و سوبسید می ­دهند. مشکلات یعنی ما سیستم اقتصادی­ مان برای تولیدکننده مهیا نیست. سیستم ما برای واردات است مثل‌ اینکه نفع بعضی­ ها در این است که واردات شود نه صادرات ؛ درحالی‌که صادرات خیلی از این مشکلات را حل می‌کند همین مشکلاتی که در جامعه است بیشترش اقتصادی است سیاسی نیست. من هرچه می­ گردم مشکل سیاسی نمی­‌بینم بیشتر اقتصادی است. می­ بینم که این مسائل را الان به وجود آورده‌اند و این مسئولان ما باید فکری برای این بکنند شعار نباید بدهند.
اما چه روحیه ­ای نیاز است؟ خود شما چه روحیه ­ای داشتید که تسلیم نشدید یا بی‌خیال نشدید از این اتفاقات؟
باید کفش آهنی بپوشید. رودار و نترس هم باشید؛ خلاصه بروید در دل کار. اگر بترسی نمی­ شود؛ درست است هرجا بروی سنگ‌اندازی می­ کنند؛ ولی یک نفر بالاخره پیدا می‌شود که حرف شما را قبول می‌کند و گوش می ­دهد و مشکل شما را حل می‌کند ولی بایستی رفت در دل کار.

هرچه باشد ما یک شیمی­دان برجسته را می ­بینیم که در یک کشوری است که منابع نفت و گاز زیاد دارد بالاخره ما می ­توانیم به این فکر کنیم که شما ایده ­هایی داشتید و یک کارهایی می ­توانید بکنید برای نفت و گاز این مملکت که اولاً از خام‌فروشی جلوگیری بشود و دوماً باری از روی اقتصاد، از روی دوش مردم و دولت بردارد آیا این اتفاقات افتاده است؟ تجربه ­ای داشتید؟ توفیق داشته است یا نداشته؟ آنها چه کار کردند؟ شما چه تجربه­ ای داشتید؟
ما با دانشکده راه و ساختمان یک پروژه فوق لیسانس انجام دادیم به عنوان آسفالت گوگردی بدون بو. پتنت مال کانادا بود. ما این همه گوگرد داریم اگر شما سمت بیگ بلند بروید یا سمت خارک بروید آنجا می ­بینید که همین‌طور گوگرد انبار شده است؛ یعنی گوگرد در مملکت ما مفت است و آلودگی ایجاد می­ کند. اینها می شود  وارد سیستم همین آسفالت کرد و دیگر آسفالت در زمستان شکننده نیست در تابستان هم نرم نیست و کار بسیار جالبی است که ما این را انجام دادیم البته هنوز من این را اقتصادی­ اش نکردم؛ ولی آماده است.
 یا فرض کنید ما یک کاری کردیم روی گوگرد برای ایزوله کردن ساختمان­ ها یا بتون­ های گوگردی، ما اگر به سمت جنوب برویم خورندگی بسیار بالاست. خورندگی این تیرهای برق یا این پایه‌­های چاه‌های نفت. حالا با گوگرد ما یک کاری کردیم که خورندگی را صفر می‌کند. الان یک اکیپی از دانشگاه امام حسین بودند ما با هم کاری کردند، بیشتر راه و ساختمان بودند. من هم یک مقداری بهشان ایده دادم و اینها الان دارند به مرحله تولید می­ رسانند؛ یعنی کار جالبی است. در این مملکت مشکل زیاد است باید به دل خطر زد تا مشکلات حل بشوند.

در این کشور مشکل زیاد داریم و مسأله نداریم انگار ما نمی ­توانیم به مسأله تبدیلش کنیم و پیگیری کنیم و حل بشود چرا؟
من می‌توانم برایتان مثال بزنم. ببینید من پانصد تن بلوط کیلویی هزار و پانصد تومان خریداری کردم. بلوط چند تا چیز داخلش است، یکی تانن است حدود نه درصد .  تانن در صنایع نساجی و رنگرزی هر کیلو صد و هفتاد دلار قیمت جهانی دارد؛ یعنی هر کیلو بلوط هفده دلار تانن و حدود هشت درصد روغن دارد. روغن بسیار خوب مثل روغن زیتون؛ شصت درصد هم آرد دارد. کربوهیدرات آن ده تا پانزده درصد است که در آرد استفاده می شود بدون اینکه تغییر چشمگیری در آرد به وجود بیاید؛ ولی این آرد برای کسانی که دیابت دارند وبرای کسانی که حساسیت به گلوتن دارند بسیار خوب است، حالا این یک طرف کار است. اما در مورد اشتغالزایی و ایجاد کار؛ بلوط می ­ریزد زیر درخت و با بیل جمع می ­کنند؛ یعنی بیل می ­زنند و می‌گذارند داخل ماشین؛ یک خانواده روزی سه یا چهار تن می­ توانند بلوط تولید کنند؛ یعنی روزی حدود شش تا هشت میلیون در روز. سه ماه هم می­ توانند کار کنند. کی؟ فصل بیکاری کشاورز. تقریباً در همین الان می‌شود. الان موقعش است؛ یعنی در پاییز.
فصلی است که کشاورز کاری ندارد خودش و خانواده‌اش می­ روند با خرشان بار می ­زنند و می ­آورند یکجا جمع می‌کنند برای ما بار تریلی می‌کنند اینجا من خشک می ­کنم تاننش را می­ گیرم، روغنش را می­ گیرم و آردش را هم الان دارم می ­زنم در خوراک دام. خود بلوط را تنها اگر بدهی به دام اثر ضد تغذیه ­ای دارد؛ ولی موقعی که شما بیایی تاننش را بگیری اثر ضد تغذیه‌­ای‌­اش از بین می­ رود.
خب من یک حساب سرانگشتی  کردم هشت میلیون نفر را می‌شود با این بلوط سرکار برد. هشت میلیون کار می‌شود ایجاد کرد. این یک طرف قضیه است، طرف دیگر قضیه این است موقعی که کشاورز ببیند که این درخت برایش نفع دارد نمی ­آید درخت مفید را قطع کند. خود کشاورز می‌شود محافظ این درخت. الان سمت ­هایی که من بلوط می ­خرم درخت­ ها را دیگر نمی ­برند واقعاً زغال بلوط دیگر درست نمی­ کنند و الان تازه اول راه است که من ان‌شاءالله این را ادامه می‌دهم. شما ببینید چقدر درخت بلوط ما در این مملکت داریم از شمال گرفته تا سیستان و بلوچستان. یک گیاه دیگر است به نام مورینگا. این بومی سیستان و بلوچستان است که همه می­ گویند آنجا فقر است؛ در کوه­ های بشاگرد به این درخت می­ گویند درخت جادویی. در برگ­هایش پروتئین بسیار خوبی دارد. از برگ مورینگا یک سمی می توان گرفت که برای فلفل دلمه­‌ای و برای تنباکو بسیار محافظ خوبی است حتی برای تصفیه آب می‌شود ازش استفاده کرد.
 برگش را پودر می ­کنی می­ ریزی داخل آب موقعی که می­ ریزی گل و لای پایین ته نشین می‌شود می‌شود استفاده کرد الان در خیلی از قسمت­ های ایران مثل خوزستان مثل استان بوشهر مثل استان هرمزگان بعضی از قسمت­ های استان فارس در کازرون بعضی­ از دانشجوهایم دارند تولید می ­کنند.
من یک موقعی تخم کتان از قزاقستان وارد می­ کردم ماهی پانصد تومان، یک دفعه­ ای قیمتش گران شد. من می­ خریدم آن موقع هزار و پانصد تومان، روزی مثلاً پانصد تن تخم کتان فرآوری می ­کردم. به گاو که می­ دادیم شیر از امگا سه غنی می‌شد. گوشت گاو امگا سه داشت؛ چون که نسبت امگا سه به امگا شش باید شش به یک باشد در ایران اما بیست به یک است بسیاری از ناباروری­‌هایی که در مملکت است به‌خاطر همین عدم تعادل امگا سه و امگا شش است من دیگر نتوانستم وارد کنم قیمت رفت بالا. الان در چهار ایالت­ مهم امریکا دارند می­ آیند از هند و قزاقستان که کنار ما است تخم کتان را می­ گیرند می ­برند آنجا فرآوری می‌کنند و به خوراک گاو و مرغ می­‌دهند. متأسفانه در ایران الان هیچ‌کس استفاده نمی­ کند .
مسأله دیگر اینکه دو تا ماده است که برای خوراک دام و طیور بایستی استفاده بشود یکی کولوراید و دیگری متیونین است. این دوتا بسیار مؤثر هستند الان آمار کلی را ندارم؛ ولی حدود ده هزار تن وارد ایران می‌شود. کیلویی متوسط صد تومان است. حالا شما اینها را ضرب و تقسیم کن به دلار تبدیل کن ببین چه عددی می‌شود. من این را در حد پایلوت پلن تولید کردم. طرح را به جایی دادم. حالا اسم نمی ­برم متأسفانه ما دیدیم دیگر این طرح ما از یک جای دیگر سردرآورد و ما موقعی که رفتیم دیدیم خلاصه اینها رفتند از چین هم لیسانس این را بخرند نتوانستند گفتند بیا آقا پول می ­دهیم این را تولید کن. گفتم من پول نمی ­گیرم برای من اینها الان آماده است؛ یعنی کولین کولوراید هم همین‌طور.
کولین کولوراید هم که این همه وارد مملکت می‌شود من تولید کردم. در حد پایلوت پلن و صد کیلو که ماده اولیه‌­اش هم در مملکت همه ­اش است. آمونیاک، کربن دی‌اکسید، پروپن که همه­‌اش در مملکت ما  فراوان هم است. منتهی من پولم آن‌قدر نمی ­رسید که بروم پالایشگاه را بزنم و خلاصه بایستی یک جایی سرمایه‌گذاری می ­کردم و من طرحش را نوشتم. طرح هم لو رفت.
نتوانستند اجرایش هم بکنند هنوز هم مانده. حالا تبدیلش برای خوراک نشخوارکنندگان خیلی مهم است. شما یک فرایند دیگر می‌خواهی. شاید خیلی­ ها می­ گفتند این چه ربطی به شیمی دارد می­ گفتم خیلی خب ربط دارد.

اتفاقاً یکی از معضلاتی که چند سال پیش در گران شدن قیمت گوشت و دام و اینها شنیده بودیم همین مسأله خوراک دام و چالش‌­هایی بود که ما در خوراک دام داشتیم؛ یعنی انگار کشور یک جاهایی مسأله ­اش بوده است و ما مثلاً متوجه نمی­ شویم یک همچنین مسأله کوچکی اینجا می ­تواند چه تأثیر بزرگی در کل کشور بگذارد؟
هفتاد و پنج درصد پول گوشت ما نهاده‌های دامی است؛ یعنی هفتاد و پنج درصد هزینه می‌شود در نهاده های دامی؛ مثل جو، سویا و ذرت. البته در هر مورد ما واردکننده هستیم، متأسفانه. خب حالا فرض کنید نیتروزها را تولید می­ کنیم صد گرم می ­دهند به ازای یک کیلو سویا؛ یک مقدار مشکل مملکت را حل می‌کند و خب بعد گسترش پیدا کرده است شاید ده پانزده شرکت الان دارند اوره آهسته رهش تولید می‌کنند یا مثلاً فرض کنید باید وزارت کشاورزی زمین­ ها را ببرد به سمت آنجا که استراتژیک است. سویا و دانه­ های روغنی استراتژیک است در این مملکت. گل آفتاب گردان، پنبه و گندم ؛ اینها استراتژیک است؛ ولی برنج و هندوانه نیست. چقدر آب مصرف می ­کنیم در کشوری که آب ندارد. همین اطراف اصفهان زاینده رود خشک است، بروید ببینید در اصفهان چقدر برنج می ­کارند. جای برنج کاشتن اینجا نیست.  باید وزارت کشاورزی و ما اساتید دانشگاه مردم را آگاه بکنیم آقاجان بیا توی اصفهان زعفران بکار.

شما برای شرق اصفهان پیشنهادی داشتید فکر کنم رفتید هم آنجا صحبت کردید؟
بله، یک زمانی یک آقای دکتری در دانشگاه اصفهان بود. این بنده خدا خیلی کار روی یک گیاهی به نام سورگون که مثل ذرت است انجام داد. جارو باهاش درست می‌کنند. اینها بلند می‌شود سه متر بالا می ­رود ، با آب فاضلاب ما اینها را آبیاری کردیم و رشد دادیم بعد دامپزشکی می­ گفت این را به عنوان خوراک دام نمی ­شود استفاده کرد. من گفتم  اینها را ما پروسس می ­کنیم تمام پارت­هایش را از بین می­ بریم. در دمای صد و هفتاد درجه و خلاصه دوازده درصد الکل می ­دهد. اتانول را می‌توان به سوخت و بنزین زد. اوکتان بنزین را بالا برد. الان در امریکا اتانول می ­زنند به بنزین شان. از چی می­ گیرند؟ اتانول را از همان ذرت و از این چیزهایی که فراوان دارند می­ گیرند. ما اینجا سورگون خیلی داریم. ما سه فصل می­ توانیم در خوزستان سورگون بکاریم. در اصفهان دو فصل می ­توانیم سورگون بکاریم.

دکتر خیلی ممنونم از شما آخرین سؤالم این است که به این سال‌های عمر علمی­ تان الان چطوری نگاه می ­کنید. بالاخره سال‌های طولانی بوده است تجربه زیادی داشتید جاهای مختلفی رفتید برای من که مثلاً سن و سالم پایین ­تر است خیلی جذاب است که بدانم الان و این عمر علمی برای شما چه وجهه­ ای دارد و چه شکلی است؟
اتفاقاً امروز ظهر به خانمم می­ گفتم دیگر من رفتم در شصت و هفت‌ سالگی. حالا دیگر اگر می­ خواستیم بازنشسته بشویم در دانشگاه باید کم‌کم بازنشست بشویم؛ ولی چقدر من الان ناآگاهی دارم. چقدر جای خالی وجود دارد؛ چقدر جاهای مختلف می‌روم واقعاً نمی­ دانم حتی در شیمی رشته تخصصی خودم. خیلی از چیزها را نمی ­دانم و الان احساس می­ کنم که واقعاً دوباره باید از اول شروع کنم؛ ولی به‌حساب زندگی آدم این‌طوری است دیگر. زندگی را باید آدم ازش استفاده بکند؛ یعنی بازنشستگی اصلاً مفهوم ندارد من یک همکاری داشتم در امریکا پدر پلیمر سیلیکون بود؛ می‌دانید که سیلیکون خیلی همخوانی با بدن انسان دارد؛ مثلاً فرض کن چشم مصنوعی و پای مصنوعی سیلیکونی می­ سازند؛ خیلی همخوانی با بدن انسان دارد؛ ایشان بالای هشتاد و پنج سالش بود پروفسور مور. عصا می­ زد می­ آمد می­ رفت با این سن و سالش می­ آمد می­ نشست. دانشجو  و گرند داشت و واقعاً من می ­رفتم این را می ­دیدم کیف می ­کردم بالاخره باید از این کسانی که تجربه داشتند حالا نه به‌صورت فعال صددرصد ولی به همان اندازه ­ای که می ­توانیم ازشان کمک بگیریم.
من که خودم تا بیست سال دیگر برای خودم جا گذاشتم کار بکنم اگر زنده بمانم این را برای کار کردن برای خودم گذاشتم امیدوارم که این دانشجوها نترسند، بروند و در این شهرک ­ها و در جاهای مختلف در این مملکت جا برای کار زیاد دارد و این مملکت هم مال هیچ‌کس نیست. ایران است دیگر ولی جاهایی در مملکت سیاه است که قسمتی که از این مملکت جدا شده است. قسمت سیاه جدا شدن بحرین از ایران است. قسمت سیاه جدا شدن کوه­ های آرارات از ایران است. اینها قسمت­ های سیاه است که من هر موقع واقعاً می ­بینم گریه­ ام می­ گیرد نمی ­توانم خودم را کنترل کنم. ان‌شاءالله که همه­ تان موفق و مؤید باشید از آشنایی با همه شما خوشحال شدم.

 

 

جستجو
آرشیو تاریخی