به مناسبت هفدهمین سالگرد تولد رویانا اولین حیوان شبیه‌سازی غرب‌آسیا

دالی! رویانا اینجاست

 مریم برزویی

نویسنده

 

 8-7 ساله بودم که مادربزرگ از سوریه برایم یک عروسک آورد. عروسکی که توی زمان خودش خیلی شاخ بود. آن موقع‌ها ته فناوری عروسک‌های من و دخترهای همسایه این بود که به زور پاهایشان را خم می‌کردیم و می‌چسباندیمشان به دیوار تا مثلاً بنشینند. اما قصه این عروسک فرق داشت. چشم‌هایش را باز و بسته می‌کرد. پاها و دست‌هایش خم و راست می‌شد. وقتی هم فشارش می‌دادی، صداهای نامفهومی از خودش درمی‌آورد.
هرکس می‌خواست عروسکم را پنج دقیقه توی بغلش بگیرد، باید عوضش یک قرص نعنا یا لواشک گرد دانه‌دار بهم می‌داد. همه چیز داشت به وفق مراد می‌گذشت که کم‌کم سروکله نقشه‌های بقیه برای کش رفتن عروسک پیدا شد. شب‌ها عروسک را محکم به خودم می‌چسباندم و تا صبح کابوس بردنش را می‌دیدم.
خواب ‌و خوراک برایم نمانده بود. آخرش فکری به سرم زد. رفتم سراغ نایلون‌های میوه‌ای که مادرم چپانده بود توی یک پلاستیک بزرگ و از دیوار آشپزخانه آویزان کرده بود. قیچی دسته طلایی مادر را هم از توی جعبه خیاطی شکار کردم. نایلون‌ها را از دسته هایش قیچی زدم و پهن کردم روی فرش.
عروسک را گذاشتم رویش و دور تا دور کروکی‌اش را کشیدم. بعد هم با قیچی دوربری کردم. یک نایلون دیگر هم مثل همین برش زدم و دور تا دورش را چسب کاری کردم. بعد هم تویش را با تکه پارچه‌های قیچی زده مادر پر کردم.
چند تکه کاغذ رشته‌ای به سرش چسباندم و با خودکار برایش چشم و ابرو کشیدم.
تا غروب هفت، هشت عروسک نایلونی درست کردم. بعد عروسکم را گذاشتم وسط و این شکلک‌های نایلونی را چیدم دور و برش. فردا صبح همه را چیدم توی ساک پارچه‌ای و بردم برای دخترهای همسایه تا دست از سرم بردارند.
آن موقع‌ها تا همین چند سال پیش تعریفم از شبیه‌سازی و این جور کارها در همین حد بود. تا اینکه یک روز سر سفره نهار در حالی که هنوز اولین لقمه از گلویم پایین نرفته بود، اخبار با همان پس‌زمینه دینگ دینگش خبری از یک گوسفند شبیه‌سازی در یک جایی به اسم پژوهشکده رویان داد.
تعدادی آدم با لباس و کلاه‌های سبز، دور یک موجود قهوه‌ای‌رنگ شبیه گوسفند حلقه‌زده بودند. با هیجان از دستاوردی حرف می‌زدند که ایران را به جمع هشت کشور دارای توانایی شبیه‌سازی گوسفند در دنیا و اولین کشور در این حوزه در غرب آسیا برده بود. شاید خود گوسفند هم که با چشمان درشت مشکی‌اش از قاب تلویزیون تماشایمان می‌کرد، فکر نمی‌کرد چنین دستاورد مهمی باشد.
آن روز سر سفره نهار آخرش نفهمیدم شبیه‌سازی یک حیوان به چه درد می‌خورد. مثلاً می‌خواهند با این روش جمعیت گله‌های گوسفند را زیاد کنند یا شاید هم می‌خواستند با تولید این حیوانات قیمت گوشت را پایین بیاورند.
دو سه سال بعد یکی از اقوام مادرم گرفتار بیماری سرطان شد. جوان خوش قد و بالایی بود و خبر سرطانش حال همه را دگرگون کرده بود. همه افتاده بودند به نذر و نیاز. دکترها می‌گفتند سرطان خیلی پیشرفت نکرده. اما کسی باورش نمی‌شد. برای همه سرطان مساوی مرگ بود. یکی از اقوام که تازه از امریکا برگشته بود، اصرار داشت حسین آقا را برای درمان ببرد کشورهای دیگر. می‌گفت اینجا جان سالم به در نمی‌برد.
چند ماهی گذشت. یک روز همسر حسین آقا با مادرم تماس گرفت. هرچند ثانیه مادر بلندبلند خدا را شکر می‌کرد و لبخند روی صورتش پهن‌تر می‌شد. زل زده بودم بهش و منتظر بودم حرفش تمام شود. همین که تلفن را زمین گذاشت، پریدم جلویش و گفتم: «چی شده مامان؟ خاله چی می‌گفت؟» نگاهی بهم انداخت و در حالی ‌که داشت به ‌طرف آشپزخانه می‌رفت، گفت: «لیلا خانم می‌گفت حسین رو بردن اصفهان یه جایی به اسم رویان نمی‌دونم یه داروی جدیدی اومده برا سرطانیا. می‌گفت حال حسین داره بهتر میشه.» همین طور اشک هایش را پاک می‌کرد و شکر خدا شکر خدا می‌گفت.
اسم رویان به گوشم آشنا بود. فوری قصه آن گوسفند شبیه‌سازی را جلوی چشمم زنده کرد. تازه داشت حالی‌ام می‌شد این فناوری به چه دردی می‌خورد. بعدها توی خبرهای مختلف تلویزیون بیشتر با رویانا، حیوانات شبیه‌سازی شده و فایده‌هایشان آشنا شدم.
حالا در آستانه هشتم مهرماه، درست هفده سال از آن روز می‌گذرد. روزی که در پژوهشکده رویان اصفهان اولین گوسفند شبیه‌سازی کشور به نام «رویانا» متولد شد. اتفاقی که به فاصله کمتر از ده سال از تولد «دالی» اولین گوسفند شبیه‌سازی ایران را به اولین کشور صاحب این فناوری در غرب آسیا تبدیل کرد.
اما آیا آنقدر که نام ایان ویلموت خالق «دالی» سر زبان‌ها افتاد، برایش پست و استوری گذاشتند و سر از مجلات و برنامه‌های مختلف ترویجی علم و فناوری دنیا درآورد نام دانشمند ایرانی پرآوازه شد؟!
دکتر محمدحسین نصر اصفهانی خودش نیز مثل پروژه رویان، یک پدیده و دستاورد است. وقتی توی فیلم‌های مصاحبه‌اش، از بالای عینک بهت نگاه می‌کند و دست‌هایش را به هم گره می‌کند و با همان لهجه شیرین اصفهانی از انگیزه‌اش برای پیشرفت کشور حرف می‌زند، قند توی دلت آب می‌شود.
کسی که از دوران متوسطه تا پایان دکتری در انگلستان تحصیل ‌کرده، اما عطای همه پیشنهادهای پر و پیمان را به لقایش می‌بخشد. چمدانش را می‌بندد و به کشورش برمی‌گردد. به قول خودش لقمه آماده بهش نمی‌چسبد. دلش می‌خواهد با کمترین امکانات، آجرها را روی هم بچیند و دیوار پیشرفت را توی کشور خودش بالا بیاورد.
پیشرفت‌هایی که فقط به همان گوسفند شبیه‌سازی محدود نشد و پس از رویانا حیوانات دیگری نیز متولد شدند و کلی اتفاقات علمی فناورانه که عموم مردم در کشور از آن نفع می‌برند حتی از کشورهای اطراف جهت درمان به ایران عزیز مراجعه می‌کنند که شرح مفصل خدمات پژوهشکده زیست فناوری اصفهان در مصاحبه‎‌ای که با ایشان در شماره ششم مجله داشتیم آمده است.
باید امثال دکتر نصر اصفهانی‌ را در همین حیاتشان بشناسیم و سردست بگیریم و افتخار کنیم به داشتن چنین قهرمان‌هایی که قله‌های علم و فناوری را برایمان فتح می‌کنند.

 

جستجو
آرشیو تاریخی