خاطرات دکتر حمیدرضا طیبی، رئیس اسبق جهاد دانشگاهی از چندین سال فعالیت در جهاد دانشگاهی دانشگاه علم و صنعت

پيشرفت‌ از دل عمليات

بچه‌هایی که قبل از انقلاب مسائل کشور بویژه مباحث مبارزات قبل از انقلاب را پیگیری می‌کردند، از اینکه غرب به طور عمد سعی می‌کند کشور ما پیشرفت نکند ناراضی بودند، چون قدرت‌های دنیا و غرب به این نتیجه رسیده بودند که توسعه فناوری عامل اصلی ایجاد قدرت و ثروت است و در صورتی که بتوانند مانع پیشرفت علم و فناوری کشورهای توسعه‌نیافته شوند، دیگر ضرورتی ندارد بیایند مستقیم کشورها را استعمار کنند، بلکه باید چه از لحاظ مدیریتی و چه تکنولوژیکی در مراکز تحقیقاتی خود بنشینند و مرتب توسعه علم و فناوری داشته باشند و برای خودشان تولید قدرت و ثروت کنند. پیروزی انقلاب و آن روح خودباوری که توسط امام به مردم کشور دمیده شد از یک طرف و ایجاد جهاد سازندگی از طرف دیگر، این ایده را زنده کرد که ما هم به فکر مجموعه‌ای باشیم که دنبال کارهای علمی و فناورانه، فرهنگی و حتی آموزش‌های تخصصی باشد؛ کارهایی که شاکله و فاکتورهای اصلی پیشرفت کشور را تشکیل می‌دهند. به مناسبت چهل‌و‌سومین سالگرد تأسیس جهاد دانشگاهی، روايت دکتر حمیدرضا طیبی يکی از مديران باسابقه این نهاد پربرکت را در ادامه می‌خوانیم:

گفتگو

 بهنام باقری

چگونگی تشکیل جهاد دانشگاهی
با تشکیل جهاد سازندگی، دفتر سازندگی صنایع را سال پنجاه‌و‌هشت در دانشگاه علم و صنعت تشکیل دادیم. هدف از تشکیل این دفتر آن بود که بیاییم برای صنایع کشور کار کنیم؛ یعنی بحث این بود که حالا که کارشناسان خارجی به دلیل وقوع انقلاب رفته‌اند، قاعدتاً صنایع کشور با مشکلاتی مواجه می‌شوند، بنابراین باید به حل مشکلات صنایع کمک کنیم. بعد دیدیم باید خودمان را بیشتر از میزان فعلی توانمند کنیم تا بتوانیم این کارها را انجام دهیم ولی به هر حال کار را شروع کردیم.پس از اندکی فعالیت در دفتر سازندگی صنایع، به علت نگرانی‌ای که امام از وضعیت سیاسی-فرهنگی دانشگاه‌ها احساس کرده بودند، دستور تعطیلی دانشگاه‌ها را دادند تا به وضعیت آنها رسیدگی شود. حالا اینکه دانشگاه‌ها اتاق جنگ شده‌اند یکی از دلایل تعطیلی بود و امام از این مسأله که خودمان نمی‌توانستیم -چه در حوزه فرهنگ و چه علم و فناوری- تولید فکر داشته باشیم ابراز گله می‌کردند که مجموع این عوامل منجر به انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها شد. در این ایام بود که امام دستور تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی را برای بهبود فضای علمی و فرهنگی دانشگاه‌ها صادر کردند. پس از صدور فرمان امام، بحث اینکه یک نهادی تشکیل شود که در حوزه فرهنگ و علم و فناوری کار کند شکل گرفت و نهایتاً در جلسه روز 16 مرداد سال 1359 ستاد انقلاب فرهنگی -که بعدها به شورای‌عالی انقلاب فرهنگی تغییر نام داد- تشکیل جهاد دانشگاهی تصویب شد و بلافاصله بعد از آن شروع به کار کرد.
 
نگاه علمی در کار
جهاد دانشگاهی که تشکیل شد، ما که در دانشگاه علم و صنعت در دفتر سازندگی صنایع بودیم، همان تیم، جهاد دانشگاهی را تشکیل داد. البته در این برهه من در تهران نبودم و بعد از تعطیلی دانشگاه‌ها برای کارهای دفتر سازندگی  همراه عده‌ای از بچه‌ها به جهاد سازندگی کرمانشاه رفته بودیم تا گروه‌های برق را در آنجا راه‌اندازی کنیم. یکی از شیرین‌ترین و موفق‌ترین دوره‌های زندگی من همان سال پنجاه‌و‌نه و شصت بود که به جهاد سازندگی کرمانشاه رفتیم. مأموریت اول‌مان را هم از شهرستان کنگاور شروع کردیم. با توجه به دید مهندسی‌ای که در مجموعه دفتر سازندگی شکل گرفته‌ بود، اولین کاری که کردم از تهران یک مهندس عمران بردم که آنچه را که می‌سازیم یک کار علمی خوب باشد. اگر حمام، جاده یا مسجد می‌سازیم، باید سال‌های سال کار کند. موفق هم شدم که یک مهندس عمران خوب را که فارغ‌التحصیل هند بود به کرمانشاه بیاورم. خودم کارم را که رشته برق بود بلد بودم اما در رشته عمران به متخصص نیاز داشتیم. شاید تا یک‌سال‌ و خرده‌ای که متأسفانه به علت فوت پدرم مجبور شدم به تهران برگردم، به اندازه کل دوران قبل از انقلاب، روستاها را برق‌رسانی کردیم؛ روستاهای بزرگ و آنهایی که بخش محسوب می‌شدند و نقاط دوردست. کارهای عمرانی بسیار خوبی در حوزه عمران انجام دادیم؛ حمام و مساجد بسیار عالی‌ای ساختیم و در کل در آن مدت کم کارهای بسیار خوبی انجام دادیم، چون نگاهمان علمی بود؛ البته نگاه علمی در کنار روحیه جهادی و خسته نشدن از کار.

 ریشه‌های اعتقاد در کار
تقریباً در هر دانشگاهی واحدهای جهاد دانشگاهی شکل گرفت و یک تعدادی از بچه‌ها هم در مرکزیت فعالیت می‌کردند. منتهی ما به دلیل علاقه‌ای که به کار مهندسی داشتیم کارمان را در خود همان دانشگاه علم و صنعت انجام می‌دادیم. فعالیت‌های ما یک جهاد فنی بود. همه بحث ما این بود که بیاییم فناوری‌های مورد نیاز کشور را خودمان تولید کنیم و الگوها یا پارامترهایی بسازیم که بگوییم توان انجام این کارها در کشور وجود دارد. البته فعالیت‌های فرهنگی را هم جزئی از کارهای خودمان می‌دانستیم. کارهای فرهنگی هم انجام می‌شد. علاوه بر آن، کارهای آموزشی را هم شروع کردیم؛ آموزش‌های تخصصی حول فناوری‌هایی که خودمان تولید کرده‌ایم. این باور در همه بچه‌ها بود که مشکلی در تولید فناوری نداریم. اعتقاد داشتیم بچه مسلمان هستیم و حتماً خداوند کمک‌حال‌مان خواهد بود و او است که سرمایه فکر را در همه انسان‌ها به ودیعه گذاشته است و این‌گونه نیست بگوییم آن کسی که غربی است، باهوش‌تر و آن کسی که آسیایی یا آفریقایی است، کم‌هوش‌تر. نه، خداوند این سرمایه را در اختیار همه گذاشته است، منتهی بستگی به این دارد که چگونه از آن استفاده کنیم و این توانمندی‌ها را از قوه به فعل در‌آوریم.
 
قدم اول، مرحله تعمیرات
شروع به کار که کردیم، دیدیم بهتر است با یکسری کارهای تعمیراتی شروع کنیم. مثلاً کارهایی در زمینه تعمیر انواع ماشین‌های الکتریکی، ژنراتورها و ماشین‌هایی که در خارج تعمیر می‌کردند. برای ما خیلی عجیب بود که چرا  موتور‌های الکتریکی را می‌برند خارج  و چرا نمی‌گذارند متخصصین داخلی تعمیر کنند؟ مثلاً دشت قزوین یک دشت کشاورزی بود که آن موقع‌ها می‌گفتند توسط اسرائیلی‌ها یا همان خارجی‌ها طراحی و ساخته شده و به لحاظ کشاورزی فوق‌العاده قوی بود. ماشین‌های الکتریکی و پمپ‌های بسیار بزرگ در آنجا استفاده شده بود و می‌شد، ولی ماشین‌ها که خراب می‌شدند تعمیراتش را می‌بردند خارج انجام می‌دادند. به نظر ما وقتی یک موتور می‌سوخت یا خراب می‌شد اینها با یک آموزش خیلی ساده می‌توانستند این کار را در داخل انجام بدهند. آنهایی که بزرگ‌تر بودند، کلاس‌های آموزشی گذاشتند ولی با وجود این، کارهای تعمیراتی در خارج انجام می‌شد. ما گفتیم این کار به طور طبیعی در داخل قابل انجام است، برای همین آموزش‌های تئوری لازم داده شد که اصول عملکرد این ماشین‌های الکتریکی چیست و بعد هم روش‌های تعمیرشان و اینکه اینها را چگونه باید تعمیر کنیم. در هر صورت تصمیم گرفتیم کارهای تعمیراتی را خودمان انجام دهیم. چند نمونه تعمیرات دستگاه‌ها را انجام دادیم که کاملاً هم موفق بود.
 
مرحله طراحی و ساخت
بعد از مرحله تعمیر دستگاه‌های خارجی، بحث این بود که باید به کارهای طراحی و ساخت ورود کنیم. خیلی زود از مرحله تعمیر به مرحله طراحی و ساخت رسیدیم. تازه داشتیم در عرصه فناوری پیشرفت می‌کردیم که عراق به ایران حمله کرد و جنگ شروع شد. با شروع جنگ روی فعالیت‌هایی متمرکز شدیم که مرتبط با جنگ بود؛ قسمت لجستیک جنگ، بخش مهندسی جنگ و همچنین قسمت تأمین تجهیزات مورد نیاز نیروهای رزمنده. خودمان در جهاد دانشگاهی علم و صنعت بیشتر روی ساخت قطعات تجهیزاتی که از دشمن به غنیمت گرفته شده بود، کار می‌کردیم، چون بعضاً برای استفاده یا نگهداری از تجهیزات غنیمتی، نیاز به تعویض یا تعمیر قطعات آن دستگاه داشتیم. جنس غنیمتی را از جبهه‌ها می‌آوردند پیش ما، عملکرد دستگاه را تحلیل می‌کردیم یا یک مهندسی معکوس آگاهانه انجام می‌دادیم و سپس قطعات مختلفی را که لازم داشت می‌ساختیم و تحویل مسئولین نظامی می‌دادیم و آنها می‌بردند در جبهه علیه خود دشمن استفاده می‌کردند. علاوه بر تعمیر و مهندسی معکوس تجهیزات غنیمتی، اقدام به طراحی و ساخت زیردریایی و قایق‌های تندرو کردیم که بنا به مسائل نظامی به مرحله نهایی ساخت نرسید. جهاد دانشگاهی بعضی از دانشگاه‌ها هم قطعات مختلف هواپیماهای فانتوم و امثال آن را ساختند که در کل می‌توان گفت جهاد دانشگاهی کارهای نظامی خوبی در ایام جنگ انجام داد.
 
بولدوزرهای اتوماتیک
فکر می‌کنم سال 62 یا 63 بود که عده‌ای از مسئولین و فرماندهان جنگ آمدند به ما گفتند برای هر کیلومتر خاکریز زدن شصت‌ نفر شهید و مجروح می‌دهیم و می‌خواهیم شما بردی را طراحی کنید که در یک جعبه قرار بگیرد و راننده بیاید به طور سینه‌خیز روی زمین بخوابد و از روی زمین همان عملیاتی را که می‌خواهد در هدایت بولدوزر انجام بدهد تا خاکریز بزند، انجام دهد، شاید با این کار شهید شدن راننده‌ها منتفی یا خیلی کم شود. یک کار و هماهنگی بی‌نظیری را انجام دادند؛ مسئولین وزارت دفاع بودند یا فرماندهان سپاه که گفتند شما تیم‌تان را بفرستید منطقه، ما برایتان لجستیک کامل انجام می‌دهیم. بیایید اینجا ببینید و طراحی اولیه را انجام دهید. هر قطعه‌ای که بخواهید بلافاصله از تهران برایتان تأمین می‌کنیم. ایام تعطیلی سال تحصیلی بود که یک تیم 5، 6 نفره مرکب از بچه‌های برق الکترونیک و مکانیک عازم جبهه جنوب شدند.
جهاد علم و صنعت ظرف بیست روز طراحی اولیه را انجام داد. بردی ساخته شد و درون جعبه‌ای قرار گرفت که کار مورد نظر فرماندهان را انجام می‌داد منتهی به خاطر اینکه در بیست یا بیست‌و‌چهار روز نمی‌توانست بهترین طراحی انجام شود، یک مقدار حرکات بولدوزر مثل بلند شدن بیل یا آن نرمی لازم را که کامل شبیه حرکت با دست باشد، نداشت ولی خود آن دوستان نظامی هم باور نمی‌کردند بشود ظرف بیست روز چنین کار بزرگی را انجام داد. وقتی دیدند چنین طراحی سریعی انجام شد، گفتند بروید صد تا از این بردها بسازید. بلافاصله قرارداد تولید صد دستگاه را با ما بستند و تعدادی از دستگاه‌ها در فاصله زمانی اندکی تولید شد که تمام آن مشکلات اولیه مثل نرم و طبیعی کار نکردن بردها رفع شد، چنانچه کسی که با برد کار می‌کرد انگار خود دارد بولدوزر را رانندگی می‌کند.
تمام مشکلات بردها برطرف شد منتهی سرعت شهید شدن بچه‌ها در جبهه‌ها به گونه‌ای بود که فرماندهان به سرعت عوض می‌شدند. بچه‌ها‌ مدام  جوان‌تر می‌شدند و اصلاً فرصت آموزش‌های کلاسیک نظامی را نداشتند که بتوانند تکنولوژی‌باور شوند. فرمانده‌ها عوض می‌شدند و رزمنده‌های جدیدی جایگزین قبلی‌ها می‌شدند که دیگر آن باور و اعتقاد به فناوری و تکنولوژی را که فرماندهان قبلی داشتند و سفارش ساخت بردها را داده بودند، نداشتند، تا حدی که مثلاً یک فرماندهی می‌آمد می‌گفت من می‌ترسم سرنوشت جنگ را در شب عملیات به دست یک ماشین بدهم که یک دفعه ممکن است خوب عمل نکند. بهتر است نیروهایم را بفرستم پشت بولدوزر بنشینند و شهید شوند اما عملیات خوب پیش برود. طراح الکترونیک ما می‌گفت من خودم می‌نشینم و این کار را انجام می‌دهم، اگر هم نهایتاً دیدیم خوب کار نمی‌کند، شما فیش دو تا سیم تلفن صحرایی را بکن و بپر بشین پشت دستگاه و خودت رانندگی کن. بالاخره قبول نکردند و پنج‌ دستگاه از صد تا ساخته شد و بعد متأسفانه پروژه را متوقف کردند.
 
دوران پساجنگ
با اتمام جنگ به طور طبیعی حوزه فعالیت جهاد هم عوض شد. برنامه‌ریزی‌هایی انجام گرفت که بتوانیم در چند حوزه کارهای خوب و شاخصی انجام بدهیم؛ ضمن اینکه برخی از هزینه‌های ما باید از محل درآمدهایمان تأمین می‌شد. این برای ما خوب بود به لحاظ اینکه حتماً باید کارهایمان کاربردی باشد و بعد هم حتماً تجاری‌سازی شود. حتماً باید پیگیری کنیم که به فروش برسد تا منافع ما تأمین شود. در این برهه من مدیر گروه برق‌ و قدرت جهاد علم و صنعت شده بودم. تلاشمان این بود که برنامه‌ریزی‌ کنیم تا بتوانیم در عرصه علم و فناوری کارهای جدیدی انجام دهیم؛ کارهایی که باید در حوزه صنعت ایران وارد شود و در رقابت با بهترین‌های دنیا باشد. البته این‌طور نبود که با فضای صنعت کشور بیگانه بوده و بعد از جنگ تازه وارد صنعت شده باشیم؛ همزمان با جنگ، با صنایع هم مرتبط بودیم.
 
شروع کار با شرکت نفت
کار خوبی که در دهه شصت انجام دادیم این بود که با صنعت نفت ایران ارتباط برقرار کردیم. در آنجا نیز بحث خودباوری و خوداتکایی در دهه شصت خیلی قوی بود. مسئولین آنجا به ما گفتند اگر دستگاه «رکتیفایرِ حفاظتِ کاتُدیک» را بر اساس استاندارد BS (British Standard ( بسازید، ما از شما می‌خریم، چراکه استاندارد نفت ما انگلیسی بود و چون حجم لوله‌های نفتی و سازه‌های فلزی که در زیر خاک کار گذاشته شده بسیار زیاد است، شرکت نفت به این داستگاه نیاز مبرم داشت. کارکرد دستگاه «رکتیفایرِ حفاظتِ کاتُدیک» در این است که از پوسیدگی کل سازه‌های فلزی که شرکت نفت درون خاک دارد، جلوگیری می‌کند. زیر خاک یک پیل الکتروشیمیایی تشکیل و باعث خوردگی سازه فلزی و لوله‌ها می‌شود که ما باید با ساخت این دستگاه‌ها و تزریق جریان در جهت عکس و گذاشتن یک آنول فدا‌شونده روی این لوله‌ها، باعث شویم عمل خوردگی برعکس اتفاق بیفتد و این آنول خورده شود تا اینکه لوله خورده شود. ما این دستگاه را با موفقیت ساختیم که به لحاظ تکنولوژی حدود یک‌سال‌ونیم طول کشید. البته سختی‌های خودش را داشت ولی دقیقاً بر اساس استاندارد انگلیس (BS) ساخته شد.
مقداری از تکنولوژی ساخت این دستگاه را از طریق مهندسی معکوس کاملاً آگاهانه به دست آوردیم و مقداری را هم خودمان داشتیم، چون به هر حال برای یک مهندس که مهندس خوبی هم باشد، خیلی راحت است کار یک خارجی یا کاری که کسی قبلاً انجام داده است را ببیند، آن را خوب تحلیل کند، بفهمد و سپس آن را بسازد و بیاید روی ارتقای آن کار کند. منطق هم همین است که هیچ وقت نرویم چرخ را از صفر بسازیم.
باید آخرین تکنولوژی‌ها را ببینیم، آگاهانه تحلیل کنیم، بعد بفهمیم و بعد بسازیم و دست آخر برود در صنعت کار کند تا خیالمان راحت شود که تکنولوژی را به دست آورده‌ایم. ما اساس کارمان ر بر این گذاشته بودیم که بیخود چیزی را از صفر شروع نکنیم.
به هر حال آن موقع نزدیک دو الی سه هزار دستگاه تولید کردیم و فروختیم. از کارهای خوب ما در دهه شصت که کار تکنولوژی‌بَر بود و به نظر ما های‌تک محسوب می‌شد، همین کار بود. خیلی برای ما مهم بود که این تجاری‌سازی و وارد صنعت شد؛ صنعتی که قبل از این، همه را از خارج می‌خریدند؛ از انگلیس یا از شرکت‌کننده‌های دیگر کشورها.
 
گسترش دامنه فعالیت
مدتی که از تولید رکتیفایرِ حفاظتِ کاتُدیک گذشت، دیدیم بخش خصوصی وارد بازار شد و شروع به ساخت این دستگاه کرد. با ورود بخش خصوصی، گفتیم باید کار را ارتقا دهیم و حالا بیاییم روی دستگاه‌های های‌تک‌تری  (high-tech) به اسم UPS و شارژر کار کنیم؛ دستگاه‌هایی که آنلاین یعنی تمام‌وقت باید در مدار باشند.
پس از مدتی کار با شرکت نفت، دیدیم تمام پروژه‌های صنعت نفت ایران، پروژه‌های نیروگاه‌های ایران و پروژه‌های حساس مثل نفت، گاز، پتروشیمی، پالایش و پخش، بارهای سیستم‌های حساس‌شان حتماً باید با UPS تأمین شود. از آن طرف هم این نگرانی بود که این UPS‌‌ها اگر از خارج بیایند بویژه الان که فناوری دیجیتالی  در حال رشد است- راحت می‌توانند روی این دستگاه‌ها کنترل و بگ‌رور بگذارند و برایشان ریموت کنترل ساخته باشند که با از کار انداختن اینها یک پالایشگاه راحت از کار بیفتد.
 
مشکلی عجیب، راه‌حلی عجیب‌تر
ما این دستگاه‌ها را تا بیست کیلووات ساختیم اما چون ساخت ایران بود، نمی‌توانستیم  به شرکت‌های ایرانی و بزرگ‌ترین شرکت‌های مناطق نفتخیز بیش از دو کیلووات بفروشیم. یکی از مدیران صنعت نفت که وضعیت ما را می‌دانست گفت ببین! تا اسم یک شرکت خارجی کنارت نباشد، نمی‌توانی اینها را در صنعت نفت بفروشی. برو یک اسم خارجی کنار خودت بگذار و بیا بفروش. این‌طوری راحت‌تر می‌فروشی، راهش این است. سال 76 بود که او این راهکار را به ما گفت. با دوستان صحبت کردیم و گفتیم تحقیق کنیم ببینیم بهترین شرکتی که قبل از انقلاب به ایران، یو‌پی‌اس می‌فروخته، چه شرکتی است تا با همان صحبت کنیم. رفتیم بررسی کردیم دیدیم شرکت ارسکین انگلیس است. من آن موقع دانشجوی دکترای برق دانشگاه براتفورد انگلیس بودم و هنوز از رساله دکترای خود دفاع نکرده بودم، برای همین به انگلیس رفت‌وآمد داشتم.
گفتم می‌روم این شرکت را پیدا کرده و با رئیسش مذاکره می‌کنم. آدرس را گرفتم و به آنجا رفتم. با شرکت که آشنا شدم، دیدم اینها تکنولوژی یک نسل قبل از ما را دارند. تازه خودش هم ندارد، از ایتالیا می‌گیرد، مارک می‌زند و به ایران می‌دهد. بعد گفت شما واقعاً UPS بیست کیلووات IGBT base می‌سازید؟ گفتم بله. گفت اگر بسازید و واقعاً اثبات شود، از شما می‌خریم. مدیر فنی‌اش آقای پیتر وینتر را برای ارزیابی به ایران فرستاد که ایشان آمد و یک گزارش بسیار قشنگی نوشت که بله من دیدم که اینها صاحب دانش هستند،  می‌توانیم از اینها دستگاه کامل یا دانش فنی‌اش را بخریم که هر دو راضی هستند. دانش فنی هم می‌دادیم، چون برایمان جالب بود که انگلیس از ما دانش فنی بخرد. اگر هم دانش فنی می‌دادیم دیگر نمی‌گذاشتیم او به بازار ایران وارد شود.
خوشحال و خندان، این سرتیفیکیت (Certificate) یا گواهی کارشناس انگلیسی را برداشتیم بردیم پیش مدیر نفت و گفتیم بفرما! برعکس شد، نگفتیم ما صاحب دانش دستگاه‌های UPS هستیم! گفت تو اصلاً متوجه نمی‌شوی من به تو چه می‌گویم. تو باید یک اسم خارجی کنارت باشد تا بفروشی. بدون اسم خارجی نمی‌توانی!
 
ایرانی‌ها دوست دارند خارجی بخرند!
به این خارجی گفتیم تو بیا اسمت را کنار ما بگذار یک لویالتی (امتیاز استفاده از برند معتبر) هم به تو می‌دهیم. گفت من نمی‌فهمم، تو که صاحب تکنولوژی هستی چرا اسم من را می‌خواهی؟ هر چه به او می‌گفتیم، قانع نمی‌شد.
 بعد رفت قضیه را به مشاورش که قبل از انقلاب برای فروش به ایران به او مشورت می‌داد گفت، او هم گفت ایرانی‌ها دوست دارند خرید خارجی کنند و علتش این است.
جالب اینکه این شرکت انگلیسی آمد ایران برای یکی از پروژه‌های نفت ما همان UPS با تکنولوژی قدیمی را فروخت ولی ما نتوانستیم UPS جدید خود را بفروشیم. خلاصه خیلی برای فروش این UPSهای ساخت داخل تلاش کردیم و با سابقه خوبی که در ساخت رکتیفایرهای حفاظتِ کاتُدیک از خودمان به جا گذاشته بودیم، مسئولین شرکت نفت متقاعد شدند برای ساخت UPS با ما قرارداد ببندند.
 
جهادی که ادامه دارد
از سال 76 رئیس جهاد علم و صنعت شدم و با این سمت به کار در آنجا ادامه دادم. به هر حال این حوزه را به‌عنوان یک زمینه انتخاب کردم که وارد شوم. از سال 76 که رئیس جهاد دانشگاهی علم و صنعت شدم  به این اعتقاد داشتم که حتماً باید با برنامه‌ریزی، تخصصی و عمیق کار کنیم، در کارمان گروه‌های پژوهشی قوی‌ای داشته باشیم، حتماً استانداردهای بین‌المللی را رعایت کنیم و گواهی‌نامه‌های iso به معنای واقعی در کارمان ساری و جاری شود.
برای بهتر شدن کارها و رسیدن به پیشرفت‌های علمی بالاتر، در جهاد تقسیم‌بندی کردیم که در مکانیک روی سیستم‌های کنترل آلایندگی -که کار بزرگی هم بود- کار انجام دهیم و در الکترونیک قدرت روی همین UPSها و شارژرها و همچنین انواع اینورتر (Inverter)، کانورتر (Converter)  و ساخت تجهیزات آزمایشگاهی فشار قوی کار کنیم.
متأسفانه بعضی از مدیران ما اوج هنرشان این است که با پول نفت پروژه را خوب اجرا کنند، اینکه هنر نیست! بلانسبت کور هم باشد، بلد است اجرا ‌کند.
صاحب دانش شدن و از روش‌های مختلف از دانش پول درآوردن و بموقع و سر وقت به موضوع پرداختن مهم است؛ یعنی شما پیش‌بینی کنید که در آینده به اینها نیاز دارید و از الان باید برای آینده‌‌تان برنامه‌ریزی داشته باشید.
همه این اتفاقات و پیشرفت‌های مهم در جهاد دانشگاهی علم و صنعت صورت گرفت تا اینکه رسیدیم به سال 85 و بنده به ریاست جهاد دانشگاهی مرکز منصوب شدم. در این ایام هم اتفاقات خوب و جالبی افتاد که سیستم رانش واگن‌های مترو و لکوموتیوهای برقی یکی از آنها بود و دارای خاطرات و اتفاقات جالبی است.

 

جستجو
آرشیو تاریخی