روحانی قصه‌گو

تجربه زیسته اسماعیل آذری‌نژاد از کار تربیتی با محوریت قصه‌خوانی در شهرستان دهدشت استان کهگیلویه و بویراحمد

 پدرام جدی

ناشر: عصر پیشرفت

مدارس روستایی، واژه‌ای که هزاران باز هرکدام شنیده‌ایم. از مظلومیتشان، از کمبود امکاناتشان، از صعب‌العبور بودنشان و هزاران چیز دیگر؛ اما تابه‌حال کدام‌یکی از ما به درون عمق این روستاها فرورفته‌ایم؟ مدارسی که تنها وسایل آموزشی آنها یک‌تخته سیاه و چند گچ و نیمکت است، بدون هیچ امکانات اضافی. تعدادی از مدارس حتی نیمکت هم ندارند. بسیاری از این مدارس وسایل بازی در حیاط ندارند.

می‌دانید که حیاط بعضی مدارس تنها یک سطح صاف سنگلاخی است که مناسب بازی کودکان نیست. می‌دانید حتی بعضی از مدارس حیاط هم ندارند. بسیاری از این مدارس با بخاری‌های نفتی گرم می‌شوند و وسایل سرمایشی و گرمایشی درستی ندارند که فجایعی مثل حادثه مدرسه «شین‌آباد» و «درود زن» را پدید آورده. باور می‌کنید این مدارس پس از خرابی دستشویی قادر به تعمیر آن نیستند؟
این را چطور؛ باور می‌کنید چندی از آنها حتی دستشویی هم ندارند؟
هیچ پولی به این مدارس نمی‌رسد که بخواهند از آن برای نوسازی و حتی تعمیرات استفاده کنند. در پی این کمبود پول و کمبود امکانات به آموزش هم صدمه می‌خورد.
آموزشی که رکن اصلی و اولیه هر جامعه است به دلیل آنکه آموزش خشت اول زندگی فرد است و آموزش درست می‌تواند جامعه را رو به رشد و ترقی ببرد، همان‌گونه که آموزش بد می‌تواند جامعه را به زوال و نابودی برساند؛ زیرا نسل آینده و جوان هر کشور در گرو مدارس ، معلمان و … است. دراین‌بین از دیار بهبهان خوزستان فردی متولد شد به نام «اسماعیل آذری نژاد» که در ۲۱ سالگی به حوزه علمیه رفت و به روحانیت رسید.
اسماعیل داستان ما در خانواده‌ای به دنیا آمد که پدر و مادری بی‌سواد داشت و مشوق چندانی در دوران کودکی به کتابخوانی نداشت و در دوران راهنمایی به خوانش کتاب علاقه‌مند شد. او پس از پایان تحصیل به‌صورت جهادی تصمیم گرفت به روستاها برود و در آنجا به تبلیغ کتاب و کتاب‌خوانی بپردازد او با شعار «قصه، رنگ، توپ» در روستاهای کم امکانات و صعب‌العبور شروع به کارکرد به گفته او قصه برای یادگیری بهتر کودکان و آشتی و الفت آنان با کتاب لازم است پس از کتابخوانی «توپ» و ورزش برای تخلیه هیجانات و انرژی گرفتن کودکان نکته‌ای مهم است و سپس «رنگ»، او با همکارانش در گروه‌های جهادی به رنگ کردن دیوار مدارس می‌پردازد و با نقاشی همراه کودکان به زیباسازی مدارس می‌پردازد.
او بر این باور است رنگ و نقش می‌تواند روحیات بچه‌ها را غرق در شادی و سرزندگی کند و این‌گونه در کیفیت آموزش نیز پیشرفت صورت می‌گیرد‍‍‍‍‍‍‎‏.
 او در کنار این فعالیت‌های فرهنگی در هر روستا کتابخانه‌ای، ولو بسیار کوچک تأسیس می‌کند تا کودکان پس از قصه‌گویی‌های شیرین او و جذب شدن به کتابخوانی بتوانند بافرهنگ امانت‌گیری کتاب آشنا شوند، همچنین تعدادی معلم به دست او تربیت‌شده‌اند تا به آموزش درست کودکان بپردازند و تعداد زیادی مروج تا مسیری که گام اول آن را اسماعیل آذری‌نژاد شروع کرده را ادامه دهند. او تمامی این اقدامات را شخصاً و بدون حمایت هیچ ارگان و سازمانی انجام می‌دهد به‌طوری‌که بسیاری از افراد روستا باور نمی‌کنند و می‌گویند: «تو از سمت حوزه آمدی برای کمک به ما؟ از سمت آموزش‌وپرورش؟» اسماعیل آذری‌نژاد تومانی از این مسیر به زندگی خود وارد نکرده و تمامی هزینه‌های اقدامات فرهنگی او از طرف مردم و در شبکه‌های اجتماعی به دست می‌آید.
داستان زندگی و زیست این مرد شریف در کتاب «روحانی قصه‌گو» به رشته تحریر درآمده که در بخشی از این کتاب آمده: «وقتی به روستاها می‌روم، بچه‌ها کتاب و وسایل بازی را می‌بینند و جذب می‌شوند. در منطقه ما مردم به روحانیت ارادت و اعتماد خاصی دارند. در بعضی روستاها که از قبل نسبت به من شناخت پیداکرده‌اند، براحتی در عرض ده دقیقه دورم جمع می‌شوند.
نمی‌شود برای کودک سخنرانی کرد؛ بلکه باید با قصه و غیرمستقیم، برخی مفاهیم را به او آموزش داد.
من به یک مدرسه‌ای می‌رفتم و در صف صبحگاه قصه می‌خواندم. معلمی آمد و گفت: «حاج‌آقا، دهه فجر است؛ چند جلسه است که مدام می‌آیی اینجا و قصه می‌خوانی! من نمی‌دانم تو چه می‌گویی؟»؛ با عصبانیت هم می‌گفت. گفتم: «اینها کلاس چندم هستند؟»؛ گفت: «ابتدایی». گفتم: «برای ابتدایی چه باید بگوییم؟ این چیزهایی را که شما می‌گویید، نمی‌شود به بچه‌ها انتقال داد» فردا که به مدرسه رفتم، دیدم برای بچه‌های ابتدایی می‌گوید: «امام آمد و ژئوپلیتیک منطقه را به هم‌ریخت؛ استراتژی امام، فلان و فلان»؛ او کلمه‌های قلمبه‌سلمبه‌ای به کاربرد که من هم نمی‌فهمیدم چه می‌گوید؛ چه برسد به بچه‌ها!»
خاطرات اسماعیل از زمان تولد تا شروع این حرکت و ادامه آن، همه و همه در کتاب «روحانی قصه‌گو» نگاشته شده است.

جستجو
آرشیو تاریخی