مروری برفیلم سینمایی «منطقه پرواز ممنوع» در ژانر روایت پیشرفت

سفر به سمت قله، تنها صفا نداره

تکتم نجفی‌منش

نویسنده

 سال 98 اثری سینمایی برای نوجوانان به نمایش درآمد که خانواده‌ها می‌توانستند به آسودگی بچه‌های خود را به تماشای آن بنشانند؛ اثری سینمایی که نوجوانان را به اثری سینمایی با چاشنی تعقیب و گریز، هیجان‌های عاطفی نوجوانانه و مشکلاتی ملموس برای آنها را در خود داشت و همه اینها در حالی در یکصد دقیقه فیلم به نمایش درآمد که مسائل اخلاقی و کم‌لطفی‌های سینما در آن راهی نیافته بود.

فیلم سینمایی «منطقه پرواز ممنوع» که به گفته سازندگان خود «پیشکش سینمای ایران به نوجوانان ایرانی» بود فرصت یافت تا با فروش بیش از 7 میلیارد تومان به یکی از پرفروش‌های زمان خود برسد. این اثر سینمایی در جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان هم توانست رکورد پرفروش‌ترین بلیت در بخش اکران مردمی را کسب کند اما موفقیت اصلی این فیلم منطقه پرواز ممنوع درجایی دیگر بود. درجایی که شاید بتوان آن را در صدر فیلم‌های روایت پیشرفت ایران جا داد.
منطقه پرواز ممنوع به کارگردانی امیر داسارگر و تهیه‌کنندگی حامد بامروت‌نژاد توانست حس و حال خوب پیشرفت فردی و اجتماعی را برای نوجوانان به تصویر بکشد و با چاشنی یک داستان خوب و قهرمانی نوجوانان این طیف را با خود همراه کند.
شروعی پرشور
منطقه پرواز ممنوع قبل از شروع فیلم شما را به انتهای فیلم دعوت می‌کند، آنجا که هفت‌تیر در دستان پسرکی نوجوان است و صدایی به او می‌گوید «بزنش محمدمهدی بزن. فرار کن.» صحنه بعد فیلم، حرکت دم و بال هواپیمای بدون سرنشین است که پرچم ایران روی بال آن نقش بسته است؛ اما این نشان موفقیت نوجوانان نیست بلکه در دیالوگ‌های اولیه فیلم متوجه می‌شویم که این نوجوانان در ساخت هواپیمای بدون سرنشین دچار مشکل شده‌اند و آقا حامد معلم آنها – با بازی زین‌العابدین تقی‌پور -می‌گوید «اگر عُرضه ساختن نداشتید چرا قول دادید!»
این شروع ماجراست و تلاش سه پسربچه که می‌کوشند هواپیما را به پرواز دربیاورند تا در مسابقه دانش‌آموزی هواپیماهای بدون سرنشین شرکت کنند؛ اما آنها که باید مسائل علمی را حل کنند تا بتوانند هواپیما را به پرواز دربیاورند با مشکلاتی مواجه می‌شوند که چند روز مانده به برگزاری مسابقه، هواپیمای ساخته‌شده‌شان در آتش می‌سوزد و مسائلی دیگر پیش روی آنها مطرح می‌شود.
گم‌شدن هواپیما، سوختن آن، ممنوعیت ورود به منطقه‌ای که به ادعای آقای شیک‌پوش –با بازی علی زکریایی- در آن یوزپلنگ دیده‌ شده است. اینها در حالی است که محمدمهدی از پدرش، آقا مصطفی – با بازی هادی حجازی فر- بی‌خبر است و نگرانی او علاوه بر کنایه‌های آقای شیک‌پوش او را از کوره به درمی‌برد و توان او را مستهلک می‌کند.
این‌ها در حالی است که بهنام یکی از بچه‌های مدرسه همه این دشواری‌ها را با یک دیالوگ حل می‌کند «بالاخره هواپیما رو خریدم.» یعنی مسیر دشواری که سه پسربچه دست‌تنها باید آن را طی کنند برای یکی از هم سن و سالانشان باقدرت مالی پدرش کاملاً هموار می‌شود؛ اما قهرمان فیلم آن سه‌نفری هستند که خودشان هواپیمای مسابقه را می‌سازند.
آقا مصطفی و تربیت پسرها
بچه‌ها در مسیر موفقیت مدام فلاش‌بک‌هایی به آموزه‌های آقا مصطفی دارند. آقا مصطفی که اکنون در کسوت یک مدافع حرم، بیرون مرزها به سر می‌برد، پیش‌ازاین پسرها رابرای مرد شدن آماده کرده است. در یادآوری خاطرات بچه‌ها با صحنه‌ای مواجه می‌شویم که بچه‌ها در حال پایان دادن به ساخت خانه چوبی که همان کارگاه آن‌هاست به آقا مصطفی می‌گویند کارگری ما مزد ندارد و او در ازای مزد آنها را بالای کوهی می‌برد و آنها شاهد پرواز موشک ماهواره‌برهستند. موشکی که حامد، مربی بچه‌ها 5 سال برای فرستادن آن به فضا کوشیده و حالا پیش چشم بچه‌ها به فضا پرتاب می‌شود.
جالب اینجاست که در پایان فیلم متوجه می‌شویم همه دعواها بر سر همین سایت پرتاب موشک است؛ دیگر مسائل پوشش هستند.درصحنه‌ای که نصیر  با بازی علی‌رضا اکبری که برنده پروانه زرین بهترین بازیگری برای بازی دراین فیلم شد- ربوده می‌شود و با چشمان بسته مجبور است از پله‌های باغ پایین برود، خاطره آموزه‌های آقا مصطفی برایش تداعی می‌شود که در تمرینی آنها را با چشمان بسته در جنگل راه برده تا بتوانند با چشمان بسته هم ببینند. یا وقتی در جاده چراغ‌های ماشین را خاموش می‌کند و بچه‌ها با نگرانی به او می‌گویند «آقا الان می‌ریم ته دره»؛ پاسخ آقا مصطفی جالب است وقتی می‌گوید: «سرعت را کم می‌کنیم اما نمی‌ایستیم اگر قرار بود بایستیم که الان ماهواره اون بالا نبود»؛ وهمین تجربه در تعقیب و گریز با جاسوسان به کمک محمدمهدی و مادرش می‌آید.
در میان گفت‌وگوهای ابتدایی فیلم متوجه می‌شویم که حامد که حالا به‌عنوان یکی از مهندسان سایت موشکی فعالیت می‌کند، از شاگردان آقا مصطفی است و حالا آموزش علمی بچه‌ها را عهده‌دار است. تربیت این سه نوجوان منجر به رخدادی می‌شود که در نبود آقا مصطفی، دست جاسوسانی را که در کسوت محیطبان به جاسوسی از سایت موشکی می‌پردازند رو می‌کند.
در آخرین فیلمی که آقا مصطفی از سوریه ارسال می‌کند و دلیل غیبت چندروزه‌اش را شرح می‌دهد او را در چند قدمی مرز اسرائیل می‌بینیم که قطعه‌سنگی را به‌سوی  مرز پرتاب می‌کند و می‌گوید: «رسیدیم بالای سرشون. با سنگ هم می‌تونیم بزنیمشون.» و اضافه می‌کند که تا چند وقت دیگر اون تیکه پارچه -اشاره به پرچم -را هم پایین می‌کشیم.از نکات جالب در مواجهه آقا مصطفی با نوجوانان، جدیت اوست؛ آنجا که قرار است از کوه بالا بروند تا شاهد پرتاب موشک باشند، محمدمهدی به پدرش می‌گوید تا جواب سؤالم را ندهید بالا نمی‌آیم و او در پاسخ قفل فرمان ماشین را به او می‌دهد و می‌گوید پس این کنارت باشه اینجا گرگ زیاد است چون تا وقتی ما برگردیم شب شده است. ازاین‌دست دیالوگ‌ها در فیلم دیده می‌شود که از پسرها می‌خواهد مرد باشند و بزرگ شوند.
منطقه پرواز ممنوع و سینمای پیشرفت
مؤلفه‌های سینمای پیشرفت چیست؟ کدام فیلم می‌تواند ادعا کند که پیشرفت را به تصویر کشیده است؟ روایت تلاش و کوشش برای پیشرفت در حوزه فردی و اجتماعی و سیاسی علی‌رغم مشکلات را شاید بتوان تعبیری نه‌چندان کامل از سینمای پیشرفت دانست که می‌کوشد نمونه‌های فردی و اجتماعی پیشرفت را روایت کند و به‌نوعی با بیان مسیر پیشرفت به تشویق جامعه و تبیین رشد انسان بپردازد. با این توضیح، فیلم سینمایی منطقه پرواز ممنوع می‌تواند در گونه سینما-پیشرفت بگنجد؟
این اثر سینمایی که قصه آن با محوریت نوجوانان پیش می‌رود، می‌گوید نوجوانان دیروز مثل نسل حامد، امروز موشک ماهواره‌بر به فضا می‌فرستند، نسل قبل ازآنها یعنی آقا مصطفی به دغدغه‌های جهانی و حذف اسرائیل -که در تیتراژ فیلم با عنوان «لکه‌ها از نقشه جغرافیا» از آن یاد می‌شود- کمر همت بسته‌اند و نفوذی‌ها و دشمنان به‌اصطلاح کف خیابان را به نوجوانان سپرده‌اند.
دراین اثر سینمایی نصیر به‌عنوان یک پسر افغانستانی در کنار محمدمهدی و روح‌الله، داستان را جلو می‌برد. منطقه پرواز ممنوع برای زنانی که در مکتب آقا مصطفی تربیت‌شده‌اند هم نقش جدی تعریف کرده است آنجا که مادر محمدمهدی همراه با او به شناسایی مخفیگاه آقای شیک‌پوش و تیمش می‌رود یا جایی که برای مسابقه هواپیمای بدون سرنشین برای بچه‌ها لباس یک‌شکل می‌دوزد و بچه‌ها با همین لباس عملیات کشف مدرک علیه آقای شیک‌پوش را انجام می‌دهند.
نکاتی که مغفول ماند
در فیلم منطقه پرواز ممنوع همه سهم موفقیت و پیشرفت برای پسران طراحی‌شده به‌گونه‌ای که در زمان اکران، برخی آن را فیلمی پسرانه برمی‌شمردند و از تماشای آن امتناع می‌کردند.
یک تیتراژ، کل پیام
تجربه دعوت از مخاطبان برای بازخوانی تیتراژ فیلم در سینمای ایران برای نخستین بار در فیلم سینمایی منطقه پرواز ممنوع محقق شد و همین دقت و تمرکز بر ترویج تیتراژ این اثر سینمایی به ماندگاری آن کمک شایانی کرد. تیتراژ این فیلم با شعری از قاسم صرافان، تنظیم‌ مجتبی ابوالقاسم‌پور و ملودی رضا ثقفی، تمامی آنچه را که این فیلم به دنبال طرح آن بود بیان کرد.
سرود تیتراژ منطقه پرواز ممنوع کدهای موردنظر سازندگان آن را در قالب نت‌ها در ذهن کودکان و نوجوانان ماندگار کرد.
وقتی بدونی می تونی؛ هر گره رو باز می‌کنی
هر جوری باشه قفسو می‌شکنی، پرواز می‌کنی!
خسته نمیشیم واسه ما خستگی معنا نداره!
چشمه اگر جاری نشه، راهی به دریا نداره
می‌ریم بالا بالاتر ازهر کجا بالاتر!
امروز هر جا که باشیم هستیم فردا بالاتر!
اون دل شیری که می‌گن؛ اون صفت دلای ماست
هرجا که امتحانی هست، همون جا رد پای ماست
رو نقشه سرزمین دل که طول و عرضی نداره
قصه ما عاشقیه؛ عاشقی مرزی نداره…
شاید همه آنچه منطقه پرواز ممنوع به دنبال طرح آن بود همین بود که «می ریم بالا بالاتر» و این پیشرفت همان نکته‌ای بود که در داخل کشور توسط چند نوجوان که سری پرشور داشتند محقق می‌شد و در سطح جهانی با حضور مدافعان حرم در حال تحقق بود.
اما نکته دیگر در طرح محتوای موردنظر فیلم در سرودی است که در میانه فیلم شنیده می‌شود:
با هم دیگه می‌سازیم با هم دیگه می‌خونیم
تو شادی و تو سختی کنار هم می‌مونیم
سفر به سمت قله تنها صفا نداره
دست همو می‌گیریم یه دست صدا نداره
و به‌حق که در اوج بحران و کشمکش‌های این سرود، حس باهم بودن و جمع دوباره گروه را به مخاطب یادآوری می‌کند.
قطعاً فیلم منطقه پرواز ممنوع در ساخت خود بی‌عیب نیست اما از نمونه‌های ارزشمندی است که پیشرفت را در حوزه فردی و اجتماعی برای نوجوانان امری دست‌یافتنی تصویر می‌کند و می‌کوشد که بذر امید را در مواجهه با بزرگترین مشکلات در دل آنها زنده نگه دارد.

 

جستجو
آرشیو تاریخی