27 خرداد؛ چهل و چهارمین سالگرد تأسیس نهاد انقلابی جهاد سازندگی

از تجربه تا علم در بوم انسانی خودمان

علی مشایخی

نویسنده

 

 یکی از تجربه‌های جمعی بسیار مهم ما در طول حیات انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی است که خود معدنی است از تجربه‌ها؛ و یکی از موضوعات کلانی که هنوز از این معدن قابل‌ استخراج است، تجربه‌های «چگونگی کار جمعی» است. در جهاد سازندگی افرادی که هدف خود را سازندگی انتخاب کردند، شعار خود را «همه با هم» قرار دادند و با هم کار کردن را تجربه کرده؛ و در این میان الگو یا الگوهایی را برای نحوه فعالیت‌ها و روابط بین خودشان ایجاد کردند.با تقریبی نزدیک به‌یقین می‌توان گفت این الگوها بومی بوده‌اند و کمتر متأثر از مدل‌های عاریتی و ارثیه از غرب و سلطنت گذشته بودند. چرا که عمدتاً افرادی این تشکیلات را ایجاد کردند و تجربه‌ها را رقم زدند که خود در ساختارهای رژیم گذشته فعالیت نکرده‌اند و به‌نوعی کار کردن را از صفر شروع کرده‌ و غالباً نیز تحصیلات دانشگاهی مرتبط با مدیریت نداشته‌اند. به‌ عبارت‌ دیگر نه تربیت‌یافته ساختار اداره کشور به سبک‌های غربی و نه تربیت‌یافته علوم مدیریتی غربی بودند.از طرف دیگر حتی پیش از آنکه به مطالعه و استخراج آن تجربه‌ها و الگوها بپردازیم، به‌ طور کلی باید انتظار داشت و پیش‌بینی کرد که فضای فرهنگی و اعتقادی کسانی که برای دنیای خودشان کار نمی‌کنند و در دنیا اهدافی متعالی دارند، سبک مدیریت جداگانه‌ای بطلبد، متفاوت از سبک‌های رایج مدیریت در سازمان‌های دیگر؛ و حتی دور از انتظار نیست در چنان تجربه‌هایی مفهوم مدیریت عوض شود یا توسعه یابد.لذا شناخت و مطالعه چنین تجربه‌هایی برای مجموعه‌هایی که ارزش‌ها را اهداف خود قرار داده‌اند، مفید خواهد بود و الگوهایی که از این تجربه به دست می‌آید بیشتر از مدل‌های شناخته‌شده و مکتوب در کتب دانشگاهی قابل تأسی است.در این میان جالب‌ توجه است یادآوری شود هنگامی‌ که مقام معظم رهبری، حفظه الله، مهم‌ترین سؤالات سبک زندگی را برشمردند، ضعف فرهنگ کار جمعی را موضوع اولین سؤال سبک زندگی قرار دادند و چرایی آن را پرسیدند. در حالی‌ که تاکنون ندیده‌ام کسانی که در راستای فرمایش ایشان به موضوعات سبک زندگی پرداخته‌اند، ضعف فرهنگ کار جمعی را مورد بررسی و مداقه قرار داده و به‌دنبال علل آن رفته باشند. این مسأله به شدت نیازمند پویش و ارائه راه‌حل است؛ اما به‌عنوان یک گمانه می‌توان گفت شاید یکی از علل این امر فقدان الگوهای مناسب باشد.
 رسم جهاد
کتاب «رسم جهاد» روایت‌هایی از تجربه‌های کار جمعی در جهاد سازندگی به روایت مرحوم حسینعلی عظیمی است. مرحوم عظیمی که از باسابقه‌ها و مدیران مهندسی جنگ جهاد بودند در سال‌های پایانی عمر شریف‌شان تلاش کردند تا راه و رسم جهاد و الگوی تجربه‌شده بچه‌های جهاد سازندگی را برای نسل حاضر و همچنین آیندگان به ودیعه بگذارند که کتاب «رسم جهاد» یکی از این تجربه‌های منتشرشده است که در ادامه بخش‌هایی از آن می‌آید.
 ورود به جهاد، به همین سادگی
من و چند نفر دیگر از بچه‌ها در پاوه همراه شهید چمران بودیم. بعد از پایان عملیات پاوه و نوسود و بازگشت از پاوه، متوجه شدیم جهاد تشکیل شده است. قبل از ورود به جهاد با بچه‌هایی که در پاوه با هم روابط دوستانه‌ای داشتیم، قرار گذاشتیم نماز جمعه محل ملاقات و تجدید دیدارمان باشد.
پس از مدتی گفتیم حیف است این‌قدر همدیگر را کم ببینیم پس تصمیم گرفتیم به جهاد برویم.  دیدیم فایده ندارد حضور در جهاد هم، چون فقط جمعه‌ها همدیگر را می‌بینیم، بنابراین تصمیم گرفتیم به یک منطقه محروم برویم و آنجا بمانیم و کار کنیم. با حضور دائم بود که می‌شد وضعیت روستا را درک کرد و برای بهبود وضعیت آن طرحی ارائه داد بخصوص که من مهندس و برنامه‌ریز بودم و می‌توانستم این طراحی را انجام دهم. بعد از تصمیم‌گیری به ساختمان جهاد رفتیم و گفتیم می‌خواهیم به منطقه‌ای در انتهای استان کرمان یا یزد برویم. صرفاً سؤال می‌کردند که اسم‌مان چیست و چند نفر همراه ما هستند.سپس برایمان حکم مأموریت ‌نوشتند که برادران جهادی، فلانی و فلانی به فلان منطقه برای جهاد سازندگی اعزام می‌شوند. همین! تمام شد. بعد کاغذی به دست ما می‌دادند که به همان کاغذ هم نیازی نبود. فقط اگر یک وقت کسی به ما می‌گفت «شما با جهاد ارتباط دارید؟» می‌گفتیم بله، ما از جهاد مأمور شدیم. برای شروع فعالیت هم پول و ماشین و چیز دیگری در کار نبود. باید خرج راه را خودمان می‌دادیم.
روح مشترک اهداف
روح دل‌ها یکی بود، جهت‌ها یکی بود. شاید هرکس هدفی متفاوت را دنبال می‌کرد. یکی خودکفایی گوشت را تعقیب می‌کرد، یکی شیر، یکی گندم، یکی جو، یکی محرومیت‌زدایی از فلان روستا، دیگری محرومیت‌زدایی از کردستان، دیگری از فارس، دیگری از سیستان و بلوچستان و... ولی روح اهداف یکی بود. جهت اصلی همان فرمان امام بود که ما وابستگی‌ها و محرومیت‌ها را از بین ببریم.شعار جهاد «همه با هم» بود، این کلمه خیلی مهمی است. در تاریخ توسعه دنیا این کلمه با جهاد سازندگی مطرح شده‌ است و می‌گویند برترین شعار توسعه دنیا همین «همه با هم» است که از جهاد سازندگی امام خمینی در آمده است.هنگام شروع به کار جهاد، نیروهای واقعاً مخلص جهادی جمع شده بودند، نه صرفاً نیروهای متخصص. اما بعد چون می‌خواستند کار کنند، احتیاج به این بود که مهندس‌ها مسئول باشند. اوایل کار جهاد، اگر به جهاد یک شهرستان می‌رفتید، شاید یک یا دو مهندس حضور داشت یا ممکن بود جهاد استان 5 یا 10 تا مهندس داشته باشد. البته در ادامه جهاد به سمت آموزش رفت و به جایی رسید که معدن نیروی متخصص و متعهد باارزش شد.دانشجویان بسیاری به‌دنبال راه‌انداختن جهاد بودند و گرایش سیاسی‌شان هم براساس گفتمان روز، از هم متفاوت بود. ولی بالاخره جهاد این‌طور شکل گرفت. آن چیزی که احساس می‌کنم این است که جهاد نسبت به سپاه از نظر سیاسی باز‌تر بود و طیف وسیع‌تری را دربر‌می‌گرفت. در هر دو نهاد نماینده امام حضور داشت، اما طبیعت جهاد به‌گونه‌ای بود که می‌خواست با مردم کار کند. در ابتدا جهاد چندان گزینشی برخورد نمی‌کرد.
شورای مرکزی و نماینده امام
مدتی پس از ساختار پیدا کردن جهاد، تعیین اعضای شورای مرکزی به این صورت بود: جهاد استان‌ها افرادی خبره‌تر را انتخاب می‌کردند و به تهران می‌فرستادند. این افراد با نام «مجمع خبرگان» یا «معتمدین جهاد» دور هم جمع می‌شدند، افرادی را برای عضویت در شورای مرکزی پیشنهاد می‌کردند و به نخست‌وزیری می‌دادند که نخست‌وزیری هم حکم این افراد را می‌داد. یعنی توافق خود جهادی‌ها با یکدیگر بود که چه افرادی عضو شورای مرکزی باشند. مجمع خبرگان، تقوای بچه‌های شورای مرکزی را قبول داشتند و عملاً افرادی که تقوای بیشتری داشتند، به عضویت شورا درمی‌آمدند. یعنی فقط نمی‌گفتند که تخصص چه کسی بیشتر است بلکه می‌گفتند چه کسی بیشتر دلسوز جهاد است و می‌تواند مدیریت کند. پس باید هم با تقوا و متعهد و هم دلسوز می‌بود و هم روحیه جهادی واقعی را دارا بود، همچنین دانش و تخصص کافی برای اداره و مدیریت هم داشت.
امام هم در شورای مرکزی کل و هم در شورای مرکزی استان‌ها رابط گذاشته بودند. اینها در شورای مرکزی بودند و در تصمیم‌گیری‌ها تأثیر مستقیم داشتند و قریب به اتفاق‌شان هم مجتهد بودند. اینها هم می‌دیدند که کارشان در اینجا جدی است و مهندسان جهاد مدام سؤال می‌آورند، همکاری می‌کردند. حضور نماینده امام مهم بود چون بچه‌ها را درون شرع نگه می‌داشت.
نحوه شروع یک فعالیت در جهاد
تشکیلات جهاد اول از نفر شروع می‌شد. کاری که از یک نفر شروع نمی‌شد، هیچ وقت بعدها منجر به تشکیل واحد و سپس کمیته نمی‌شد. آن نفر در مقابل شورا امتحان خود را پس می‌داد، بعد از دو سه هفته فعالیت، میزان مورد اعتماد بودن و حد و اندازه‌اش معلوم می‌شد. بعد از این او اعلام می‌کرد که دو نفر دائم می‌خواهد تا مسئولیت دو بخش کار را به عهده بگیرند و با آنها تشکیل واحد می‌داد.کسی که به جهاد می‌آمد و در حوزه‌ای تخصصی داشت، اجازه داشت هر آنچه که برای جهاد و خودکفایی، هدف اصلی جهاد، لازم می‌داند انجام دهد. بنابراین شروع به فعالیت می‌کرد، کار را تعریف کرده و برای آن منابع مالی و امکانات پیدا می‌کرد، کمک‌های مردمی جذب می‌نمود و کار را انجام می‌داد.وقتی فعالیت‌های واحد افزایش می‌یافت، پول زیادی باید خرج می‌کرد و روزی 10 تا 20 درخواست به شورا ارائه می‌کرد. از طرفی شورای مرکزی نمی‌توانست هر روز با 10 واحد ارتباط داشته باشد چون چندان هم اهل نشستن نبودند و می‌خواستند بازدید کنند. در نتیجه، عملاً کار آن واحدها زمین می‌ماند. در این حالت و هنگامی که شورا از طرق مختلف از جمله سرکشی‌های مداوم روابط عمومی و نماینده امام می‌فهمید که کار واحد ضرورت دارد، آن واحد با تصمیم شورا تبدیل به کمیته می‌شد. یا اینکه چند واحد مرتبط با یکدیگر تبدیل به یک کمیته می‌شدند.
زهکشی دشت کربال استان فارس توسط جهاد
خدا رحمت کند آقای مهندس پرهام جواهری، مهندس خبره‌ای در زمینه آبیاری و زهکشی بود و در شیرین‌سازی زمین‌های شور تخصص داشت. ایشان چون متخصص امر بود، این دشت را که نگاه ‌کرد، ‌فهمید اینجا زهکش می‌خواهد تا شیرین شود. خودش تعریف می‌کرد که فردای روز صدور فرمان امام، ماشینی پیدا کردم و به دشت کربال رفتم، گفتم اینجا را باید زهکشی کنیم، کیلومترها دشت که اگر الان بخواهند زهکشی کنند، هزینه‌اش صدها میلیارد تومان می‌شود. او نظرش این بود و تخصصش هم این بود. همین شد که جهاد سازندگی فارس دشت کربال چندین هزار هکتاری را زهکشی کرد و این کار الگوی شیرین‌کردن زمین‌های شور شد.
جهاد در استان‌ها
در استان یک شورای مرکزی بود که از طرف شورای مرکزی تهران تعیین شده بود. پیشنهاد هم از طرف خود همان استان می‌آمد. در آنجا با تمام اعضای باسابقه جهاد صحبت می‌کرد، کسانی که از اول بودند، با کمیته‌های مختلف، با نماینده امام و امام جمعه شهر، استاندار، نیروهای سپاه و چند نفر دیگر از مسئولان شهرستان‌ها صحبت می‌کردند و میزان رضایت از عملکرد جهاد و چگونگی فعالیت در روستاها را می‌سنجید.ارتباط  بین شورای مرکزی استان و کمیته‌های تخصصی با شهرستان‌ها هم نکته مهمی بود؛ همه اینها بحث ساختار متفاوت جهاد با سیستم‌های اداری است. مسئولان کمیته‌ها و شورای مرکزی که خودشان هم مسئول دو، سه قسمت از جهاد بودند، حالت مشاور و خدمات دهنده نسبت به شهرستان‌ها داشتند. این تفاوت زیادی با آن‌ چیزی دارد که در ادارات مرسوم است؛ در آنجا کسی که مدیرکل استان است، وقتی به شهرستان می‌رود، از رئیس اداره شهرستان سؤال و جواب می‌کند که «چه کردید و چه نکردید؟ برنامه‌هایی که داده شد، اجرا شده است؟» برنامه از بالا می‌آید. اما در جهاد وقتی مسئولی به شهرستان می‌رفت، رئیس شهرستان طلبکار بود.
ساختار منطقه‌ای
ساختار جهاد، بر مبنای تخصص نبود، بلکه تصمیم‌گیری‌هایش منطقه‌ای بود. در یک دهستان، یک نفر مسئول بود که نسبت به صنعت، کشاورزی، راه، بهداشت، آموزش، روحانی و همه چیز آن دهستان مسئولیت داشت. وقتی یک نفر در یک دهستان مستقر بود و به مردم خدمات می‌داد، نمی‌توانست به مردم بگوید که فقط مسائل زراعی خود را به من بگویید و فرد دیگری بگوید مسائل راه‌تان و دیگری بگوید مسائل بهداشتی‌تان را به من بگویید. هنگامی که یک واحد در شهرستان یا در بخش یا در دهستان مستقر است و می‌تواند خدمات بدهد، لزومی ندارد که 10 اداره مختلف داشته باشیم و از هر اداره یک ماشین و یک راننده و یک کارشناس راه بیفتد و دویست کیلومتر به روستایی برود تا مشکلات را در حوزه‌های مختلف برطرف کند. جهاد بر این عقیده بود که به این یک نفر که این جا مستقر است، اختیارات بدهید تا خدمات مورد نیاز مردم را ارائه بدهد.شیوه مدیریت بخشی و منطقه‌ای همیشه دو تفکر در سطح کشور بودند. من فکر می‌کنم که اگر مدیریت توسعه مناطق کشور منطقه‌ای می‌شد، این فاجعه‌ای که در وضعیت اشتغال و سطح فناوری در برخی استان‌ها اتفاق افتاد، رخ نمی‌داد و هنوز هم روستاهای محروم را نمی‌دیدیم  یا مهاجرتی که به سمت روستا شده بود، دوباره به سمت شهرها برنمی‌گشت. آن دوره زمانی، جنگ بود و مصلحت نبود که ساختار کشور به هم بخورد.
تصمیم‌گیری از پایین به بالا
اعتبارات جهاد در بخش‌های پایین تقسیم می‌شد و رئیس شهرستان هم تمام اختیارات شورای مرکزی را دارا بود. در حقیقت یک شورای مرکزی استان در شهرستان بود، بنابراین زود تصمیم‌گیری می‌شد. اصلاً نیاز نبود که پیشنهادات شهرستان به استان و مرکز کشور بیاید تا سال بعد در بودجه گذاشته شود. در حقیقت یک شورای مرکزی کشوری در آن استان بود، آن هم با همه اختیاراتی که وزیر داشت.اگر جهاد تصمیمی می‌گرفت که خودش و کمیته تخصصی‌اش می‌خواستند ولی مردم نمی‌خواستند، نمی‌توانست آن تصمیم را به اجرا بگذارد، چون که می‌گفت ما فقط سیمان و آجر و تیرآهن را می‌دهیم و بقیه کارها با مردم است. خوب اگر مردم نمی‌خواستند، کار نمی‌کردند. بنابراین اول با مردم هماهنگ می‌کردند و می‌گفتند که «شما مسجد بیشتر لازم دارید یا مدرسه یا حمام یا لوله‌کشی؟» مثلاً اگر می‌گفتند لوله‌کشی، ما می‌گفتیم «خوب، پس اول مهندس می‌آید و خط‌ کشی‌ها را انجام می‌دهد و محل مخزن و چشمه را مشخص می‌کند و بعد کندن آن با شما» و آنها هم قبول می‌کردند.
ساختار شورایی
ساختار جهاد در همه سطوح شورایی بود؛ شورای مرکزی، شورای استان، شورای شهرستان و کسی رئیس بقیه نبود. شورا ایجاد شده بود و همه باید با هم مشورت می‌کردند و این مشورت باعث رشدشان می‌شد. شخصی که مسئول کمیته فنی بود، ابتدا اطلاع خاصی از روابط عمومی نداشت یا شخصی که مسئول مالی بود، هیچ چیز از کشاورزی نمی‌دانست، اما درباره حوزه‌های کاری همدیگر صحبت می‌کردند تا از این موضوعات اطلاع پیدا کنند و بتوانند به هم کمک برسانند. وقتی یکی از اعضای شورا می‌گفت من فلان چیز را می‌خواهم، بقیه اعضا درباره علت نیاز سؤال می‌کردند و او باید توضیح می‌داد تا اطمینان و اعتماد لازم را ایجاد کند. این مشورت‌ها باعث سریع‌ترین نوع آموزش در مدیریت جهادی می‌شد.
همچنین مسائلی که مربوط به عموم نیروهای جهاد بود، باید در شورای هماهنگی تصویب می‌شد. کسی نمی‌توانست به تنهایی بخشنامه صادر کند چون اگر در مقابل آن مقاومت به وجود می‌آمد، اجرایی نمی‌شد. بنابراین افراد باید توجیه می‌شدند تا بخشنامه‌ای اجرایی شود.«شورای هماهنگی» از ابداعات جدید در جهاد بود که متأسفانه سران جهاد پس از وزارتخانه‌ شدنش قدرش را ندانستند. ولی ابتکار خیلی خوبی بود، معمولاً هفتگی یا دو هفته یک بار تشکیل می‌شد. البته در جبهه‌ کمتر شورای هماهنگی را تشکیل می‌دادیم چون سیستم بیشتر فرماندهی بود. شورای هماهنگی بچه‌هایی که عقب بودند را بالا می‌کشید و آن‌هایی که خیلی بالا رفته بودند ولی متوجه نمی‌شدند پایین چه خبر است را پایین می‌آورد.محیط باید چگونه باشد که اعتماد متقابل بین افراد حفظ شود؟ یعنی دور از نفاق باشد. باید اخلاص و جو اعتماد حاکم باشد. برای این منظور نباید هر کسی در آن جمع حضور پیدا کند، یک حریمی وجود دارد که تنها مختص نیروهای جهادی است. این امر پیش‌نیاز آن است که اعتماد متقابل حفظ و تقویت شود و مسائلی که اعتماد را تخریب می‌کند، به وجود نیاید.
انسان‌مدار بودن ساختار
بدین ترتیب جهاد ساختاری‌ای شکل داد که هدفش آباد‌ کردن و خدمت بود؛ اگر نیروها تخصص نداشتند، مشکل را با آوردن متخصص حل می‌کردند. به دانشگاه می‌رفتند و التماس می‌کردند که جهاد می‌خواهد سدی بسازد و چون شما در این زمینه صاحب تخصص هستید، اگر امکان دارد مساعدت کنید.آزادی عمل و هدف مشترکی که در جهاد وجود داشت، باعث می‌شد نیروهای فعال در جهاد، بر سر ساختار با هم توافق کنند.کمیته‌های تخصصی هم برحسب اینکه هر کدام از جهاد استان‌ها چه نیروهایی داشتند، تشکیل می‌شد. در حقیقت سازمان جهاد به جای سازمان‌مدار بودن، انسان‌مدار بود. نگاه می‌کرد چه نیرویی دارد و بعد بر اساس توانایی او ساختار را تشکیل می‌داد.
کمیته فرهنگی
روحانی‌هایی که به جهاد می‌آمدند، کمیته فرهنگی را تشکیل می‌دادند و با تخصیص اعتبارات به این کمیته‌ فعالیت‌هایشان را توسعه می‌دادند. نیروهای جهاد همه فرهنگی بودند ولی کمیته‌ها و واحدهای فرهنگی از جوانان علاقه‌مند به امور فرهنگی هم کار خودشان را می‌کردند. وقتی نیروهای جهاد که مردم دوست‌شان داشتند، سر ظهر کار را رها کرده و نماز جماعت برگزار می‌کردند، روستاییان هرچه باید بفهمند، می‌فهمیدند.اهمیت کمیته فرهنگی از کمیته‌های عمرانی و اقتصادی بیشتر بود. همچنین همکاری مردم با جهاد، یا چگونگی رفتار نیروهای جهاد، اینکه به معنویات‌شان هم می‌رسند یا خیر، گرایش به خط امام و مسائل سیاسی روز به کمیته فرهنگی مربوط می‌شد. کمیته فرهنگی دو عرصه مهم فعالیت داشت: عرصه بیرونی و عرصه درونی. کمیته فرهنگی دخالتی در کار کمیته‌های فنی و مهندسی و... نمی‌کرد ولی از فعالیت‌هایشان مطلع بود چون بالاسر کار حضور داشت.
جهاد سازندگی و جنگ
31 شهریور روز آغاز جنگ اصلاً برای ما باور‌کردنی نبود، گمان نمی‌کردیم که اینگونه شود. ناگهان بچه‌های جهاد مطلع شدند که دشمن حمله کرده است. البته بچه‌های جهاد خوزستان چون تحرکات را می‌دیدند، می‌دانستند که اینها می‌خواهند حمله ‌کنند. بلا‌فاصله بعد از اینکه جنگ علنی شد، با درخواست جهاد خوزستان یا به‌صورت خودجوش، نیروها به سمت جبهه‌ هجوم آوردند.آن‌قدر می‌رفتند تا به خط و در واقع، به عراقی‌ها می‌رسیدند؛ آنجا ترمز می‌کردند و تابلویی سر در مدرسه یا کپری یا هر جای دیگری نصب می‌کردند و مثلاً می‌نوشتند «جهاد فارس مستقر در مناطق جنگی.»خیلی زود جنگ جهاد خودش یک ساختار درست کرد به نام «پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد.» شورای مرکزی یک نفر را به قرارگاه نجف فرستادند که شاید آقای حیدری اولین نماینده شورای مرکزی بود. شهید طرحچی هم به جنوب آمد و مسئول ستاد پشتیبانی جنگ جنوب شد و این ستاد کم‌کم شکل گرفت. نحوه شکل‌گرفتن خیلی جالب بود، شکل‌دهی سازمان برای یک مأموریت جدید، متفاوت و ناشناخته. این سازمان جدید را تقریباً شهید ناجیان به وجود آورد.بدین ترتیب پادگان‌های آموزشی و مراکز تحقیقات مهندسی ایجاد شدند. یعنی آموزش و تحقیقات هم به جنگ اضافه شد؛ که تا پایان جنگ برای خودش تشکیلاتی شد.همچنین به تدریج ستاد پشتیبانی جنگ بزرگ شد؛ شاید از همان ابتدا هم کوچک نبود، ولی معلوم نمی‌شد.
وزارتخانه شدن و سم مقررات اداری
 به‌تدریج روند فعالیت‌های جهاد عوض شد. از سال ۶۳ که جهاد، وزارتخانه شد کم‌کم سم مقررات اداری شروع کرد به نفوذ‌کردن در پیکر جهاد بزرگی که در تمام ایران حضور داشت و پای مردم هم از جهاد قطع شد. (البته در محیط جنگ جهاد و تا سال دهم انقلاب آن حالت جهادی ادامه داشت.) چون نیروهای جهاد سریع و استوار در حال حرکت بودند، تا دو سه سال متوجه نشده بودند که چه اتفاقی افتاده است. اما وقتی نیروهای جهادی کاری می‌کردند و پولش را به آنها نمی‌دادند و توجیه می‌کردند که بودجه‌اش سال پیش تصویب نشده است، کم‌کم موضوع جا ‌افتاد. بعد هم ناراحتی و گرفتاری‌های مردم و گله و شکایت‌ها شروع شد. همچنین سازمان برنامه و بودجه به اسم نظارت و کنترل کار را کند می‌کرد و اختیارات در آن متمرکز شده بود.شورای مرکزی دائم نیروهای استان‌ها را دعوت می‌کرد و آنها را برای اعطای پول، ملزم به ارائه طرح و پرکردن فرم می‌نمود. بدین ترتیب باز مدل ریاست از بالا روی کار آمد. دیگر نیروهای پایین‌دستی تصمیم‌گیری یا تفاهم نمی‌کردند بلکه این وزیر و معاونانش بودند که مرجع تصمیم‌گیری شدند. بدین ترتیب ستاد مرکزی جهاد سازندگی کشور از کمیته‌ها طرح می‌خواست. پیش از این منابع مالی را تقسیم می‌کردند و اجازه تصمیم‌گیری به نیروهای پایین‌دستی داده می‌شد ولی ساختار عوض شد و از استان‌ها طرح خواستند.قبل از سال 62 جهاد خودش تشخیص می‌داد که کجا آب می‌خواهد و کجا برق؛ از محل بودجه خودش کار را شروع می‌کرد. هر‌ چقدر هم بودجه کم می‌آورد، از مردم می‌گرفت ولی بعد از وزارتخانه‌شدن، دیگر مردم پول نمی‌دادند. می‌گفتند «دولت خودش پول دارد، به دولت پول بدهم؟» به جهاد پول می‌دادند؛ ولی به دولت نه. اما ناگهان آن منبع لایزال مردمی تمام شد.

 

جستجو
آرشیو تاریخی