در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
«فلفلها محصول باغ جهاد بودند که هر دو نوع تند و شیرین در آن موجود بود، ولی بوته هرکدام در مکان مشخصی کشت شده بود. البته اگر فلفلها مخلوط و در یک ظرف سر سفره گذاشته میشد، جدا کردن فلفل شیرین از تند همانند خنثیسازی بمب بود، چون با یک انتخاب اشتباه هرلحظه ممکن بود انفجار در دهان، مری و معده رخ بدهد. یک روز اوستا رضا همینطور که با پرتکردن فلفلها، بین قورباغهها مسابقه جهش و پرواز راه انداخته بود - پرواز از این لحاظ که گاهی جهشها دست کمی از پرواز نداشت - برایم تعریف کرد که قورباغهها اولین قربانی فلفلهای تند باغ نبودهاند، چراکه حاجحسین فهمیده در یکی از بازدیدهایش از زرآباد، با مشاهده فلفلهای سر سفره و با اعتماد به صحبتهای اعضای جهاد مبنی بر شیرینبودن آنها، دو فلفل را که خوشبختانه هر دو شیرین از آب درمیآیند به راحتی و بدون هیچگونه مشکلی میخورد، اما به محض خوردن فلفل بعدی، تمام شیرینی دو فلفل قبل از بین میرود. تندی بیش از حد فلفل باغ جهاد که حتی مردم خاستگاه فلفل، یعنی هندوستان، را هم به زمین میزد صورت حاجحسین را کاملاً سرخ میکند و از شدت سوزش دهان، مجبور میشود از سفره بلند شود.»