
ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.

کمک ویژه مالیاتی به شرکتهای تازه وارد به بورس
رهبر انقلاب با کمک ویژه مالیاتی به شرکتهایی که امسال وارد بورس میشوند، موافقت کردند. از سال گذشته تاکنون بازار سرمایه در طلاییترین دوران خود قرار دارد و سیاستهای دولت نیز مسیر تداوم این صعود را آماده کرده است. برای افزایش عمق بازار سرمایه باید شرکتهای جدیدی به این بازار وارد شوند، اما نگرانیهای مالیاتی برخی از شرکتهایی که شرایط ورود به بورس را دارند، مانع استقبال از بورسی شدن بود، اما با موافقت رهبر معظم انقلاب و مصوبه دولت که در شورای عالی هماهنگی اقتصاد نیز به تصویب رسیده است، شرکتهایی که در سالجاری وارد بورس شوند، دیگر مشمول مالیات نمیشوند. این درحالی است که در بازار سرمایه علاوه بر شرکتها سهامداران نیز درحین انجام معاملات، مالیات قانونی خود را میپردازند. بنابراین جای نگرانی از کاهش درآمد مالیاتی دولت برای معافیت بررسی پرونده مالیاتی شرکتهای پذیرش شده در بورس وجود ندارد.
یکی از نگرانیهای شرکتهایی که آماده ورود به بورس هستند این است که پس از ورود به این بازار، سازمان امور مالیاتی با بررسی پرونده آنها که در بازار سرمایه شفافتر از همیشه میشود، پرونده مالیاتی سنوات گذشته آنها را نیز مورد بررسی قرار دهد.
بهگزارش پایگاه اطلاعرسانی بازار سرمایه، بنابراین، این موضوع از طریق وزیر اقتصاد، در دولت مطرح و بهدلیل جوانب مختلف آن، به شورای عالی هماهنگی اقتصادی راه پیدا کرد. طی روزهای اخیر نیز حجتالاسلام روحانی رئیس جمهوری در نامهای به فرهاد دژپسند با ابلاغ این مصوبه شورای مذکور که در جلسه شماره ۵۰ شورا مورخ ۳ خرداد به تصویب رسیده، خبر داده که این موضوع به تأیید رهبر معظم انقلاب نیز رسیده است.
بر این اساس، ورود سازمان امور مالیاتی به پروندههای سالهای ماقبل ۱۳۹۸ تمام شرکتهایی که در سالجاری در بورس پذیرش میشوند ممنوع شده و سازمان امور مالیاتی متعرض حسابهای سنوات گذشته آنها نخواهد شد. لذا این شرکتها فقط بابت صورت مالی سال ۱۳۹۸ خود مالیات خواهند پرداخت. همچنین مقرر شده این شرکتها موظف باشند حداقل ۲۵ درصد سهام شرکت خود را بهصورت شناور در بازار سرمایه عرضه کنند و وزارت اقتصاد نیز موظف است گزارش اقدامات و پیشرفت کار خود را هر ۳ ماه یک بار به دبیرخانه شورای عالی هماهنگی اقتصادی ارائه کند.
در این راستا، دولت هم تصمیماتی برای افزایش کارآیی این بازار انجام داده و به گفته برخی مسئولان اجرایی و کارشناسان فعال در این حوزه، قرار است حدود ۳۰ هزار میلیارد تومان واگذاری شرکتهای دولتی، برای تأمین مالی بودجه از راهکار عرضه سهامشان صورت بگیرد.

بهشتی متفکر بهشتی سیاستمدار
مهسا رمضانی
خبرنگار
39 سال پیش، در شامگاه ۷ تیر سال ۱۳۶۰، در پی بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی در هنگام سخنرانی در تالار حزب به شهادت رسید؛ آیتالله دکتر بهشتی، فقیه، حقوقدان، دومین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب، نخستین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود. بهدلیل سوابق اجرایی و سیاسی که در جریان پیروزی انقلاب و پس از آن داشت، اغلب از وی با عنوان یک «سیاستمدار» سخن به میان می آید. اما اگر با نگاهی ژرفتر در زندگی و افکار او بنگریم، بُعد اندیشگی شخصیت او سنگینی بیشتری خواهد داشت. در آستانه سالروز شهادتش با فرزند او دکتر علیرضا بهشتی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، به گفتوگو نشستیم و از او در خصوص «نسبت امروز جامعه ایرانی با شهید بهشتی» پرسیدیم. به زعم او، این نسبت در مقایسه با دو دهه اول انقلاب دچار تحول شده و جامعه ایرانی، امروز بیشتر می کوشد تا بر بُعد فکری و اندیشگی بهشتی متمرکز شود و برخلاف دو دهه نخست انقلاب، نسل امروز شهید بهشتی را بیشتر بهعنوان یک «متفکر» میشناسد.
***
جناب بهشتی، برخی بر این باورند که رجوع به شهید بهشتی در سه دهه اول انقلاب بیشتر رجوعی نوستالژیک بود؛ اما امروز رجوع به ایشان بیشتر با هدف بازشناسی است. آیا این تلقی، میتواند به آن معنا باشد که شهید بهشتی در دورهای که زندگی میکرد چندان توسط جامعهاش درک نشد و آیا میتوان از او بهعنوان «متفکر نسل آینده» سخن گفت؟
بله، به یک معنا میتوان گفت که نسبت جامعه ایرانی با شهید بهشتی دچار تحول شده است، اما این تحول تدریجی بوده و عوامل گوناگونی موجب آن شده است؛ از جمله میتوان به تغییرات نسلی اشاره کرد. در دو دهه نخست حیات جمهوری اسلامی، اکثریت شهروندان نسبت به حوادث تاریخی در موقعیت یک «مشاهدهگر» قرار داشتند؛ یعنی خودشان آن وقایع و حوادث را تجربه کرده بودند. اما این تجربه تاریخی همراه با تجزیه و تحلیل علمی نبود، بلکه تفسیری که هر فرد داشت تحت تأثیر دو عامل شکل گرفته بود: «تجربه شخصی» و «تبلیغات رسمی». از دهه سوم تاریخ جمهوری اسلامی تا امروز، شاهد شکلگیری اکثریتی در جامعه توسط اقشاری هستیم که نه چنین تجربه تاریخی را داشتهاند و نه ضرورتاً نگرش خود به تاریخ این چند دهه را براساس چارچوبهای تعیینشده از سوی دستگاههای تبلیغات رسمی کسب میکنند. بخشی از این اکثریت جدید اساساً علاقهای به شناخت هویت تاریخی خودشان ندارند و با مشاهده برخی ناکامیهای ناشی از سیاستهای غلط این چند دهه و وضعیت نابسامان خودشان و جامعه پیرامونشان، نگاهشان را از درون به بیرون تغییر جهت داده و در پی بازتعریف خودشان در عرصه جهانی هستند. بخشی هم با اتخاذ نگاه انتقادی به چند دهه گذشته، میخواهند هویت تاریخی خودشان و جامعهشان را مورد بازشناسی و بازتعریف قرار دهند که فینفسه پدیده مبارکی است؛ هرچند نتایج آن، بسته به نوع مرجعیت تاریخنگاری که به آن اعتماد میکنند، میتواند مثبت یا منفی ارزیابی شود. مثلاً بسته به اینکه متون تاریخ رسمی را قابل اعتماد بداند یا به متون تاریخ منتشر شده در خارج از چارچوب خوانش رسمی از تاریخ مراجعه کند، یا به لحاظ درجه اعتبار، به تاریخشفاهی بسنده کند یا حاضر باشد وقت بیشتری بگذارد و اسناد و مدارک معتبرتر تاریخی را هم مطالعه کند، بازبینیاش شکل میگیرد. در برخورد با شهید بهشتی هم همین تحول را میتوان مشاهده کرد. برای نسل اول و دوم انقلاب، بهشتی بیشتر یا در سایه مظلومیت و شهادتش یا در سایه تصویری که از او یک سیاستمدار قدرتطلب و انحصارطلب ارائه میکرد شناخته میشد. در حالی که نسل سوم و چهارم، بیشتر بهدنبال شناخت او بهعنوان چهرهای مؤثر در تحولات فکری و تاریخی است.
این تحول در سالهای گذشته که نمایشگاه بینالمللی کتاب برگزار میشد قابل لمس بود. بهعنوان مثال، در سال ۱۳۹۷ غرفه بنیاد نشر آثار و اندیشههای شهید آیتالله دکتر بهشتی در حدود ده هزار بازدیدکننده داشت. نسل اول و دومیها بیشتر دنبال آثاری بودند که تاریخ تجربهشدهشان را تداعی میکرد؛ مثل دیویدی مناظرههای تلویزیونی سال ۱۳۶۰، در حالی که بازدیدکنندگان از نسل سوم و چهارم، که طیف بسیار متنوعی از سبکهای زندگی را هم دربر میگرفت، جستوجوگرانی بودند که میخواستند بدون پیشداوری خاصی، بهشتی را بشناسند و به همین دلیل، آثار اندیشهای شهید بهشتی را میخریدند. برای این نسل جدید، بهشتی بهعنوان سرمایهای مطرح است که برای «شناخت گذشته» و «ترسیم راه آینده» میتوان از آن استفاده کرد. به این معنا، اکثریت قابلتوجهی از نسلهای اول و دوم با بهشتی آشنا هستند، اما او را نمیشناسند. من در برخوردها و دیدارها مشاهده کردهام که شناخت معاشران و معاصران بهشتی از او نیز ناقص، جزئینگر و شخصی است و غالباً بر اساس همین شناخت کلی، خودشان را از مطالعه آثار ایشان مستغنی میدانند.
بر این اساس، امروز از کدام بهشتی حرف میزنیم؛ «بهشتی متفکر» یا «بهشتی سیاستمدار»؟ چه میشود که یک متفکر از زمانهاش فراتر میرود؟
پاسخ درست این است که بهشتی یک مصلح است و مصلحان برای اصلاحگریشان بهطور مداوم بین دو عرصه «نظر» و «عمل» در حال رفت و آمد هستند. یعنی پرسشهای زمانه را در پیشگاه نظر میگذارند و پاسخهای نظری را در عرصه عمل آزمایش میکنند. خوشبختانه، برخلاف نسل اول و دوم انقلاب، نسل سوم و چهارم بیشتر در پی شناخت بهشتی بهعنوان یک «نواندیش دینی» هستند. اندیشهای که دارای انسجام درونی باشد و تشکیل منظومه فکری بدهد، در صدد پاسخ به پرسشهای زمان باشد و نه صرفاً پاسخ به شبهات و مکاتب فکری رقیب، زبانش معاصر باشد و بتواند با نسلهای بعد از خودش رابطه برقرار کند و مخاطبانش را بجای وعظ و خطابه به «گفتوگوی نقادانه سازنده» دعوت کند، از طول عمر بیشتری برخوردار خواهد بود.میزان و نوع استقبالی که از آثار منتشر شده از شهید بهشتی میشود به ما نشان میدهد که اندیشه شهید بهشتی از چنین ویژگیهایی برخوردار است و در نتیجه هنوز زنده است و مخاطب جوان را جذب میکند. برایم جالب است که شهید بهشتی و اندیشهاش حذفناشدنی است و به همین علت کسانی که مایل نیستند اندیشه ایشان مطرح شود، معمولاً ناچار به مصادره، تحریف و گزینش آن هستند.
جامعه امروز ما از شهید بهشتی چه چیزی به ارث برده است؟رد پای آراء و افکار ایشان را در کدام عرصهها بیشتر میبینید؟
پاسخ به این پرسش بسیار دشوار است. بهشتی را بهعنوان «مصلحی اندیشمند» میشناسند که در رهبری انقلاب و معماری نظام پس از انقلاب نقش مهم ایفا کردهاست. با این همه، بهعنوان مثال در باب با قانون اساسی، نوشتن همه نقاط قوت و ضعف ساختار قانونی کنونی به پای بهشتی نه به لحاظ علمی و نه به لحاظ تاریخی کار درستی نیست. قانون اساسی حاصل یک کار جمعی است و دیدگاه های شهید بهشتی در برخی از موارد متبلور است و در برخی موارد نادیده گرفته شده است. به اضافه اینکه بازنگری سال ۱۳۶۸، دستکم در نسبت با نگرش شهید بهشتی، گامی به عقب بشمار میآید. یا مثلاً قوه قضائیه کنونی با آنچه شهید بهشتی در صدد ساختن آن بود فاصلهای بسیار دارد. یا احزاب سیاسی کنونی تفاوت بسیاری دارند با تصویری که شهید بهشتی از حزب سیاسی و نقش آن داشت و به مقدار بسیار کمی توانست طی عمر کوتاهش در دوره پس از پیروزی انقلاب در حزب جمهوری اسلامی محقق کند و از این جهت پروژهای ناتمام بهحساب میآید. یا نوینسازی حوزه علمیه و بازنگری در علوم اسلامی که در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ پایهگذاری کرد که آنها هم پروژههای ناتمام بهحساب میآیند آنچه امروز مشاهده میکنیم فاصلههای معناداری دارد. برای آشنایی بیشتر، به خوانندگانتان مطالعه آثار آقایان محمد سروش محلاتی و سیدجواد ورعی درباره شهید بهشتی را توصیه میکنم تا این فاصله را بهطور مستند مشاهده کنند. همچنین کتاب درسی بسیار مفیدی که به تازگی توسط بنیاد نشر منتشر شده با عنوان «زیست و اندیشه شهید آیتالله دکتر بهشتی» که بهطور آنلاین هم قابل تهیه است. تصور میکنم اگر شهید بهشتی امروز زنده میشد، از مشاهده شکل و شمایل نظام و جامعه شگفتزده میشد.
مخاطب امروز شهید بهشتی را چه بخشهایی از جامعه میدانید؟
مخاطب اندیشه شهید بهشتی همه کسانی هستند که بدون اینکه بخواهند از هویت تاریخی جامعه ایرانی فرار کنند، در صدد یافتن راههایی برای اصلاح بنیادین و ساختاری نظام و جامعه هستند، کسانی که سعی میکنند شیوه همزیستی چهار مؤلفه تشکیلدهنده هویت ملی ما یعنی «ایرانیت»، «خداجویی»، «سنت» و «مدرنیته» را بیابند تا از رهگذر آن، الگوی ایرانی توسعه و پیشرفت را تبیین کنند و ایران و ایرانی را از بنبست کنونی نجات دهند.
چقدر حوزه و دانشگاه هر یک توانستند میراثداران خوبی برای اندیشه ایشان باشند؟
در مورد میراثداری، واقعیت این است که نه حوزه و نه دانشگاه اساساً قدم مؤثری برای شناخت اندیشههای شهید بهشتی برنداشتهاند تا سؤال درباره میزان دوری یا نزدیکی این دو نهاد با میراث شهید بهشتی موضوعیت داشته باشد.
کجاها از اندیشه شهید بهشتی فاصله گرفتهایم؟
اینکه کجاها از اندیشه ایشان فاصله گرفتهایم، بحث و بلکه مباحث مفصلی میخواهد که در این مجال اندک نمیگنجد. اما شاید در یک کلمه بتوان گفت که بهشتی به دین بهعنوان «آیین زندگی» نگاه میکرد در حالی که هم حوزه و هم دانشگاه از این نگاه فاصلهای بسیار دارد. این پاسخ خلاصه اما نیازمند توضیح و تفصیل بسیار است که ان شاءالله در فرصتهای مناسب دیگر باید مطرح شود.

خط و نشان برای روحانی در میانه کرونا و تحریم
به همراه یادداشت هایی از اکبر ترکان، علی شکوری راد، علی قنبری و غلامعلی جعفرزاده
گروه سیاسی/ دست رد بهارستان به استراتژی «پیوند و پیروزی» پاستور که در مراسم افتتاح مجلس یازدهم از سوی رئیس جمهوری اعلام شده بود، خیلی زودتر از آنچه پیشبینی میشد آشکار شده است. اصولگرایانی که به مدد انتخابات بیسابقه مشارکت 42 درصدی اکثریت کرسیهای بهارستان را از آن خود کردهاند، دوباره به همان سیاست خط و نشانکشی قبل از انتخابات و سوار شدن بر قطار وعدهها برگشتهاند. روز پنجشنبه در واکنش به همین زمزمهها، روزنامه ایران در گزارش خود نسبت به تبعات «موجسواری روی گرفتاریهای مردم» هشدار داد و حالا آن زمزمهها و نشانهها علنیتر شده و مدعیان، طلبکارانه به بهانه مشکلات مردم حکم دادهاند که دولت، سیاستها و مدیریت هفت ساله را کنار بگذارد و به مدیریت جهادی برگردد.
رؤسای 12 کمیسیون تخصصی مجلس در نامهای به رئیس جمهوری، وضعیت به گفته خود دردناک کشور و جوانان بیکار و کودکان کار و طلاقها و گرانی کالاها و... و سوگند رئیس جمهوری برای پاسداشت از قانون اساسی را یادآور شده و خرده گرفتهاند که روندها و عملکردها در دولت نسبتی با روحیه جهادی و اسلامی ندارد، مضاف بر اینکه رخوت و بیانگیزگی در بین اطرافیان رئیس جمهوری موج میزند.
حمیدرضا حاجی بابایی، مجتبی ذوالنور، مرتضی آقاتهرانی، محمدرضا پورابراهیمی، فریدون عباسی، سیدجواد ساداتینژاد، حسینعلی شهریاری، علیرضا منادی، مهدی عیسیزاده، محمدصالح جوکار، محمدرضا رضایی و عزتالله اکبری تالار پشتی با یادآوری ابیاتی از شیخ اجل سعدی «علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد/ دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست/ به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز/ وگرنه سیل چو بگرفت، سد نشاید بست»، از رئیس جمهوری خواستهاند: «از شما تقاضامندیم نصیحت این برادران ایمانی خود را بپذیرید و روند هفت ساله مدیریت خود را تغییر دهید چرا که مجلس یازدهم با هدف احیای انقلابیگری پا به میدان گذاشته و بر سر آرمانهای خود خواهد ایستاد، پس بنای آنچه سابقاً با مجلس داشتهاید را کنار بگذارید و بدانید نمایندگان مردم در مجلس یازدهم در مقابل حقوق مردمی که در طول تاریخ بینظیرند، سکوت نخواهند کرد.»
در حقیقت شاهبیت این نامه در کنار خط و نشانی که برای قوه مجریه کشیدهاند، پیشنهاد عقبگرد دولت به 7 سال قبل است و احتمالاً اتخاذ رویکردهای موسوم به گفتمان جهادی که مخالفان دولت و مشخصاً محمدباقر قالیباف سالهاست خود را مدعی آن میدانند. این دعوت به عقب در حالی است که روزنامه کیهان و وطن امروز ارگان مکتوب تندروهای مخالف دولت همین چند روز پیش در دو شماره پیاپی - که احیاناً مصداق رسانههای زنجیرهای هم نیست!- زمین و آسمان را به هم دوختند تا ثابت کنند دولت روحانی ناتوان از عمل به وعدههای خود به عقب برگشته است! روز پنجشنبه هم وطن امروز در یادداشتی که دستگاه دیپلماسی را آماج حمله قرار داده بود همین پیشنهاد 12 رئیس کمیسیون مجلس را مطرح کرده و نوشته است: «دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی باید متحول شود و پوست بیندازد. تجربه 7 سال گذشته ضرورت این تحول را بیش از هر زمان دیگری اثبات کرده است.»
پیشنهاد تغییر مدیریت 7 ساله دولت آن هم در آخرین سال عمر آن به معنای آن است که رئیس جمهوری همه برنامهها و سیاستهای اعلامی خود را کنار بگذارد و بشود مجری برنامهها و سیاستهای اعلامی از سوی مخالفان خود. این مهم همزمان که برخلاف اصل تفکیک قوا و اختیارات قوه مجریه است، به نوعی دهن کجی به رأی مردم هم هست. البته که پیش از این هم نمایندگانی از همین جریان فکری آشکارا مردم را بابت انتخاب خود مورد شماتت قرار داده بودند.
اما سؤال اینجاست که 7 سال پیش کشور در چه شرایطی بوده که حالا ژنرالها و نخبگان بهارستان حکم به بازگشت به آن دوران را میدهند. یک ناظر بدون اطلاع اگر این پیشنهاد را بخواند، احتمالاً فکر میکند سال 92، مدعیان امروز مدیریت جهادی یک کشور به اصطلاح گل و بلبل را تحویل روحانی دادهاند و حالا طلبکار شدهاند که چرا آن میراث گرانسنگ را پاس نداشته است! دولت دهم مورد حمایت همه 12 نفر امضاکننده نامه به رئیس جمهوری، کشور را با تورم بالای 40 درصدی و رشد اقتصادی منفی 7 درصد و البته قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و کلی تحریم در حوزههای مختلف با یک اجماع جهانی ضد ایرانی تحویل حسن روحانی داد.
مدعیان امروز که توصیه شیخ اجل «علاج واقعه قبل از وقوع» را به حسن روحانی یادآوری میکنند، همانها هستند که قطعنامههای تحریمزا را کاغذ پاره میخواندند و امروز هم آرزوی پیروزی ترامپ در انتخابات و تداوم تحریمها را دارند. همانها که باید علاج واقعه را قبل از وقوع میکردند حالا دولت را به بازگشت به عقب فرا میخوانند.
این طیف سیاسی به گونهای دولت روحانی را غربگرا و مخالف روحیه جهادی میخوانند که گویی اساساً روی کارآمدن آن نتیجه توطئههای خارجی و داخلی بوده و جریانهایی گفتمان اعتدال را خارج از چارچوبهای مرسوم سیاسی برکشور تحمیل کرده است. گفتمان مدیریت جهادی به این مفهوم که مخالفان دولت مدعی هستند در دو انتخابات 92 و 96 نمایندگان خود را داشتند. حال چون مردم این گفتمان را انتخاب نکردهاند باید مورد شماتت قرار گیرند و دولت را متهم به آن کرد که شیفته غرب و لیبرالیسم است؟ بماند که پروندههای مربوط به دوران مدیریت جهادی همچنان مفتوح است.
آنچه در این میان به نظر میرسد زیرکانه نادیده گرفته میشود، همان موجسواری روی گرفتاریهای مردم و بیتوجهی به سیاستهای هیجانی و غیرکارشناسی مدعیان امروز است که سنگ بنای تحریمها و اجماع جهانی علیه ایران را گذاشتهاند. مروری بر وضعیت کشور در سالهای 94 تا 96 که تحریمها کاسته شد و نگاه جهان به مدد برجام نسبت به ایران تغییر کرد و مقایسه آن با وضعیت امروز بخوبی نشان میدهد که مخالفان دولت آدرس غلط میدهند.
همانها که به هرگونه گشایش با جهان پیرامون به چشم توطئه نگاه میکنند، سند برجام را در مجلس آتش میزنند و لوایح دولت در ارتباط با «اف ای تی اف» برای تسهیل در مراودات مالی را به بنبست میکشانند، همزمان مدعی معیشت و اقتصاد مردم هم شدهاند!
به هر روی کسی امروز منکر وجود مشکلات نیست چنان که رئیس جمهوری هم روز چهارشنبه در جلسه هیأت دولت به آنها اشاره و البته تأکید هم کرد که عبور از این روزهای سخت نیازمند همکاری همه قواست. همه میدانیم که اعمال فشارهای خارجی و اتخاذ رویکرد مقاومت در برابر زیادهخواهیهای امریکا هزینه دارد. چند ماهی است که شیوع ویروس کرونا هم این هزینهها را دوچندان کرده است. آنچنان که رئیس جمهوری در جلسه هیأت دولت تأکید کرد: «این مشکلاتی که امروز داریم به صورت پیچیده مشاهده میکنیم، عمدتاً یا مربوط میشود به ویروس کرونا در این چند ماه که از ماه اسفند و این سه چهار ماه گرفتار آن بودیم و ممکن است ماهها هم باز گرفتار آن باشیم و همچنین مربوط میشود به تحریم ظالمانه امریکا که از اواخر 96 و به طور رسمی از ابتدای سال 97 برقرار شد و ما سه سال است در برابر این تحریم شدید مقاومت میکنیم.»
بنابراین نمیشود از یک سو سینه ستبر کرد و مدافع استراتژی مقاومت بود و همزمان از زیر مسئولیتها و تبعات آن شانه خالی کرد و همه مشکلات را به گردن دولت انداخت. هم سوگند رئیس جمهوری برای پاسداشت قانون اساسی را یادآور شد و هم مدافع تفسیر محدودکننده اختیارات رئیس جمهوری ذیل اصل 113 قانون اساسی شد. هم مدیریت دولت در مواجهه با کرونا را ستود و همزمان مدیران دولت را کارنابلد خواند. امروز اکثر کارشناسان و مسئولان از تجربه تشکیل ستاد مقابله با کرونا به نیکی یاد میکنند که محل گفتوگوهای رودر رو و طرح و بررسی پیشنهادهای مختلف و رسیدن به تصمیم واحد است. برای گستردهتر کردن نتایج این تجربه خوب، باید شرایط موجود را فراتر از چارچوبهای جناحی و انتخاباتی درک کرد. هیچ کس پشت فرمانده را وسط میدان جنگ خالی نمیکند.
برش
دولت در وسط میدان است
شهریور سال 97 رهبر معظم انقلاب در دیدار با رئیس جمهوری و اعضای دولت «اتحاد و انسجام مسئولان کشور» را بیش از هر زمان دیگر لازم خواندند و فرمودند: «رؤسای قوا و مسئولان بخشهای مختلف باید پشتیبان و کمککار یکدیگر باشند و بویژه همه باید به دولت کمک کنند زیرا دولت در وسط میدان است.» ایشان اختلاف نظر میان مسئولان را طبیعی دانستند و در عین حال افزودند: «این اختلاف نظرها نباید رسانهای شود زیرا مردم را نگران و مضطرب میکند.»
در انتها یادآوری بخش کوتاهی از بیانات رهبر معظم انقلاب که 21 اردیبهشت به صورت ویدئوکنفرانسی در جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا بیان شد برای آنها که در میانه معرکه مصاف با تحریم و کرونا چوب حراج بر مدیریت دولت میزنند خالی از لطف نیست؛ «سلام عرض میکنم به همه حضار محترم، آقای رئیس جمهوری محترم و آقایانی که در این جلسه حضور دارند و کسانی که میشنوند این صحبت را. گزارشهایی که داده شد، بخصوص گزارش جامع جناب آقای رئیس جمهور لازم بود، خوب بود، روشنگر بود و ما همه احتیاج داریم به دانستن و شنیدن این گزارشها و این خصوصیات. غرض بنده از این جلسه و تشکیل این برنامه در درجه اول عبارت بود از خداقوتی به دستاندرکاران محترم، به شما برادران عزیز و همین طور که اشاره کردید، مدتها است تقریباً شبانهروزی برادران مشغول زحمت و کار هستند، و هم ابراز شکرگزاری نزد خداوند متعال به خاطر توفیق بزرگی که به ملت ایران و مسئولین کشور عنایت کرد... کار بزرگی انجام گرفت، جهاد عظیمی در کشور به وجود آمد و به معنای واقعی کلمه یک تلاش جهادی بود، یک حرکت جهادی بود. و این باید در تاریخ ثبت بشود؛ باید بازخوانی بشود...»
به کارنامه اجراییتان استناد کنید
غلامعلی جعفرزاده
نماینده پیشین مجلس
نامه رؤسای کمیسیونهای تخصصی مجلس به رئیسجمهوری را اگر سراسر حمل بر خیرخواهی و نه مچگیری و سیاسیکاری کنیم، درباره آن همچنان نقدهایی بنیادین و جدی وجود دارد. اولین مسأله این است که مجلس جای توصیه و خواهش نیست بلکه نهادی است برای ریلگذاری امور اجرایی و همکاری در روند ارائه راهکارهای عملی برای اداره کشور. بنیان و مسائل مورد نقد رؤسای محترم کمیسیونهای مجلس کاملاً روشن و واضح است و باید این را هم مورد تأکید قرار داد که جامعه نیز حداقل در خصوص وضعیت اقتصادی چنین نقدهای مشابهی را دارد. با این توصیف با توجه به جایگاه مجلس باید پرسید علاوه بر این نقدها، راهکار عملیاتی نمایندگان محترم چیست؟ آنها که اینگونه مدیریت دولت را زیر سؤال بردهاند آیا به طور مثال فرمولی برای فروش نفت یا حتی دریافت پول همین نفت اندک فروخته شده به کشورهای دوست و نزدیک با ایران را دارند؟ یا راهکار آنها در شرایط قفل شدن روابط بانکی و از بین رفتن بخش اعظم مراودات مالی خارجی ایران، برای جذب سرمایه مورد نیاز جهت افزایش اشتغال چیست؟ آیا تاکنون راهکاری بیشتر از پیشنهاداتی چون جمعآوری طلای خانگی و امثال آن، از این مجموعه دیدهایم؟ یا اینکه برای اصلاحات بنیادین در نظام اداری و ساختاری کشور مانند نظام بانکی کدام پیشنهاد عملی از سوی این نمایندگان طرح شده است؟
واقعیت این است که انتقاد کردن بدون دادن راهکار عملیاتی و واقعبینانه نه تنها کار سخت و شجاعانهای نیست بلکه پیش افتادهترین کاری است که نه تنها هر کسی، بلکه یک نهاد که اختیار قانونگذاری و نظارت را بر عهده دارد میتواند انجام دهد. اما مسأله فقط این نیست. بخش قابل توجهی از نویسندگان این نامه و همینطور نمایندگان فعلی مجلس افرادی هستند که قبل از این دولت دارای جایگاه اجرایی در قوه مجریه بودند یا اینکه خارج از دولت در مناصب اجرایی قرار داشتند. طبیعی است که وقتی آنها دست به چنین انتقاداتی میزنند اولین سؤال از خودشان این است که کارنامه اجرایی شما چه بود؟ بهطور مثال تورم بالای 40 درصد در سال 92 و رشد اقتصادی که به منفی 7 درصد نزدیک میشد در آن مقطع حاصل عملکرد چه کسانی بود؟ اضافه بر این امروز هر کسی میداند که شکستن تمام کاسه کوزهها بر سر دولت تا اندازهای دادن آدرس غلط به ملت است. نادیده گرفتن بخشهای پنهان اقتصاد کشور که ربطی به دولت ندارند اما از بودجه عمومی ارتزاق میکنند و مهمتر اینکه بهعنوان رقبای متنفذ و قدرتمند بخش خصوصی و همینطور بخشهای رسمی دولتی در اقتصاد کشور، از نظام بانکی گرفته تا نفت و حملونقل و فناوری اطلاعات، مشغول جولان هستند اقدامی منصفانه نیست. همانطور که نادیده گرفتن فرآیندهایی که دست دولت را برای اجرای برنامهها و سیاستهایش بسته و منجر به اتفاقاتی چون ناکام ماندن لوایح مرتبط با FATF شده نیز هم از همین سنخ است. اینکه مجامعی قدرت زمینگیر کردن دولت و ایجاد بنبست در سیاستهایش را داشته باشند و دست آخر دستگاه اجرایی به تنهایی مسئول پاسخگویی به تبعات آن باشد، نه با منطق همخوانی دارد، نه با اخلاق و نه با هیچکدام از مؤلفههای حکمرانی مطلوب.
مغالطه مخالفان در تصمیمگیری و مسئولیت پذیری
اکبر ترکان
فعال سیاسی
ریشه اصلی مشکلات امروز کشور بحث تحریمهای ظالمانه علیه کشور و سیاستهایی است که امریکا در مقابل ایران اتخاذ کرده است. به باور نگارنده هر نوع آدرس دیگری غیر از این دادن آدرس غلط به افکارعمومی است. از جمله نامه 12 رئیس کمیسیونهای تخصصی مجلس که دیروز منتشر شد. شاهد آن هم اینکه بخش زیادی از نویسندگان همین نامه در قامت مقامات دولتهای نهم و دهم که تحریمهایی به مراتب سبکتر از امروز علیه کشورمان وجود داشت نتوانستند کارنامهای بهتر از تورم بالای 40 درصد و رشد اقتصادی منفی 7 درصد برای کشور به ارمغان بیاورند و نتیجه آن نیز شد آنچه که به یاد داریم. مضافاً اینکه از آن دوره آنچنان دور نشدهایم که از یاد ببریم نتیجه شعار همین عزیزان در تقویت اقتصاد داخلی در شرایط تحریم چه بود؟ چقدر شغل، صنعت تازه و توسعه اقتصادی در آن دوره شکل گرفت؟ آیا در همان دوره جز تولید بنزین پتروشیمی که نتیجهاش جهش آلودگی کلانشهرهای ما شد، عایدی بزرگ دیگری در حوزه تولید داشتیم؟
بحث افزایش فشار تحریمی بر ایران نیز نه انتخاب مردم و اکثریت ملت ایران بوده و نه انتخاب دولتهای یازدهم و دوازدهم. کما اینکه این دولتها با شعار گذر از شرایط تحریمی با هدف بهبود اوضاع داخلی و حمایت مردم از این مسأله بر سر کار آمدند و اتفاقاً کسان دیگری بودند که آرزوی قدرت گرفتن ترامپ و پاره شدن برجام را در سر میپروراندند. درباره آثار برجام و توافق هستهای نیز وضعیت اقتصادی دوره دو ساله 94 تا 96 کاملاً هویداست؛ جایی که اقتصاد کشور تنها در همین دو سال بود که بعد از یک دهه فشار سخت امکان نفس کشیدن و تحرکی تازه پیدا کرد. اتفاقاً فاکتور گرفتن و نادیده انگاشتن عامل تحریمهای امریکا همان چیزی است که نظام سیاسی این کشور برای ما میخواهد. در واقع اگر تحریمکنندگان ما در اقدامات تبلیغاتی خود سخت به دنبال مقصر جلوه دادن دولت جهت تبرئه تأثیر تحریمها بر زندگی مردم هستند، برخی تحرکات داخلی نظیر همین نامه نگاشته شده با قدرت تمام در جهت تأمین همین هدف عمل میکنند. نکته جالب و البته تأسف آور این است که وقتی در کشور بحث سیاستگذاری و تصمیمگیری خصوصاً درخصوص مسائل خارجی است، همین که موضوع تصمیمگیری مطرح میشود همین جریانهای منتقد امروز تأکید میکنند که دولت در تصمیمگیری تنها نیست و باید جایی حرف مراجع دیگر را تمکین کند. اما وقتی بحث پاسخگویی و مسئولیتپذیری است گویا دولت باید تنها باشد.
فارغ از اینها به نظر میرسد کشور ما در یک نقطه عطف تاریخی قرار دارد که باید تکلیف خودمان را با محاسبه منطقی در حوزه اقتصاد و تعیین تکلیف تأثیر عوامل مختلف در این حوزه مشخص کنیم. نویسندگان نامه به طور جدی بر ضعف اشتغال، افزایش فشارهای اقتصادی، رکود تولید و دیگر مسائل منفی اقتصادی تأکید داشتهاند که البته تأکید درستی است. رفع همه این مسائل در گرو بزرگ شدن اقتصاد ایران و افزایش رشد اقتصادی است. اما جایی که چالش اصلی ایجاد میشود همان جایی است که یک سؤال اساسی را باید مطرح کرد؛ رشد اقتصادی کشور در گرو چیست؟
این سؤال تنها دو پاسخ دارد؛ اول جذب سرمایهگذاری و دوم افزایش بهرهوری. در خصوص جذب سرمایهگذاری و نیاز بین 150 تا 200 میلیارد دلاری سالانه کشور به سرمایهگذاری منتقدان باید پاسخ دهند در شرایط تحریم و در حالی که حتی کشورهای دوست ما پول اندک نفت ایران را هم تسویه نمیکنند، جذب این میزان سرمایه برای رشد اقتصادی و برون رفت از وضعیت فعلی چگونه ممکن است؟ وقتی ما زیر سایه سنگینترین تحریمهای تاریخ هستیم و کوچکترین مراودات مالی ایران با دنیا نیز در حال قطع شدن است، از چه طریق منطقی میتوان به جذب این سرمایهها روی آورد؟ نگاه به درون حتماً شایسته است اما این را هم باید پاسخ داد که کدام منابع داخلی قرار است با فرض ادامه چند ساله این وضعیت، سالانه حتی نیمی از نیاز کشور به رقم سرمایهگذاری یاد شده را فراهم کند؟ آن هم در شرایطی که سؤالات مبنایی درباره دریافت تکنولوژی روز دنیا در کنار این جذب سرمایه نیز وجود دارد و خود جای بحث مفصل دیگری است.
اما آن طرف ماجرا اگر بحث افزایش بهرهوری مطرح شود که بحث درستی است، این سوال را هم باید پرسید که افزایش و اصلاح بهرهوری اگر صددرصد صورت بگیرد، چقدر از نیاز کشور به جذب سرمایه را میتواند مرتفع کند و به تنهایی موتور محرک اقتصاد شود؟ اما مهمتر از این برای افزایش بهر هوری مگر کل اقتصاد در اختیار دولت است؟ به عبارتی سهم نهادهای پرقدرت، متمول و صاحب نفوذ غیردولتی چه میشود؟
خلاصه کلام این است که انتقاداتی بدین شکل از وضعیت کشور وقتی بدون در نظر گرفتن دو نکته مطرح شوند، مغالطهای بیش نیستند. اول اینکه نقش تحریمها و البته نظر عمومی ملت درباره این موضوع چیست؟
دوم هم اینکه چقدر از اقتصاد و فرآیند تصمیمگیری کشور در اختیار دولت قرار دارد؟
عجله نکنند
علی شکوری راد
دبیر کل حزب اتحاد ملت
12 رئیس کمیسیونهای تخصصی مجلس یازدهم در اقدامی بدیع به رئیس جمهوری نامه نوشته و برای او خط و نشان کشیدهاند که اگر رئیس جمهوری روند هفت ساله مدیریت خود را در جهتی که آنان ترسیم میکنند تغییر ندهد مجلس تازه نفس یازدهم ساکت نخواهد نشست و بر سر آرمانهای انقلابی خود خواهد ایستاد.
در این نامه ناکارآمدیهای تحقق آنچه در قانون اساسی بهعنوان حق مردم آمده فهرست شده است اما هوشیاری به خرج داده و آن را به هفت سال دوره رئیس جمهوری حاضر نسبت دادهاند.
مردم حقیقتاً شرایط اقتصادی و معیشتی سختی را تحمل میکنند و هر اقدامی برای رفع این تنگنا و سختی درخور استقبال است اما چه کسانی میتوانند چنین ادعایی داشته باشند؟ کسانی که واقعاً این موضوع درد اصلی آنها باشد و نه بهانه آنها.
با این حال اگر پذیرفته شود که دفاع از حقوق مردم و معیشت آنها دغدغه این نمایندگان است آنها چگونه باید به این امر بپردازند تا در پایان دوره دچار روسیاهی نشوند.
اول آنکه قانون اساسی را کامل بخوانند و همه حقوق ملت را مطالبه کنند و بر اجرای بدون تنازل همه اصول قانون اساسی تأکید کنند و بدانند که این کار ممکن نیست مگر با بهکار بستن اصول حکمرانی خوب یعنی مشارکت جویی، قانونگرایی، مسئولیت پذیری، شفافیت، پاسخگویی و در نهایت کارآمدی و اثربخشی در تمام ارکان حاکمیت و از جمله، دولت.
این را هم باید بدانند که در انتخابات اخیر مردم دو گونه سخن گفتند.
42 درصد مردم در انتخابات شرکت کردند که از این میان با توجه به حد نصاب انتخاب با گشاده دستی میتوان پذیرفت حدود 10 تا 15 درصد صاحبان حق رأی با برگزیدن نمایندگان فعلی همین حرفی را زدهاند که آنها میگویند اما بقیه مردم اگر چه ناراضی، لزوماً با رویکرد تقابل فرساینده مجلس با دولت موافق نیستند.
این نمایندگان بههر حال اکنون در جایگاه نمایندگی همه مردم نشستهاند و باید حافظ منافع ملی باشند. خروجی کار مشترک آنها و دولت باید به نفع مردم و کشور باشد. اگر با دولت تزاحم فلجکننده داشته باشند دود آن به چشم مردم میرود.
بنابراین صلاح کار در این است که بجای مرافعه با دولت به فکر اثر بخشی کلی حاکمیت در بهبود زندگی و معیشت مردم باشند. گوش مردم از شعار و ادعا پر است.
ادعای انقلابیگری آنها مردم را بیشتر میترساند. باید شعار قانونگرایی داده شود و نه انقلابیگری. باید نشان داده شود که بدون تأثیر دادن وابستگیهای سیاسی و جناحی هر جا حق و منافع ملی را بیابند و ببینند در برابر آن خاضع خواهند بود.
تنگناهای معیشتی امروز مردم صرفاً حاصل سیاستها و عملکردهای دولت نیست و تحریمهای ظالمانه امریکا به مثابه زانویی بر گردن ملت ایران راه نفس را بر آنان بسته است. باید به فکر دور کردن این زانو از گردن کشور و ملت بود. باید پذیرفت که برجام این هنر را داشت و این کار را کرده بود ولی خروج یکجانبه ترامپ از برجام که بهدنبال ناکامی و طمع ورزی امریکا که منبعث از رویکردها و تحولات داخلی ایران پدید آمد و در هر دوی آنها اصولگرایان افراطی نقشی بارز و ثابت شده داشتهاند، فرصت این فشار حداکثری را برای دولت جبار امریکا فراهم کرده است.
اشتباه مخالفت برخی با برجام که اجازه نداد این توافقنامه بینالمللی بهصورت همه جانبه اجرا شود و تلاشی که برای برد و باخت کردن حاصل یک تفاهم که بر مبنای برد-برد شکل گرفته بود کار را به جایی رساند که اکنون ملت ایران زیر بار یک فشار حداکثری قرار گرفته و دچار تنگنای معیشت و اقتصاد است. آقایان غلط تحلیل نکنند و آدرس غلط ندهند.

نعل وارونه نزنید
جالبترین اتفاق ممکن در عرصه سیاست جهان، در ایران رخ داده است. رؤسای 12 کمیسیون مجلس که باید در رأس امور باشند در نقش یک منتقد و مخالف به رئیس جمهوری نامه مینویسند و خواهان تغییر سیاستهای دولت و رئیس جمهوری میشوند!! ظاهراً هیچ فکری هم نمیکنند که نیاز به نوشتن نامه نیست. آنان میتوانند یا بهتر است گفته شود موظف هستند که سیاستهای مطلوب خود را در قالب قانون تدوین و برای اجرا به رئیسجمهوری دهند. دولت براساس قوانین مصوب مجلس رفتار میکند و نه براساس خواست خودش. اگر نمایندگان جدید قادر نیستند که میان این دو مقوله تفکیک قائل شوند، مشکل از جای دیگری است. مگر شما در تبلیغات خود نگفتید که چنین برنامههایی و چنان طرحهایی دارید که مثل عصای موسی معجزه میکند و در چشم به هم زدنی مملکت را گل و بلبل میکند، بسمالله، بفرمایید. یکییکی طرحهای خود را با اکثریت ۹۰ درصدی تصویب کنید. اینکه شاخ و شانه کشیدن ندارد. اگر قوانین موجود را درست و بیعیب میدانید، در این صورت تنها میتوانید به دولت معترض شوید که کجای عملکردش مخالف و مغایر با قانون است. ولی اگر قانون نادرست است، وظیفه خودتان است که اصلاح کنید، شما نمیتوانید در مجلسی بنشینید که در رأس امور باید باشد ولی مثل یک منتقد بدون قدرت، نظر میدهد و بخواهد توپ را به زمین دولت بیندازد.
ولی این نکته حاشیهای است. مسأله اصلی آنجاست که چنان نظر دادهاید که گویی تاریخ سیاست در ایران از این مجلس شروع شده است. واقعیت این است که بسیاری از اصول قانون اساسی در زمینه اشتغال، حق داشتن مسکن، حق داشتن سلامت، تشکیل خانواده، آزادی بیان و... از ماه گذشته یا چند سال پیش در قانون اساسی نیامده است. اولین پرسشی که باید پاسخ دهید این است که آیا در زمان دولت قبل این حقوق برای ملت ایران وجود نداشت؟ چرا داشت. آیا پول نداشتید؟ چرا داشتید. کم هم نبود، 800 میلیارد دلار درآمد نفتی داشتید، چه شد؟ اشتغال در آن دوره در حد صفر بود. یعنی 8 سال کار کردید و اتلاف منابع نمودید، دریغ از اینکه حتی یک درصد اشتغال را اضافه کرده باشید. رشد اقتصادی دوره شما بدترین رشد در تاریخ کشور بود. رشد قیمتها در دوره 8 ساله 1384 تا 1392 در اوج بوده است. کدام یک از حقوق ملت در این دوره را تأمین کردید که حالا میپرسید که چرا انجام نشده؟ در حالی که میدانید شدیدترین تحریمهای تاریخ گریبان کشور را گرفته است. به قول شاعر:
تا نشان سُمّ اسبت گم کنند/ ترکمانا نعل را وارنه زن.
شما پیش از آنکه سؤال کنید باید پاسخ دهید که کدام طرح را برای مردم به ارمغان آوردهاید تا ناکامیهای دوران 8 ساله خود را جبران کنید؟ تغییر نام فرودگاه، یا ازدواج اجباری، یا فیلتر شبکههای اجتماعی و... اینها تمام آن چیزی بود که برایش هیاهو راه انداختید؟ اگر هیچ طرحی و برنامهای ندارید که گرهی از مشکلات کشور را باز کند که به ظاهر ندارید که اگر داشتید آن را میگفتید، در این صورت بهتر است تنش ایجاد نکنید و با نعل وارونه زدن نخواهید که خود را بیگناه و غیر مسئول در آنچه که در آن 8 سال بر سر این کشور رفت نشان دهید.

اندوه سردشت 33 ساله شد
شیما جهان بخش
خبرنگار
هواپیماهای عراقی آمدند. 7 بمب در شهر انداختند و رفتند. چشمها و گلویم میسوخت. «فلکه سرچشمه» در آن ساعت روز شلوغ بود. یکی از بمبها نزدیک ما به زمین خورده بود. عبدالله روی زمین افتاده بود. خودم را به او رساندم، نمی توانست نفس بکشد. سریع او را بغل کردم و با ماشین یکی دیگر از بچهها او را به بیمارستان رساندیم. در مسیر او را درآغوش گرفته بودم. تمام تنش قرمز شده بود وقتی به بیمارستان رسیدیم متوجه شدم تمام قسمتهایی از بدنمان که با هم در تماس بوده سوخته و تاول زده است اما دلیلش را نمیدانستم. «عبدالله برزگر» اولین شهید شیمیایی سردشت شد و من و بازماندگان آن حمله شیمیایی از آن روز نتوانستهایم یک نفس راحت بکشیم.
33 سال است هر روز یکشنبه هفتم تیرماه ۶۶ برایمان تکرار میشود. انگار قرار نیست بوی سیر و لیمو هیچ وقت از مشاممان محو شود و سرفههامان هم که دیگر جزئی از زندگی هر روزمان شده است. حسین خدریان یکی از مصدومان بمباران شیمیایی سال 66 سردشت که آن روزها 27 سال بیشترنداشته از روزی که بمبهای شیمیایی آوار شد برسرشان میگوید: روز یکشنبه بود، ساعت از 4 و 5 بعد ازظهر گذشته بود که سر و کله هواپیمای بعثی پیدا شد. درچشم برهم زدنی 7 بمب خردل که تا آن روز نامش را هم نشنیده بودیم در گوشه و کنار شهر کوچک مان فرود آمد. 2 بمب در بازار شهر، 2 بمب در منطقه مسکونی و 3 بمب دیگر در باغهایی که بارها میوه هایش را برای رزمندگان فرستاده بودیم. بوی سیر و لیمو کل شهر را گرفته بود اما حتی من که آن روزها امدادگر داوطلب بودم هم نمیدانستم این بوی گاز خردل است. چشم هایم میسوخت اما سریع خودم را به مردم رساندم و مشغول کمک شدم. در شهر بلوایی برپا بود زنها و بچهها شیون میکردند، بیمارستان شهر هم در جریان هوای آلوده قرار گرفته بود و پساز چند ساعت پزشکان و پرستاران بهدلیل آلوده شدن، مجبور به ترک آنجا شدند. شهر فلج شده بود. هیچ کدام از اهالی شهر شناختی از گاز خردل نداشتند. عدهای میگفتند به درون رودخانهها بروید یا خودتان را بشویید. یک ساعت از اصابت بمب گذشته بود که به توصیه بقیه به رودخانه رفتم. همین که وارد آب شدم به یکباره گر گرفتم. پوستم شروع به سوزش کرد و تمام تنم پر شد از تاول. آنهایی که از آب استفاده کرده بودند درد داشتند و صدای ناله تمام شهر را گرفته بود. میگفتند این کار باعث میشود گاز به ریههایمان نرود اما خیلیها دیگر داخل آب نیامدند، البته نه آن زمان نه بعد از آن کسی برای ما توضیح نداد آیا این کار علمی بوده یا نه!! خردل مثل گاز سیانور که در حلبچه استفاده شده بود تأثیر آنی نداشت و تازه بعد از ساعت ها فهمیدیم چه بلایی بر سرمان آمده.
فراموشی در نقطه صفر مرزی
خدریان جانباز 50 درصد سردشتی که گاز خردل بر جانش نشسته و سال هاست که نفسش را تنگ کرده، ادامه میدهد: سردشت تیر ماه ۶۶ هیچ تغییری با الان نکرده و هنوز هم تیرماه اینجا، تیر ماه غم است. اینجا مردم به شنیدن صدای سرفهها عادت دارند و در هرخانهای حداقل چند نفری زخم خورده «خردل» هستند. سالهاست مردم اینجا با عوارض گاز خردل دست و پنجه نرم میکنند اما گویا کسی حتی صدای سرفه های مان را نمیشنود.
در این سالها مسئولان کارهایی برایمان کردهاند اما اگر واقعیت را بگویم اینجا هیچ چیز نداریم. برای تهیه دارو باید هفتهها یا ماهها منتظر بمانیم. سردشت مثلاً اولین شهر قربانی سلاح شیمیایی است و در هر خانهای چند نفرجانباز شیمیایی وجود دارد اما حتی امکانات اولیه هم نداریم. یکسری تختهای مخصوص برای بیماران شیمیایی نیاز است که ما فقط در بیمارستان ساسان تهران رنگ آنها را دیدهایم و هیچ وقت حتی یکی از این تختها را به سردشت نیاوردهاند. نفسمان که میگیرد دنیا برایمان تیره و تار میشود اما کپسول اکسیژن اینجا نایاب است. پزشکان متخصص دیر به دیر به تنها بیمارستان سردشت میآیند. این جانباز شیمیایی که به گفته خود، دختر و خواهرش هم از بازماندههای خردل موجود در بدنش بینصیب نماندهاند، میگوید: نقطه صفر مرزی شاید آخر دنیا باشد اما اگر ساکنان همین مناطق جلوی دشمن نمیایستادند این روزها زندگی برای پایتخت نشینان طور دیگری بود. چند سال بعد ازدواج کردم و بچه دار شدم. به خاطر مواد شیمیایی موجود در بدن من دخترم هم بیمارشد اما هیچ پروندهای ندارد. بارها به بنیاد شهید و بنیاد جانبازان مراجعه کردهایم اما دستمان به هیچ جا بند نیست.خواهرم هم که آن سالها از من مراقبت میکرد از طریق من بیمار شد اما هیچ وقت جزو مجروحان به حساب نیامد. این درد خیلی از همشهریان من است. باید بپذیریم مواد شیمیایی زندگیمان را ویران کرده و تا چند نسل بعد از ما هم باید با آن بسوزند و بسازند.
او که برای حفظ وطنش جنگیده این روزها چیزی از مسئولان نمیخواهد مگر اینکه حرفهایشان را بشنوند: ما برای حفظ خاک خودمان جنگیدیم انتظاری نداریم اما حداقل انتظار داریم یک گروه ویژه پیگیر حقوقمان باشد. من درد دارم شاید نتوانم برای درمان بیماریام به تهران بروم اما انتظار دارم پزشکی اینجا باشد که به ما رسیدگی کند.
نخستین شهر قربانی شیمیایی جهان
«قصی نخشی پور» فرماندار سردشت نیز در گفتوگو با «ایران» درباره وضعیت این شهر بعد از گذشت 33 سال از بمباران شیمیایی میگوید: امروز سردشت تابلو و نماد تجاوز به حقوق بشر است. مردمان شریف این شهر که در راستای حفظ میهن و وحدت و همبستگی با وجود شرایط سخت در مقابل دشمنان ایستادگی کردند این روزها مشکلات متعددی دارند.
وی با بیان اینکه سردشت بهعنوان نخستین شهر دارای سکونت و قربانی شیمیایی جهان نماد حقانیت و مظلومیت ایران اسلامی است، ادامه میدهد: این شهر در انتظار توجه ویژه مسئولان بوده تا به توسعه و رونق اقتصادی بیشتری دست یافته و از بنبست اقتصادی مانند کمبود زیرساختها، بازارچههای مرزی و دیگر مشکلات رهایی یابد.
نخشیپور اضافه میکند: توجه ویژه به ادامه راهبری توسعه پایدار شهرستان، ایجاد رونق اقتصادی و رفع موانع توسعه، بهسازی راههای مواصلاتی، پرداختن به ظرفیتهای توسعهای بویژه منطقه آزاد گردشگری، تسهیل و تسریع در رسمی شدن مرز کیله از مطالبههای مردم این شهر است.
فقط 5 درصد قربانیان سردشت از بنیاد شهید مقرری میگیرند
«عثمان مزین»، وکیل مصدومان حادثه شیمیایی سردشت نیز با اشاره به اینکه سردشت به یک زخم کهنه و فراموش شده تبدیل شده، میگوید: فاجعه بمباران شیمیایی سردشت چنان وسیع و گسترده بوده که با وجود گذشت سه دهه از آن، هنوز زخمهای آن عظیم است تنها ۵درصد قربانیان آن از بنیاد شهید، مقرری دریافت میکنند. در واقع سال ۷۸ انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت توسط تعدادی از قربانیان آن فاجعه و بازماندگان شهدای شیمیایی سردشت شکل گرفت، 2 سال پس از آن کمیسیونهایی تشکیل شد تا درصد جانبازی قربانیان حادثه شیمیایی سردشت تعیین شود؛ اما متأسفانه از میان قربانیان تنها ۱۴۰۰ نفر(یعنی
۲۰ درصد آنها) شناسایی شدند.
دبیر پیشین کمیته حقوقی انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی سردشت ادامه میدهد: تنها پنج درصد از قربانیان سردشت، بهعنوان جانباز بالای ۲۵ درصد شناخته و معرفی شدهاند و 95 درصد آنها تنها بهعنوان جانبازی مفتخر شدهاند و هیچ حق و حقوقی ندارند. الان بعد از 33 سال هیچ تغییری در وضعیت قربانیان نداشتهایم.
در این شهر هیچ امکاناتی برای جانبازان وجود ندارد و بسیاری از آنان به دیگر شهرها مهاجرت کردهاند. در واقع هیچ ارادهای برای شناسایی قربانیان این حادثه وجود ندارد و کسی مسئولیت آنها را بر عهده نمیگیرد.
من معتقدم قانون باید درباره این افراد بدون کم و کاست اجرا شود و حتی نواقص گذشته هم باید توسط مسئولان فعلی جبران شود.
خبرنگار
هواپیماهای عراقی آمدند. 7 بمب در شهر انداختند و رفتند. چشمها و گلویم میسوخت. «فلکه سرچشمه» در آن ساعت روز شلوغ بود. یکی از بمبها نزدیک ما به زمین خورده بود. عبدالله روی زمین افتاده بود. خودم را به او رساندم، نمی توانست نفس بکشد. سریع او را بغل کردم و با ماشین یکی دیگر از بچهها او را به بیمارستان رساندیم. در مسیر او را درآغوش گرفته بودم. تمام تنش قرمز شده بود وقتی به بیمارستان رسیدیم متوجه شدم تمام قسمتهایی از بدنمان که با هم در تماس بوده سوخته و تاول زده است اما دلیلش را نمیدانستم. «عبدالله برزگر» اولین شهید شیمیایی سردشت شد و من و بازماندگان آن حمله شیمیایی از آن روز نتوانستهایم یک نفس راحت بکشیم.
33 سال است هر روز یکشنبه هفتم تیرماه ۶۶ برایمان تکرار میشود. انگار قرار نیست بوی سیر و لیمو هیچ وقت از مشاممان محو شود و سرفههامان هم که دیگر جزئی از زندگی هر روزمان شده است. حسین خدریان یکی از مصدومان بمباران شیمیایی سال 66 سردشت که آن روزها 27 سال بیشترنداشته از روزی که بمبهای شیمیایی آوار شد برسرشان میگوید: روز یکشنبه بود، ساعت از 4 و 5 بعد ازظهر گذشته بود که سر و کله هواپیمای بعثی پیدا شد. درچشم برهم زدنی 7 بمب خردل که تا آن روز نامش را هم نشنیده بودیم در گوشه و کنار شهر کوچک مان فرود آمد. 2 بمب در بازار شهر، 2 بمب در منطقه مسکونی و 3 بمب دیگر در باغهایی که بارها میوه هایش را برای رزمندگان فرستاده بودیم. بوی سیر و لیمو کل شهر را گرفته بود اما حتی من که آن روزها امدادگر داوطلب بودم هم نمیدانستم این بوی گاز خردل است. چشم هایم میسوخت اما سریع خودم را به مردم رساندم و مشغول کمک شدم. در شهر بلوایی برپا بود زنها و بچهها شیون میکردند، بیمارستان شهر هم در جریان هوای آلوده قرار گرفته بود و پساز چند ساعت پزشکان و پرستاران بهدلیل آلوده شدن، مجبور به ترک آنجا شدند. شهر فلج شده بود. هیچ کدام از اهالی شهر شناختی از گاز خردل نداشتند. عدهای میگفتند به درون رودخانهها بروید یا خودتان را بشویید. یک ساعت از اصابت بمب گذشته بود که به توصیه بقیه به رودخانه رفتم. همین که وارد آب شدم به یکباره گر گرفتم. پوستم شروع به سوزش کرد و تمام تنم پر شد از تاول. آنهایی که از آب استفاده کرده بودند درد داشتند و صدای ناله تمام شهر را گرفته بود. میگفتند این کار باعث میشود گاز به ریههایمان نرود اما خیلیها دیگر داخل آب نیامدند، البته نه آن زمان نه بعد از آن کسی برای ما توضیح نداد آیا این کار علمی بوده یا نه!! خردل مثل گاز سیانور که در حلبچه استفاده شده بود تأثیر آنی نداشت و تازه بعد از ساعت ها فهمیدیم چه بلایی بر سرمان آمده.
فراموشی در نقطه صفر مرزی
خدریان جانباز 50 درصد سردشتی که گاز خردل بر جانش نشسته و سال هاست که نفسش را تنگ کرده، ادامه میدهد: سردشت تیر ماه ۶۶ هیچ تغییری با الان نکرده و هنوز هم تیرماه اینجا، تیر ماه غم است. اینجا مردم به شنیدن صدای سرفهها عادت دارند و در هرخانهای حداقل چند نفری زخم خورده «خردل» هستند. سالهاست مردم اینجا با عوارض گاز خردل دست و پنجه نرم میکنند اما گویا کسی حتی صدای سرفه های مان را نمیشنود.
در این سالها مسئولان کارهایی برایمان کردهاند اما اگر واقعیت را بگویم اینجا هیچ چیز نداریم. برای تهیه دارو باید هفتهها یا ماهها منتظر بمانیم. سردشت مثلاً اولین شهر قربانی سلاح شیمیایی است و در هر خانهای چند نفرجانباز شیمیایی وجود دارد اما حتی امکانات اولیه هم نداریم. یکسری تختهای مخصوص برای بیماران شیمیایی نیاز است که ما فقط در بیمارستان ساسان تهران رنگ آنها را دیدهایم و هیچ وقت حتی یکی از این تختها را به سردشت نیاوردهاند. نفسمان که میگیرد دنیا برایمان تیره و تار میشود اما کپسول اکسیژن اینجا نایاب است. پزشکان متخصص دیر به دیر به تنها بیمارستان سردشت میآیند. این جانباز شیمیایی که به گفته خود، دختر و خواهرش هم از بازماندههای خردل موجود در بدنش بینصیب نماندهاند، میگوید: نقطه صفر مرزی شاید آخر دنیا باشد اما اگر ساکنان همین مناطق جلوی دشمن نمیایستادند این روزها زندگی برای پایتخت نشینان طور دیگری بود. چند سال بعد ازدواج کردم و بچه دار شدم. به خاطر مواد شیمیایی موجود در بدن من دخترم هم بیمارشد اما هیچ پروندهای ندارد. بارها به بنیاد شهید و بنیاد جانبازان مراجعه کردهایم اما دستمان به هیچ جا بند نیست.خواهرم هم که آن سالها از من مراقبت میکرد از طریق من بیمار شد اما هیچ وقت جزو مجروحان به حساب نیامد. این درد خیلی از همشهریان من است. باید بپذیریم مواد شیمیایی زندگیمان را ویران کرده و تا چند نسل بعد از ما هم باید با آن بسوزند و بسازند.
او که برای حفظ وطنش جنگیده این روزها چیزی از مسئولان نمیخواهد مگر اینکه حرفهایشان را بشنوند: ما برای حفظ خاک خودمان جنگیدیم انتظاری نداریم اما حداقل انتظار داریم یک گروه ویژه پیگیر حقوقمان باشد. من درد دارم شاید نتوانم برای درمان بیماریام به تهران بروم اما انتظار دارم پزشکی اینجا باشد که به ما رسیدگی کند.
نخستین شهر قربانی شیمیایی جهان
«قصی نخشی پور» فرماندار سردشت نیز در گفتوگو با «ایران» درباره وضعیت این شهر بعد از گذشت 33 سال از بمباران شیمیایی میگوید: امروز سردشت تابلو و نماد تجاوز به حقوق بشر است. مردمان شریف این شهر که در راستای حفظ میهن و وحدت و همبستگی با وجود شرایط سخت در مقابل دشمنان ایستادگی کردند این روزها مشکلات متعددی دارند.
وی با بیان اینکه سردشت بهعنوان نخستین شهر دارای سکونت و قربانی شیمیایی جهان نماد حقانیت و مظلومیت ایران اسلامی است، ادامه میدهد: این شهر در انتظار توجه ویژه مسئولان بوده تا به توسعه و رونق اقتصادی بیشتری دست یافته و از بنبست اقتصادی مانند کمبود زیرساختها، بازارچههای مرزی و دیگر مشکلات رهایی یابد.
نخشیپور اضافه میکند: توجه ویژه به ادامه راهبری توسعه پایدار شهرستان، ایجاد رونق اقتصادی و رفع موانع توسعه، بهسازی راههای مواصلاتی، پرداختن به ظرفیتهای توسعهای بویژه منطقه آزاد گردشگری، تسهیل و تسریع در رسمی شدن مرز کیله از مطالبههای مردم این شهر است.
فقط 5 درصد قربانیان سردشت از بنیاد شهید مقرری میگیرند
«عثمان مزین»، وکیل مصدومان حادثه شیمیایی سردشت نیز با اشاره به اینکه سردشت به یک زخم کهنه و فراموش شده تبدیل شده، میگوید: فاجعه بمباران شیمیایی سردشت چنان وسیع و گسترده بوده که با وجود گذشت سه دهه از آن، هنوز زخمهای آن عظیم است تنها ۵درصد قربانیان آن از بنیاد شهید، مقرری دریافت میکنند. در واقع سال ۷۸ انجمن دفاع از حقوق مصدومان شیمیایی سردشت توسط تعدادی از قربانیان آن فاجعه و بازماندگان شهدای شیمیایی سردشت شکل گرفت، 2 سال پس از آن کمیسیونهایی تشکیل شد تا درصد جانبازی قربانیان حادثه شیمیایی سردشت تعیین شود؛ اما متأسفانه از میان قربانیان تنها ۱۴۰۰ نفر(یعنی
۲۰ درصد آنها) شناسایی شدند.
دبیر پیشین کمیته حقوقی انجمن دفاع از حقوق مصدومین شیمیایی سردشت ادامه میدهد: تنها پنج درصد از قربانیان سردشت، بهعنوان جانباز بالای ۲۵ درصد شناخته و معرفی شدهاند و 95 درصد آنها تنها بهعنوان جانبازی مفتخر شدهاند و هیچ حق و حقوقی ندارند. الان بعد از 33 سال هیچ تغییری در وضعیت قربانیان نداشتهایم.
در این شهر هیچ امکاناتی برای جانبازان وجود ندارد و بسیاری از آنان به دیگر شهرها مهاجرت کردهاند. در واقع هیچ ارادهای برای شناسایی قربانیان این حادثه وجود ندارد و کسی مسئولیت آنها را بر عهده نمیگیرد.
من معتقدم قانون باید درباره این افراد بدون کم و کاست اجرا شود و حتی نواقص گذشته هم باید توسط مسئولان فعلی جبران شود.

جانباختگان کرونا از10هزار نفر گذشت
تأکید رئیس جمهوری بر الزام استفاده از ماسک
رئیس جمهوری روز پنجشنبه در نشست رؤسای تخصصی کمیتههای ستاد ملی کرونا با قدردانی از تلاشهای کادر درمانی و بهداشتی کشور، مسئولان بخشهای مرتبط با مقابله با کرونا و بویژه همراهی مردم در مرحله اول مقابله با این بیماری گفت: در حال ورود به مرحله دیگری از مقابله با کرونا هستیم که استفاده از ماسک را ناگزیر کرده است و باید در کنار تدوین دستورالعملهای لازم درباره مناطق و اماکنی که استفاده از ماسک در آنها الزامی است، تدابیر لازم برای تهیه سهل و ارزان ماسک نیز اندیشیده شود.
بهگزارش ایسنا، حجتالاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی رئیس جمهوری افزود: هر چند اوجگیری دوباره شیوع بیماری و افزایش شمار مبتلایان و درگذشتگان در برخی از شهرستانهای کشور را در دو هفته اخیر شاهد بودهایم، اما آمار کلی از کاهش شیوع بیماری در کشور حکایت دارد. رئیس جمهوری الزام همگانی به استفاده از ماسک و اجرای دقیق دستورالعملهای بهداشتی را اقدامی ناگزیر در مرحله جدید مقابله با ویروس کرونا عنوان کرد و افزود: هر چند در برخی از کشورها جرایم سنگینی برای نقض قوانین بهداشتی اعمال میشود، اما امیدواریم همانگونه که در دوره قبل با همراهی مردم نیازی به اعمال جریمه و استفاده از رفتارهای قهری نداشتیم، در مرحله جدید نیز نیازی به استفاده از قوه قهریه نباشد. رئیس جمهوری گفت: مسئولان کمیتههای امنیتی-اجتماعی و اقتصادی و همچنین بهداشتی ستاد ملی مقابله با کرونا دستورالعملهای مربوط به اینکه استفاده از ماسک در چه مناطقی از کشور یا در چه اماکنی اجباری خواهد شد، تهیه کردهاند که در صورت تصویب در جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا ابلاغ و اعلام خواهد شد.
آمار جانباختگان کرونا از 10 هزار نفر گذشت
سخنگوی وزارت بهداشت اعلام کرد : تاکنون ۱۷۷ هزار و ۸۵۲ نفر از بیماران کووید ۱۹ بهبود یافته و یا از بیمارستانها ترخیص شده اند. دکتر سیما سادات لاری با بیان اینکه از روز پنجشنبه تا روز جمعه و بر اساس معیارهای قطعی تشخیصی، دو هزار و ۶۲۸ بیمار جدید مبتلا به کووید۱۹ در کشور شناسایی شد که یک هزار و ۳۵۶ مورد بستری شدند افزود: مجموع بیماران کووید۱۹ در کشور به ۲۱۷ هزار و ۷۲۴ نفر رسید. وی گفت: متأسفانه در طول ۲۴ ساعت گذشته، ۱۰۹ بیمار کووید۱۹ جان خود را از دست دادند و مجموع جانباختگان این بیماری به ۱۰ هزار و ۲۳۹ نفر رسید. لاری افزود: ۲۹۱۲ نفر از بیماران مبتلا به کووید۱۹ در وضعیت شدید این بیماری تحت مراقبت قرار دارند.همچنین تاکنون یک میلیون و ۵۵۷ هزار و ۸۷۲ آزمایش تشخیص کووید۱۹ در کشور انجام شده است.دکتر لاری افزود: در استانهای کرمانشاه و کردستان گرچه شاهد کاهش موارد بستری بوده ایم، اما وضعیت همچنان قرمز است. همچنین استانهای خوزستان، هرمزگان، آذربایجان غربی و بوشهر در وضعیت قرمز قرار دارند.
بهگزارش ایسنا، حجتالاسلام والمسلمین دکتر حسن روحانی رئیس جمهوری افزود: هر چند اوجگیری دوباره شیوع بیماری و افزایش شمار مبتلایان و درگذشتگان در برخی از شهرستانهای کشور را در دو هفته اخیر شاهد بودهایم، اما آمار کلی از کاهش شیوع بیماری در کشور حکایت دارد. رئیس جمهوری الزام همگانی به استفاده از ماسک و اجرای دقیق دستورالعملهای بهداشتی را اقدامی ناگزیر در مرحله جدید مقابله با ویروس کرونا عنوان کرد و افزود: هر چند در برخی از کشورها جرایم سنگینی برای نقض قوانین بهداشتی اعمال میشود، اما امیدواریم همانگونه که در دوره قبل با همراهی مردم نیازی به اعمال جریمه و استفاده از رفتارهای قهری نداشتیم، در مرحله جدید نیز نیازی به استفاده از قوه قهریه نباشد. رئیس جمهوری گفت: مسئولان کمیتههای امنیتی-اجتماعی و اقتصادی و همچنین بهداشتی ستاد ملی مقابله با کرونا دستورالعملهای مربوط به اینکه استفاده از ماسک در چه مناطقی از کشور یا در چه اماکنی اجباری خواهد شد، تهیه کردهاند که در صورت تصویب در جلسه ستاد ملی مقابله با کرونا ابلاغ و اعلام خواهد شد.
آمار جانباختگان کرونا از 10 هزار نفر گذشت
سخنگوی وزارت بهداشت اعلام کرد : تاکنون ۱۷۷ هزار و ۸۵۲ نفر از بیماران کووید ۱۹ بهبود یافته و یا از بیمارستانها ترخیص شده اند. دکتر سیما سادات لاری با بیان اینکه از روز پنجشنبه تا روز جمعه و بر اساس معیارهای قطعی تشخیصی، دو هزار و ۶۲۸ بیمار جدید مبتلا به کووید۱۹ در کشور شناسایی شد که یک هزار و ۳۵۶ مورد بستری شدند افزود: مجموع بیماران کووید۱۹ در کشور به ۲۱۷ هزار و ۷۲۴ نفر رسید. وی گفت: متأسفانه در طول ۲۴ ساعت گذشته، ۱۰۹ بیمار کووید۱۹ جان خود را از دست دادند و مجموع جانباختگان این بیماری به ۱۰ هزار و ۲۳۹ نفر رسید. لاری افزود: ۲۹۱۲ نفر از بیماران مبتلا به کووید۱۹ در وضعیت شدید این بیماری تحت مراقبت قرار دارند.همچنین تاکنون یک میلیون و ۵۵۷ هزار و ۸۷۲ آزمایش تشخیص کووید۱۹ در کشور انجام شده است.دکتر لاری افزود: در استانهای کرمانشاه و کردستان گرچه شاهد کاهش موارد بستری بوده ایم، اما وضعیت همچنان قرمز است. همچنین استانهای خوزستان، هرمزگان، آذربایجان غربی و بوشهر در وضعیت قرمز قرار دارند.

شهامت داشته باشید وضعیت کشور در سال های 94 تا 96 را مرور کنید
حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان در یادداشت روز پنجشنبه این روزنامه، با استناد به جملهای از آقای «برنارد شاو»، نمایشنامهنویس ایرلندی کیفیت مدیریت در دولت را زیر سؤال برده و با اشاره به برخی مشکلات موجود در کشور مثل گرانی برخی اقلام و بالا رفتن قیمت دلار و... با کنایهای به سخنان روز چهارشنبه اسحاق جهانگیری، معاون اول رئیس جمهوری، نوشته: «لازم نیست باغدار باشید تا فرق سیب پلاسیده با سیب تازه را بدانید و یا بزّاز باشید تا پارچه پوسیده را از پارچه سالم تشخیص بدهید!» تکمیل کننده ذهنیات مدیر مسئول روزنامه کیهان که چندی پیش مدعی عقبگرد دولت در برنامهها و سیاستهایش شده و حکم داده بود که این سیاستها از ابتدا اشتباه بوده، نامه 12 رئیس کمیسیون تخصصی مجلس به رئیس جمهوری است که شاه بیت آن پیشنهاد «تغییر سیاستها و روند مدیریت 7 ساله کشور و بازگشت به مدیریت جهادی است.» سرفصل بهانهگیریهای این طیف از مخالفان هم داستان تکراری و پرماجرای برجام و ادعای گرایش به غرب دولت روحانی است.
در پاسخ به نظر میرسد باید گفت که جناب آقای شریعتمداری اتفاقاً هنر دولت یازدهم و دوازدهم قدرت تمیز سیب پلاسیده از سیب نو یا پارچه پوسیده از سالم بوده است.
اینکه امثال شما در طول 7 سال گذشته صلاح ندانستید عینک جناحی خود را بردارید و هر سیب درخت رقیبان را پلاسیده و ثمره هر بذر از زمین روییده که تقاضایی هم در بازار نداشت را به جای میوه جا زدید و همچون مثل معروف ملانصرالدین اصرار کردید که مرکز زمین خیابان فردوسی تهران کوچه شاهچراغی (محل ساختمان روزنامه کیهان) است، استدلال قابل قبولی برای ارائه و تخریب دولت نیست.
در چارچوب همین منطق است که کیهان حالا طلبکارانه مینویسد: «باید از آقای رئیس جمهوری پرسید حضرتعالی از کدام خدمت دولت به مردم سخن میگویید؟! و به جای پوزش از ملت به خاطر بلایی که دولت شما بر سر آنها آوار کرده است، آدرس خدمات انجام نگرفته را میدهید و لابد از ملت انتظار کف و سوت هم دارید؟!» اتفاقاً رئیس جمهوری نه منکر مشکلات مورد اشاره آقای شریعتمداری است و نه انتظار دارد مردم برای دولت کف و سوت بکشند. چنانکه روز چهارشنبه در جلسه هیأت دولت گفت: «میدانم که در این ایام مردم با مشکلاتی روبهرو هستند، قیمت کالا در نوسان است، مردم را آزرده میکند، مردم ما را در فشار قرار میدهد. یک روز لوازم خانگی، یک روز خودرو، یک روز قیمت ارز، هر روز میبینیم یک مسألهای مردم ما را آزار میدهد. ما از این مشکلات، گرچه مشکلات سختی است ولی قدرت عبور داریم و میتوانیم عبور کنیم.»
بنابراین انتظار کف و سوت از مردم نیست اما گویا انتظار انصاف و واقع بینی از سوی رسانه ای که متصل به نظام هم هست، انتظار بیهوده ای است که مصاف دولت با همین گرفتاریهای عمدتاً با ریشه خارجی و اینکه به تعبیر رهبر معظم انقلاب دولت وسط میدان است را نمیبیند و برای 7 سال مدیریت دولت حکم «هیچ» میزند. اگر نبود همان رویکرد ملانصرالدینی و اگر قدرت تمیز سیب پلاسیده از نو وجود میداشت حداقل باید اشاره میکرد که در همین دولت تورم 40 درصدی میراث دولت مورد حمایت آقای شریعتمداری تک رقمی شد.
تراز صادرات و واردات در چند سال مثبت و در مقاطعی صادرات غیرنفتی بیش از واردات شد. بنزین در همین دولت به خودکفایی رسید. رشد اقتصادی در حوزه صنعت به 12 درصد رسید، متوسط شاخص اشتغال به 450 هزار نفر رسید، تختهای بیمارستانی 2 برابر شد، گازرسانی به روستاها 2 برابر شد، جمعیت روستایی برخوردار از آب سالم 10 برابر شد، شرکتهای دانش بنیان افزایش چشمگیر 100 برابری یافت و... و همه اینها در حالی رقم خورد که خبری از درآمد 800 میلیارد دلاری ناشی از صادرات نفت هم نبوده است!
انتقاد و مطالبه مدیر مسئول کیهان از رئیس جمهوری مبنی بر پرسش از وعدههای بر زمین مانده درست، اما شایسته است ایشان هم بر خلاف جریانهای بدخواه ایران در خارج از کشور که فقط بر طبل ناکارآمدی نظام و نه فقط دولت میکوبند، همین کارهای انجام گرفته را هم ببیند و آنگاه از وعدههای بر زمین مانده بپرسد که البته آن هم داستانی است « پرآب چشم.» که اگر نبود همه سنگاندازیهای داخلی همسو با اعمال فشارهای خارجی و همه آن وعدهها هم محقق شده بود، امروز نه آقای شریعتمداری و همفکران او همراه روحانی و دولتش بودند که اتفاقاً بهانههایشان چرایی تحقق همان وعدهها بود! کما اینکه امروز هم دوستان آقای شریعتمداری طلبکارانه میگویند دولت برنامهها و سیاستهای خود را رها کند و گوش به فرمان شعارهای تخیلی آنها باشد همانها که بخش عمده وقت و تمرکز دولت اعتدال را صرف رفع و رجوع کردن گرفتاریهای خود کرد.
غیر از این است که گفت و گوها بر سر توافق هسته ای و در نهایت برجام تدبیری از سوی نظام و دولت بود برای برداشتن سایه شوم تحریمهای به ارث مانده از جریان فکری و سیاسی که قطعنامههای شورای امنیت را کاغذ پاره میخواند و حالا مدعی تمییز پارچه سالم از فاسد شدهاند!
آقای شریعتمداری اگر قدرت تمییز دارید، شهامت هم داشته باشید و البته وضعیت کشور در سالهای 94 تا 96 را مرور کنید آنگاه اگر شما و دوستانتان تدبیری برای رفع تحریمها دارید روی میز بگذارید. واگرنه این خط و نشان کشیدنها و استانداردهای دوگانه رافع آن دغدغههای ادعایی شما نیست.
نمیشود هم طلبکار دولت و مدعی معیشت مردم بود و هم آرزوی پیروزی مجدد ترامپ در انتخابات امریکا و بقای تحریمها را داشت!
رویکردهای نخ نما شده شما شاید همچون انتخابات پر ماجرای مجلس یازدهم - که برای اولین بار درصد آنها که پای صندوقها نیامدند از مشارکت کنندگان بیشتر شد- برای شما و جریان فکری تان نانی داشته باشد اما برای مردم حتماً نانی نخواهد داشت.

بازگشت به اصلاحات
مرتضی گلپور
خبرنگار
احمد میدری برای کتاب «در سایه خشونت» «داگلاس نورث» مقدمهای نوشته است که نه حتی خود این مقدمه، بلکه عنوان آن، تعریفی موجز و خلاصهای دقیق از «مسأله» توسعه در ایران است. عنوانی که میدری برای این مقدمه انتخاب کرد، از این قرار است: «مسأله اصلی توسعه: عبور از جامعه شکننده به جامعه بالغ.» این تیتر یا جمله کوتاه، چه چیزی به ما میگوید؟ این گزاره به ما میگوید که مسأله اصلی توسعه یا پیشرفت ایران دستیابی به ثبات سیاسی و تداوم و پایداری نظام اجتماعی است. اگر از نگاه همایون کاتوزیان به موضوع نگاه کنیم، مسأله ایران دستیابی به یک نظم سیاسی یا یک دولت بلندمدت است؛ اینکه نظم سیاسی مستقر در اذهان شهروندان به تثبیت و به مرحله تداوم رسیده ، در برابر اپوزیسیون بیرونی مقاوم شده باشد و از سوی محیط بینالمللی نیز در معرض ناپایداری قرار نگیرد. تاریخ به ما میگوید که ایران در دوره معاصر همواره دولتهایی کوتاه مدت داشته است. کوتاه مدت بودن دولتها که به معنای فروپاشی نظم سیاسی قدیم و برپایی نظم سیاسی جدید است، مانع انباشت سرمایه در حوزههای مختلف، اعم از سرمایه اجرایی و بوروکراتیک، سرمایه اقتصادی، انباشت فرهنگی و اجتماعی میشود. هر بار خراب کردهایم و باز خواستیم که همه چیز را از نو بسازیم. حرف میدری که متأثر از نهادگرایان است، این است که مسأله اصلی توسعه، دستیابی به این تداوم و پایداری یا همان انباشت است و درصورت حل این مسأله است که میتوان به حل سایر مسائل، از اصلاح نظام بوروکراتیک، دستیابی به نرخ رشد پایدار و مواردی از این دست همت گماشت. نکته اینجا است؛ تعریفی که عباس عبدی، تحلیلگر اصلاحطلب هم از اصلاحات و اصلاحطلبی ارائه میکند بسیار نزدیک به همین ایده است. عبدی در این مصاحبه در پاسخ به این پرسش که «ما اصلاً چرا دنبال اصلاحطلبی هستیم؟» میگوید: «ضرورت اصلاحطلبی پاسخ به ناپایداری است.» به عبارت دیگر، عبدی رویکرد اصلی اصلاحات را دستیابی به جامعه و دولت بلندمدت عنوان میکند. آنچه دو دیدگاه میدری و عبدی را بیش از پیش به هم نزدیک میکند، گزاره بعدی او است: «جامعه ما در مسیر تشدید ناپایداریها حرکت میکند. اصلاحات باید بر این مبتنی باشد که همه حوزهها را به سمت پایداری ببرد. اول از همه حوزه سیاست، زیرا حوزه سیاست است که دارد این وضع را ناپایدار میکند.» این همان جمله میدری است، مبنی بر اینکه مسأله ما، عبور از شکنندگی اجتماعی و سیاسی و رسیدن به مرحله بلوغ و پایداری است. عباس عبدی، مطابق این تعریف از اصلاحطلبی، اضافه میکند که هر گروه یا تشکلی که جامعه ایران را به سمت پایداری ببرد، اصلاحطلب است، اسمش مهم نیست، رسمش مهم است. عبدی در این گفتوگو نگاه دیگری را به قدرت و ساخت سیاسی تجویز میکند، نگاهی که از اقدامات خیابانی و خارج از چارچوبهای قانونی پرهیز دارد.
مجموعه این گزارهها، تعریفی از اصلاحطلبی ارائه میکند که یک؛ هم دارای مرزبندی جدی و عمیق با اپوزیسیون است، دو؛ هم دغدغه جدی نسبت به پایداری و ثبات سیاسی ایران دارد، و سه اینکه نقطه آغازی برای گفتوگو و یافتن اشتراک نظر میان جریانها و کنشگران سیاسی داخلی فراهم میکند. به عبارت دیگر، سیاست ایران که در اغلب سالهای پس از انقلاب بر «ستیز» استوار بوده است، شاید بتواند بر مبنای این نیاز مشترک «سازش» را هم تجربه کند. چراکه به تعبیر سعید حجاریان سیاست هم ستیز است، هم سازش.
در جریان اصولگرایی تحولات عمیقی رخ داده، مفاهیم سیاسی تازهای مطرح شده یا چهرههای تازهای به جامعه معرفی شدند. در جریان اصلاحات هم چنین فرایندی دیده میشود، اما درعین حال، مسائلی که اصلاحات یا اصلاحطلبان با آن درگیر هستند، تازه نیست و از ابتدای دوره اصلاحات تا امروز مطرح بود، مانند اینکه اصلاحطلبان پیوند تعریف شدهای با نیروهای اجتماعی ندارند، یا میان آنان کسانی هستند که صرفاً برای کسب رانت و قدرت آمدهاند، یا اینکه اصلاحطلبان هنوز جریان منسجم و یک حزب تمام نیستند. سؤال ما از شما این است؛ چرا هنوز راهبرد عملیاتی برای این مسائل اصلاحطلبان پیدا نشده است؟
بخشی از مسأله به این برمیگردد که در سیاست، تبدیل ایده به عمل، فرایند مجزایی را از نظریه میطلبد. مثلاً ممکن است کسی در زمینه فناوری ایدههایی را مطرح کند که خوب هم باشند، اما تبدیل آنها به عمل، فرایند دیگری جز ایدهپردازی است. به باور من، اینکه برخی از مسائل ثبات نسبی دارند (البته نه لزوماً مسائلی که شما اشاره کردید) به این دلیل است که مسائل ما حل نشده است، نه فقط در جریان اصلاحات، بلکه از صدر مشروطه تا امروز با برخی از این مسائل دست به گریبانیم. به عنوان مثال، حاکمیت قانون یک مسأله جدی است که در مشروطیت مطرح بود و کتابهای بسیاری درباره آن نوشته شد، اما امروز هم کماکان با مسأله حاکمیت قانون درگیر هستیم. این نشان میدهد که مسأله را شناختیم، اما هنوز راه حلهای ما به نتیجه نرسیده است. اینکه در ایران، در کمتر از یک قرن، دو بار انقلاب شده است، به معنای این است که جامعه نسبت به مسائل خود حساس است، اما درعین حال، در یافتن یک راه حل یا تطبیق شرایط برای حل مسائل ناتوان است. اصلاحات هم به همین ترتیب، نمیتواند مسائل جدیدی مطرح کند، زیرا بیشتر مسائل ما همچنان به قوت خود باقی است و حل نشدهاند. این امر نشان میدهد اصلاحطلبان -به هر دلیلی- نتوانستند این مسائل را حل کنند تا پس از آن وارد مسائل جدیدتر شوند. به همین دلیل فکر میکنم کماکان مسائلی که در دوم خرداد یا قبل از آن مطرح بود، هنوز هم همانها، البته کم و بیش، وجود دارند.
این جمله شما است: «اصلاحات نیازمند تبیین ایدهای است که حول آن یک اراده جمعی شکل بگیرد» به عنوان مخاطب این جملات، با خودم میگویم امروز باید این دستورکار شکل میگرفت یا این مانیفست نوشته میشد. اما نزدیک به 20 سال از آغاز اصلاحات گذشته و هنوز شکل نگرفته است.
اتفاقاً شکل گرفته است. وقتی از شکلگیری یک ایده حرف میزنیم، لزوماً به این معنی نیست که باید چیز جدیدی گفته شود. اصلاحات در همان سال 76 هم ایدههای مشخصی داشت. به طور مشخص، برنامه 12 مادهای آقای خاتمی کماکان مورد قبول این مجموعه به عنوان یک ایده مشخص هست. حتی همین امروز هم اگر بخواهید آن ایدهها را بار دیگر بنویسید، شاید اولویتهای آن را جابهجا کنید یا روی بخشهایی از آن بیشتر تمرکز کنید، اما غیر از این، فکر نمیکنم که اصل آن 12 بند، تغییرات جدی کرده باشد. وقتی از ایده جدید حرف میزنیم، منظور این است که آن ایدهها را به زبان امروز بنویسیم. قرار نیست چیز جدیدی با محتوای جدیدی نوشته شود، بلکه باید همان ایدهها، به زبان امروز و با توجه به شرایط امروز نوشته شود. اما مهمتر از ایده، باید توجه داشت که ایدهها مطرح میشوند تا اراده شکل بگیرد. آن اراده است که در اصلاحطلبان کمتر نمود دارد و به نظر من اراده اصلاحطلبان تناسبی با ایده آنان نداشته است.
منظور شما چیست؟ زیرا در جای دیگری هم گفتید که اصلاحطلبان باید به الزامات اصلاحطلبی ملتزم باشند.
مثالی بزنم. امروز دعوا بیشتر سر اتفاقات سال 88 است، هرچند بخشی از مسائل به قبلتر هم برمیگردد. من قبل از 84 در زندان بودم، اما به دلایلی در انتخابات شورای دوم تهران که موجب شکست اصلاحطلبان شد، ایرادهایی داشتم که توضیح آن مفصل است. بگذارید این طور بگویم: در انتخابات مجلس ششم وقتی قرار شد حزب جبهه مشارکت فهرست انتخاباتی خود را نهایی کند، ارزیابی من این بود که فهرست جبهه مشارکت نباید حزبی باشد، یعنی نباید صرفاً از خود جبهه مشارکت در آن باشند. اصلاً نفس اینکه ما اسم آن را جبهه گذاشتیم همین بود و دقیقاً این پیشنهاد من بود. به این دلیل که در جامعه ایران ما هنوز به مرحله حزبی نرسیدهایم. در جبهه مشارکت هم دو گرایش اقتصادی نهادگرا و اقتصاد بازار بودند، ایرادی هم نداشت و این دو کنار هم مینشستند. به یک دلیل واضح؛ و آن اینکه هر دو اینها احساس میکردند یا میکنند که یک فرایند نامناسب و خطرناک در کشور وجود دارد که همه آنان را تهدید میکند. هنوز جامعه یا این دو گرایش اقتصادی، به این مرحله نرسیدهاند که بخواهند با هم رقابت کنند. به همین دلیل جبهه شکل گرفت و معتقد بودم جبهه مشارکت زمانی باید انشعاب پیدا کند و به دو حزب تبدیل شود که فرایند اصلاحات جلو رفته و دیگر بازگشت ناپذیر شده باشد، اما تا پیش از آن زمان، نباید هیچ فهرست حزبی عرضه کرد، هیچ فهرستی. به همین دلیل در جریان انتخابات مجلس ششم از این ایده دفاع میکردم که همه نیروهای حاضر در جریان اصلاحات، یک یا دو نامزد در فهرست جبهه مشارکت داشته باشند. حتی دفاع میکردم که نام خانم فائزه هاشمی هم در فهرست باشد، درحالی که هیچ علاقهای به عقاید و سیاستهای ایشان ندارم. به این دلیل که معتقد بودم فهرستی که این جبهه در تهران ارائه میکند، مهمتر از نفس پیروزی در انتخابات، باید معرف این «جبهه» باشد. اما در انتخابات شورای شهر دوم، این قاعده را شکستند، فهرست حزبی دادند و به این روزگار دچار شدند. در انتخابات 84 هم همین اشتباه را کردند، یعنی دوباره فهرست متفرق دادند و به این سرنوشت دچار شدند. بعد که این شکستها پشت سر هم تکرار شد، پس از آن فرایندها در مسیر اصلاحطلبی نبود. زیرا وقتی میگویید اصلاحات، باید توجه داشت که اصلاحات مبتنی بر یک جریان و فعالیت جبههای است، نه یک جریان حزبی. در جریان حزبی رقابت وجود دارد و هر کس برنامه خودش را میدهد، اما وقتی از اصلاحات حرف میزنید، یعنی متوجه هستید که کلیتی وجود دارد که این کشور و این جامعه را تحت خطر قرار داده است، ما با آن کلیت مواجه یا طرف هستیم و میخواهیم آن را اصلاح کنیم، بنابراین تمام نیروهایی که برای حل این بحران تلاش میکنند، فارغ از تمایزات حزبی باید پشت هم قرار بگیرند و متحد شوند.
بنابراین شما قائل هستید که تا اطلاع ثانوی نباید یک حزب مشخص اصلاحطلب که همه طیفهای این جریان را در بر بگیرد، ایجاد شود؟
اصلاً، به هیچ وجه. مثال دیگری بزنم. در فرانسه، تا قبل از جنگ جهانی دوم، فرایندهای سیاسی حزبی بود، اما به محض آغاز جنگ، این فعالیتها جبههای شد. جبهه مقاومت ملی که ژنرال دوگل رئیس آن بود، متشکل از همه نیروهای چپ، راست و سوسیالیست بود، زیرا خطر مشترکی مانند آلمان آنان را تهدید میکرد.
اما باقی نماندن و پایدار نماندن این فعالیت جبههای، خود ناشی از ناتوانی از گردهم نگه داشتن نیروها ذیل چتر کلی اصلاحات نبود؟ یعنی همین فعالیت جبههای، خودش باعث تفرق نیروها نشد؟
این امر به این دلیل است که برخی متوجه خط مشی اصلاحطلبی نشدند. آنچه که من گفتم، چیزی نیست که الان به شما گفته باشم، همان موقع هم در تحلیلها مفصل به دوستان گفتم. ببینید! ما همیشه با وضعیتهای دوگانه مواجهیم که ایجاد تعادل و موازنه میان این وضعیتها بسیار بسیار مهم است؛ مسائلی مانند اینکه ما چقدر باهم باشیم یا چقدر با دیگران باشیم. وقتی شما با هم باشید، کارآیی و انسجام هم بیشتر میشود، در مقابل، هنگامی که میخواهید همه را پوشش دهید، سرعت تصمیمگیری شما کم شده و عوارض دیگری به وجود خواهد آمد، اما کنار هم بودن، این منافع را هم دارد که همه این نیروها همافزایی دارند. بنابراین برای این مسأله، باید همیشه یک نقطه بهینه را پیدا کرد. این نقطه بهینه بسیار اهمیت دارد. برهمین اساس، در انتخابات شورای دوم و انتخابات 84 مشارکت حزبی معنا نداشت و مشارکت باید جبههای میبود، برای اینکه مسأله ما هنوز حل نشده بود. اگر اصلاحات در مسیری میافتاد که دیگر بازگشت ناپذیر میبود، ایرادی نداشت و جبهه مشارکت نیز میتوانست به دو حزب تجزیه شود، یک قسمت طرفداران بازار آزاد و بخش دیگر طرفداران اقتصاد نهادگرا.
اتفاقاً بخشی از انتقادهای متوجه اصلاحطلبان، ناشی از فعالیت جبههای است. به این معنی که گفته میشود این شرایط باعث شد برخی تلاش کنند از جریان یا گفتمان اصلاحطلبی نردبانی بسازند تا به منافع سیاسی و اقتصادی خود برسند. به عبارت دیگر، فعالیت جبههای، نیازمند نوعی گذشت و فداکاری است، اما در مقابل، فرصتی هم فراهم میشود تا برخی از این سرمایه سیاسی و تاریخی برای دستیابی به اهداف کوتاه مدت خود استفاده کنند.
شاید بشود این را گفت. اما بگذارید مثال دیگری بزنم. در انتخابات مجلس ششم، جبهه مشارکت هر فهرستی که در تهران یا جاهای دیگر میداد، برنده میشد. اما به هیچ وجه حاضر نشدیم این کار را بکنیم، زیرا میدانستیم که این پیروزی مقدمه شکستهای بعدی است و در این مقطع، باید همه را با هم داشت. از این نظر با شما موافقم، اما به هر حال همیشه این دو گرایش حزبی و جبههای وجود داشت و باید منافع و مضار این دو را با هم دید. امروز هم معتقدم جبهه اصلاحات باید گرایش جبههای خود را تقویت کرده و ایده جبههای خود را به روز کند. تغییر جدی نسبت به گذشته بی معنی است، بلکه این ادبیات و اولویتها است که باید به روز شود. اگر این کار انجام شود، باید به تبعات آن هم التزام داشت. التزام داشتن است که اهمیت دارد. اصلاحطلبان به دلیل اینکه یکی دو شکست را متحمل شدند، ابتدای شورای شهر دوم، مجلس هفتم و بعد انتخابات بعدی، خواستند از طرق دیگری این شکستها را جبران کنند، اما وارد بازیای شدند که آخر و عاقبت آن لزوماً اصلاحطلبی نبود.
الان میان اصلاحطلبان گفتوگوهایی در جریان است که نفس گفتوگو اتفاق خوبی است، اما نشانه تفرق آنان هم هست. کارگزاران به سمتی میرود، طیف آقای عارف به سمت دیگری، حزب اتحاد ملت هم نمیتواند انرژی اجتماعی را با خود همراه کند. در این شرایط میتوانیم بار دیگر شاهد التزام مدنظر شما به فعالیت جبههای باشیم؟
کسی نمیتواند قولی به جامعه بدهد که فلان اتفاق میافتد یا نمیافتد، بلکه باید کوشش کنیم این را محقق کنیم. اگر اینطوری فکر نکنیم، کل زندگی را میبازیم. ما مجبور و محکوم به امید هستیم و به همین دلیل هم اینجا صحبت میکنیم، دیگران هم صحبت و گفتوگو میکنند، امیدواریم به جایی برسد. اما واقعیت این است که ممکن است چیزی که شما گفتید پیش بیاید.
برخی معتقدند اصلاحات درکل دستاوردی نداشت یا اگر داشت، امروز از بین رفته و اصلاحطلبان نتوانستند آنها را تداوم ببخشند. اما شما در گفتوگویی اشاره کردید که در سالهای 76 تا 84 همه شاخصهای اصلاحطلبی بهبود نسبی داشت. بر این باورید که خواستههای مردم محقق شد؟
بگذارید از اینجا شروع کنم که به طور کلی میان اصلاحات و انقلاب تفاوتی هست. در مقایسه میان اصلاحات و انقلاب، میتوان گفت که روند اصلاحات کُند، آرام و تدریجی است، اما از آن طرف انقلاب و براندازی، سریع است و جذابیتهای خود را دارد. در جریان 88 به هیچ وجه در خیابان نرفتم، نه به این خاطر که میترسیدم، بلکه وقتی چیزی را قبول ندارم انجام نمیدهم. بعضی از همسن و سالهای من یا بزرگترها را که میدیدم، حس میکردم به سال 57 برگشتهاند و آن حس را دارند. هنوز هم وقتی از جریان 88 صحبت میکنند، آن حس شعف را دارند. درباره انقلاب هم همین حس را دارند. این یک حس عجیب و غریب است که شاید به لحاظ شخصی خوب باشد و چه بسا در مقاطعی برای نوعی پوست اندازی برای کشورها لازم هم هست، کما اینکه فکر میکنم انقلاب 57 این پوستاندازی را موجب شد، اما در اصلاحات این حس شکل نمیگیرد و بیشتر باید با عقل و تدبیر کار کرد، ضمن اینکه فرآیند آن هم بسیار طولانیتر است. آنچه من درباره دستاوردهای اصلاحات گفتم را میتوان درباره هر موضوعی مطرح کرد. یعنی شما در هر زمینهای که بپرسید، با عدد و رقم خواهم گفت که دوره اصلاحات چه دستاوردهایی داشته است. به عنوان مثال، دوره اصلاحات بیشترین رشد اشتغال و کاهش بیکاری را در تاریخ کشور داشته است و اصلاً با هیچ دوره دیگری قابل قیاس نیست. در حوزه فرهنگ هم اصلاحات طلاییترین دوره فرهنگ این کشور بود، در حوزه روابط خارجی یا اجتماعیات مانند شکلگیری و فعالیت نهادهای مدنی و فعالیت و مشارکتشان در سیاست نیز به همین صورت. اما اهمیت این شاخصها یا دستاوردها در این است که با کمترین هزینه به دست آمدند.
اما پایدار نماندند.
این یک مسأله دیگری است. فرض هم بکنیم پایدار نبوده است، من هم میگویم پایدار نبوده است، اما شما هزینه چندانی را از دست ندادید، شاید بگویید وقت ما گرفته شد، اما شما با این وقت میخواستید چکار کنید؟ میخواستید براندازی کنید؟ که معلوم است انتهای آن چیست؟ آیا میدانید در جریان جنبشهای چریکی چه نیروهایی نابود شدند؟ آن زمان مانند امروز نبود که نزدیک به 4 میلیون دانشجو در کشور باشد، 50 تا 60 هزار دانشجو در کشور بود که نخبههای آنان درگیر فعالیتهای چریکی شده و کشته شدند که اگر آن فعالیتها نبود و امروز آنان میبودند، هر کدامشان میتوانستند یکی از مدیران سطح بالای سیاست و اقتصاد باشند. اما اصلاحات چنین هزینهای نداشت و به نظر من هزینه آن بسیار هم اندک بود. اما چرا ناپایدار است؟ در مقاله بسیار بلند «سرنوشت محتوم» که مربوط به سال 84 است، به طور مفصل در این باره نوشتم که ما چه مسیری را آمدیم و سرنوشت محتوم ما همین است که میبینیم. به نظر من دو عامل اصلی وجود داشت؛ اول اینکه بخشی از اصلاحطلبان، به طور مشخص آقای خاتمی از سیاستهای اصلی اصلاحطلبی عدول کردند.
چه سیاستهایی؟
مثل تن ندادن به شکاف قدرت و مسئولیت. میتوانیم بپذیریم عدهای قدرت داشته باشند، هیچ ایرادی ندارد و چه بسا همه قدرت را داشته باشند. اما وقتی بخشی از قدرت را در اختیار گرفتید یا بخشی از قدرت به شما داده شد، باید مسئولیت آن هم متوجه شما باشد. نمیشود که قدرت جای دیگری و مسئولیت جای دیگری باشد. این نخستین اشتباهی بود که آقای خاتمی انجام داد. اشتباه دوم آقای خاتمی که در آن مقاله مفصل توضیح دادم، کوتاه آمدن از شاخص حاکمیت قانون بود. ببینید! امروز شاخص حکومت قانون در ایران کمتر از 22 درصد است. زمان آغاز به کار آقای خاتمی، شاخص حاکمیت قانون 25 درصد بود و زمانی که دولت را تحویل داد، این شاخص 49 درصد بود. شاید هیچ گاه در ایران شاخص حاکمیت قانون این اندازه بهبود پیدا نکرده بود. اما جلوی این شاخص کوتاه آمدند و این شاخص افت کرد، درحالی که حاکمیت قانون مهمترین شعارشان بود. موضوع دیگر بیتوجهی به مسأله نفت است. همه درباره اینکه نباید به درآمدهای نفتی وابسته بود اظهار نظر میکنند، اما در عمل، هر وقت درآمدهای نفتی بالا میرود، از پولهای نفتی استفاده میکنند و به خیال خود، دارند با این پولها کاری انجام میدهند. کمترین درآمد نفتی در بعد از انقلاب، به غیر از سال 65، مربوط به سال 77 سال اول اصلاحات است که درآمدهای نفتی به حداقل رسید، اما میبینیم که در همان دوره، رشد اقتصادی در ایران خوب بود، به این خاطر که مسأله تحول ایران، تحول در ساختارها و نظام تصمیمگیری آن است. کما اینکه بهترین برنامه اقتصادی کشور برنامه سوم است، فقط به یک دلیل و آن هم اینکه این برنامه با مشارکت همه نیروها تدوین شد و همه نیروها هم به آن ملتزم بودند.
درآمدهای نفتی، دستاوردها را تخریب میکند. در اواخر سال 78 نامهای به آقای خاتمی نوشتم که متأسفانه کپی آن را ندارم. آن سال افزایش درآمدهای نفتی آغاز شده بود، به طوری که بیشتر از رقم پیشبینی شده در بودجه سال بعد برای دولت میماند. در آن نامه نوشتم که اگر به این مسأله توجه نکنیم، اصلاحات را زمین میزند. به دوره احمدینژاد نگاه کنید؛ آن دولت محصول آن درآمدهای نفتی بود و اتفاقاً دولت روحانی محصول کاهش درآمدهای نفتی دو سال آخر دولت احمدینژاد بود. در آن نامه گفتم که این درآمدها اصلاحات را زمین میزند. بعد حساب ذخیره ارزی را درست کردند که به همان هم اعتراض کردم، گفتم این امر مسألهای را حل نمیکند، این حساب یا این کارها برای کشور توسعه یافتهای است که حاکمیت قانون وجود دارد، ما باید راه دیگری برویم. بنابراین، این چند مسأله اصلی مهم است که باید به آن توجه داشت. آقای خاتمی جاهایی قدرت کافی را داشت، اما مسئولیت پذیری کافی نداشت. همه اینهایی که الان میگویم، همان موقع هم گفتم. نمونه اش بحران 78 در کوی دانشگاه. کوی دانشگاه به اصلاحطلبان چه چیزی یاد میداد؟ چرا مرحوم سحابی آمد به دانشگاه، گریه کرد و از دانشجویان خواهش کرد به خانههای خود بازگردند؟ چرا کسی به حرف او گوش نکرد؟ او که در حکومت نبود، محبوب هم بود. به خاطر اینکه جریان اصلاحطلب باید میفهمید آن کار، کار آقای سحابی نبود، کار آقای خاتمی بود؛ نه اینکه بیاید خواهش و تمنا کند که دانشجویان بروند، بلکه یک پیام بدهد که دو ساعت وقت دارید آنجا را تخلیه کنید و بعد از دو ساعت، من میدانم و شما. سیاست که شوخی ندارد. باید میگفت من از مردم خواهم خواست تا شما را بیرون کنند.
شما عبارتی به کار بردید مبنی بر اینکه اصلاحطلبان نمیتوانند هم پوزیسیون باشند، هم اپوزیسیون، هم در قدرت باشند، هم اپوزیسیون قدرت. این ناشی از همین است؟
بحثی که مطرح کردید، درباره چیز دیگری است و بیشتر به مواضع آنان برمی گردد. اما درباره بحران سال 78، یک واقعیت تاریخی وجود داشت که آقا! این کارها نتیجه نمیدهد، شما (آقای خاتمی) قدرت داری، باید مسئولیت بپذیری و بروی رسیدگی کنی. تعلل کردند، کار کشیده شد به دوشنبه، سهشنبه و چهارشنبه و آن وضعیتی شد که دیدیم. این امر نشان میدهد چندان نمیخواستند مسئولیت پذیری داشته باشند، درحالی که قدرتش را داشتند. جاهایی مسئولیت میپذیرفتند که قدرتش جای دیگری بود و این خلاف سیاست اصلاحطلبی بود. اما بحث شما درباره پوزیسیون و اپوزیسیون مربوط به جای دیگری است، به این معنی که وقتی شما وارد سیستم شدید، ولو به هر دلیلی تصمیم گرفته باشید، مثلاً اینکه میتوان در یک سیستم کار، خدمت و اصلاح کرد، باید به تبعات این تصمیم و این حضور ملتزم باشید. سیستم هیچ گاه نمیتواند به شما بگوید من حاکمیت قانون را نمیپذیرم، بگو اگر نمیپذیری، پس من برای چه بیایم؟ سیستم نمیتواند بگوید من شکاف قدرت و مسئولیت را میخواهم، یعنی قدرت پیش ما، مسئولیتش با شما. نمیتواند این را بگوید، هرچند میتواند خیلی چیزهای دیگر بگوید. به باور من اصلاحطلبان در مقاطعی به این خط مشی ملتزم نشدند، یعنی هم از اصلاحات به سمت محافظهکاری عدول کردند و هم بخشهایی از آن به سمت رادیکالیسم عبور کرد. بنابراین سؤالی که شما مطرح کردید، بیشتر ناظر به این وضعیت است. مثلاً فرض میکنیم اصلاحطلبان باید خیلی راحت بتوانند مرزبندیهای خود را با براندازان مشخص و مطرح کنند. من متوجه هستم که سوء استفادههایی هم میشود، اما بشود، سیاستها و مواضع شما که نباید یکسره تابع سوءاستفاده دیگران باشد. در مجموع، اینها دو سه اشکالی بود که در اصلاحطلبان وجود داشت، و نتیجه این شد که در سال 84 شکست خوردند، درحالی که در سال 84 مطلقاً نباید شکست میخوردند. ضمن اینکه رفتارشان در مجلس ششم برای رد صلاحیتها -البته من آن موقع در زندان بودم- مطلقاً قابل دفاع نبود، با اینکه من از ابتدا هم مخالف رد صلاحیتها بودهام.
چرا شما آن واکنش به رد صلاحیتها را قابل دفاع نمیدانید؟
به خاطر اینکه مردم نمیپذیرند. مردم میگویند اینها میخواهند خودشان به مجلس بروند. فکر نمیکنم چنین چیزی اساساً جواب بدهد. چنین تقابلی میان مجلس و دیگر نهادها، در هیچ سیستمی پذیرفته نیست.
یک مسأله دیگر درباره اصلاحطلبان، این است که بالاخره اصلاحطلبان چه نیرو یا طبقه اجتماعی را نمایندگی میکنند؟
از نظر جبههای همه را، و درست هم هست، به خاطر اینکه مطابق همان مثالی که برای شما زدم، نمی توانید بگویید جبهه مقاومت فرانسه چه کسی را نمایندگی میکرد.
اما گفته میشود که اصلاحطلبان طبقه متوسط را نمایندگی میکنند.
اشاره خواهم کرد. همان طور که گفتم، شما هیچ گاه نمیتوانید بگویید جبهه مقاومت فرانسه چه کسی را نمایندگی میکرد، او فرانسه را نمایندگی میکرد، در مقابل یک عنصر دیگر. حالت جبههای یعنی این. اما هنگامی که درون آن جبهه را بررسی میکردید، درمییافتید که بیشتر به طبقه متوسط تعلق خاطر دارد، چون پایگاه او است. به عبارت دیگر، یعنی درعین حال که از طبقات کلی دفاع میکرد و آنان هم در بسیاری از حوزهها شعارهایش را میپذیرفتند، اما به طور مشخصتر طبقه متوسط را نمایندگی میکرد. اما درباره اصلاحات، به نظر من این انتقاد به آنان وارد است که به طبقات پایین بی توجهی کردند. شاید بگوییم که آنان که جزو طبقه متوسط هستند، چرا باید به طبقات پایین توجه کنند؟ اما چون جبههای رفتار میکردند، حتماً باید به آن طبقات توجه میکردند. اتفاقاً در این راستا میتوانستند شعارهای بسیار خوبی هم داشته باشند که یکی از پیشنهادهای من در زمینه نفت، در همین چارچوب بود. اما متأسفانه اصلاحطلبان آنقدر به این طبقه بی توجه بودند که حتی مفهوم جبههای خود را از دست دادند.
وقتی از فعالیت جبههای صحبت میکنید، فعالیت جبهه ملی در دوران ملی شدن صنعت نفت تداعی میشود. در این صورت، آیا این جبهه نیازمند یک رهبر است و اگر آری، این رهبر کیست و باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
وقتی از جبهه سیاسی صحبت میکنیم، یعنی کلیت آن سیستم اجتماعی با مسألهای مواجه است که باید همه با هم برای حل آن مسأله اقدام کنند. مثلاً امروز کرونا شیوع پیدا کرده است، این ویروس فقیر و غنی یا شمال و جنوب شهری نمیشناسد، اینجا باید سیاست جبههای اتخاذ شود و همه در آن فعال شوند. اما اگر مثلاً مسأله قیمت نان باشد، ممکن است طبقات ثروتمند چندان حساس نباشند، درحالی که قیمت نان برای طبقات فقیر فوقالعاده حساس است. مطابق همین مثال، وقتی از جبهه صحبت میکنیم، یعنی ما با چنین مسأله فراگیری مواجه هستیم. اما درباره رهبری این جبهه؛ وقتی از ایده صحبت میشود، این ایده باید با ارادهای همراه باشد و بخشی از این اراده، متوجه رهبری این جبهه سیاسی است. حالا گاه یا رهبری فردی است که حتماً یک رهبری فردی یک رهبری جمعی را نیز کنار خود دارد، یا اینکه اساساً ممکن است کل جبهه، یک رهبری جمعی داشته باشد. اما در شرایط کنونی، قاعدتاً رهبری جبهه اصلاحات بیشتر به نام آقای خاتمی مطرح است.
اما شما در مصاحبهای گفتید که آقای خاتمی با نطق اخیرش درباره شرایط کرونایی ایران، نشان داد که نمیتواند رهبر اصلاحات باشد. یعنی انتظار میرفت ایشان به جای اینکه از کنشگران دستور کار طلب کند، خودش دستور کار میداد؟
آقای خاتمی تکلیف خود را روشن نمیکند. مثلاً این حرفی که در گفتوگوی اخیر بیان کرد، نوعی حکایت از بیتکلیفی است. کسی که رهبری را بپذیرد، از دیگران نمیپرسد که حالا چه کار کنیم؟ چون حتی اگر دیگران هم چیزی گفتند، در نهایت او است که باید مسئول باشد. اما از یک طرف دیگر، آقای خاتمی نه حاضر است به صراحت و روشنی کنار برود و بگوید من کاری ندارم و خودتان میدانید و انجام بدهید، به نظرم ایشان روی زمین و هوا نگه میدارد و این یکی از ایرادهایی است که متأسفانه به ایشان وارد است.
شما درحالی از ضرورت فعالیت جبههای صحبت میکنید که خودتان گفتید «ترکیب نیروهای اجتماعی در ایران عوض شده است.» گفتید «شاید در گذشته دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب میتوانستند 60 درصد مردم را نمایندگی کنند، اما امروز هر دو جناح با این وضعیت نمی توانند 40 درصد را هم نمایندگی کنند.» این جریان سوم که یک نیروی اجتماعی است، چیست؟ نسبت جریان اصلاحات با این جریان سوم چیست؟ چرا اصلاحات این ظرفیت خود برای همراه داشتن و نمایندگی کردن این جریان سوم را از دست داد؟
شکلگیری این جریان سوم محصول تحولات اجتماعی است. مثالی میزنم. اگر شما میتوانستید دوربینی داشته باشید که میتوانست از بالای جو از جامعه ایران در سال 60 تصویربرداری کند و همان دوربین، امروز یعنی 40 سال بعد، از همان جامعه تصویر دیگری ثبت میکرد، متوجه میشدید که این دو تصویر از بسیاری جهات هیچ تناسبی با هم ندارند. این فقدان تناسب از چند جهت است؛ نگاهشان به مذهب، سبک زندگی، رسانهشان، آموزششان، ارزشهای شان، اولویتها و تعلقشان به حکومت عوض شده و در همه این زمینهها تغییرات جدی به وجود آمده است. به همین ترتیب، در گذشته دو جریان سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب، شاید میتوانستند 60 تا 70 درصد جامعه را نمایندگی کنند، 30 درصد بقیه هم به شکلی یا همراهی میکردند یا منفعل میشدند. درست مانند اینکه دو لکوموتیو، تعدادی واگن را با خود میکشیدند. اما مشکل از زمانی آغاز شد که این دو جریان نتوانستند تغییرات این جامعه را پوشش دهند. امروز حتی نیروهای اصولگرا هم همه نیروهای مذهبی موجود را پوشش نمیدهند، چه رسد به نیروهای غیرمذهبی که دیگر واویلا است. بنابراین هر نوع سیاستی باید دقیقاً معطوف به خواست اینها و مشارکتجویی این جریان سوم هم باشد. در ابتدای انقلاب اگر عدهای رد صلاحیت میشدند، مسأله حادی به چشم نمیآمد و در نهایت شاید 10 یا 20 درصد جامعه رد میشد و نمیتوانست در مجلس نماینده داشته باشد،70درصد دیگر در صحنه بودند، اما امروز شرایط همین میشود که حداکثر 10 درصد را نمایندگی میکنند.
این جریان سوم چه تفاوتی با آرای خاکستری دارد؟
آرای خاکستری منفعل بودند و به سمت یکی از دو جناح متمایل میشدند، اما جریان سوم منفعل نیست، فعال هستند، به رسانه دسترسی دارند، ایدههای ایجابی دارند، طرفین موجود را قبول ندارند و موجودیت زندهتری دارند. ضمن اینکه وقتی از آرای خاکستری حرف میزنیم، گویی از اقلیتی حرف میزنیم که نسبت به دو طیف سیاه و سفید، خاکستری هستند. اما اگر سیاه و سفید دامنه کمتری را پوشش بدهند و خاکستریها حجم بزرگی باشند، دیگر نیروهای موجود قدرت هضم یا جذب این نیروی سوم را ندارند.
در سال 76 جریان اصلاحات توان تئوریک و گفتمانی را داشت که بخش زیادی از جامعه ایران را پوشش دهد. در خلال این سالها چه اتفاقی افتاد که این جریان سوم، در غیاب جریان اصلاحات شکل گرفت؟ آیا اصلاحطلبان نمیتوانستند ایدههایی تولید کنند که اینها را نمایندگی کنند؟
ببینید! اصلاحطلبی دو وجه دارد که باید این دو را از هم تفکیک کنیم؛ یک وجه عام و یک وجه خاص. وجه خاص اصلاحطلبی این است که نیروهای آن از درون سیستم بودند که عموماً یا به تعبیری، اکثریت مذهبی و انقلابی بودند. اما اصلاحطلبی یک وجه عام دارد که فارغ از این نیروها است، به این معنی که یک نیروی مذهبی سنتی و نیز غیرمذهبی، لاییک یا غیرمسلمان هم میتواند اصلاحطلب باشد. در سال 76 اصلاحطلبی به معنای عام، به وسیله این اصلاحطلبان خاص شکل گرفت. بقیه هم، از آن استقبال و حمایت کردند. اما اتفاقی که در بیش از دو دهه گذشته رخ داد، این است که یا به دلیل تحولات جهانی، تحولات رسانهای یا به دلیل ناکارآمدی اصلاحات، یا عملکرد حکومت یا به هر دلیل دیگری که باشد، وزن آن جریان زیاد شده است. بخشی از این جریان نیز نیروهای اصلاحطلب هستند، اما به معنای خاص اصلاحطلبی، یعنی نیروهای قدیمی اصلاحطلب که انقلابی یا مذهبی بودند، نیستند. ظرفیت اصلاحطلبی به لحاظ محتوایی، نه به لحاظ فرمال و شکلی، نمیتواند اینها را پوشش دهد. آنان میخواهند استقلال خود را داشته باشند.
جریان سوم در قدرت تعینی دارد؟
اصلاً مشکل ساختار قدرت در ایران همین است که اینها در قدرت حضور ندارند.
در حوزه اجتماعی چطور؟
کاملاً در حوزه اجتماعی حضور دارند؛ مثال بارز اینکه نه در دهه 60 بلکه در سال 76 هم در مخیله کسی نمیگنجید که اتفاقی مانند پسر و دختر جوان پارکورکار اتفاق بیفتد که روی پشت بام همدیگر را ببوسند. البته اتفاقات به مراتب عجیبتر از این هم دیده شد.
شما گفتید که عمل اصلاحطلبی به معنای ایجاد موازنه میان حضور در جامعه و حضور در ساخت قدرت است. بسیاری از جمله آقای تاجیک، معتقدند اصلاحطلبان دلبسته قدرت و بی توجه به جامعه شدند. این توازن چطور حاصل میشود و اگر فرض کنیم یک پای اصلاحطلبان در قدرت باشد، برنامه و دستور کار آنان چیست؟
اینکه اصلاحطلبان دلبسته قدرت شدند یا چیزی از این دست، مسألهای است که نمیتوان مانع آن شد، زیرا وقتی نیروهای زیادی وارد قدرت میشوند، پس از مدتی برای بقای خود توجیه میآورند. بخشی از این اتفاق ناشی از این واقعیت است، اما اینکه فکر کنیم که اصلاحطلبان به بخش جنبش اجتماعی بی توجه شدند، به نظر من این سخن درستی نیست. هنوز بخش مهمی از اصلاحطلبان در عرصه عمومی حضور دارند و حتی در جاهایی بیشتر از حد دنبال این کار رفتند. مثلاً سال 88 نشان میدهد که بسیار بیشتر دنبال این کار رفتند. به نظرم مشکل، برقرارکردن موازنه میان این دو بوده است، نه اینکه یکی را فدای دیگری کنند. برای اینکه اگر در قدرت حضور پیدا نکنید، یا برایتان امکان حضور در قدرت نباشد، این وضعیت رویکرد سیاست را نفی میکند. سیاست یعنی قدرت؛ درست مانند اینکه کسی میخواهد پول دربیاورد، اما هیچ کار اقتصادی پولی نکند، نشدنی است. بنابراین نمیخواهم داوری کنم که این طوری بود یا نه، یک جاهایی این طور بوده و قطعاً همین است.
و اگر به قدرت برسند، دستور کار آنان چیست؟
یک بحثی هم مطرح است که برای حضور در قدرت ابتدا باید اجازه حضور در قدرت را به اصلاحطلبان بدهند که به نظر من این رویکرد فایدهای ندارد، زیرا کسی که اجازه بدهد، اجازهاش را پس میگیرد. تحولات اجتماعی و سیاسی محصول تصمیم ساخت قدرت به تنهایی نیست، ساخت قدرت هیچ وقت چنین تصمیمی نمیگیرد، بلکه باید مجبور شود کاری را انجام دهد. البته باید منظورم از مجبور شدن را توضیح بدهم. فرض کنید الان که در همین اتاق نشستهایم، کسی بگوید هوای اتاق آلوده یا درحال آلوده شدن است یا خطری به وجود آمده است، در این صورت ما تصمیم میگیریم از این اتاق بیرون برویم. ظاهر این تصمیم انتخاب خودمان است، اما در واقع پاسخ به شرایط محیطی است و اگر آن شرایط نبود، ما از اینجا بیرون نمی رفتیم. مسأله این است که سیستم باید از این طریق به اصلاحات برسد. اما اینکه میگویید اگر اصلاحطلبان بیایند چه برنامهای دارند، برنامهای که اصلاحطلبان میتوانند بدهند، مستلزم پاسخ به برخی پرسشها است، از جمله اینکه باید بپرسیم چرا دنبال اصلاحطلبی هستیم؟ پاسخ به این سؤال بسیار مهم است. آیا اصلاحطلبی یک فانتزی برای ما است یا یک ضرروت است؟ اگر ضرورت است، پاسخ به چه ضرورتی؟ به باور من، ضرورت اصلاحطلبی، پاسخ به ناپایداری عمومی جامعه ایران است. جامعه ما درحال حرکت در مسیر تشدید ناپایداریها است. میتوان با آمار و ارقام نشان داد که در همه حوزهها در مسیر تشدید ناپایداری در حال حرکت هستیم، اعم از سیاست، اجتماع، فرهنگ، محیط زیست و بین الملل. در همه این حوزهها، میتوان توضیح داد که اصلاحات، تنها مقطعی بود که ناپایداری این شاخصها کم شده است. به عبارت دیگر، در دوره اصلاحات، شاخصهای ناپایداری یا عواملی که موجب ناپایداری جامعه میشود، بهبود یافت. مشکل در این بود که در ادامه باید سیاستی اتخاذ میشد تا این پایداریها تثبیت شود که نتوانستند آنها را تثبیت کنند. بنابراین امروز هم باید به سیاستی برگردیم که به پایداری جامعه ما منجر شود. از حوزه نابرابری تا اشتغال تا حوزه شکاف نسلی تا محیط زیست تا حوزه فرهنگ و ارزشها، اگر کمی محتاط باشیم، نه تماماً، بلکه میتوان گفت اکثر این شاخصها امروز به گونهای است که جامعه ما را به سمت ناپایداری میبرد. سیاست اصلاحات باید مبتنی بر این باشد که همه این حوزهها را به سمت پایداری ببرد. اول از همه حوزه سیاست، زیرا این حوزه سیاست است که دارد این وضع را ناپایدارتر میکند.
اگر نیروی سیاسی دیگری، غیر از اصلاحطلبان امروز بیایند که بخواهند دنبال پایداری سیاسی بروند، در این صورت، آن نیرو اصلاحطلب هست؟
صد درصد اصلاحطلب است. شما یک مثال بزنید که این نیرو میخواهد چه کار کند تا من بگویم از او دفاع میکنیم یا نه. اصلاحطلبی برندی نیست که مخصوص من و شما و دیگری باشد، اصلاحطلبی یک کنش است. در این جامعه هرکس که بیاید و بتواند این کارها را انجام دهد؛ روابط خارجی را پایدار کند و این تنشها را از بین ببرد، اقتصاد را به رشد نسبی - نه 8 درصد که در هر برنامه تکرار میشود - بلکه به رشد 5 درصدی برساند، بیکاری را کم و اشتغال را زیاد کند، ضریب جینی را کم کند و به طور کلی، بتواند حس خوبی به مردم بدهد و سر هر چیزی مردم را اذیت نکند، اگر نیرویی بیاید که هرکدام از این ناپایداریها را حل کند، قطعاً یک نیروی اصلاحطلب است. اسمش مهم نیست، رسمش مهم است.
شما از ضرورت فعالیت جبههای میگویید، اما آقای حجاریان ایدهای را مطرح کرد مبنی بر اینکه ما باید هسته سخت اصلاحطلبان را تشکیل دهیم تا در آن افراد موجه و حاضر به کار باشند. ایده دیگری هم مطرح است مبنی بر اینکه ما باید افراد فرصت طلب را تصفیه کنیم. این ایدهها با ایده فعالیت جبههای چطور قابل جمع است؟
نکته آخری که به آن اشاره کردید، بحثهای شخصی است و نمی خواهم وارد آن شوم. اما درباره مطلب آقای حجاریان، به نظرم میتوان به صورت دیگری آن را درک یا مطرح کرد. بحث ایده و ارادهای که پیشتر مطرح کردم، شاید بخش اراده آن، در همین نکته که اشاره کردید باشد. وقتی به رفتار جبههای تأکید میکنیم، به این معنی نیست که یک میلیون نفر عضو کادر مرکزی یا تشکیلات اصلاحطلبان باشند، بلکه به این معنی است که ادبیات، رویکرد، نگرش و اولویتهای شما طوری باشد که با یک رفتار جبههای هماهنگ و همسو باشد. ممکن است افراد وارد حزبی شوند، یا وارد نهادهای مدنی شوند، در مطبوعات یا محیط زیست و هیأتهای مذهبی کار کنند، مسأله اینها نیست، مسأله اصلی، نوع نگرش و رفتار جبهه ای است و این با گفتههای آقای حجاریان تعارضی ندارد.
گفتید هنوز راه اصلاحطلبان بسته نیست و میتوانند به حوزه اجتماعی بروند، اما اگر حوزه اجتماعی هم به روی آنان بسته بود، مسئولیت از آنان ساقط میشود. سؤال این است که اگر فعالیت برای اصلاحطلبان میسر نباشد و اگر اصلاحطلبی یا در سیاست داخلی و اقتصاد بهبود در حاکمیت اتفاق نیفتد، نیروهای اجتماعی به کدام سو خواهند رفت؟
خیلی فکر نمیکنم که راه برای اصلاحطلبان بسته باشد، این را قبول ندارم. یک حکومت باید توتالیتر محض باشد که چنین اتفاقی بیفتد. در ایران چنین چیزی ممکن نیست. اما یکی از وظایف یک نیروی سیاسی یا اجتماعی این است که خودش راه خود را باز کند. اما به نظر من راه برای اصلاحطلبی بسته نیست. به علاوه اصولگرایان و حکومت هم با مشکلات بسیار بزرگ خودشان مواجه هستند. این طور نیست که دستشان باز باشد و هرکاری دلشان خواست میتوانند انجام دهند. اصلاً این طور نیست. آنان هم مجبورند خودشان را با شرایط تطبیق دهند و وقتی میبینند شرایط به آنان فشار میآورد، شیوههای دیگری اتخاذ میکنند و یکی از جاهایی که به آن مراجعه میکنند، همین نیروهای مردمی است. اگر ما هم از اصلاحطلبی دفاع میکنیم، یک عقیدهای داریم و آن عقیده اینکه اصلاحطلبی یک ضرورت است، نه فانتزی و نه یک انتخاب که میتوان انتخاب کرد یا انتخاب نکرد؛ مثلاً میتوانید انتخاب کنید که یک غذا را بخورید یا نخورید، اما در اصل غذا خوردن امکان انتخاب ندارید، غذا خوردن یک نوع ضرورت است. ما باید وضعیت را این طور ببینیم که اصلاحطلبی، یک ضرورت و یک خیر برای این سیستم است، نه شر این سیستم.
بازگشت به اصلاحات
برنامه «کیو آر اسکنر» را میتوانید از اپلیکیشنهای مختلف دانلود کنید.
گفت وگو با عباس عبدی تحلیلگر سیاسی
جامعه ایران اکنون کجا ایستاده و به کدام سو می رود؟ برای دستیابی به تصویر روشن از وضعیت و مسیر حرکت جامعه، با کارشناسان حوزه های مختلف در مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» گفت و گو خواهیم کرد. درچهارمین شماره از مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» عباس عبدی تحلیلگر سیاسی به این سوال پاسخ می دهد:«چرا به دنبال اصلاح طلبی هستیم؟»
خبرنگار
احمد میدری برای کتاب «در سایه خشونت» «داگلاس نورث» مقدمهای نوشته است که نه حتی خود این مقدمه، بلکه عنوان آن، تعریفی موجز و خلاصهای دقیق از «مسأله» توسعه در ایران است. عنوانی که میدری برای این مقدمه انتخاب کرد، از این قرار است: «مسأله اصلی توسعه: عبور از جامعه شکننده به جامعه بالغ.» این تیتر یا جمله کوتاه، چه چیزی به ما میگوید؟ این گزاره به ما میگوید که مسأله اصلی توسعه یا پیشرفت ایران دستیابی به ثبات سیاسی و تداوم و پایداری نظام اجتماعی است. اگر از نگاه همایون کاتوزیان به موضوع نگاه کنیم، مسأله ایران دستیابی به یک نظم سیاسی یا یک دولت بلندمدت است؛ اینکه نظم سیاسی مستقر در اذهان شهروندان به تثبیت و به مرحله تداوم رسیده ، در برابر اپوزیسیون بیرونی مقاوم شده باشد و از سوی محیط بینالمللی نیز در معرض ناپایداری قرار نگیرد. تاریخ به ما میگوید که ایران در دوره معاصر همواره دولتهایی کوتاه مدت داشته است. کوتاه مدت بودن دولتها که به معنای فروپاشی نظم سیاسی قدیم و برپایی نظم سیاسی جدید است، مانع انباشت سرمایه در حوزههای مختلف، اعم از سرمایه اجرایی و بوروکراتیک، سرمایه اقتصادی، انباشت فرهنگی و اجتماعی میشود. هر بار خراب کردهایم و باز خواستیم که همه چیز را از نو بسازیم. حرف میدری که متأثر از نهادگرایان است، این است که مسأله اصلی توسعه، دستیابی به این تداوم و پایداری یا همان انباشت است و درصورت حل این مسأله است که میتوان به حل سایر مسائل، از اصلاح نظام بوروکراتیک، دستیابی به نرخ رشد پایدار و مواردی از این دست همت گماشت. نکته اینجا است؛ تعریفی که عباس عبدی، تحلیلگر اصلاحطلب هم از اصلاحات و اصلاحطلبی ارائه میکند بسیار نزدیک به همین ایده است. عبدی در این مصاحبه در پاسخ به این پرسش که «ما اصلاً چرا دنبال اصلاحطلبی هستیم؟» میگوید: «ضرورت اصلاحطلبی پاسخ به ناپایداری است.» به عبارت دیگر، عبدی رویکرد اصلی اصلاحات را دستیابی به جامعه و دولت بلندمدت عنوان میکند. آنچه دو دیدگاه میدری و عبدی را بیش از پیش به هم نزدیک میکند، گزاره بعدی او است: «جامعه ما در مسیر تشدید ناپایداریها حرکت میکند. اصلاحات باید بر این مبتنی باشد که همه حوزهها را به سمت پایداری ببرد. اول از همه حوزه سیاست، زیرا حوزه سیاست است که دارد این وضع را ناپایدار میکند.» این همان جمله میدری است، مبنی بر اینکه مسأله ما، عبور از شکنندگی اجتماعی و سیاسی و رسیدن به مرحله بلوغ و پایداری است. عباس عبدی، مطابق این تعریف از اصلاحطلبی، اضافه میکند که هر گروه یا تشکلی که جامعه ایران را به سمت پایداری ببرد، اصلاحطلب است، اسمش مهم نیست، رسمش مهم است. عبدی در این گفتوگو نگاه دیگری را به قدرت و ساخت سیاسی تجویز میکند، نگاهی که از اقدامات خیابانی و خارج از چارچوبهای قانونی پرهیز دارد.
مجموعه این گزارهها، تعریفی از اصلاحطلبی ارائه میکند که یک؛ هم دارای مرزبندی جدی و عمیق با اپوزیسیون است، دو؛ هم دغدغه جدی نسبت به پایداری و ثبات سیاسی ایران دارد، و سه اینکه نقطه آغازی برای گفتوگو و یافتن اشتراک نظر میان جریانها و کنشگران سیاسی داخلی فراهم میکند. به عبارت دیگر، سیاست ایران که در اغلب سالهای پس از انقلاب بر «ستیز» استوار بوده است، شاید بتواند بر مبنای این نیاز مشترک «سازش» را هم تجربه کند. چراکه به تعبیر سعید حجاریان سیاست هم ستیز است، هم سازش.
در جریان اصولگرایی تحولات عمیقی رخ داده، مفاهیم سیاسی تازهای مطرح شده یا چهرههای تازهای به جامعه معرفی شدند. در جریان اصلاحات هم چنین فرایندی دیده میشود، اما درعین حال، مسائلی که اصلاحات یا اصلاحطلبان با آن درگیر هستند، تازه نیست و از ابتدای دوره اصلاحات تا امروز مطرح بود، مانند اینکه اصلاحطلبان پیوند تعریف شدهای با نیروهای اجتماعی ندارند، یا میان آنان کسانی هستند که صرفاً برای کسب رانت و قدرت آمدهاند، یا اینکه اصلاحطلبان هنوز جریان منسجم و یک حزب تمام نیستند. سؤال ما از شما این است؛ چرا هنوز راهبرد عملیاتی برای این مسائل اصلاحطلبان پیدا نشده است؟
بخشی از مسأله به این برمیگردد که در سیاست، تبدیل ایده به عمل، فرایند مجزایی را از نظریه میطلبد. مثلاً ممکن است کسی در زمینه فناوری ایدههایی را مطرح کند که خوب هم باشند، اما تبدیل آنها به عمل، فرایند دیگری جز ایدهپردازی است. به باور من، اینکه برخی از مسائل ثبات نسبی دارند (البته نه لزوماً مسائلی که شما اشاره کردید) به این دلیل است که مسائل ما حل نشده است، نه فقط در جریان اصلاحات، بلکه از صدر مشروطه تا امروز با برخی از این مسائل دست به گریبانیم. به عنوان مثال، حاکمیت قانون یک مسأله جدی است که در مشروطیت مطرح بود و کتابهای بسیاری درباره آن نوشته شد، اما امروز هم کماکان با مسأله حاکمیت قانون درگیر هستیم. این نشان میدهد که مسأله را شناختیم، اما هنوز راه حلهای ما به نتیجه نرسیده است. اینکه در ایران، در کمتر از یک قرن، دو بار انقلاب شده است، به معنای این است که جامعه نسبت به مسائل خود حساس است، اما درعین حال، در یافتن یک راه حل یا تطبیق شرایط برای حل مسائل ناتوان است. اصلاحات هم به همین ترتیب، نمیتواند مسائل جدیدی مطرح کند، زیرا بیشتر مسائل ما همچنان به قوت خود باقی است و حل نشدهاند. این امر نشان میدهد اصلاحطلبان -به هر دلیلی- نتوانستند این مسائل را حل کنند تا پس از آن وارد مسائل جدیدتر شوند. به همین دلیل فکر میکنم کماکان مسائلی که در دوم خرداد یا قبل از آن مطرح بود، هنوز هم همانها، البته کم و بیش، وجود دارند.
این جمله شما است: «اصلاحات نیازمند تبیین ایدهای است که حول آن یک اراده جمعی شکل بگیرد» به عنوان مخاطب این جملات، با خودم میگویم امروز باید این دستورکار شکل میگرفت یا این مانیفست نوشته میشد. اما نزدیک به 20 سال از آغاز اصلاحات گذشته و هنوز شکل نگرفته است.
اتفاقاً شکل گرفته است. وقتی از شکلگیری یک ایده حرف میزنیم، لزوماً به این معنی نیست که باید چیز جدیدی گفته شود. اصلاحات در همان سال 76 هم ایدههای مشخصی داشت. به طور مشخص، برنامه 12 مادهای آقای خاتمی کماکان مورد قبول این مجموعه به عنوان یک ایده مشخص هست. حتی همین امروز هم اگر بخواهید آن ایدهها را بار دیگر بنویسید، شاید اولویتهای آن را جابهجا کنید یا روی بخشهایی از آن بیشتر تمرکز کنید، اما غیر از این، فکر نمیکنم که اصل آن 12 بند، تغییرات جدی کرده باشد. وقتی از ایده جدید حرف میزنیم، منظور این است که آن ایدهها را به زبان امروز بنویسیم. قرار نیست چیز جدیدی با محتوای جدیدی نوشته شود، بلکه باید همان ایدهها، به زبان امروز و با توجه به شرایط امروز نوشته شود. اما مهمتر از ایده، باید توجه داشت که ایدهها مطرح میشوند تا اراده شکل بگیرد. آن اراده است که در اصلاحطلبان کمتر نمود دارد و به نظر من اراده اصلاحطلبان تناسبی با ایده آنان نداشته است.
منظور شما چیست؟ زیرا در جای دیگری هم گفتید که اصلاحطلبان باید به الزامات اصلاحطلبی ملتزم باشند.
مثالی بزنم. امروز دعوا بیشتر سر اتفاقات سال 88 است، هرچند بخشی از مسائل به قبلتر هم برمیگردد. من قبل از 84 در زندان بودم، اما به دلایلی در انتخابات شورای دوم تهران که موجب شکست اصلاحطلبان شد، ایرادهایی داشتم که توضیح آن مفصل است. بگذارید این طور بگویم: در انتخابات مجلس ششم وقتی قرار شد حزب جبهه مشارکت فهرست انتخاباتی خود را نهایی کند، ارزیابی من این بود که فهرست جبهه مشارکت نباید حزبی باشد، یعنی نباید صرفاً از خود جبهه مشارکت در آن باشند. اصلاً نفس اینکه ما اسم آن را جبهه گذاشتیم همین بود و دقیقاً این پیشنهاد من بود. به این دلیل که در جامعه ایران ما هنوز به مرحله حزبی نرسیدهایم. در جبهه مشارکت هم دو گرایش اقتصادی نهادگرا و اقتصاد بازار بودند، ایرادی هم نداشت و این دو کنار هم مینشستند. به یک دلیل واضح؛ و آن اینکه هر دو اینها احساس میکردند یا میکنند که یک فرایند نامناسب و خطرناک در کشور وجود دارد که همه آنان را تهدید میکند. هنوز جامعه یا این دو گرایش اقتصادی، به این مرحله نرسیدهاند که بخواهند با هم رقابت کنند. به همین دلیل جبهه شکل گرفت و معتقد بودم جبهه مشارکت زمانی باید انشعاب پیدا کند و به دو حزب تبدیل شود که فرایند اصلاحات جلو رفته و دیگر بازگشت ناپذیر شده باشد، اما تا پیش از آن زمان، نباید هیچ فهرست حزبی عرضه کرد، هیچ فهرستی. به همین دلیل در جریان انتخابات مجلس ششم از این ایده دفاع میکردم که همه نیروهای حاضر در جریان اصلاحات، یک یا دو نامزد در فهرست جبهه مشارکت داشته باشند. حتی دفاع میکردم که نام خانم فائزه هاشمی هم در فهرست باشد، درحالی که هیچ علاقهای به عقاید و سیاستهای ایشان ندارم. به این دلیل که معتقد بودم فهرستی که این جبهه در تهران ارائه میکند، مهمتر از نفس پیروزی در انتخابات، باید معرف این «جبهه» باشد. اما در انتخابات شورای شهر دوم، این قاعده را شکستند، فهرست حزبی دادند و به این روزگار دچار شدند. در انتخابات 84 هم همین اشتباه را کردند، یعنی دوباره فهرست متفرق دادند و به این سرنوشت دچار شدند. بعد که این شکستها پشت سر هم تکرار شد، پس از آن فرایندها در مسیر اصلاحطلبی نبود. زیرا وقتی میگویید اصلاحات، باید توجه داشت که اصلاحات مبتنی بر یک جریان و فعالیت جبههای است، نه یک جریان حزبی. در جریان حزبی رقابت وجود دارد و هر کس برنامه خودش را میدهد، اما وقتی از اصلاحات حرف میزنید، یعنی متوجه هستید که کلیتی وجود دارد که این کشور و این جامعه را تحت خطر قرار داده است، ما با آن کلیت مواجه یا طرف هستیم و میخواهیم آن را اصلاح کنیم، بنابراین تمام نیروهایی که برای حل این بحران تلاش میکنند، فارغ از تمایزات حزبی باید پشت هم قرار بگیرند و متحد شوند.
بنابراین شما قائل هستید که تا اطلاع ثانوی نباید یک حزب مشخص اصلاحطلب که همه طیفهای این جریان را در بر بگیرد، ایجاد شود؟
اصلاً، به هیچ وجه. مثال دیگری بزنم. در فرانسه، تا قبل از جنگ جهانی دوم، فرایندهای سیاسی حزبی بود، اما به محض آغاز جنگ، این فعالیتها جبههای شد. جبهه مقاومت ملی که ژنرال دوگل رئیس آن بود، متشکل از همه نیروهای چپ، راست و سوسیالیست بود، زیرا خطر مشترکی مانند آلمان آنان را تهدید میکرد.
اما باقی نماندن و پایدار نماندن این فعالیت جبههای، خود ناشی از ناتوانی از گردهم نگه داشتن نیروها ذیل چتر کلی اصلاحات نبود؟ یعنی همین فعالیت جبههای، خودش باعث تفرق نیروها نشد؟
این امر به این دلیل است که برخی متوجه خط مشی اصلاحطلبی نشدند. آنچه که من گفتم، چیزی نیست که الان به شما گفته باشم، همان موقع هم در تحلیلها مفصل به دوستان گفتم. ببینید! ما همیشه با وضعیتهای دوگانه مواجهیم که ایجاد تعادل و موازنه میان این وضعیتها بسیار بسیار مهم است؛ مسائلی مانند اینکه ما چقدر باهم باشیم یا چقدر با دیگران باشیم. وقتی شما با هم باشید، کارآیی و انسجام هم بیشتر میشود، در مقابل، هنگامی که میخواهید همه را پوشش دهید، سرعت تصمیمگیری شما کم شده و عوارض دیگری به وجود خواهد آمد، اما کنار هم بودن، این منافع را هم دارد که همه این نیروها همافزایی دارند. بنابراین برای این مسأله، باید همیشه یک نقطه بهینه را پیدا کرد. این نقطه بهینه بسیار اهمیت دارد. برهمین اساس، در انتخابات شورای دوم و انتخابات 84 مشارکت حزبی معنا نداشت و مشارکت باید جبههای میبود، برای اینکه مسأله ما هنوز حل نشده بود. اگر اصلاحات در مسیری میافتاد که دیگر بازگشت ناپذیر میبود، ایرادی نداشت و جبهه مشارکت نیز میتوانست به دو حزب تجزیه شود، یک قسمت طرفداران بازار آزاد و بخش دیگر طرفداران اقتصاد نهادگرا.
اتفاقاً بخشی از انتقادهای متوجه اصلاحطلبان، ناشی از فعالیت جبههای است. به این معنی که گفته میشود این شرایط باعث شد برخی تلاش کنند از جریان یا گفتمان اصلاحطلبی نردبانی بسازند تا به منافع سیاسی و اقتصادی خود برسند. به عبارت دیگر، فعالیت جبههای، نیازمند نوعی گذشت و فداکاری است، اما در مقابل، فرصتی هم فراهم میشود تا برخی از این سرمایه سیاسی و تاریخی برای دستیابی به اهداف کوتاه مدت خود استفاده کنند.
شاید بشود این را گفت. اما بگذارید مثال دیگری بزنم. در انتخابات مجلس ششم، جبهه مشارکت هر فهرستی که در تهران یا جاهای دیگر میداد، برنده میشد. اما به هیچ وجه حاضر نشدیم این کار را بکنیم، زیرا میدانستیم که این پیروزی مقدمه شکستهای بعدی است و در این مقطع، باید همه را با هم داشت. از این نظر با شما موافقم، اما به هر حال همیشه این دو گرایش حزبی و جبههای وجود داشت و باید منافع و مضار این دو را با هم دید. امروز هم معتقدم جبهه اصلاحات باید گرایش جبههای خود را تقویت کرده و ایده جبههای خود را به روز کند. تغییر جدی نسبت به گذشته بی معنی است، بلکه این ادبیات و اولویتها است که باید به روز شود. اگر این کار انجام شود، باید به تبعات آن هم التزام داشت. التزام داشتن است که اهمیت دارد. اصلاحطلبان به دلیل اینکه یکی دو شکست را متحمل شدند، ابتدای شورای شهر دوم، مجلس هفتم و بعد انتخابات بعدی، خواستند از طرق دیگری این شکستها را جبران کنند، اما وارد بازیای شدند که آخر و عاقبت آن لزوماً اصلاحطلبی نبود.
الان میان اصلاحطلبان گفتوگوهایی در جریان است که نفس گفتوگو اتفاق خوبی است، اما نشانه تفرق آنان هم هست. کارگزاران به سمتی میرود، طیف آقای عارف به سمت دیگری، حزب اتحاد ملت هم نمیتواند انرژی اجتماعی را با خود همراه کند. در این شرایط میتوانیم بار دیگر شاهد التزام مدنظر شما به فعالیت جبههای باشیم؟
کسی نمیتواند قولی به جامعه بدهد که فلان اتفاق میافتد یا نمیافتد، بلکه باید کوشش کنیم این را محقق کنیم. اگر اینطوری فکر نکنیم، کل زندگی را میبازیم. ما مجبور و محکوم به امید هستیم و به همین دلیل هم اینجا صحبت میکنیم، دیگران هم صحبت و گفتوگو میکنند، امیدواریم به جایی برسد. اما واقعیت این است که ممکن است چیزی که شما گفتید پیش بیاید.
برخی معتقدند اصلاحات درکل دستاوردی نداشت یا اگر داشت، امروز از بین رفته و اصلاحطلبان نتوانستند آنها را تداوم ببخشند. اما شما در گفتوگویی اشاره کردید که در سالهای 76 تا 84 همه شاخصهای اصلاحطلبی بهبود نسبی داشت. بر این باورید که خواستههای مردم محقق شد؟
بگذارید از اینجا شروع کنم که به طور کلی میان اصلاحات و انقلاب تفاوتی هست. در مقایسه میان اصلاحات و انقلاب، میتوان گفت که روند اصلاحات کُند، آرام و تدریجی است، اما از آن طرف انقلاب و براندازی، سریع است و جذابیتهای خود را دارد. در جریان 88 به هیچ وجه در خیابان نرفتم، نه به این خاطر که میترسیدم، بلکه وقتی چیزی را قبول ندارم انجام نمیدهم. بعضی از همسن و سالهای من یا بزرگترها را که میدیدم، حس میکردم به سال 57 برگشتهاند و آن حس را دارند. هنوز هم وقتی از جریان 88 صحبت میکنند، آن حس شعف را دارند. درباره انقلاب هم همین حس را دارند. این یک حس عجیب و غریب است که شاید به لحاظ شخصی خوب باشد و چه بسا در مقاطعی برای نوعی پوست اندازی برای کشورها لازم هم هست، کما اینکه فکر میکنم انقلاب 57 این پوستاندازی را موجب شد، اما در اصلاحات این حس شکل نمیگیرد و بیشتر باید با عقل و تدبیر کار کرد، ضمن اینکه فرآیند آن هم بسیار طولانیتر است. آنچه من درباره دستاوردهای اصلاحات گفتم را میتوان درباره هر موضوعی مطرح کرد. یعنی شما در هر زمینهای که بپرسید، با عدد و رقم خواهم گفت که دوره اصلاحات چه دستاوردهایی داشته است. به عنوان مثال، دوره اصلاحات بیشترین رشد اشتغال و کاهش بیکاری را در تاریخ کشور داشته است و اصلاً با هیچ دوره دیگری قابل قیاس نیست. در حوزه فرهنگ هم اصلاحات طلاییترین دوره فرهنگ این کشور بود، در حوزه روابط خارجی یا اجتماعیات مانند شکلگیری و فعالیت نهادهای مدنی و فعالیت و مشارکتشان در سیاست نیز به همین صورت. اما اهمیت این شاخصها یا دستاوردها در این است که با کمترین هزینه به دست آمدند.
اما پایدار نماندند.
این یک مسأله دیگری است. فرض هم بکنیم پایدار نبوده است، من هم میگویم پایدار نبوده است، اما شما هزینه چندانی را از دست ندادید، شاید بگویید وقت ما گرفته شد، اما شما با این وقت میخواستید چکار کنید؟ میخواستید براندازی کنید؟ که معلوم است انتهای آن چیست؟ آیا میدانید در جریان جنبشهای چریکی چه نیروهایی نابود شدند؟ آن زمان مانند امروز نبود که نزدیک به 4 میلیون دانشجو در کشور باشد، 50 تا 60 هزار دانشجو در کشور بود که نخبههای آنان درگیر فعالیتهای چریکی شده و کشته شدند که اگر آن فعالیتها نبود و امروز آنان میبودند، هر کدامشان میتوانستند یکی از مدیران سطح بالای سیاست و اقتصاد باشند. اما اصلاحات چنین هزینهای نداشت و به نظر من هزینه آن بسیار هم اندک بود. اما چرا ناپایدار است؟ در مقاله بسیار بلند «سرنوشت محتوم» که مربوط به سال 84 است، به طور مفصل در این باره نوشتم که ما چه مسیری را آمدیم و سرنوشت محتوم ما همین است که میبینیم. به نظر من دو عامل اصلی وجود داشت؛ اول اینکه بخشی از اصلاحطلبان، به طور مشخص آقای خاتمی از سیاستهای اصلی اصلاحطلبی عدول کردند.
چه سیاستهایی؟
مثل تن ندادن به شکاف قدرت و مسئولیت. میتوانیم بپذیریم عدهای قدرت داشته باشند، هیچ ایرادی ندارد و چه بسا همه قدرت را داشته باشند. اما وقتی بخشی از قدرت را در اختیار گرفتید یا بخشی از قدرت به شما داده شد، باید مسئولیت آن هم متوجه شما باشد. نمیشود که قدرت جای دیگری و مسئولیت جای دیگری باشد. این نخستین اشتباهی بود که آقای خاتمی انجام داد. اشتباه دوم آقای خاتمی که در آن مقاله مفصل توضیح دادم، کوتاه آمدن از شاخص حاکمیت قانون بود. ببینید! امروز شاخص حکومت قانون در ایران کمتر از 22 درصد است. زمان آغاز به کار آقای خاتمی، شاخص حاکمیت قانون 25 درصد بود و زمانی که دولت را تحویل داد، این شاخص 49 درصد بود. شاید هیچ گاه در ایران شاخص حاکمیت قانون این اندازه بهبود پیدا نکرده بود. اما جلوی این شاخص کوتاه آمدند و این شاخص افت کرد، درحالی که حاکمیت قانون مهمترین شعارشان بود. موضوع دیگر بیتوجهی به مسأله نفت است. همه درباره اینکه نباید به درآمدهای نفتی وابسته بود اظهار نظر میکنند، اما در عمل، هر وقت درآمدهای نفتی بالا میرود، از پولهای نفتی استفاده میکنند و به خیال خود، دارند با این پولها کاری انجام میدهند. کمترین درآمد نفتی در بعد از انقلاب، به غیر از سال 65، مربوط به سال 77 سال اول اصلاحات است که درآمدهای نفتی به حداقل رسید، اما میبینیم که در همان دوره، رشد اقتصادی در ایران خوب بود، به این خاطر که مسأله تحول ایران، تحول در ساختارها و نظام تصمیمگیری آن است. کما اینکه بهترین برنامه اقتصادی کشور برنامه سوم است، فقط به یک دلیل و آن هم اینکه این برنامه با مشارکت همه نیروها تدوین شد و همه نیروها هم به آن ملتزم بودند.
درآمدهای نفتی، دستاوردها را تخریب میکند. در اواخر سال 78 نامهای به آقای خاتمی نوشتم که متأسفانه کپی آن را ندارم. آن سال افزایش درآمدهای نفتی آغاز شده بود، به طوری که بیشتر از رقم پیشبینی شده در بودجه سال بعد برای دولت میماند. در آن نامه نوشتم که اگر به این مسأله توجه نکنیم، اصلاحات را زمین میزند. به دوره احمدینژاد نگاه کنید؛ آن دولت محصول آن درآمدهای نفتی بود و اتفاقاً دولت روحانی محصول کاهش درآمدهای نفتی دو سال آخر دولت احمدینژاد بود. در آن نامه گفتم که این درآمدها اصلاحات را زمین میزند. بعد حساب ذخیره ارزی را درست کردند که به همان هم اعتراض کردم، گفتم این امر مسألهای را حل نمیکند، این حساب یا این کارها برای کشور توسعه یافتهای است که حاکمیت قانون وجود دارد، ما باید راه دیگری برویم. بنابراین، این چند مسأله اصلی مهم است که باید به آن توجه داشت. آقای خاتمی جاهایی قدرت کافی را داشت، اما مسئولیت پذیری کافی نداشت. همه اینهایی که الان میگویم، همان موقع هم گفتم. نمونه اش بحران 78 در کوی دانشگاه. کوی دانشگاه به اصلاحطلبان چه چیزی یاد میداد؟ چرا مرحوم سحابی آمد به دانشگاه، گریه کرد و از دانشجویان خواهش کرد به خانههای خود بازگردند؟ چرا کسی به حرف او گوش نکرد؟ او که در حکومت نبود، محبوب هم بود. به خاطر اینکه جریان اصلاحطلب باید میفهمید آن کار، کار آقای سحابی نبود، کار آقای خاتمی بود؛ نه اینکه بیاید خواهش و تمنا کند که دانشجویان بروند، بلکه یک پیام بدهد که دو ساعت وقت دارید آنجا را تخلیه کنید و بعد از دو ساعت، من میدانم و شما. سیاست که شوخی ندارد. باید میگفت من از مردم خواهم خواست تا شما را بیرون کنند.
شما عبارتی به کار بردید مبنی بر اینکه اصلاحطلبان نمیتوانند هم پوزیسیون باشند، هم اپوزیسیون، هم در قدرت باشند، هم اپوزیسیون قدرت. این ناشی از همین است؟
بحثی که مطرح کردید، درباره چیز دیگری است و بیشتر به مواضع آنان برمی گردد. اما درباره بحران سال 78، یک واقعیت تاریخی وجود داشت که آقا! این کارها نتیجه نمیدهد، شما (آقای خاتمی) قدرت داری، باید مسئولیت بپذیری و بروی رسیدگی کنی. تعلل کردند، کار کشیده شد به دوشنبه، سهشنبه و چهارشنبه و آن وضعیتی شد که دیدیم. این امر نشان میدهد چندان نمیخواستند مسئولیت پذیری داشته باشند، درحالی که قدرتش را داشتند. جاهایی مسئولیت میپذیرفتند که قدرتش جای دیگری بود و این خلاف سیاست اصلاحطلبی بود. اما بحث شما درباره پوزیسیون و اپوزیسیون مربوط به جای دیگری است، به این معنی که وقتی شما وارد سیستم شدید، ولو به هر دلیلی تصمیم گرفته باشید، مثلاً اینکه میتوان در یک سیستم کار، خدمت و اصلاح کرد، باید به تبعات این تصمیم و این حضور ملتزم باشید. سیستم هیچ گاه نمیتواند به شما بگوید من حاکمیت قانون را نمیپذیرم، بگو اگر نمیپذیری، پس من برای چه بیایم؟ سیستم نمیتواند بگوید من شکاف قدرت و مسئولیت را میخواهم، یعنی قدرت پیش ما، مسئولیتش با شما. نمیتواند این را بگوید، هرچند میتواند خیلی چیزهای دیگر بگوید. به باور من اصلاحطلبان در مقاطعی به این خط مشی ملتزم نشدند، یعنی هم از اصلاحات به سمت محافظهکاری عدول کردند و هم بخشهایی از آن به سمت رادیکالیسم عبور کرد. بنابراین سؤالی که شما مطرح کردید، بیشتر ناظر به این وضعیت است. مثلاً فرض میکنیم اصلاحطلبان باید خیلی راحت بتوانند مرزبندیهای خود را با براندازان مشخص و مطرح کنند. من متوجه هستم که سوء استفادههایی هم میشود، اما بشود، سیاستها و مواضع شما که نباید یکسره تابع سوءاستفاده دیگران باشد. در مجموع، اینها دو سه اشکالی بود که در اصلاحطلبان وجود داشت، و نتیجه این شد که در سال 84 شکست خوردند، درحالی که در سال 84 مطلقاً نباید شکست میخوردند. ضمن اینکه رفتارشان در مجلس ششم برای رد صلاحیتها -البته من آن موقع در زندان بودم- مطلقاً قابل دفاع نبود، با اینکه من از ابتدا هم مخالف رد صلاحیتها بودهام.
چرا شما آن واکنش به رد صلاحیتها را قابل دفاع نمیدانید؟
به خاطر اینکه مردم نمیپذیرند. مردم میگویند اینها میخواهند خودشان به مجلس بروند. فکر نمیکنم چنین چیزی اساساً جواب بدهد. چنین تقابلی میان مجلس و دیگر نهادها، در هیچ سیستمی پذیرفته نیست.
یک مسأله دیگر درباره اصلاحطلبان، این است که بالاخره اصلاحطلبان چه نیرو یا طبقه اجتماعی را نمایندگی میکنند؟
از نظر جبههای همه را، و درست هم هست، به خاطر اینکه مطابق همان مثالی که برای شما زدم، نمی توانید بگویید جبهه مقاومت فرانسه چه کسی را نمایندگی میکرد.
اما گفته میشود که اصلاحطلبان طبقه متوسط را نمایندگی میکنند.
اشاره خواهم کرد. همان طور که گفتم، شما هیچ گاه نمیتوانید بگویید جبهه مقاومت فرانسه چه کسی را نمایندگی میکرد، او فرانسه را نمایندگی میکرد، در مقابل یک عنصر دیگر. حالت جبههای یعنی این. اما هنگامی که درون آن جبهه را بررسی میکردید، درمییافتید که بیشتر به طبقه متوسط تعلق خاطر دارد، چون پایگاه او است. به عبارت دیگر، یعنی درعین حال که از طبقات کلی دفاع میکرد و آنان هم در بسیاری از حوزهها شعارهایش را میپذیرفتند، اما به طور مشخصتر طبقه متوسط را نمایندگی میکرد. اما درباره اصلاحات، به نظر من این انتقاد به آنان وارد است که به طبقات پایین بی توجهی کردند. شاید بگوییم که آنان که جزو طبقه متوسط هستند، چرا باید به طبقات پایین توجه کنند؟ اما چون جبههای رفتار میکردند، حتماً باید به آن طبقات توجه میکردند. اتفاقاً در این راستا میتوانستند شعارهای بسیار خوبی هم داشته باشند که یکی از پیشنهادهای من در زمینه نفت، در همین چارچوب بود. اما متأسفانه اصلاحطلبان آنقدر به این طبقه بی توجه بودند که حتی مفهوم جبههای خود را از دست دادند.
وقتی از فعالیت جبههای صحبت میکنید، فعالیت جبهه ملی در دوران ملی شدن صنعت نفت تداعی میشود. در این صورت، آیا این جبهه نیازمند یک رهبر است و اگر آری، این رهبر کیست و باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
وقتی از جبهه سیاسی صحبت میکنیم، یعنی کلیت آن سیستم اجتماعی با مسألهای مواجه است که باید همه با هم برای حل آن مسأله اقدام کنند. مثلاً امروز کرونا شیوع پیدا کرده است، این ویروس فقیر و غنی یا شمال و جنوب شهری نمیشناسد، اینجا باید سیاست جبههای اتخاذ شود و همه در آن فعال شوند. اما اگر مثلاً مسأله قیمت نان باشد، ممکن است طبقات ثروتمند چندان حساس نباشند، درحالی که قیمت نان برای طبقات فقیر فوقالعاده حساس است. مطابق همین مثال، وقتی از جبهه صحبت میکنیم، یعنی ما با چنین مسأله فراگیری مواجه هستیم. اما درباره رهبری این جبهه؛ وقتی از ایده صحبت میشود، این ایده باید با ارادهای همراه باشد و بخشی از این اراده، متوجه رهبری این جبهه سیاسی است. حالا گاه یا رهبری فردی است که حتماً یک رهبری فردی یک رهبری جمعی را نیز کنار خود دارد، یا اینکه اساساً ممکن است کل جبهه، یک رهبری جمعی داشته باشد. اما در شرایط کنونی، قاعدتاً رهبری جبهه اصلاحات بیشتر به نام آقای خاتمی مطرح است.
اما شما در مصاحبهای گفتید که آقای خاتمی با نطق اخیرش درباره شرایط کرونایی ایران، نشان داد که نمیتواند رهبر اصلاحات باشد. یعنی انتظار میرفت ایشان به جای اینکه از کنشگران دستور کار طلب کند، خودش دستور کار میداد؟
آقای خاتمی تکلیف خود را روشن نمیکند. مثلاً این حرفی که در گفتوگوی اخیر بیان کرد، نوعی حکایت از بیتکلیفی است. کسی که رهبری را بپذیرد، از دیگران نمیپرسد که حالا چه کار کنیم؟ چون حتی اگر دیگران هم چیزی گفتند، در نهایت او است که باید مسئول باشد. اما از یک طرف دیگر، آقای خاتمی نه حاضر است به صراحت و روشنی کنار برود و بگوید من کاری ندارم و خودتان میدانید و انجام بدهید، به نظرم ایشان روی زمین و هوا نگه میدارد و این یکی از ایرادهایی است که متأسفانه به ایشان وارد است.
شما درحالی از ضرورت فعالیت جبههای صحبت میکنید که خودتان گفتید «ترکیب نیروهای اجتماعی در ایران عوض شده است.» گفتید «شاید در گذشته دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب میتوانستند 60 درصد مردم را نمایندگی کنند، اما امروز هر دو جناح با این وضعیت نمی توانند 40 درصد را هم نمایندگی کنند.» این جریان سوم که یک نیروی اجتماعی است، چیست؟ نسبت جریان اصلاحات با این جریان سوم چیست؟ چرا اصلاحات این ظرفیت خود برای همراه داشتن و نمایندگی کردن این جریان سوم را از دست داد؟
شکلگیری این جریان سوم محصول تحولات اجتماعی است. مثالی میزنم. اگر شما میتوانستید دوربینی داشته باشید که میتوانست از بالای جو از جامعه ایران در سال 60 تصویربرداری کند و همان دوربین، امروز یعنی 40 سال بعد، از همان جامعه تصویر دیگری ثبت میکرد، متوجه میشدید که این دو تصویر از بسیاری جهات هیچ تناسبی با هم ندارند. این فقدان تناسب از چند جهت است؛ نگاهشان به مذهب، سبک زندگی، رسانهشان، آموزششان، ارزشهای شان، اولویتها و تعلقشان به حکومت عوض شده و در همه این زمینهها تغییرات جدی به وجود آمده است. به همین ترتیب، در گذشته دو جریان سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب، شاید میتوانستند 60 تا 70 درصد جامعه را نمایندگی کنند، 30 درصد بقیه هم به شکلی یا همراهی میکردند یا منفعل میشدند. درست مانند اینکه دو لکوموتیو، تعدادی واگن را با خود میکشیدند. اما مشکل از زمانی آغاز شد که این دو جریان نتوانستند تغییرات این جامعه را پوشش دهند. امروز حتی نیروهای اصولگرا هم همه نیروهای مذهبی موجود را پوشش نمیدهند، چه رسد به نیروهای غیرمذهبی که دیگر واویلا است. بنابراین هر نوع سیاستی باید دقیقاً معطوف به خواست اینها و مشارکتجویی این جریان سوم هم باشد. در ابتدای انقلاب اگر عدهای رد صلاحیت میشدند، مسأله حادی به چشم نمیآمد و در نهایت شاید 10 یا 20 درصد جامعه رد میشد و نمیتوانست در مجلس نماینده داشته باشد،70درصد دیگر در صحنه بودند، اما امروز شرایط همین میشود که حداکثر 10 درصد را نمایندگی میکنند.
این جریان سوم چه تفاوتی با آرای خاکستری دارد؟
آرای خاکستری منفعل بودند و به سمت یکی از دو جناح متمایل میشدند، اما جریان سوم منفعل نیست، فعال هستند، به رسانه دسترسی دارند، ایدههای ایجابی دارند، طرفین موجود را قبول ندارند و موجودیت زندهتری دارند. ضمن اینکه وقتی از آرای خاکستری حرف میزنیم، گویی از اقلیتی حرف میزنیم که نسبت به دو طیف سیاه و سفید، خاکستری هستند. اما اگر سیاه و سفید دامنه کمتری را پوشش بدهند و خاکستریها حجم بزرگی باشند، دیگر نیروهای موجود قدرت هضم یا جذب این نیروی سوم را ندارند.
در سال 76 جریان اصلاحات توان تئوریک و گفتمانی را داشت که بخش زیادی از جامعه ایران را پوشش دهد. در خلال این سالها چه اتفاقی افتاد که این جریان سوم، در غیاب جریان اصلاحات شکل گرفت؟ آیا اصلاحطلبان نمیتوانستند ایدههایی تولید کنند که اینها را نمایندگی کنند؟
ببینید! اصلاحطلبی دو وجه دارد که باید این دو را از هم تفکیک کنیم؛ یک وجه عام و یک وجه خاص. وجه خاص اصلاحطلبی این است که نیروهای آن از درون سیستم بودند که عموماً یا به تعبیری، اکثریت مذهبی و انقلابی بودند. اما اصلاحطلبی یک وجه عام دارد که فارغ از این نیروها است، به این معنی که یک نیروی مذهبی سنتی و نیز غیرمذهبی، لاییک یا غیرمسلمان هم میتواند اصلاحطلب باشد. در سال 76 اصلاحطلبی به معنای عام، به وسیله این اصلاحطلبان خاص شکل گرفت. بقیه هم، از آن استقبال و حمایت کردند. اما اتفاقی که در بیش از دو دهه گذشته رخ داد، این است که یا به دلیل تحولات جهانی، تحولات رسانهای یا به دلیل ناکارآمدی اصلاحات، یا عملکرد حکومت یا به هر دلیل دیگری که باشد، وزن آن جریان زیاد شده است. بخشی از این جریان نیز نیروهای اصلاحطلب هستند، اما به معنای خاص اصلاحطلبی، یعنی نیروهای قدیمی اصلاحطلب که انقلابی یا مذهبی بودند، نیستند. ظرفیت اصلاحطلبی به لحاظ محتوایی، نه به لحاظ فرمال و شکلی، نمیتواند اینها را پوشش دهد. آنان میخواهند استقلال خود را داشته باشند.
جریان سوم در قدرت تعینی دارد؟
اصلاً مشکل ساختار قدرت در ایران همین است که اینها در قدرت حضور ندارند.
در حوزه اجتماعی چطور؟
کاملاً در حوزه اجتماعی حضور دارند؛ مثال بارز اینکه نه در دهه 60 بلکه در سال 76 هم در مخیله کسی نمیگنجید که اتفاقی مانند پسر و دختر جوان پارکورکار اتفاق بیفتد که روی پشت بام همدیگر را ببوسند. البته اتفاقات به مراتب عجیبتر از این هم دیده شد.
شما گفتید که عمل اصلاحطلبی به معنای ایجاد موازنه میان حضور در جامعه و حضور در ساخت قدرت است. بسیاری از جمله آقای تاجیک، معتقدند اصلاحطلبان دلبسته قدرت و بی توجه به جامعه شدند. این توازن چطور حاصل میشود و اگر فرض کنیم یک پای اصلاحطلبان در قدرت باشد، برنامه و دستور کار آنان چیست؟
اینکه اصلاحطلبان دلبسته قدرت شدند یا چیزی از این دست، مسألهای است که نمیتوان مانع آن شد، زیرا وقتی نیروهای زیادی وارد قدرت میشوند، پس از مدتی برای بقای خود توجیه میآورند. بخشی از این اتفاق ناشی از این واقعیت است، اما اینکه فکر کنیم که اصلاحطلبان به بخش جنبش اجتماعی بی توجه شدند، به نظر من این سخن درستی نیست. هنوز بخش مهمی از اصلاحطلبان در عرصه عمومی حضور دارند و حتی در جاهایی بیشتر از حد دنبال این کار رفتند. مثلاً سال 88 نشان میدهد که بسیار بیشتر دنبال این کار رفتند. به نظرم مشکل، برقرارکردن موازنه میان این دو بوده است، نه اینکه یکی را فدای دیگری کنند. برای اینکه اگر در قدرت حضور پیدا نکنید، یا برایتان امکان حضور در قدرت نباشد، این وضعیت رویکرد سیاست را نفی میکند. سیاست یعنی قدرت؛ درست مانند اینکه کسی میخواهد پول دربیاورد، اما هیچ کار اقتصادی پولی نکند، نشدنی است. بنابراین نمیخواهم داوری کنم که این طوری بود یا نه، یک جاهایی این طور بوده و قطعاً همین است.
و اگر به قدرت برسند، دستور کار آنان چیست؟
یک بحثی هم مطرح است که برای حضور در قدرت ابتدا باید اجازه حضور در قدرت را به اصلاحطلبان بدهند که به نظر من این رویکرد فایدهای ندارد، زیرا کسی که اجازه بدهد، اجازهاش را پس میگیرد. تحولات اجتماعی و سیاسی محصول تصمیم ساخت قدرت به تنهایی نیست، ساخت قدرت هیچ وقت چنین تصمیمی نمیگیرد، بلکه باید مجبور شود کاری را انجام دهد. البته باید منظورم از مجبور شدن را توضیح بدهم. فرض کنید الان که در همین اتاق نشستهایم، کسی بگوید هوای اتاق آلوده یا درحال آلوده شدن است یا خطری به وجود آمده است، در این صورت ما تصمیم میگیریم از این اتاق بیرون برویم. ظاهر این تصمیم انتخاب خودمان است، اما در واقع پاسخ به شرایط محیطی است و اگر آن شرایط نبود، ما از اینجا بیرون نمی رفتیم. مسأله این است که سیستم باید از این طریق به اصلاحات برسد. اما اینکه میگویید اگر اصلاحطلبان بیایند چه برنامهای دارند، برنامهای که اصلاحطلبان میتوانند بدهند، مستلزم پاسخ به برخی پرسشها است، از جمله اینکه باید بپرسیم چرا دنبال اصلاحطلبی هستیم؟ پاسخ به این سؤال بسیار مهم است. آیا اصلاحطلبی یک فانتزی برای ما است یا یک ضرروت است؟ اگر ضرورت است، پاسخ به چه ضرورتی؟ به باور من، ضرورت اصلاحطلبی، پاسخ به ناپایداری عمومی جامعه ایران است. جامعه ما درحال حرکت در مسیر تشدید ناپایداریها است. میتوان با آمار و ارقام نشان داد که در همه حوزهها در مسیر تشدید ناپایداری در حال حرکت هستیم، اعم از سیاست، اجتماع، فرهنگ، محیط زیست و بین الملل. در همه این حوزهها، میتوان توضیح داد که اصلاحات، تنها مقطعی بود که ناپایداری این شاخصها کم شده است. به عبارت دیگر، در دوره اصلاحات، شاخصهای ناپایداری یا عواملی که موجب ناپایداری جامعه میشود، بهبود یافت. مشکل در این بود که در ادامه باید سیاستی اتخاذ میشد تا این پایداریها تثبیت شود که نتوانستند آنها را تثبیت کنند. بنابراین امروز هم باید به سیاستی برگردیم که به پایداری جامعه ما منجر شود. از حوزه نابرابری تا اشتغال تا حوزه شکاف نسلی تا محیط زیست تا حوزه فرهنگ و ارزشها، اگر کمی محتاط باشیم، نه تماماً، بلکه میتوان گفت اکثر این شاخصها امروز به گونهای است که جامعه ما را به سمت ناپایداری میبرد. سیاست اصلاحات باید مبتنی بر این باشد که همه این حوزهها را به سمت پایداری ببرد. اول از همه حوزه سیاست، زیرا این حوزه سیاست است که دارد این وضع را ناپایدارتر میکند.
اگر نیروی سیاسی دیگری، غیر از اصلاحطلبان امروز بیایند که بخواهند دنبال پایداری سیاسی بروند، در این صورت، آن نیرو اصلاحطلب هست؟
صد درصد اصلاحطلب است. شما یک مثال بزنید که این نیرو میخواهد چه کار کند تا من بگویم از او دفاع میکنیم یا نه. اصلاحطلبی برندی نیست که مخصوص من و شما و دیگری باشد، اصلاحطلبی یک کنش است. در این جامعه هرکس که بیاید و بتواند این کارها را انجام دهد؛ روابط خارجی را پایدار کند و این تنشها را از بین ببرد، اقتصاد را به رشد نسبی - نه 8 درصد که در هر برنامه تکرار میشود - بلکه به رشد 5 درصدی برساند، بیکاری را کم و اشتغال را زیاد کند، ضریب جینی را کم کند و به طور کلی، بتواند حس خوبی به مردم بدهد و سر هر چیزی مردم را اذیت نکند، اگر نیرویی بیاید که هرکدام از این ناپایداریها را حل کند، قطعاً یک نیروی اصلاحطلب است. اسمش مهم نیست، رسمش مهم است.
شما از ضرورت فعالیت جبههای میگویید، اما آقای حجاریان ایدهای را مطرح کرد مبنی بر اینکه ما باید هسته سخت اصلاحطلبان را تشکیل دهیم تا در آن افراد موجه و حاضر به کار باشند. ایده دیگری هم مطرح است مبنی بر اینکه ما باید افراد فرصت طلب را تصفیه کنیم. این ایدهها با ایده فعالیت جبههای چطور قابل جمع است؟
نکته آخری که به آن اشاره کردید، بحثهای شخصی است و نمی خواهم وارد آن شوم. اما درباره مطلب آقای حجاریان، به نظرم میتوان به صورت دیگری آن را درک یا مطرح کرد. بحث ایده و ارادهای که پیشتر مطرح کردم، شاید بخش اراده آن، در همین نکته که اشاره کردید باشد. وقتی به رفتار جبههای تأکید میکنیم، به این معنی نیست که یک میلیون نفر عضو کادر مرکزی یا تشکیلات اصلاحطلبان باشند، بلکه به این معنی است که ادبیات، رویکرد، نگرش و اولویتهای شما طوری باشد که با یک رفتار جبههای هماهنگ و همسو باشد. ممکن است افراد وارد حزبی شوند، یا وارد نهادهای مدنی شوند، در مطبوعات یا محیط زیست و هیأتهای مذهبی کار کنند، مسأله اینها نیست، مسأله اصلی، نوع نگرش و رفتار جبهه ای است و این با گفتههای آقای حجاریان تعارضی ندارد.
گفتید هنوز راه اصلاحطلبان بسته نیست و میتوانند به حوزه اجتماعی بروند، اما اگر حوزه اجتماعی هم به روی آنان بسته بود، مسئولیت از آنان ساقط میشود. سؤال این است که اگر فعالیت برای اصلاحطلبان میسر نباشد و اگر اصلاحطلبی یا در سیاست داخلی و اقتصاد بهبود در حاکمیت اتفاق نیفتد، نیروهای اجتماعی به کدام سو خواهند رفت؟
خیلی فکر نمیکنم که راه برای اصلاحطلبان بسته باشد، این را قبول ندارم. یک حکومت باید توتالیتر محض باشد که چنین اتفاقی بیفتد. در ایران چنین چیزی ممکن نیست. اما یکی از وظایف یک نیروی سیاسی یا اجتماعی این است که خودش راه خود را باز کند. اما به نظر من راه برای اصلاحطلبی بسته نیست. به علاوه اصولگرایان و حکومت هم با مشکلات بسیار بزرگ خودشان مواجه هستند. این طور نیست که دستشان باز باشد و هرکاری دلشان خواست میتوانند انجام دهند. اصلاً این طور نیست. آنان هم مجبورند خودشان را با شرایط تطبیق دهند و وقتی میبینند شرایط به آنان فشار میآورد، شیوههای دیگری اتخاذ میکنند و یکی از جاهایی که به آن مراجعه میکنند، همین نیروهای مردمی است. اگر ما هم از اصلاحطلبی دفاع میکنیم، یک عقیدهای داریم و آن عقیده اینکه اصلاحطلبی یک ضرورت است، نه فانتزی و نه یک انتخاب که میتوان انتخاب کرد یا انتخاب نکرد؛ مثلاً میتوانید انتخاب کنید که یک غذا را بخورید یا نخورید، اما در اصل غذا خوردن امکان انتخاب ندارید، غذا خوردن یک نوع ضرورت است. ما باید وضعیت را این طور ببینیم که اصلاحطلبی، یک ضرورت و یک خیر برای این سیستم است، نه شر این سیستم.
بازگشت به اصلاحات
برنامه «کیو آر اسکنر» را میتوانید از اپلیکیشنهای مختلف دانلود کنید.
گفت وگو با عباس عبدی تحلیلگر سیاسی
جامعه ایران اکنون کجا ایستاده و به کدام سو می رود؟ برای دستیابی به تصویر روشن از وضعیت و مسیر حرکت جامعه، با کارشناسان حوزه های مختلف در مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» گفت و گو خواهیم کرد. درچهارمین شماره از مجله سیاسی- اجتماعی «جستجو» عباس عبدی تحلیلگر سیاسی به این سوال پاسخ می دهد:«چرا به دنبال اصلاح طلبی هستیم؟»

کارگری دستفروشان برای «ارباب»!
حمیده امینی فرد / از میدان هفت تیر که به سمت خیابان مفتح میروید، تازه چشمتان به بساط دستفروشها روشن میشود. تا شروع رسمی کار بساطیها حدوداً 5- 6 ساعت زمان مانده، اما برخیها زودتر، بساط خرده ریزها را کنار پیاده روها پهن کردهاند، حالا اغلب بساطها اجارهای است. کسادی بازار وادارشان کرده که مستأجر شوند، یک نفر که صدایش میکنند ارباب، پول اجناس را میدهد و بعد هم با چند تکه پارچه ضخیم به سمت پیاده روها! راهی میشوند. ارباب شب به شب دخل و خرجها را روی چرتکه میاندازد و حساب هر مستأجری را میپردازد. بیشترشان از افغانستان به ایران آمدهاند، اغلبشان غیر قانونیاند و اگر ارباب به توافقش عمل نکند، کسی نمیتواند جبران کند. درآمد مستأجرها از 60 تا ٢٠٠ هزار تومن در روز متغیر است، این را کسی میگوید که اربابش روزی 80 هزار تومان در جیبش میگذارد. ساعت که به نزدیکیهای 10 میرسد، سروکله ارباب پیدا میشود، او با گرانفروشی و تخفیفهای ساختگی کاری ندارد، دخل که بسته شد، آمار فروش روزانه را میگیرد و بعد هم حق کارگر را میدهد و میرود پی کارش! بساطها اغلب سرقفلی دارند و اگر تازه کار باشید، حق پهن کردن بساط را هم ندارید، چاره کار پیدا کردن یک ارباب خوش انصاف است که ابوالفضل شانسش را داشته. در بساطش جز ماسک و دستکش چیز دیگری پیدا نمیشود. در این مدت جز یکی – دو ماه اول که اجازه پهن کردن بساط را نداشته، حالا مأموران باشند یا نباشند، هر روز بساطش را یک گوشه پهن میکند. این چند متر را از یک دستفروش با سابقه ٢٠ سال اجاره کرده، حالا همه کیفها و کفشها داخل انبار خاک میخورد. میگوید مردم ماسک میبینند، لااقل یک نگاهی میاندازند، آنها هر بسته ماسک 3 تایی داروخانه را به نصف قیمت یعنی 5 هزار تومن میفروشند. اجارهاش را که میدهد، برایش حدود 200 هزار تومان میماند. به مأموران شهرداری پولی بابت اجاره نمیدهند. ساعت که به 5 بعد ازظهر میرسد، جای سوزن انداختن پیدا نمیشود. بساطیها اسمش را گذاشتهاند، ساعت آزادی! اما مکان بساطها آزاد نیست. بساطیهای مانتو گاهی از مغازه دارها هستند. برای اینکه مالیات ندهند، یک کارگر میگیرند و خودشان هم از دور نظارت میکنند. درآمد بساطها بعد از کرونا به یک سوم رسیده است. خریداران یا اعتماد نمیکنند یا رغبتی برای خرید ندارند. بساطیها نه ماسک زدهاند و نه دستکش دارند، کارگرها حتی حق ندارند از ماسکهایی که میفروشند بردارند. صفیالدین میگوید از بساط بردارم ارباب دمار از روزگارم در میآورد، زورم هم نمیرسد. تو بگو ماهی 10 بار، میکند ٥٠ هزارتا! کریم چند ماه است که با سیلی صورتش را سرخ نگه داشته. میگوید چند هفته قبل، از شهرداری آمدند و در یک لیست بلند بالا اسممان را نوشتند و رفتند، گفتند برای همین کمکهای دولتی میخواهند، حتی شماره حسابمان را هم گرفتند، از آن روز نه خبری از آنهاست و نه پولی به حسابمان واریز شده، در این چند ماه هم با پسانداز و یارانه زندگی کردهایم. ظاهراً میخواهند قرعه کشی کنند. مگر میشود؟ در همین یک راسته خیابان، صد نفر بساط پهن میکنند. صفیالدین میگوید تازه هفته پیش با ماشین از مرز افغانستان به ایران (غیر مجاز) برگشته، بعد از کرونا رفته که خانوادهاش را ببیند! بر خلاف او، صابر میگوید قبل از کرونا، روزی 300 هزار تومان درآمد داشته که حالا به روزی 100 هزار تومن رسیده است!:«به این شلوغیها نگاه نکن مردم میایستند، جنس را بالا و پایین میکنند قیمت را که میشنوند، پا پس میکشند، انگار ما از فضا آمده ایم؟» حال و روز دستفروشان خیابانها بدتر از متروییها نباشد، بهتر نیست، آنجا لااقل چند نفر معدود از ترس اینکه شناخته نشوند، ماسک زدهاند، اما اینجا بهندرت و اگر هم باشد برای جلب مشتری زیر چانهاش تزئینی گذاشته. علی میگوید که شنیده چند نفر از دوستانش یک میلیون تومن را گرفتهاند، اما آنها سابقه دعوا و درگیری با مأموران را نداشتند و کارت هم گرفته بودند. برخی اعضای شورای شهر گفتهاند ١٠ هزار نفر از دستفروشانی که شناسنامه دارند، از این کمکهای معیشتی استفاده کردهاند، برخی هم البته جایی مثل چهارراه ولیعصر را به خیابان ١٧ شهریور ترجیح میدهند برای همین قید یکی، دو میلیون تومان را میزنند و از خیر شناسنامه میگذرند! بعد از کرونا دستفروشان دورهم مینشینند، گپ میزنند، صورت بهصورت با مشتریها چانه میزنند، پول نقد میگیرند، جنسهای خوراکی هم در بساطشان کم نیست، کرونا اما هنوز هست.»

انفجار مهیب در پارچین
گروه حوادث: انفجار مهیب یک مخزن گاز در منطقه پارچین تهران که در نخستین دقایق بامداد جمعه رخ داد موجب ترس و وحشت ساکنان شرق تهران
شد.
نخستین دقایق بامداد جمعه -ششم تیر- صدای انفجاری مهیب و انتشار نور و آتش در آسمان باعث وحشت ساکنان شرق تهران شد. در حالی که بهسرعت فیلمهای مختلفی در فضای مجازی منتشر میشد ساعتی بعد امیر سرتیپ دوم داود عبدی مدیر کل روابط عمومی وزارت دفاع از انفجار یک مخزن گاز صنعتی خبر داد و گفت: انفجار مخزن گاز در منطقه عمومی پارچین تهران عامل رؤیت نور شدید در شرق تهران بود که تلفات جانی نیز در بر نداشت.
امیر عبدی به ایرنا گفت: پس از نشت گاز و انفجار این مخزن همکاران ما بلافاصله در محل مستقر شدند تا علت دقیق این انفجار مشخص شود. البته آتش خیلی زود از سوی آتشنشانی مهار شد و این انفجار هیچ ارتباطی با منطقه نظامی پارچین نداشته است.

غرش جت جنگنده تمام ایرانی کوثر در آسمان ایران
گروه سیاسی/ سه فروند جنگنده پیشرفته کوثر که تماماً به همت متخصصان داخلی ساخته شدهاند، پنجشنبه گذشته طی مراسمی با حضور وزیر دفاع، فرمانده کل ارتش و رئیس سازمان برنامه و بودجه تحویل نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران شد. این جنگنده که در دو نوع تک سرنشین و دو سرنشین ساخته شده است، نخستین بار در تابستان 97 با حضور رئیس جمهوری رونمایی شد.
به گزارش روابط عمومی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، امیر حاتمی، وزیر دفاع در آیین تحویل این جنگندهها به نیروی هوایی گفت: شرکت صنایع هسا با تکیه بر تجارب ناشی از تولید هواپیماهای آذرخش، صاعقه و صاعقه 2 و با حمایتهای امیر سرلشکر موسوی فرمانده کل ارتش، اقدام به ساخت هواپیمای کاملاً بومی کوثر کرد، به طوری که در این هواپیما شاهد بکارگیری سامانههای الکترواویونیک، جنگال و سلاحهای پیشرفته و ارتقای نسل و توان رزم و مأموریتی هواپیما به صورت چشمگیر هستیم.
وزیر دفاع اعلام کرد که زیر ساختهای تولید هواپیمای جت جنگنده کوثر با بومیسازی کامل همه اجزای هواپیما به صورت انبوه در سازمان صنایع هوایی آماده شده و در آینده نزدیک میتوانیم به فناوری تولید جنگندههای پیشرفتهتر دست یابیم.
امیر حاتمی همچنین به تحرکات امریکا برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران اسلامی اشاره کرد و گفت: مسئولان کم خرد امریکایی فراموش کردهاند که ایران اسلامی قطعاً برای پیشرفت و توسعه صنعت دفاعی خود منتظر اجازه دولتهای مستکبر و زورگو همچون امریکا نخواهد ماند.
محمدباقر نوبخت، رئیس سازمان برنامه و بودجه نیز در این مراسم با تأکید بر اینکه دولت از فعالیتهای امنیت بخشی که مردم ایران را در چتر ایمنی قرار میدهد، حمایت و پشتیبانی میکند، گفت: دولت به عنوان مدیر توسعه و پیشرفت کشور با آگاهی از یک رابطه دوسویه بین امنیت و توسعه در کنار فعالیتهای مستمر برای زیر ساختهای کشور اقدامات مختلفی را به انجام میرساند که ساخت صدها کیلومتر آزاد راه نمونهای از این فعالیتها است.
امیر سرلشکر موسوی، فرمانده کل ارتش جمهوری اسلامی نیز با تأکید بر اینکه همراه و همگام با سپاه بهترین ترکیب دفاعی را فراهم کردهایم، گفت: توان دفاعی نیروهای مسلح در همه عرصههای هوا، دریا و زمین در حال ارتقا است.
برش
احترام نظامی فرمانده نیروی دریایی ارتش به فرزند یکی از شهدای شناور کنارک
دریادار حسین خانزادی، فرمانده نیروی دریایی ارتش با حضور درخانه شهید سیدحامد جعفری، از شهدای حادثه شناور کنارک، با خانواده این شهید دیدار و گفتوگو کرد.
به گزارش میزان، فرزند شهید «سید حامد جعفری»، هنگام ورود فرمانده نیروی دریایی به منزل این شهید احترام نظامی گذاشت که در مقابل، دریادار خانزادی نیز با ادای احترام نظامی به او
پاسخ داد.

خانۀ م. الف. به آذین
چهارده سال از درگذشت محمود اعتمادزاده، نویسنده و مترجم سرشناس ایرانی می گذرد. اکنون خانه او که یکی از نمودهای بارز هویت فرهنگی و هنری معاصر ایران است در خطر از بین رفتن قرار گرفته است. به این بهانه، فیلم مستند کوتاه «خانۀ م. الف. به آذین» گذری اجمالی بر زندگی و خانه این نویسنده شهیر ایرانی دارد.
این بارکد را اسکن کنید وگزارش ویدئویی خانه م. الف .به آذین را ببینید

سالگرد ترور آزادی و گفتوگو؛ آموزههای ۶۰ برای ۱۴۰۰
علی ربیعی
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
متأســـفانه متــــــن گفتمانـــــی دهــــــه ۶۰، چالـشهــــــــــــا و تعـارضهــــــــــای آن دوره و علــــــت شکلگیری خشونت در جامعه و در این میـــان شـــخصیت شـــهید بهشـــــــتی ناشــناخته بــوده و مورد مداقه تاریخی قرار نگرفته است. درخشش سیمای بهشتی را میتوان آنجا که زیر تابلوی «فبشر عبادی الذین یستمعون القول» با گروههای کمونیستی، غیرکمونیستی، منتقدین و مخالفین مناظره میکرد به تماشا نشست.
بهشتی هم مرد قضا بود و هم مرد مناظره، گفتوگو و مباحثه، اما بیان آزاد عقاید برای او یک سیاست قضایی بود. همه تلاش خود را به کار برد تا یک چتر امن حقوقی ایجاد کند بر سر میز مناظره، او تلاش زیادی کرد که حتی رجوی در مناظره حاضر شود. مناظره برای او یک راهبرد برای سلامت و مصونیت جامعه بود.
مشی و منش بهشتی شمولیت دادن به همه جناحها و جریانهای داخلی و یکپارچهسازی آنها و نیز ایجاد زمینه رشد جامعه برای انتخابهای مردم در سایه گسترش گفتوگو، جلوگیری از افراطیگری و تضارب آرا استوار شده بود به نحوی که جامعه رشد یافته بتواند به درستی تصمیمگیری کند اما جریانهایی که بقای خود را با تداوم این گونه منشها پایان یافته تلقی میکردند ادامه رفتار بهشتی و مطهری را برنمیتافتند.
سویه فکری و روانی ترور شهید بهشتی و یاران او در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در حقیقت از مدتها قبل آغاز شده بود و تروریست بمبگذار در واقع مجری حکمی بود که سرکرده تروریستها مسعود رجوی از لحظه بازنمایی بهشتی به شکل یک شخصیت «امریکایی» و «اشرافی» صادر کرده بود.
به طور دقیقتر، از لحظهای که رجوی در ۷ اسفند ۵۹ در گفتوگو با نشریه «مجاهد» شهید بهشتی را مخاطب سخن نفاقآلود خود قرار میدهد و میگوید: «آقای بهشتی! خودتان رابطهها را بگویید و ما را از گفتن و زحمت افشای روابط خود با امپریالیستها خلاص کنید.»
پیشتر نیز رجوی در پیام خود به مناسبت نخستین سالگرد انقلاب در طعنهای آشکار به شهید بهشتی و دیگر همفکرانش، کوشش آنان برای پرهیز از ورود به جنگ مسلحانه و تلاش برای کاهش هزینهها و تلفات انقلاب را امری «سازشکارانه» و «امپریالیستی» خوانده بود: «رهبران سازشکار و محافظهکار، زمانی که مردم فریاد میزدند «رهبران ما را مسلح کنید» در فکر این بودند که انقلاب! را بدون ریختن حتی قطره خونی از یک بینی به پیروزی برسانند.» (نشریه مجاهد، فوقالعاده شماره ۵، بیست و یک بهمن ۱۳۵۸، ص ۷)
آری جرم شهید بهشتی این بود که در کنار دیگر رهبران همفکر در کف خیابانهای تظاهرات ضد سلطنتی تلاش میکردند تا آنجایی که ممکن است از ورود به فاز نبرد مسلحانه پرهیز شود. تئوری رجوی این بود که در صورت تبدیل انقلاب به جنگ مسلحانه داخلی کسانی برصدر انقلاب تکیه خواهند زد که به تئوری «مبارزه ضد امپریالیستی» و به سلاح مجهز هستند و تلاش کامیاب و پیروزمند امثال شهید بهشتی، انقلاب را از ورود به چنین فازی خونین محروم کرد.
آنها در کنایهای آشکار به کسانی که از بروز جنگ داخلی و مسلحانه در فرآیند مبارزه ضد سلطنتی پیشگیری کردند، در پیام خود به مناسبت نخستین سالگرد پیروزی انقلاب مینوشتند: «این قیام شکوهمند و پیروز در عین حال مشت محکمی بود بر دهان سازشکاران فرصتطلبی که در خفا و بیتوجه به حرکت خونین خلق و انبوه شهیدانی که هر روزه در این میهن به دست ایادی امپریالیسم امریکا به خاک و خون میغلتیدند، باز مشغول چانه زدن با دوستان امریکاییشان بوده و سعی میکردند از طریق نصایح دلسوزانه امپریالیسم خوشنیت و غافل! امریکا را سر عقل آورند، از حمایت رژیم شاه و بختیار منصرف و به حمایت از دولت آیندهای که با مرحمت امریکا میبایست سر کار آید و چهره آلوده خود را تطهیر نمایند.» (رجوی، ۲۱ بهمن ۱۳۵۸)
تاریخ انقلاب به طور مستند نشان میدهد مسیر فاجعه آمیزی که در نهایت سر از جنایات تروریستی هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در آورد از مسیر برچسب «امپریالیستی» و «امریکایی» زدن به بهشتی و به طور کلی به آن بخش از کادرهای برجسته انقلاب عبور میکرد که نقشی اساسی در کاهش هزینهها و تلفات انقلاب داشتند. تلاش بهشتی همواره معطوف به این بود که این اتهامات و این مسائل از طریق گفتوگو و مباحثه و مناظره حل شود. یک بار یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق در ۲۲ اسفند ۵۸ در اعتراض به نحوه پیشبرد مناظره گفت: «بهنام خدا و بهنام ابوذر. با توجه به دعوتنامهای که به ما داده بودند، در امضای زیر دعوتنامه نوشته شده بود گروهی از استادان دانشگاه صنعتی شریف. ما تصور میکردیم که اساتید دانشگاه هم در این مناظره شرکت میکنند و به این منظور، محور بحثی را که برادرانمان برای این مناظره در نظر گرفته بودند، محور راهگشایی و بنبستشکنی این انقلاب بود که در مبارزه ضدامپریالیستی خلاصه میشد. با توجه به اینکه در آخرین لحظات متوجه شدیم که آقای بهشتی خودشان تنها هستند و با توجه به شناختی که ما نسبت به ایشان داریم دیگر صحبت از مبارزه ضدامپریالیستی معنا پیدا نمیکند. وقتی صحبت از مناظره میشود بایستی امتیازات یکسانی به دو طرف داده شود.»
خط «امپریالیستی» و «امریکایی» جلوه دادن شهید بهشتی توسط سازمان، در پیامد رخداد ۱۳ آبان شدت بیشتری به خود گرفت و همه تلاش سازمان در آن ایام معطوف به آن بود که همه انرژی برخاسته از آن شور و شوق ضد امپریالیستی را علیه بهشتی و یاران بهشتی کانالیزه کنند.
شهید مطهری با چرخش تأکید از پرسش «علی را که کشت؟» به پرسش «علی را چه کشت؟» بصیرت تاریخی بزرگی را به ما آموخت. او میگفت حضرت علی را ترکیبی از «جمود»، «خشک مغزی» و در عین حال «خشکه مقدسی» و عجز از تحلیل کشت. یعنی «قدرت نداشتن بر تجزیه و تحلیل، که بعد به دنبال خودش تنگ نظری و تکفیر و تفسیق میآورد و این که غیر از خودش و گروه خودش همه مردم را دشمنان خدا بداند، همه را معذب بداند، همه را گمراه بداند، که این جریان همیشه در طول تاریخ هست.» (مطهری، م. آ، ج ۱۵، ص ۹۹۶)
بهشتی سه روز قبل از شهادت خود، درحالی که منافقین پاسخ دعوت به مناظرهها را با آشوبهای خیابانی داده بودند، میگفت: «مجاهدین خلق به یک گروه قشری و مرتجع میگویند و به گروه دیگر لیبرال میگویند و مدعی هستند که اصلا اسلام حقیقی را ما شناختیم.» (بهشتی، سخنرانی، ۴/۴/۱۳۶۰)
قدرت برچسبزنی «لیبرال»، «سازشکار»، «امریکایی» و «اشرافی» در واقع پوششی بود که منافقین جهت جبران ضعف در تجزیه و تحلیل به کار میبردند.
تصادفی نیست که امروز قاتلان شهید بهشتی را در صف مخالفان تعامل با جهان میبینیم. همان دستگاه ذهنی تروریستی که دیروز توانایی انقلابی-دیپلماتیک شهید بهشتی در کاهش تلفات و هزینههای پیروزی انقلاب را نوعی «چانه زدن با امریکا» و «سازشکاری» معرفی میکرد امروز در حاشیه لابیها و اتاق فکرهای اسرائیلی به تحریک و تشویق امثال جان بولتون مشغول است تا با تجزیه و تحلیلهای کلیشهای و القای ایرانهراسی در محافل جنگ و تحریم، منافقانه فشار بر مردم ایران را تداوم بخشد.
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
متأســـفانه متــــــن گفتمانـــــی دهــــــه ۶۰، چالـشهــــــــــــا و تعـارضهــــــــــای آن دوره و علــــــت شکلگیری خشونت در جامعه و در این میـــان شـــخصیت شـــهید بهشـــــــتی ناشــناخته بــوده و مورد مداقه تاریخی قرار نگرفته است. درخشش سیمای بهشتی را میتوان آنجا که زیر تابلوی «فبشر عبادی الذین یستمعون القول» با گروههای کمونیستی، غیرکمونیستی، منتقدین و مخالفین مناظره میکرد به تماشا نشست.
بهشتی هم مرد قضا بود و هم مرد مناظره، گفتوگو و مباحثه، اما بیان آزاد عقاید برای او یک سیاست قضایی بود. همه تلاش خود را به کار برد تا یک چتر امن حقوقی ایجاد کند بر سر میز مناظره، او تلاش زیادی کرد که حتی رجوی در مناظره حاضر شود. مناظره برای او یک راهبرد برای سلامت و مصونیت جامعه بود.
مشی و منش بهشتی شمولیت دادن به همه جناحها و جریانهای داخلی و یکپارچهسازی آنها و نیز ایجاد زمینه رشد جامعه برای انتخابهای مردم در سایه گسترش گفتوگو، جلوگیری از افراطیگری و تضارب آرا استوار شده بود به نحوی که جامعه رشد یافته بتواند به درستی تصمیمگیری کند اما جریانهایی که بقای خود را با تداوم این گونه منشها پایان یافته تلقی میکردند ادامه رفتار بهشتی و مطهری را برنمیتافتند.
سویه فکری و روانی ترور شهید بهشتی و یاران او در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در حقیقت از مدتها قبل آغاز شده بود و تروریست بمبگذار در واقع مجری حکمی بود که سرکرده تروریستها مسعود رجوی از لحظه بازنمایی بهشتی به شکل یک شخصیت «امریکایی» و «اشرافی» صادر کرده بود.
به طور دقیقتر، از لحظهای که رجوی در ۷ اسفند ۵۹ در گفتوگو با نشریه «مجاهد» شهید بهشتی را مخاطب سخن نفاقآلود خود قرار میدهد و میگوید: «آقای بهشتی! خودتان رابطهها را بگویید و ما را از گفتن و زحمت افشای روابط خود با امپریالیستها خلاص کنید.»
پیشتر نیز رجوی در پیام خود به مناسبت نخستین سالگرد انقلاب در طعنهای آشکار به شهید بهشتی و دیگر همفکرانش، کوشش آنان برای پرهیز از ورود به جنگ مسلحانه و تلاش برای کاهش هزینهها و تلفات انقلاب را امری «سازشکارانه» و «امپریالیستی» خوانده بود: «رهبران سازشکار و محافظهکار، زمانی که مردم فریاد میزدند «رهبران ما را مسلح کنید» در فکر این بودند که انقلاب! را بدون ریختن حتی قطره خونی از یک بینی به پیروزی برسانند.» (نشریه مجاهد، فوقالعاده شماره ۵، بیست و یک بهمن ۱۳۵۸، ص ۷)
آری جرم شهید بهشتی این بود که در کنار دیگر رهبران همفکر در کف خیابانهای تظاهرات ضد سلطنتی تلاش میکردند تا آنجایی که ممکن است از ورود به فاز نبرد مسلحانه پرهیز شود. تئوری رجوی این بود که در صورت تبدیل انقلاب به جنگ مسلحانه داخلی کسانی برصدر انقلاب تکیه خواهند زد که به تئوری «مبارزه ضد امپریالیستی» و به سلاح مجهز هستند و تلاش کامیاب و پیروزمند امثال شهید بهشتی، انقلاب را از ورود به چنین فازی خونین محروم کرد.
آنها در کنایهای آشکار به کسانی که از بروز جنگ داخلی و مسلحانه در فرآیند مبارزه ضد سلطنتی پیشگیری کردند، در پیام خود به مناسبت نخستین سالگرد پیروزی انقلاب مینوشتند: «این قیام شکوهمند و پیروز در عین حال مشت محکمی بود بر دهان سازشکاران فرصتطلبی که در خفا و بیتوجه به حرکت خونین خلق و انبوه شهیدانی که هر روزه در این میهن به دست ایادی امپریالیسم امریکا به خاک و خون میغلتیدند، باز مشغول چانه زدن با دوستان امریکاییشان بوده و سعی میکردند از طریق نصایح دلسوزانه امپریالیسم خوشنیت و غافل! امریکا را سر عقل آورند، از حمایت رژیم شاه و بختیار منصرف و به حمایت از دولت آیندهای که با مرحمت امریکا میبایست سر کار آید و چهره آلوده خود را تطهیر نمایند.» (رجوی، ۲۱ بهمن ۱۳۵۸)
تاریخ انقلاب به طور مستند نشان میدهد مسیر فاجعه آمیزی که در نهایت سر از جنایات تروریستی هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در آورد از مسیر برچسب «امپریالیستی» و «امریکایی» زدن به بهشتی و به طور کلی به آن بخش از کادرهای برجسته انقلاب عبور میکرد که نقشی اساسی در کاهش هزینهها و تلفات انقلاب داشتند. تلاش بهشتی همواره معطوف به این بود که این اتهامات و این مسائل از طریق گفتوگو و مباحثه و مناظره حل شود. یک بار یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق در ۲۲ اسفند ۵۸ در اعتراض به نحوه پیشبرد مناظره گفت: «بهنام خدا و بهنام ابوذر. با توجه به دعوتنامهای که به ما داده بودند، در امضای زیر دعوتنامه نوشته شده بود گروهی از استادان دانشگاه صنعتی شریف. ما تصور میکردیم که اساتید دانشگاه هم در این مناظره شرکت میکنند و به این منظور، محور بحثی را که برادرانمان برای این مناظره در نظر گرفته بودند، محور راهگشایی و بنبستشکنی این انقلاب بود که در مبارزه ضدامپریالیستی خلاصه میشد. با توجه به اینکه در آخرین لحظات متوجه شدیم که آقای بهشتی خودشان تنها هستند و با توجه به شناختی که ما نسبت به ایشان داریم دیگر صحبت از مبارزه ضدامپریالیستی معنا پیدا نمیکند. وقتی صحبت از مناظره میشود بایستی امتیازات یکسانی به دو طرف داده شود.»
خط «امپریالیستی» و «امریکایی» جلوه دادن شهید بهشتی توسط سازمان، در پیامد رخداد ۱۳ آبان شدت بیشتری به خود گرفت و همه تلاش سازمان در آن ایام معطوف به آن بود که همه انرژی برخاسته از آن شور و شوق ضد امپریالیستی را علیه بهشتی و یاران بهشتی کانالیزه کنند.
شهید مطهری با چرخش تأکید از پرسش «علی را که کشت؟» به پرسش «علی را چه کشت؟» بصیرت تاریخی بزرگی را به ما آموخت. او میگفت حضرت علی را ترکیبی از «جمود»، «خشک مغزی» و در عین حال «خشکه مقدسی» و عجز از تحلیل کشت. یعنی «قدرت نداشتن بر تجزیه و تحلیل، که بعد به دنبال خودش تنگ نظری و تکفیر و تفسیق میآورد و این که غیر از خودش و گروه خودش همه مردم را دشمنان خدا بداند، همه را معذب بداند، همه را گمراه بداند، که این جریان همیشه در طول تاریخ هست.» (مطهری، م. آ، ج ۱۵، ص ۹۹۶)
بهشتی سه روز قبل از شهادت خود، درحالی که منافقین پاسخ دعوت به مناظرهها را با آشوبهای خیابانی داده بودند، میگفت: «مجاهدین خلق به یک گروه قشری و مرتجع میگویند و به گروه دیگر لیبرال میگویند و مدعی هستند که اصلا اسلام حقیقی را ما شناختیم.» (بهشتی، سخنرانی، ۴/۴/۱۳۶۰)
قدرت برچسبزنی «لیبرال»، «سازشکار»، «امریکایی» و «اشرافی» در واقع پوششی بود که منافقین جهت جبران ضعف در تجزیه و تحلیل به کار میبردند.
تصادفی نیست که امروز قاتلان شهید بهشتی را در صف مخالفان تعامل با جهان میبینیم. همان دستگاه ذهنی تروریستی که دیروز توانایی انقلابی-دیپلماتیک شهید بهشتی در کاهش تلفات و هزینههای پیروزی انقلاب را نوعی «چانه زدن با امریکا» و «سازشکاری» معرفی میکرد امروز در حاشیه لابیها و اتاق فکرهای اسرائیلی به تحریک و تشویق امثال جان بولتون مشغول است تا با تجزیه و تحلیلهای کلیشهای و القای ایرانهراسی در محافل جنگ و تحریم، منافقانه فشار بر مردم ایران را تداوم بخشد.

یار شاطر در ایام تحریم و همراه منصف در روزگار کرونا باشیم
علیرضا معزی
معاون ارتباطات دفتر رئیس جمهوری
نگریستن بر مسائل ایـــــران از دریچــــــه «امنیـت ملـی»، نـــه نگاهــی انقباضــی و محدودکننده، که اتفاقاً نگاهی پیونددهنده و افقگشاسـت. «پیونـد و پیــروزی» در ایـــن روزهای سختِ ایران جز با گردآمدن بر دایره منافع شهروندان ممکـن نخواهـد شـد چـرا که احتمـال همگرایی بر منافع ملی، همیشه ممکنتر و محتملتر است. برای دست یافتن به دریافتی نزدیکتر از منافع ملی باید و باید واقعگرایانهتر به مسائل ایران بنگریم.
رویکرد واقعبینانه، رویکردی است مبتنی بر جزییاتی که حقیقت را میسازند. بدون توصیف دقیق چرایی شکلگیری بحرانها و بدون ارائه راه حل، صرفاً با کلیگوییای مواجهیم که در خوشبینانهترین حالت، ترجیح منفعتی فروملی بر منافع ملی است. تاکید رئیسجمهوری بر بیان واقعیتها در روزهای گذشته نیز، تاکید بر همین فراگیر کردن نگاه واقعبینانه در فضای عمومی است.
در هفت سال گذشته ایران، دو دوره متفاوت طی شده است. یکم، «گشایش و پیشرفت» است که در دادهها، آمار ملی و بینالمللی و البته انتخاب شهروندان هویداست؛ و دوم، «ایستادگی و بردباری» است که از زمستان 96 به این سو، بسط یافته است. آنچه این دو دوره را از هم جدا میکند، بزرگترین تهدید امنیت ملی در سالهای گذشته است که به بزرگترین کارزار ضد ایرانی تاریخ معاصر بدل شده است، تهدیدی که اتفاقا محصول ماجراجویی دولت جمهوری اسلامی ایران نبوده است. متأسفانه در یکدست کردن هفت سال گذشته، به روشنی تلاش برای انحراف افکار عمومی و تکاپو برای تغییر صورت مساله، آنهم برای گریز از ارائه راهحل، دیده میشود. اصرار بر یکپارچه دانستن هفت سال گذشته، مسؤولیتگریزی آشکاری در برابر حقیقت و منافع ملی است. مگر میشود صعود «رشد اقتصادی» از منفی شش درصد ابتدای دولت یازدهم به رشد دو رقمی 95 را ندید و در بازی با کلمات پنهانش کرد؟ مگر میشود سقوط تورم از چهل درصد در ابتدای دولت یازدهم به تورمی تکرقمی در سال انتهایی دولت یازدهم را ندید و در شعارزدگیهای گمراهکننده انکارش کرد؟ مگر میشود کاهش ریسک سرمایهگذاری در ایران، کاهش ادراک فساد و نهایتا ثبات مثالزدنی بازارها را در دورهی گشایش و پیشرفت ندید و در سادهسازیای خطرناک، پنهانش کرد. منتقدان منصف دولت را گریزی از پذیرش تفاوت دورانها در هفت سال گذشته نیست.
در دورهی ایستادگی و بردباری، با شهرآشوبیِ کاخ سفید مواجهیم، با ترکیب خطرناکی در واشنگتن که به هر دلیل اقبال آن را یافته است تا با بیشترین شتاب، ضد ایرانیترین سیاستها و رویکردها را اجرایی نماید. فارغ از اینکه چه دولتی در تهران بر سر کار است، جنگی اقتصادی بر ضد ایران آغاز میشود و به سبب حضور ضد ایرانیترین شخصیتها در کاخ سفید، وزارت خارجه و خزانهداری ایالات متحده، «تهدیدی بزرگ» متوجه منافع ملی ما میشود، تهدیدی خطرناک با برآورد تسلیم چند ماهه ایران. بردباری و ایستادگی دشوارترین وظیفهی دولت در سختترین سالها بود آنچنانکه اینک برآورد تسلیم چندماهه ایران در ایستادگی چند ساله دولت و ملت، محو شده است. کارزار فشار حداکثری یک شعار نبود و آن را میتوان در بر هم زدن بازارها، و بیچشمانداز کردن کشور دید. «جنون ایالات متحده» در جنگ اقتصادی و فشار همهجانبه بر ایران همانقدر عریان و مشهود است که جنون ترور سبوعانه سپهبد سلیمانی و اینچنین است که تحلیلگر واقعگرا نمیتواند عامل فشار حداکثری و البته ایستادگی دولت را نادیده بگیرد. مگر میشود همگرایی حداکثری واشنگتن و تلآویو را ندید و ناباورانه تهدید را انکار کرد و همه چیز را متوجه کاستیهای مدیریت دولت ساخت؟ مگر میشود بیپروایی و یکجانبهگرایی دولت ترامپ را ندید و ماجرا را به کلیشههای غربگرایی و ... تنزل داد؟ مگر میشود اعتراف چند ده باره دولت امریکا در قویتر شدن ایران پس از برجام را ندید و متحیرانه برجام را به زیان ایران تفسیر کرد؟ مگر میشود اعتراف بولتون را نشنید آنجا که میگوید روز خروج امریکا از برجام شادترین روز او بوده و دوباره بر تفسیرهای کودکانه و متوهمانه اصرار کرد که برجام به نفع ترامپ بوده است؟ مگر میشود این عصبانیت دشمنان قسمخورده ایران را دید و باز آن دولتی را متهم کرد که پیش همهی پیکانها، سپر بوده است؟اینکه در شعار «ایستادگی» همه شریک باشند اما در دشواریهای ایستادگی، بعضیها غایب، اینکه در شعار ایستادگی همه شریک باشند اما به وقت مواجهه با پیامدهای قابل انتظار، بعضی به تغییر صورت مساله بپردازند و رزمندگان صف اول را قربانی کنند، شوربختانه نمیتواند متضمن منافع ملی، اخلاق و انصاف باشد. هجمه به دولت زمانی غیرمنصفانهتر میشود که تعدد رویدادهایی چون سیل و زلزله و ... را از یاد ببریم و حتی اعترافی کوچک نکنیم که مدیریت بحرانها آنهم در سایه فشار حداکثری تحریمها چقدر میتواند مردافکن باشد. چگونه میشود ایستادگی دولت را در همهگیری کرونا ندید آنهم وقتی که جهان با تحسین به تماشای نبرد بیامان دولت و ملتی در تحریم نشست، آنهم وقتی که اقتصادهای بزرگ نیز هزینههای گزاف پرداخت میکردند. اینکه نه یار شاطر در ایام تحریم باشیم و نه همراه منصف در روزگار سخت پس از کرونا شاید بتواند فرصتهایی برای آینده سیاسی بسازد اما نمیتواند به تامین منافع ملی کمکی کند.
در برابر یک انتخاب مهم ایستادهایم، یا در برابر تهدیدی بزرگ علیه امنیت ملی ایران، حول منافع ملی همگرا شویم و یا سختیهای کنونی را فرصتی برای بیاعتبارسازی رقیب ببینیم و بیآنکه به جزئیات و واقعیات میدان نبرد بپردازیم، دیگران را به هر قیمت متهم نماییم.
امید است که با آغاز به کار کمیسیونهای تخصصی مجلس یازدهم، فرصتی برای «گفتوگوی تخصصی» دولت و مجلس در حوزههای مختلف ایجاد شود تا دریافتها از صورت مساله بر هم منطبق گردد و در فضایی فارغ از شعارزدگیهای بیحاصل و بر پایه دادهها و راه حلها، راه بر حفاظت از ایران و ایرانیان گشودهتر شود.
معاون ارتباطات دفتر رئیس جمهوری
نگریستن بر مسائل ایـــــران از دریچــــــه «امنیـت ملـی»، نـــه نگاهــی انقباضــی و محدودکننده، که اتفاقاً نگاهی پیونددهنده و افقگشاسـت. «پیونـد و پیــروزی» در ایـــن روزهای سختِ ایران جز با گردآمدن بر دایره منافع شهروندان ممکـن نخواهـد شـد چـرا که احتمـال همگرایی بر منافع ملی، همیشه ممکنتر و محتملتر است. برای دست یافتن به دریافتی نزدیکتر از منافع ملی باید و باید واقعگرایانهتر به مسائل ایران بنگریم.
رویکرد واقعبینانه، رویکردی است مبتنی بر جزییاتی که حقیقت را میسازند. بدون توصیف دقیق چرایی شکلگیری بحرانها و بدون ارائه راه حل، صرفاً با کلیگوییای مواجهیم که در خوشبینانهترین حالت، ترجیح منفعتی فروملی بر منافع ملی است. تاکید رئیسجمهوری بر بیان واقعیتها در روزهای گذشته نیز، تاکید بر همین فراگیر کردن نگاه واقعبینانه در فضای عمومی است.
در هفت سال گذشته ایران، دو دوره متفاوت طی شده است. یکم، «گشایش و پیشرفت» است که در دادهها، آمار ملی و بینالمللی و البته انتخاب شهروندان هویداست؛ و دوم، «ایستادگی و بردباری» است که از زمستان 96 به این سو، بسط یافته است. آنچه این دو دوره را از هم جدا میکند، بزرگترین تهدید امنیت ملی در سالهای گذشته است که به بزرگترین کارزار ضد ایرانی تاریخ معاصر بدل شده است، تهدیدی که اتفاقا محصول ماجراجویی دولت جمهوری اسلامی ایران نبوده است. متأسفانه در یکدست کردن هفت سال گذشته، به روشنی تلاش برای انحراف افکار عمومی و تکاپو برای تغییر صورت مساله، آنهم برای گریز از ارائه راهحل، دیده میشود. اصرار بر یکپارچه دانستن هفت سال گذشته، مسؤولیتگریزی آشکاری در برابر حقیقت و منافع ملی است. مگر میشود صعود «رشد اقتصادی» از منفی شش درصد ابتدای دولت یازدهم به رشد دو رقمی 95 را ندید و در بازی با کلمات پنهانش کرد؟ مگر میشود سقوط تورم از چهل درصد در ابتدای دولت یازدهم به تورمی تکرقمی در سال انتهایی دولت یازدهم را ندید و در شعارزدگیهای گمراهکننده انکارش کرد؟ مگر میشود کاهش ریسک سرمایهگذاری در ایران، کاهش ادراک فساد و نهایتا ثبات مثالزدنی بازارها را در دورهی گشایش و پیشرفت ندید و در سادهسازیای خطرناک، پنهانش کرد. منتقدان منصف دولت را گریزی از پذیرش تفاوت دورانها در هفت سال گذشته نیست.
در دورهی ایستادگی و بردباری، با شهرآشوبیِ کاخ سفید مواجهیم، با ترکیب خطرناکی در واشنگتن که به هر دلیل اقبال آن را یافته است تا با بیشترین شتاب، ضد ایرانیترین سیاستها و رویکردها را اجرایی نماید. فارغ از اینکه چه دولتی در تهران بر سر کار است، جنگی اقتصادی بر ضد ایران آغاز میشود و به سبب حضور ضد ایرانیترین شخصیتها در کاخ سفید، وزارت خارجه و خزانهداری ایالات متحده، «تهدیدی بزرگ» متوجه منافع ملی ما میشود، تهدیدی خطرناک با برآورد تسلیم چند ماهه ایران. بردباری و ایستادگی دشوارترین وظیفهی دولت در سختترین سالها بود آنچنانکه اینک برآورد تسلیم چندماهه ایران در ایستادگی چند ساله دولت و ملت، محو شده است. کارزار فشار حداکثری یک شعار نبود و آن را میتوان در بر هم زدن بازارها، و بیچشمانداز کردن کشور دید. «جنون ایالات متحده» در جنگ اقتصادی و فشار همهجانبه بر ایران همانقدر عریان و مشهود است که جنون ترور سبوعانه سپهبد سلیمانی و اینچنین است که تحلیلگر واقعگرا نمیتواند عامل فشار حداکثری و البته ایستادگی دولت را نادیده بگیرد. مگر میشود همگرایی حداکثری واشنگتن و تلآویو را ندید و ناباورانه تهدید را انکار کرد و همه چیز را متوجه کاستیهای مدیریت دولت ساخت؟ مگر میشود بیپروایی و یکجانبهگرایی دولت ترامپ را ندید و ماجرا را به کلیشههای غربگرایی و ... تنزل داد؟ مگر میشود اعتراف چند ده باره دولت امریکا در قویتر شدن ایران پس از برجام را ندید و متحیرانه برجام را به زیان ایران تفسیر کرد؟ مگر میشود اعتراف بولتون را نشنید آنجا که میگوید روز خروج امریکا از برجام شادترین روز او بوده و دوباره بر تفسیرهای کودکانه و متوهمانه اصرار کرد که برجام به نفع ترامپ بوده است؟ مگر میشود این عصبانیت دشمنان قسمخورده ایران را دید و باز آن دولتی را متهم کرد که پیش همهی پیکانها، سپر بوده است؟اینکه در شعار «ایستادگی» همه شریک باشند اما در دشواریهای ایستادگی، بعضیها غایب، اینکه در شعار ایستادگی همه شریک باشند اما به وقت مواجهه با پیامدهای قابل انتظار، بعضی به تغییر صورت مساله بپردازند و رزمندگان صف اول را قربانی کنند، شوربختانه نمیتواند متضمن منافع ملی، اخلاق و انصاف باشد. هجمه به دولت زمانی غیرمنصفانهتر میشود که تعدد رویدادهایی چون سیل و زلزله و ... را از یاد ببریم و حتی اعترافی کوچک نکنیم که مدیریت بحرانها آنهم در سایه فشار حداکثری تحریمها چقدر میتواند مردافکن باشد. چگونه میشود ایستادگی دولت را در همهگیری کرونا ندید آنهم وقتی که جهان با تحسین به تماشای نبرد بیامان دولت و ملتی در تحریم نشست، آنهم وقتی که اقتصادهای بزرگ نیز هزینههای گزاف پرداخت میکردند. اینکه نه یار شاطر در ایام تحریم باشیم و نه همراه منصف در روزگار سخت پس از کرونا شاید بتواند فرصتهایی برای آینده سیاسی بسازد اما نمیتواند به تامین منافع ملی کمکی کند.
در برابر یک انتخاب مهم ایستادهایم، یا در برابر تهدیدی بزرگ علیه امنیت ملی ایران، حول منافع ملی همگرا شویم و یا سختیهای کنونی را فرصتی برای بیاعتبارسازی رقیب ببینیم و بیآنکه به جزئیات و واقعیات میدان نبرد بپردازیم، دیگران را به هر قیمت متهم نماییم.
امید است که با آغاز به کار کمیسیونهای تخصصی مجلس یازدهم، فرصتی برای «گفتوگوی تخصصی» دولت و مجلس در حوزههای مختلف ایجاد شود تا دریافتها از صورت مساله بر هم منطبق گردد و در فضایی فارغ از شعارزدگیهای بیحاصل و بر پایه دادهها و راه حلها، راه بر حفاظت از ایران و ایرانیان گشودهتر شود.

سیمای جاسک در توسعه منافع ملی ایران
دکتر علی شمس اردکانی
رئیس کمیسیون اقتصاد کلان اتاق بازرگانی
خبر خوش اینکه بالاخره احداث پایانه صادرات نفتی ایران در سواحل جاسک در مکران آغاز شد. پساز قریب به چهار دهه گفتوگوی ملی، با اجرای یک خط لوله صادراتی از تلمبهخانههای گوره بوشهر در نزدیکی جزیره خارک به جاسک فعلاً امکان روزانه یک میلیون بشکه صادرات نفت، خارج از تنگه هرمز، برای ایران فراهم میشود.
ریاست جمهوری روز پنجشنبه پنجم تیرماه سالجاری دستور رسمی آغاز عملیات احداث این خط لوله را رسماً صادر کردند. البته این خط در پایانه جاسک مخازن ذخیره نفت خام برای حداقل 10 میلیون بشکه و قابل افزایش تا چهل میلیون بشکه را نیز در دست اقدام دارد.
پیشاز این همسایگان عرب ایران، که آغازگر ایجاد ناامنی نفتی در خلیج فارس، با کمک به صدام معدوم در حمله به نفتکشهای سکوهای تولید نفت و پایانههای ایرانی بودند، برای خود چارهاندیشی کردهاند. عربستان در دریای سرخ، پایانهای با ظرفیت هشت میلیون بشکه در روز در بندر ینبوع ایجاد کرده است. امارات نیز در دریای عمان در بندر شارجه پایانهای با ظرفیت چهار میلیون بشکه صادرات روزانه احداث کرده است. این دو کشور برابر با دو سوم توان تولید نفت خود از عبور از تنگه هرمز برای صادرات اعلام بینیازی کردهاند.
البته این دو کشور با همکاری امریکا، فرانسه و دیگر معاندین ایران و جمهوری اسلامی خلیجفارس را از زمان حمله صدام معدوم ناامن کرده بودند. از آغاز جنگ هشتساله در سال 1359 تعرض به تأسیسات تولیدی و صادراتی نفت ایران، سپس به نفتکشهایی که نفت ایران را حمل میکردند، آغاز کرده بودند و به ظلم و جنایت تا آخر جنگ ادامه دادند. با این تجاوزها از همان ابتدای جنگ ارزیابی داشتن امکانات صادرات نفت خارج از خلیج فارس مطرح شد.
من در سالهای آغاز جنگ هم در هیأتهای نمایندگی ایران در نشستهای اوپک، بهعنوان کارشناس امور بینالمللی انرژی و دیپلمات ارشد ایران در منطقه خلیجفارس شرکت میکردم و تحرکات صدام و یارانش را در منطقه رصد میکردم. بویژه پساز آزادسازی خرمشهر و افزایش حملات به نفتکشها لزوم وصول به سواحل اقیانوس هند در دریای مکران جدیتر مینمود. من که بهعنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران از کویت شاهد و نگران موقعیت ایران در بازار جهانی نفت بودم، از سال 1364 بهعنوان مسئول دیپلماسی نفتی/انرژی در دفتر مطالعات وزارت امور خارجه لزوم احداث پایانه نفتی ایران در سواحل مکران را پیگیر بودم. چندان که در بردن پیام رئیسجمهوری وقت ایران (مقام معظم رهبری) برای مرحوم سلطان قابوس بویژه در مورد شرارتهای مشترک امریکا، صدام و متحدین عرب او، علیه تجهیزات نفتی ایران میباید مطرح میکردم.
سلطان قابوس ضمن ابراز همدردی و قول همکاری در کاهش دادن تشنجات منطقهای، آمادگی خود را برای استفاده ایران از امکانات عمان اعلام کرد. ایشان بویژه از برنامههایش در مناطق صحار و دَقوم در شمال مسقط برای احداث پایانه وانبارهای نفتی سخن گفت.
در پی ارائه طرحهای پایانه در سواحل ایرانی در دریای مکران بویژه در نزدیکی پایگاه دریایی جاسک، برای حفاظت بیشتر، مرحوم هاشمی رفسنجانی و وزیر نفت وقت، آقای مهندس سید محمد غرضی به تهیه طرح خط لوله و اجرای آن اهتمام ورزیدند، در این طرح قرار شده بود که خط لولهای با قطر یک و نیم متر در امتداد سواحل ایران در خلیج فارس احداث شود و پساز عبور از منطقه بندرعباس و میناب به منطقه جاسک برسد و در جاسک پایانه مناسب برای تحویل نفت خام به نفتکشهای اقیانوس پیما، احداث شود. عملیات اجرایی خط آغاز شد و به یاد عملیات نظامی محرم علیه متجاوزین این خط لوله «محرم» نامیده شد. این خط لوله تا منطقه کنگان در شرق استان بوشهر کشیده شد. اما با تعویض وزیر نفت و پایان جنگ متوقف شد.
دوباره بازار نفت رونق گرفت و همگان در پی مصرف دلارهای ناشی از فروش نفت شدند و سرمایهگذاری در این پروژه فراموش شد.
سپس بوروکراتها از علاقه مرحوم هاشمی به پروژههای آبی سوءاستفاده کردند و خط لولهای را که برای منافع استراتژیک ایران، برای حفظ منافع ملی و سهم ایران در صادرات اوپک طراحی و اجرا میشد تغییر کاربری دادند و آن را برای انتقال آب از سرشاخههای رودخانه زهره به انتقال آب برای مناطق ساحلی تخصیص دادند. همین گروه هم بهجای پیگیری منافع ملی ایران از میدان عظیم گازی در دریا که با شیخنشین قطر مشترک بودیم، وقت و حیثیت ایران را صرف مذاکره برای پروژه خیالی انتقال آب به قطر کردند؛ که تنها دستاوردشان مشغول کردن سیاستگذاری برای پارس جنوبی در ایران بود که منجر به سبقت گرفتن 10 ساله شیخنشین قطر از ایران در بهرهبرداری از عظیمترین میدان گازی دنیا شد!!
با توجه به اینکه عربستان سعودی و امارات هر یک بهاندازه دوسوم ظرفیت صادراتی خود خطوط لوله بهخارج از تنگه هرمز احداث کردهاند، ایران نیز باید با سرمایهگذاری بیشتر توان صادراتی پایانه جاسک را حداقل به روزانه سه میلیون بشکه و ظرفیت مخازن انبارکردن نفت خام را در جاسک به پنجاه میلیون بشکه برساند. بویژه که ارتفاعات مشرف به پایانه اجازه بهترین استفاده از فشار طبیعی ثقلی برای پرکردن کشتی در هنگام بارگیری را میدهد.
نگارنده بهعنوان رئیس هیأت مدیره شرکت توسعه جاسک با گردآوردن بیش از چهل کارشناس ارشد، طرحهای توسعه این منطقه را تهیه کردیم که قبلاً گوش شنوایی برای طرحهای توسعهای وجود نداشت. اکنون هم با صادرات کمتر نفت ضروری است بهای نفت چه در فروش داخلی و چه از صادرات اکیداً به مخارج جاری بودجهای داده نشود و با اولویت بخشهای نفت و گاز، کل درآمدهای نفت و گاز صرف سرمایهگذاری و دادن وام به بخش خصوصی برای سرمایهگذاری شود.
ریاست محترم جمهوری امیدواری دادند که حتی فولاد از منابع داخلی تأمین میشود پس چه بهتر که از فروشهای ریالی منابع نفتی برای گشایش اعتبار اسنادی (السی) ریالی برای صنعتگران و پیمانکاران ایران در اجرای پروژههای توسعهای و سرمایهگذاریها بهرهگیری شود. در همین راستا ضروری است تکرار کنم بهجای پرداخت یارانه نقدی از بهای فروش فرآوردههای نفتی هم بهتر است این پولها صرف گشایش اسناد اعتباری برای کالاهای ایرانی شود و این کالاها در ازای کوپن یارانه بهخانوارهای مستحق یارانه داده شود. الهیآمین.
رئیس کمیسیون اقتصاد کلان اتاق بازرگانی
خبر خوش اینکه بالاخره احداث پایانه صادرات نفتی ایران در سواحل جاسک در مکران آغاز شد. پساز قریب به چهار دهه گفتوگوی ملی، با اجرای یک خط لوله صادراتی از تلمبهخانههای گوره بوشهر در نزدیکی جزیره خارک به جاسک فعلاً امکان روزانه یک میلیون بشکه صادرات نفت، خارج از تنگه هرمز، برای ایران فراهم میشود.
ریاست جمهوری روز پنجشنبه پنجم تیرماه سالجاری دستور رسمی آغاز عملیات احداث این خط لوله را رسماً صادر کردند. البته این خط در پایانه جاسک مخازن ذخیره نفت خام برای حداقل 10 میلیون بشکه و قابل افزایش تا چهل میلیون بشکه را نیز در دست اقدام دارد.
پیشاز این همسایگان عرب ایران، که آغازگر ایجاد ناامنی نفتی در خلیج فارس، با کمک به صدام معدوم در حمله به نفتکشهای سکوهای تولید نفت و پایانههای ایرانی بودند، برای خود چارهاندیشی کردهاند. عربستان در دریای سرخ، پایانهای با ظرفیت هشت میلیون بشکه در روز در بندر ینبوع ایجاد کرده است. امارات نیز در دریای عمان در بندر شارجه پایانهای با ظرفیت چهار میلیون بشکه صادرات روزانه احداث کرده است. این دو کشور برابر با دو سوم توان تولید نفت خود از عبور از تنگه هرمز برای صادرات اعلام بینیازی کردهاند.
البته این دو کشور با همکاری امریکا، فرانسه و دیگر معاندین ایران و جمهوری اسلامی خلیجفارس را از زمان حمله صدام معدوم ناامن کرده بودند. از آغاز جنگ هشتساله در سال 1359 تعرض به تأسیسات تولیدی و صادراتی نفت ایران، سپس به نفتکشهایی که نفت ایران را حمل میکردند، آغاز کرده بودند و به ظلم و جنایت تا آخر جنگ ادامه دادند. با این تجاوزها از همان ابتدای جنگ ارزیابی داشتن امکانات صادرات نفت خارج از خلیج فارس مطرح شد.
من در سالهای آغاز جنگ هم در هیأتهای نمایندگی ایران در نشستهای اوپک، بهعنوان کارشناس امور بینالمللی انرژی و دیپلمات ارشد ایران در منطقه خلیجفارس شرکت میکردم و تحرکات صدام و یارانش را در منطقه رصد میکردم. بویژه پساز آزادسازی خرمشهر و افزایش حملات به نفتکشها لزوم وصول به سواحل اقیانوس هند در دریای مکران جدیتر مینمود. من که بهعنوان سفیر جمهوری اسلامی ایران از کویت شاهد و نگران موقعیت ایران در بازار جهانی نفت بودم، از سال 1364 بهعنوان مسئول دیپلماسی نفتی/انرژی در دفتر مطالعات وزارت امور خارجه لزوم احداث پایانه نفتی ایران در سواحل مکران را پیگیر بودم. چندان که در بردن پیام رئیسجمهوری وقت ایران (مقام معظم رهبری) برای مرحوم سلطان قابوس بویژه در مورد شرارتهای مشترک امریکا، صدام و متحدین عرب او، علیه تجهیزات نفتی ایران میباید مطرح میکردم.
سلطان قابوس ضمن ابراز همدردی و قول همکاری در کاهش دادن تشنجات منطقهای، آمادگی خود را برای استفاده ایران از امکانات عمان اعلام کرد. ایشان بویژه از برنامههایش در مناطق صحار و دَقوم در شمال مسقط برای احداث پایانه وانبارهای نفتی سخن گفت.
در پی ارائه طرحهای پایانه در سواحل ایرانی در دریای مکران بویژه در نزدیکی پایگاه دریایی جاسک، برای حفاظت بیشتر، مرحوم هاشمی رفسنجانی و وزیر نفت وقت، آقای مهندس سید محمد غرضی به تهیه طرح خط لوله و اجرای آن اهتمام ورزیدند، در این طرح قرار شده بود که خط لولهای با قطر یک و نیم متر در امتداد سواحل ایران در خلیج فارس احداث شود و پساز عبور از منطقه بندرعباس و میناب به منطقه جاسک برسد و در جاسک پایانه مناسب برای تحویل نفت خام به نفتکشهای اقیانوس پیما، احداث شود. عملیات اجرایی خط آغاز شد و به یاد عملیات نظامی محرم علیه متجاوزین این خط لوله «محرم» نامیده شد. این خط لوله تا منطقه کنگان در شرق استان بوشهر کشیده شد. اما با تعویض وزیر نفت و پایان جنگ متوقف شد.
دوباره بازار نفت رونق گرفت و همگان در پی مصرف دلارهای ناشی از فروش نفت شدند و سرمایهگذاری در این پروژه فراموش شد.
سپس بوروکراتها از علاقه مرحوم هاشمی به پروژههای آبی سوءاستفاده کردند و خط لولهای را که برای منافع استراتژیک ایران، برای حفظ منافع ملی و سهم ایران در صادرات اوپک طراحی و اجرا میشد تغییر کاربری دادند و آن را برای انتقال آب از سرشاخههای رودخانه زهره به انتقال آب برای مناطق ساحلی تخصیص دادند. همین گروه هم بهجای پیگیری منافع ملی ایران از میدان عظیم گازی در دریا که با شیخنشین قطر مشترک بودیم، وقت و حیثیت ایران را صرف مذاکره برای پروژه خیالی انتقال آب به قطر کردند؛ که تنها دستاوردشان مشغول کردن سیاستگذاری برای پارس جنوبی در ایران بود که منجر به سبقت گرفتن 10 ساله شیخنشین قطر از ایران در بهرهبرداری از عظیمترین میدان گازی دنیا شد!!
با توجه به اینکه عربستان سعودی و امارات هر یک بهاندازه دوسوم ظرفیت صادراتی خود خطوط لوله بهخارج از تنگه هرمز احداث کردهاند، ایران نیز باید با سرمایهگذاری بیشتر توان صادراتی پایانه جاسک را حداقل به روزانه سه میلیون بشکه و ظرفیت مخازن انبارکردن نفت خام را در جاسک به پنجاه میلیون بشکه برساند. بویژه که ارتفاعات مشرف به پایانه اجازه بهترین استفاده از فشار طبیعی ثقلی برای پرکردن کشتی در هنگام بارگیری را میدهد.
نگارنده بهعنوان رئیس هیأت مدیره شرکت توسعه جاسک با گردآوردن بیش از چهل کارشناس ارشد، طرحهای توسعه این منطقه را تهیه کردیم که قبلاً گوش شنوایی برای طرحهای توسعهای وجود نداشت. اکنون هم با صادرات کمتر نفت ضروری است بهای نفت چه در فروش داخلی و چه از صادرات اکیداً به مخارج جاری بودجهای داده نشود و با اولویت بخشهای نفت و گاز، کل درآمدهای نفت و گاز صرف سرمایهگذاری و دادن وام به بخش خصوصی برای سرمایهگذاری شود.
ریاست محترم جمهوری امیدواری دادند که حتی فولاد از منابع داخلی تأمین میشود پس چه بهتر که از فروشهای ریالی منابع نفتی برای گشایش اعتبار اسنادی (السی) ریالی برای صنعتگران و پیمانکاران ایران در اجرای پروژههای توسعهای و سرمایهگذاریها بهرهگیری شود. در همین راستا ضروری است تکرار کنم بهجای پرداخت یارانه نقدی از بهای فروش فرآوردههای نفتی هم بهتر است این پولها صرف گشایش اسناد اعتباری برای کالاهای ایرانی شود و این کالاها در ازای کوپن یارانه بهخانوارهای مستحق یارانه داده شود. الهیآمین.

مجتهد آشنا به زمانه
حسین میرمحمد صادقی
سخنگوی پیشین قوه قضائیه
مرحوم شهید دکتر بهشتی انسان وارستهای بود که چند ویژگی برجسته، چه پیش و چه پس از پیروزی انقلاب در شخصیت او نمایان شد. به عنوان کسی که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با آیتالله بهشتی آشنایی داشتم و گاهی نیز در جلساتی که برای دانشجویان در منزل ایشان در قلهک برگزار میشد، شرکت میکردم با زوایای زیادی از شخصیت ایشان آشنا شدم. طبعاً پس از پیروزی انقلاب این ویژگیها هم در مسئولیتهایی که داشتهاند از جمله ریاست دیوان عالی کشور که بالاترین مقام قضایی در آن دوران بود، نمایانتر شد. آیتالله بهشتی علاوه بر اینکه عالم و مجتهد مسلم و دنیادیدهای بود که به خوبی به نظامات کشورهای دیگر آشنایی داشت و میدانست که آنان برای اعتلای قوه قضائیه چه کردند، نسبت به مسائل دینی متعبد بود و به مردم عشق میورزید. ویژگی بسیار بارز دیگر شهید بهشتی مدیر و مدبر بودن اوست. ایشان در همان دوران کوتاهی که در رأس دستگاه قضایی حضور داشت، از چنان توان مدیریتی برخوردار بود که علیرغم حضور قضات با تجربه هیچ گاه کسی معترض به این انتخاب نبود و همگی او را به عنوان ریاست آن نهاد مهم قبول داشتند. اگر افرادی هم بودند که تجربه قضایی داشته و عالم بودند شهید بهشتی معمولاً آنان را محترم میشمارد و فکر نمیکرد که هیچ کسی جز خودش چیزی برای عرضه کردن در قوه قضائیه ندارد و تنها اوست که همه دان است. مجموعه این ویژگیها علیرغم تخریبهایی که در آن ایام نسبت به ایشان شکل میگرفت، از شهید بهشتی شخصیتی ساخته بود که توانست بر قضات و مجموعهای که در دستگاه قضایی مشغول به کار بودند تأثیر بگذارد و در راه اعتلای آنان بکوشد. از جمله اینکه ایشان به فکر آموزش قضات و تأمین نیروهای آینده برای دستگاه قضایی بودند. به همین منظور دانشکده علوم قضایی را که بنده هم 12 سال ریاست آن را برعهده داشتم تأسیس کردند و این مجموعه جزو یادگارهای مرحوم شهید بهشتی محسوب میشود. از ویژگیهای دیگر شهید بهشتی این بود که از افراط در مسائل و موضوعات کاملاً بری بود و اعتقاد داشت که در همه زمینهها باید طبق مر قانون و اصول اسلامی عمل کرد. بحثی در میان مردم رایج است -البته از صحت این روایت اطمینان ندارم اما از شخصیت ایشان چنین اقدامی هیچ بعید نیست- که میگفتند زمانی که بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران از کشور فرار کرده بود همسرش را بازداشت می کنند اما مرحوم بهشتی دستور آزادی او را می دهد و مانع خروج وی از کشور هم نمی شود چرا که به گفته شهید بهشتی او هیچ گناهی نکرده و تقصیری ندارد و ما نباید او را از حق خروج از کشور محروم کنیم. این اقدامات و طرز تفکر از شهید بهشتی یک شخصیت استثنایی ساخته بود. بیجهت نبود که حضرت امام (ره) با شهادت آیتالله بهشتی گفتند که «بهشتی یک امت بود.» اغراق نیست اگر بگوییم که با شهادت آیتالله بهشتی به چندین نفر نیاز بود که بتوانند جای خالی او را پر کنند. چرا که ایشان یک شخصیت چند وجهی بود و تأثیر شهادت او بر اصل تداوم انقلاب و جمهوری اسلامی بیتأثیر نبود. در آن دوران اوج تبلیغات منفی علیه آیتالله بهشتی و در رأس آن مجموعه نظام بود. شاید هیچ اتفاقی غیر از شهادت ایشان نمیتوانست مردم را آگاه کرده و یک نفرتی از ضد انقلاب و بویژه منافقین در دل آنان ایجاد کند. آنچنان که پایان حیات منافقین با شهادت مرحوم بهشتی رقم خورد.
سخنگوی پیشین قوه قضائیه
مرحوم شهید دکتر بهشتی انسان وارستهای بود که چند ویژگی برجسته، چه پیش و چه پس از پیروزی انقلاب در شخصیت او نمایان شد. به عنوان کسی که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با آیتالله بهشتی آشنایی داشتم و گاهی نیز در جلساتی که برای دانشجویان در منزل ایشان در قلهک برگزار میشد، شرکت میکردم با زوایای زیادی از شخصیت ایشان آشنا شدم. طبعاً پس از پیروزی انقلاب این ویژگیها هم در مسئولیتهایی که داشتهاند از جمله ریاست دیوان عالی کشور که بالاترین مقام قضایی در آن دوران بود، نمایانتر شد. آیتالله بهشتی علاوه بر اینکه عالم و مجتهد مسلم و دنیادیدهای بود که به خوبی به نظامات کشورهای دیگر آشنایی داشت و میدانست که آنان برای اعتلای قوه قضائیه چه کردند، نسبت به مسائل دینی متعبد بود و به مردم عشق میورزید. ویژگی بسیار بارز دیگر شهید بهشتی مدیر و مدبر بودن اوست. ایشان در همان دوران کوتاهی که در رأس دستگاه قضایی حضور داشت، از چنان توان مدیریتی برخوردار بود که علیرغم حضور قضات با تجربه هیچ گاه کسی معترض به این انتخاب نبود و همگی او را به عنوان ریاست آن نهاد مهم قبول داشتند. اگر افرادی هم بودند که تجربه قضایی داشته و عالم بودند شهید بهشتی معمولاً آنان را محترم میشمارد و فکر نمیکرد که هیچ کسی جز خودش چیزی برای عرضه کردن در قوه قضائیه ندارد و تنها اوست که همه دان است. مجموعه این ویژگیها علیرغم تخریبهایی که در آن ایام نسبت به ایشان شکل میگرفت، از شهید بهشتی شخصیتی ساخته بود که توانست بر قضات و مجموعهای که در دستگاه قضایی مشغول به کار بودند تأثیر بگذارد و در راه اعتلای آنان بکوشد. از جمله اینکه ایشان به فکر آموزش قضات و تأمین نیروهای آینده برای دستگاه قضایی بودند. به همین منظور دانشکده علوم قضایی را که بنده هم 12 سال ریاست آن را برعهده داشتم تأسیس کردند و این مجموعه جزو یادگارهای مرحوم شهید بهشتی محسوب میشود. از ویژگیهای دیگر شهید بهشتی این بود که از افراط در مسائل و موضوعات کاملاً بری بود و اعتقاد داشت که در همه زمینهها باید طبق مر قانون و اصول اسلامی عمل کرد. بحثی در میان مردم رایج است -البته از صحت این روایت اطمینان ندارم اما از شخصیت ایشان چنین اقدامی هیچ بعید نیست- که میگفتند زمانی که بنی صدر اولین رئیس جمهور ایران از کشور فرار کرده بود همسرش را بازداشت می کنند اما مرحوم بهشتی دستور آزادی او را می دهد و مانع خروج وی از کشور هم نمی شود چرا که به گفته شهید بهشتی او هیچ گناهی نکرده و تقصیری ندارد و ما نباید او را از حق خروج از کشور محروم کنیم. این اقدامات و طرز تفکر از شهید بهشتی یک شخصیت استثنایی ساخته بود. بیجهت نبود که حضرت امام (ره) با شهادت آیتالله بهشتی گفتند که «بهشتی یک امت بود.» اغراق نیست اگر بگوییم که با شهادت آیتالله بهشتی به چندین نفر نیاز بود که بتوانند جای خالی او را پر کنند. چرا که ایشان یک شخصیت چند وجهی بود و تأثیر شهادت او بر اصل تداوم انقلاب و جمهوری اسلامی بیتأثیر نبود. در آن دوران اوج تبلیغات منفی علیه آیتالله بهشتی و در رأس آن مجموعه نظام بود. شاید هیچ اتفاقی غیر از شهادت ایشان نمیتوانست مردم را آگاه کرده و یک نفرتی از ضد انقلاب و بویژه منافقین در دل آنان ایجاد کند. آنچنان که پایان حیات منافقین با شهادت مرحوم بهشتی رقم خورد.

صادرات نفت ایران دو مسیره می شود
روحانی : امروز روز اعتماد خریداران نفت ما و در تاریخ انرژی کشور ماندگار است
- آغاز احداث خط لوله یک هزارکیلومتری انتقال نفت خام از غرب کارون تا سواحل مکران، طرحی که علاوه بر تنگه هرمز بندر جاسک هم پایانه صادرات نفتی می شود
- «ایران» از زوایای مختلف استراتژیکترین طرح دولت دوازدهم خبر میدهد: «گوره-جاسک» هم نفت را به مکران میبرد، هم نان را
گروه اقتصاد/ رئیسجمهوری افتتاح طرحهای عظیم ملی در ایران اسلامی را پیامی بسیار محکم به امریکاییها، مخالفان و تحریمکنندگان ملت بزرگ ایران دانست و تأکید کرد: دشمنان بدانند تلاشهای آنان بینتیجه و راه بهجایی نخواهد برد و ما بدون حتی یک دقیقه توقف، به پیشبرد طرحها و اهداف مهم ملی خود ادامه میدهیم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، حسن روحانی روز پنجشنبه در مراسم بهرهبرداری رسمی از دو طرح و آغاز عملیات اجرایی طرح عظیم ملی احداث خط لوله انتقال نفت گوره-جاسک، گفت که طبق قول وزیر نفت، 17 طرح مهم در صنعت پتروشیمی تا پایان سال افتتاح میشود که با افتتاح این طرحها، توان تولید پتروشیمی کشور با افزایش دو برابری ارزش آن، به 25 میلیارد دلار میرسد.رئیسجمهوری با تأکید براینکه بزودی مرحله سوم جهش در صنعت پتروشیمی نیز اجرایی میشود، اظهارداشت: بخش خصوصی ضروری است که در بخش پایین دستی طرحهای بزرگ پتروشیمی سرمایهگذاری کند تا شاهد تحول بزرگ دراین صنعت باشیم.
روحانی همچنین با بیان اینکه جاسک به پایگاه مهم صادرات نفت ایران تبدیل خواهد شد، اظهارداشت: اینکه قادریم از استان بوشهر تا استان هرمزگان، طرح عظیم ملی احداث خط لوله انتقال نفت گوره-جاسک را اجرا کنیم نشانگر توانمندی ملت ایران، محققان و صنعتگران ایرانی است.
رئیسجمهوری اجرا و ساخت لولههای مسیر یکهزار کیلومتری این طرح عظیم را دستاورد بزرگ تولیدگران ایرانی دانست و افزود: متخصصان شرکتهای ایرانی در پی تحریمهای دشمنان، طرح تولید ورق لوله و لولههای خط انتقال نفت به جاسک را برعهده گرفته و با موفقیت آن را به اتمام رساندند.
روحانی ابراز امیدواری کرد که با تکمیل این طرح تا اسفند امسال، روزانه یک میلیون بشکه نفت ایران از جاسک صادر شود.
رئیسجمهوری با بیان اینکه آبادانی سواحل مکران برای ما مهم و جزو توصیههای رهبر معظم انقلاب است، گفت: امروز همچنین روز اعتماد خریداران نفت ما است و در تاریخ انرژی کشور ماندگار است.
وی با اشاره به این نکته که از دولت یازدهم به فکر طرح لولهگذاری گوره به جاسک بودیم که از لحاظ امنیت ملی بسیار مهم است، افزود: همیشه این دغدغه را داشتم که دولت یازدهم و دوازدهم به پایان برسد و ما نتوانیم این طرح را اجرایی و عملیاتی کنیم چون قرار بود یک کارخانه لولهسازی برای نفت و گاز ترش توسط یک شرکت خارجی در ایران ایجاد شود و تولید کنیم، بهخاطر تحریم سال 97، این طرح متوقف شد. وقتی که متوقف شد، دچار تردید شدیم که آیا این کار را با صنعت داخلی میتوانیم انجام دهیم یا نه؟
روحانی با اشاره به اینکه طرح ورق این لوله و خود این لوله توسط شرکتهای ایرانی به اتمام رسیده و این بسیار مهم است، اضافه کرد: امروز همه شرکتهای خارجی که در این زمینه میخواستند ما را یاری کنند و کار خود را متوقف کردند، تحریمکنندگان، امریکاییها و صهیونیستها، بخوبی شاهدند که نمیتوانند مانع حرکت ملت ایران در جهش تولید و فناوری باشند.
رئیسجمهوری گفت: نیازمند هزار کیلومتر لوله هستیم و از این هزار کیلومتر لوله یک چیزی حدود نیمی از آن 404 کیلومتر آماده، تولید و بتدریج تحویل شده و لولهگذاری شروع شده است.
تحریم یک فرصت بود
روحانی دراین مراسم گفت: 5 پمپاژ داریم، پمپها هم در ایران توسط صنعت داخلی ساخته میشود یعنی این طرح عظیم و بزرگ که قاعدتاً همه بخشهایش را میبایست با کمک خارجیها ایجاد میکردیم، به برکت تحریم که تحریم با همه مشکلات و نکبتی که برای کشور ما دارد، یک نقاط فرصت هم در بعضی از زمینهها است و ما را وادار کرد که این طرح عظیم و بزرگ را با دست کارگران، فناوران و محققان خودمان به ثمر برسانیم و نهایی کنیم.
طرحی استراتژیک
رئیس دولت دوازدهم با تأکید بر استراتژیک بودن این طرح گفت: موضوع استراتژیک این طرح این است که بسیاری از کشورهای منطقه برای صادرات نفت، توانستند راه دومی را برای خودشان ایجاد کنند، تا در یک شرایط روز خطر برای تنگه هرمز بتوانند نفت خودشان را از طرق دیگر صادر کنند. حالا این نفت را به دریای سرخ، دریای عمان و مدیترانه ببرند. تنها کشوری که این وسط مانده بود و اگر روزی تنگه هرمز به یک دلیلی بسته میشد، صادرات نفتاش به طور کامل متوقف میشد، جمهوری اسلامی ایران بود.یعنی شعاری که میدادیم، ما در کنار تنگه هرمز هستیم و آبراه در اختیار ما است این حرف کاملاً درست بود اما برای روز مبادا مشکل عظیم برای خود ما به وجود میآمد. ما از این مشکل عبور کردیم. مقام معظم رهبری در دولت یازدهم البته قبلاً هم یکبار این طرح را خدمت ایشان توضیح دادم. فرمودند استراتژیکترین طرح دولت شما این طرح است. بهگفته روحانی خط لوله انتقال نفت از گوره به جاسک مهمترین طرح نه تنها از لحاظ اقتصادی بلکه از لحاظ امنیت ملی و اقتصادی و انرژی است. بنابراین مشتریهای ما را میتواند کاملاً مطمئن کند آن کسی که از ما نفت میخرد میخواهد مطمئن باشد در هر شرایطی میتواند نفت را برداشت کند، امروز روز اعتماد خریداران ما است.
رئیس جمهوری نکته دوم این طرح را سواحل مکران دانست و گفت سواحل مکران برای ما مهم است. سواحل مکران جزو توصیههای رهبر معظم انقلاب از روزهای اولیه دولت یازدهم بود. ایشان همیشه برای اینکه سواحل مکران را آباد کنیم تأکید داشتند. این ساحل، ساحل بسیار ارزشمندی است از بندرعباس تا چابهار و تا گوادر که یک ساحل بسیار مهمی است که از این ساحل کمتر استفاده شده است و بکر باقی مانده بود. در اولین سفری که در دولت یازدهم به بندرعباس و استان هرمزگان داشتم، سفری به جاسک داشتم در آنجا در جمع مردم جاسک سخنرانی کردم و گفتم که جاسک آینده بسیار درخشانی خواهد داشت.جاسک به یک پایگاه مهم صادرات نفت ایران تبدیل میشود و امروز میبینید که در طرح قبلی هم که افتتاح شد، گروه باختر اعلام کرد که طرحهایی برای سواحل مکران و برای جاسک دارند. بنابراین آبادانی سواحل مکران بسیار مهم است.
تولید دو برابر پتروشیمی
وی با اشاره به اینکه در نقشه ایران 2خط میبینید یک خط از جنوب تا تقریباً شمالیترین نقطه ایران که این خط لوله گاز است. از این به بعد یک خط دیگر میبینید در جنوب ایران از بوشهر تا جاسک و این خط هزار کیلومتری نفت است که میتواند در صورت لزوم میعانات هم جایگزین شود، افزود: این 2 خط بسیار مهم هستند. این 2خط در حال توسعه هستند و پتروشیمیهای خط غرب در حال افتتاح است و امروز به ملت ایران این مژده را میدهیم که طبق قولی که وزیر نفت اعلام کرد، 17 طرح مهم تا پایان سال در بخش پتروشیمی افتتاح خواهدشد که امروز اولین طرح را افتتاح کردیم و با افتتاح این 17طرح تا پایان سال، توان تولید پتروشیمی کشور از لحاظ ارزشی به 2 برابر افزایش پیدا میکند. بههمین دلیل این طرح را جهش دوم در پتروشیمی نامگذاری کردند و در عین حال امسال و سال آینده زمینهسازی و برنامهریزی انجام میگیرد برای اینکه تا 1404 جهش سوم هم بلافاصله شروع شود و این جهش، صادرات را به جای 25 میلیارد به 37 میلیارد میرساند پس کار عظیم و بزرگی در پتروشیمی در حال انجام است.
رئیس دولت دوازدهم افزود: در پتروشیمی جهش دیگری نیاز داریم و آن جهش پاییندستی است، یعنی همانطور که پتروشیمی محصولات متنوع را تولید میکند بخشهای پاییندستی پتروشیمی است که اشتغال زیادی را میتواند ایجاد کند و در بسیاری از زمینهها خودکفایی را کامل میکند و این هم مسأله مهمی است که من برای این 17 طرحی که امسال، نهایی و افتتاح میشود از بخش خصوصی دعوت میکنم که برای پایین دستی این طرحها، سرمایهگذاری و تلاش کنند. آنجا اشتغال بیشتر و درآمد بالاتر است و میتوانیم شاهد تحول عظیم و بزرگ در این جهت باشیم.
روحانی گفت: امروز افتتاح سومی هم داشتیم و آن تولید یک محصول در پالایشگاه اراک و شازند برای تولید محصولی بود که برای پتروشیمی یا برای مواد غذایی نیاز داشتیم و آن محصول نرمال هگزان بود که قبلاً آن را وارد میکردیم و سالانه 30 میلیون دلار پول میدادیم که این محصول وارد شود و امروز مهم این است که این محصول توسط محققان و متخصصان کشور در پالایشگاه امام رضوانالله تعالی علیه به مرحله نهایی رسیده و افتتاح شد و اعلام شد که این طرح چقدر میتواند هگزان را تحویل دهد و چقدر میتواند در تولید بنزین تأثیرگذار باشد و مطرح شد که این طرح برای مسأله بنزین بهطور روزانه 500 هزار بشکه اضافه میکند. رئیس جمهوری در پایان گفت: امروز هم از لحاظ امنیت ملی، امنیت اقتصادی و آبادانی سواحل مکران، آبادانی منطقه غرب و شمال غرب کشور، روز بسیار مهمی است، منتها آنچه این روز را تاریخی میکند بهخاطر طرح سوم است. یعنی طرح لولهگذاری گوره به جاسک که امیدوارم در اسفند امسال به افتتاح برسد و بتوانیم توان داشته باشیم در روز یک میلیون بشکه نفت را از جاسک صادر بکنیم تا حالا صادراتمان عمدتاً از خارک بوده و امروز در کنار خارک، جاسک هم درست شده که میتواند در یک شرایطی آنجا هم فعال باشد و لذا هر دو اسکله؛ هم خارک و هم جاسک فعال خواهد بود.
«گوره-جاسک» هم نفت را به مکران میبرد، هم نان را
عطیه لباف
خبرنگار
قرار است که امسال یکی از طرحهای دیرینه ایران محقق شود؛ هدفی که از دهه 60 به نوعی دغدغه کشور بوده و اگر همه چیز مطابق برنامه پیش برود، از ابتدای سال 1400 موقعیت ممتازتری را برای صنعت نفت ایران و امنیت کشور ایجاد خواهد کرد. منظور، خط لوله انتقال نفت خام از گوره به جاسک است. خط لولهای 1000 کیلومتری که از تلمبه خانهای در گوره بوشهر آغاز میشود؛ از استان فارس عبور میکند و در پایانه جدید جاسک هرمزگان به سرانجام میرسد. اما چرا این پروژه از اهداف دیرینه و مهم ایران است؟ علت اینکه با وجود تحریم نفت ایران، اجرای این پروژه الان مورد توجه قرار گرفته، چیست؟ در ادامه بخوانید.
تمرکززدایی از پایانههای صادراتی
در حال حاضر، اصلیترین پایانه صادرات نفت خام ایران «خارک» است و ۸۰ درصد صادرات نفت خام کشور از جزیره خارک انجام میشود. جزیرهای که در جریان جنگ 8 ساله عراق با ایران، بشدت آسیب پذیر بود و طی آن جنگ، خارک بیش از 2 هزار و 800 مرتبه بمباران شد. از آن زمان تمرکززدایی از پایانههای صادراتی و متنوع کردن آنها به یکی از مهمترین اهداف ایران تبدیل شده بود. پایانهای که به بازار هدف نزدیک تر، از خلیج فارس دورتر و به آبهای آزاد اقیانوسی دسترسی بیشتر داشته باشد. تمام این ویژگیها را میتوان در سواحل مکران یافت که در رأس آن بندر جاسک است. پایانهای در دریای عمان که با احداث خط لوله هزار کیلومتری گوره-جاسک، نیاز ایران به عبور از تنگه هرمز را نیز برطرف خواهد کرد.
احداث این خط لوله که رسماً از روز پنجشنبه کلید خورده است، پایانههای صادراتی نفت خام ایران را متنوعتر خواهد کرد و اجازه میدهد که کشور در شرایط حساس، توان بیشتری برای مدیریت صادرات داشته باشد. هرچند که این تنها خط لوله انتقال نفت در منطقه نیست که مسیر جایگزین تنگه هرمز را ایجاد میکند و اکنون عربستان و امارات نیز چند پایانه صادراتی در خلیج فارس، دریای سرخ و دریای عمان دارند. در این زمینه نرسی قربان، کارشناس بینالملل انرژی میگوید: «تفکر تمرکززدایی از پایانههای صادراتی و پروژه انتقال نفت از غرب کشور به جاسک و صدور آن از پایانهای در این بندر، به سالهای پس از جنگ و دهه 60 بازمی گردد. حتی در این خصوص اقداماتی نیز انجام شد اما موفقیتآمیز نبود و طرح رها شد.»
او در گفتوگو با «ایران» ادامه میدهد: «اکنون این پروژه به اولویتهای کاری دولت دوازدهم بازگشته و امیدواریم که به سرانجام برسد. البته تنها هدف پروژه را نمیتوان بینیازی از تنگه هرمز دانست. اما همانطور که همسایگان نفتی ما نظیرعربستان، امارات و عراق چند پایانه برای صادرات نفت خام خود دارند، ایران نیز به این موقعیت نیاز دارد تا صادرات نفت خود را در صورت نیاز تضمین و با نزدیک شدن به بازار هدف هزینهها را کمتر کند.»
تضمین استمرار صادرات نفت خام
بیژن زنگنه، وزیر نفت، پنجشنبه پنجم تیرماه، در حساب کاربری توئیتر خود نوشت: «با امکان صدور نفت خام در خارج از تنگه هرمز، از طریق احداث پایانه صادرات نفت در جاسک و خط لوله هزار کیلومتری به آن تا پایان امسال، با همت کارکنان صنعت نفت امنیت صدور نفت ایران نسبت به دیگر صادرکنندگان خاورمیانه و همسایگان دوچندان میشود.»
بررسیها نشان میدهد که بهطور میانگین روزانه ۱۷ میلیون بشکه نفت خام از تنگه هرمز عبور میکند. کشورهای نفتی منطقه همگی در فکر این هستند که به نوعی گلوگاه تنگه هرمز را با خط لوله دور بزنند و برخی نیز کم و بیش این کار را انجام دادهاند. آمارها نشان میدهد که هماکنون ظرفیت خطوط لوله منطقه خاورمیانه حدود ۱۰ تا ۱۱ میلیون بشکه در روز است.
اکنون با این خط لوله ۴۲ اینچی (یعنی بیش از یک متر) و بهطول هزار کیلومتر ایران میتواند روزانه یک میلیون بشکه نفت خام را بدون آنکه نفتکشی از تنگه هرمز عبور کند، به دریای عمان انتقال دهد.
حتی زنگنه میگوید: «با اتصال خط انتقال ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار بشکهای میعانات گازی پالایشگاه ستاره خلیج فارس به خط نفت، در صورت لزوم میتوان میعانات گازی را هم از طریق جاسک صادر کرد.»
ذخیرهسازی نفت خام در پایانههای صادراتی
در بخش اجرا و ساخت این طرح، ۶ گستره خط لوله، ۵ تلمبهخانه، ۳ ایستگاه توپکرانی بینراهی و پایانی، ۱۰ پست برق، ۴۰۰ کیلومتر خطوط انتقال نیرو، ۳ گوی شناور، ۴۰ کیلومتر خطوط لوله زیردریایی و ۲۰ مخزن ذخیرهسازی نفت خام تعریف شده است. 20 مخزن ذخیرهسازی که برای کشور امکان انبار کردن ۱۰ میلیون بشکه را در منطقه جاسک فراهم میکند و به این ترتیب ایران میتواند در پایانه صادراتی خود نفت ذخیره و با اطمینان و امنیت بیشتری صادر کند. گفته میشود که امسال به اندازه ذخیرهسازی 2 میلیون بشکه ظرفیت ایجاد خواهد شد و برنامه این است که در فازهای بعدی توسعه، ظرفیت مخازن ذخیرهسازی به 30 میلیون بشکه برسد.
محمود خاقانی، کارشناس انرژی درباره اهمیت مخازن ذخیرهسازی میگوید: «بیش از 30 سال است که این طرح به سبب مسائل استراتژیک مطرح بوده و هر بار که بر اهمیت انتقال نفت از تلمبه خانه گوره به بندر جاسک تأکید میشد، من به لزوم ساخت مخازن پیش از خط لوله اشاره داشته ام. ساخت مخازن حتی از ساخت خط لوله نیز اولویت بیشتری دارد.»
او در گفتوگو با «ایران» میافزاید: «بارها این فرصت فراهم شد که برای ساخت مخزنها سرمایهگذار بیاوریم؛ اما این اتفاق نیفتاد و اکنون امیدوارم که دولت کنونی، دولت آتی و مجلس یازدهم به این بخش توجه بیشتری داشته باشند.» خاقانی با اشاره به خط لوله پیشنهادی نکا- جاسک بهمنظور معاوضه و سوآپ نفت از شمال به جنوب کشور تصریح میکند: «شاید بتوان با استفاده از این ظرفیت در حال ایجاد، سوآپ نفت را با جدیت بیشتری دنبال و قراردادهایی را با کشورهای اطراف منعقد کرد. بهطوری که نفت را در مرزهای دیگر تحویل بگیریم و معادل آن از پایانه جاسک صادر کنیم.»
این کارشناس انرژی معتقد است که مجلس یازدهم که مجلسی تازه نفس است، باید برای تنظیم یک برنامه و سند کلان انرژی دست به کار شود و کمیسیون انرژی آن طی دوره فعالیت خود تعیین کنند که کدام پروژهها برای ایران حیاتی است و کدام یک، دیگر از اهمیت خارج شدهاند تا سرگردانی در تعریف پروژههای نفتی و تأخیر در اجرای آنها رخ ندهد.»
توسعه پایدار و اشتغالزایی در سواحل مکران
یکی از اهداف پروژه، توسعه سواحل مکران و ایجاد اشتغال در استان هرمزگان است، چراکه با این خط لوله، نه فقط پایانه جدید جاسک فعال میشود و برای آن منطقه اشتغال به همراه میآورد بلکه صنایع تکمیلی مانند پتروشیمیها و پتروپالایشگاهها نیز قرار است در این مسیر توسعه یابند و یکی از اهداف این خط لوله تأمین خوراک واحدهای پایین دستی است. هر کدام از این واحدها میتواند تعدادی از بومیان منطقه را مشغول به کار کند و با خود امنیت اقتصادی و آبادانی سواحل مکران و به طور کلی امنیت ملی به همراه بیاورد. این خط لوله یک محور و کانون توسعه در سواحل دریای عمان ایجاد خواهد کرد.
فریدون مجلسی، تحلیلگر سیاسی و کارشناس مسائل بینالملل در این باره میگوید: «ساخت خط لوله گوره-جاسک نه تنها مزایای بینالمللی بلکه اهمیت داخلی نیز دارد که نباید از آن غافل شد.» او در گفتوگو با «ایران» درباره اهمیت این پروژه بیان میکند: «شاید وابستگی به تنگه هرمز بیش از هر کشوری برای عراق و کویت وجود داشته باشد. عربستان نیز برای مقاصد شرقی خود از این مسیر تردد دارد. ایران نیز بهصورت استراتژیک باید اقدامی برای کاهش وابستگی خود به گلوگاه تنگه هرمز میکرد و از این نظر ساخت این خط لوله و مخازن ذخیرهسازی اهمیت دارد. اما شاید مباحث داخلی ساخت این خط از مسائل خارجی نیز مهمتر باشد.»
مجلسی با اشاره به خط لوله صلح و ایجاد فرصتی برای تأمین گاز استان سیستان و بلوچستان میگوید: «خط لوله گوره به جاسک مانند خط لوله صلح برای ایران منفعتهایی خواهد داشت. حتی اگر صادرات نفت مانند شرایط عادی نباشد. در خط لوله صلح، پاکستانیها بدعهدی کردند و بهخاطر حفظ منافع خود در معاشرت با امریکا از تکمیل خط لوله و واردات گاز ایران خودداری کردند اما ساخت این خط در ایران فرصتی ایجاد کرد تا به مردم محروم سیستان و بلوچستان و کارخانهها و نیروگاههای این استان گاز داده شود. این موضوع برای کشور نیز منافع اقتصادی و سیاسی داشت. حالا هم خط لوله گوره-جاسک میتواند با وجود تحریمهای نفتی، برای مردم هرمزگان شغل ایجاد کند و مطابق با برنامههای کلان کشور، توسعه را به سواحل ببرد و تعادل جمعیتی را رقم بزند.»
او ادامه میدهد: «این نفت خام میتواند از آنجا به بازارهای نزدیک نیز فرستاده شود و بازارسازی هم رقم بخورد. اما کلید خوردن توسعه اقتصادی در پالایشگاهها و صنایع وابسته به نفت و سوخت شاید مهمترین دستاورد این خط لوله باشد. از نظر امنیتی نیز توسعه در کنارههای دریا میتواند برای کشور دستاورد به همراه بیاورد. لذا نباید از مزایای این طرح برای طبقه محروم آن منطقه و همینطور ایجاد امنیت اقتصادی و سیاسی با توسعه مکران غافل شد. شاید تنگه هرمز هرگز بسته نشود و جنگی نیز در خلیج فارس شکل نگیرد، اما ایران میتواند با این فرصت صادراتی اقتصاد کشور را به موقعیت و جایگاه بهتری سوق دهد.»
تکمیل 60 درصد پروژه تا پایان سال
بر اساس تازهترین اطلاعات پروژه؛ پیشرفت فیزیکی طرح پایانه صادراتی جاسک بیش از ۴۰ درصد است و آنطور که وزیر نفت میگوید «بیشترین پیشرفت طرح در دو ماه گذشته با ۷ درصد پیشرفت در هر ماه بوده است.»
تاکنون ۸۶۰ کیلومتر عملیات مسیر سازی، ۴۴۰ کیلومتر ساخت لوله، ۳۵۰ کیلومتر لوله حمل شده به کارگاه و ۲۶۰ کیلومتر عملیات جوشکاری انجام شده است. همچنین، تاکنون حدود ۳۰۰میلیون دلار در این طرح هزینه شده است و حدود ۸۵۰ میلیون دلار دیگر برای تکمیل باید هزینه شود. قرار است بخشی از این منابع از طریق بازار سرمایه تأمین شود.
پروژه استراتژیک کشور در دستان ایرانیها
یکی از سؤالاتی که در روزهای اخیر ذهن جهان را به خود مشغول کرده است، اینکه پروژه مهم خط لوله گوره - جاسک را کدام کشور برای ایران میسازد؟ خط لولهای سازگار با نفت ترش که پیش از این ایران توان ساخت آن را نداشته است.
اما نکته مهم این است که این خط لوله و دیگر بخشهای طرح با دستان ایرانیها در حال ساخت است و پای کشور دومی در میان نیست.
درباره بومیسازی خط لوله سرویس ترش و شیرین برای اولین بار در تاریخ صنعت نفت، زنگنه چنین توضیح میدهد: «ساخت بسیاری از تجهیزات برای نخستینبار در این طرح محقق شده است، از جمله ورقهای ویژه و با عرض بسیار. قرارداد ساخت این تجهیز که سابقه ساخت آن در کشور وجود ندارد با شرکتهای خارجی منعقد شده بود که پس از تحریمها با وجود تلاشهای بسیار به آن عمل نشد؛ با تلاشهای بسیار پس از ۱۰ ماه از سال ۹۷ تا اواسط سال ۹۸ ساخت این ورقها به فولاد مبارکه و فولاد اکسین خوزستان سپرده شد.»
او ادامه میدهد: «فولاد مبارکه برای نخستین بار تختال مورد نیاز این ورق را و شرکت فولاد اکسین خوزستان نیز برای نخستین بار چنین ورقهای عریضی را پس از تلاشهای بسیار ساختند.»
وزیر نفت به ۵۰ پمپ عظیم با ظرفیت ۲.۵ مگاوات مورد نیاز این طرح اشاره و اظهار میکند: «برای نخستین بار قرارداد ساخت این پمپها با سه شرکت داخلی به ارزش ۵۰ میلیون دلار منعقد شد؛ تاکنون چنین پمپهایی در کشور ساخته نشده بود.»
زنگنه با بیان اینکه علاوه بر ساخت پمپها، ساخت ۵ ایستگاه پمپاژ این طرح نیز در حال ساخت است، ادامه میدهد: «ساخت ۲۰ مخزن نیم میلیون بشکهای در منطقه جاسک از سوی بخش خصوصی و بهصورت قراردادBOT در حال ساخت است و قرارداد بندرگاه پشتیبانی و تأسیسات ترمینال صادرات نفت در آنجا نیز منعقد شده است.»
بر اساس اطلاعاتی که از این طرح موجود است، اکنون بیش از ۸۰۰ دستگاه ماشینآلات سنگین و ۵ هزار نیروی مستقل کاری در سرتاسر گستره کاری این طرح مشغول فعالیت هستند و تا همین مقطع توانسته است اشتغالزایی خوبی به دنبال داشته باشد.
سؤالی که میماند، این است که چرا ایران در شرایط تحریم و کاهش صادرات نفت خود چنین طرحی را دنبال کرد؟ پاسخ آن را باید در سالهای آتی داد. زمانی که مکران به یکی از قطبهای اقتصادی ایران تبدیل میشود. احتمالاً در آینده از ظرفیتسازی برای صادرات نفت ایران از پایانه جاسک بهعنوان «استراتژیکترین اقدام دولت دوازدهم» یاد خواهد شد.
نــگاه
نرسی قربان، کارشناس بینالملل انرژی: تفکر تمرکززدایی از پایانههای صادراتی و پروژه انتقال نفت از غرب کشور به جاسک و صدور آن از پایانهای در این بندر، به سالهای پس از جنگ و دهه 60 بازمی گردد، حتی در این خصوص اقداماتی انجام شد اما موفقیتآمیز نبود و طرح رها شد. اکنون این طرح در دست اجرا قرار گرفته است.
محمود خاقانی، کارشناس انرژی: شاید بتوان با استفاده از این ظرفیت در حال ایجاد، سوآپ نفت را با جدیت بیشتری دنبال و قراردادهایی را با کشورهای اطراف منعقد کرد، به طوری که نفت را در مرزهای دیگر تحویل بگیریم و معادل آن از پایانه جاسک صادر کنیم. ضرورت دارد که کمیسیون انرژی مجلس یازدهم یک برنامه کلان انرژی برای کشور تدوین کند.
فریدون مجلسی، تحلیلگر سیاسی و کارشناس مسائل بینالملل: ساخت خط لوله گوره - جاسک نه تنها مزایای بینالمللی بلکه اهمیت داخلی دارد که نباید از آن غافل شد. خط لوله گوره به جاسک مانند خط لوله صلح برای ایران منفعتهایی را خواهد داشت، حتی اگر صادرات نفت مانند شرایط عادی نباشد؛ نباید از مزایای این طرح برای طبقه محروم آن منطقه و همینطور ایجاد امنیت اقتصادی و سیاسی با توسعه مکران غافل شد.
- «ایران» از زوایای مختلف استراتژیکترین طرح دولت دوازدهم خبر میدهد: «گوره-جاسک» هم نفت را به مکران میبرد، هم نان را
گروه اقتصاد/ رئیسجمهوری افتتاح طرحهای عظیم ملی در ایران اسلامی را پیامی بسیار محکم به امریکاییها، مخالفان و تحریمکنندگان ملت بزرگ ایران دانست و تأکید کرد: دشمنان بدانند تلاشهای آنان بینتیجه و راه بهجایی نخواهد برد و ما بدون حتی یک دقیقه توقف، به پیشبرد طرحها و اهداف مهم ملی خود ادامه میدهیم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری، حسن روحانی روز پنجشنبه در مراسم بهرهبرداری رسمی از دو طرح و آغاز عملیات اجرایی طرح عظیم ملی احداث خط لوله انتقال نفت گوره-جاسک، گفت که طبق قول وزیر نفت، 17 طرح مهم در صنعت پتروشیمی تا پایان سال افتتاح میشود که با افتتاح این طرحها، توان تولید پتروشیمی کشور با افزایش دو برابری ارزش آن، به 25 میلیارد دلار میرسد.رئیسجمهوری با تأکید براینکه بزودی مرحله سوم جهش در صنعت پتروشیمی نیز اجرایی میشود، اظهارداشت: بخش خصوصی ضروری است که در بخش پایین دستی طرحهای بزرگ پتروشیمی سرمایهگذاری کند تا شاهد تحول بزرگ دراین صنعت باشیم.
روحانی همچنین با بیان اینکه جاسک به پایگاه مهم صادرات نفت ایران تبدیل خواهد شد، اظهارداشت: اینکه قادریم از استان بوشهر تا استان هرمزگان، طرح عظیم ملی احداث خط لوله انتقال نفت گوره-جاسک را اجرا کنیم نشانگر توانمندی ملت ایران، محققان و صنعتگران ایرانی است.
رئیسجمهوری اجرا و ساخت لولههای مسیر یکهزار کیلومتری این طرح عظیم را دستاورد بزرگ تولیدگران ایرانی دانست و افزود: متخصصان شرکتهای ایرانی در پی تحریمهای دشمنان، طرح تولید ورق لوله و لولههای خط انتقال نفت به جاسک را برعهده گرفته و با موفقیت آن را به اتمام رساندند.
روحانی ابراز امیدواری کرد که با تکمیل این طرح تا اسفند امسال، روزانه یک میلیون بشکه نفت ایران از جاسک صادر شود.
رئیسجمهوری با بیان اینکه آبادانی سواحل مکران برای ما مهم و جزو توصیههای رهبر معظم انقلاب است، گفت: امروز همچنین روز اعتماد خریداران نفت ما است و در تاریخ انرژی کشور ماندگار است.
وی با اشاره به این نکته که از دولت یازدهم به فکر طرح لولهگذاری گوره به جاسک بودیم که از لحاظ امنیت ملی بسیار مهم است، افزود: همیشه این دغدغه را داشتم که دولت یازدهم و دوازدهم به پایان برسد و ما نتوانیم این طرح را اجرایی و عملیاتی کنیم چون قرار بود یک کارخانه لولهسازی برای نفت و گاز ترش توسط یک شرکت خارجی در ایران ایجاد شود و تولید کنیم، بهخاطر تحریم سال 97، این طرح متوقف شد. وقتی که متوقف شد، دچار تردید شدیم که آیا این کار را با صنعت داخلی میتوانیم انجام دهیم یا نه؟
روحانی با اشاره به اینکه طرح ورق این لوله و خود این لوله توسط شرکتهای ایرانی به اتمام رسیده و این بسیار مهم است، اضافه کرد: امروز همه شرکتهای خارجی که در این زمینه میخواستند ما را یاری کنند و کار خود را متوقف کردند، تحریمکنندگان، امریکاییها و صهیونیستها، بخوبی شاهدند که نمیتوانند مانع حرکت ملت ایران در جهش تولید و فناوری باشند.
رئیسجمهوری گفت: نیازمند هزار کیلومتر لوله هستیم و از این هزار کیلومتر لوله یک چیزی حدود نیمی از آن 404 کیلومتر آماده، تولید و بتدریج تحویل شده و لولهگذاری شروع شده است.
تحریم یک فرصت بود
روحانی دراین مراسم گفت: 5 پمپاژ داریم، پمپها هم در ایران توسط صنعت داخلی ساخته میشود یعنی این طرح عظیم و بزرگ که قاعدتاً همه بخشهایش را میبایست با کمک خارجیها ایجاد میکردیم، به برکت تحریم که تحریم با همه مشکلات و نکبتی که برای کشور ما دارد، یک نقاط فرصت هم در بعضی از زمینهها است و ما را وادار کرد که این طرح عظیم و بزرگ را با دست کارگران، فناوران و محققان خودمان به ثمر برسانیم و نهایی کنیم.
طرحی استراتژیک
رئیس دولت دوازدهم با تأکید بر استراتژیک بودن این طرح گفت: موضوع استراتژیک این طرح این است که بسیاری از کشورهای منطقه برای صادرات نفت، توانستند راه دومی را برای خودشان ایجاد کنند، تا در یک شرایط روز خطر برای تنگه هرمز بتوانند نفت خودشان را از طرق دیگر صادر کنند. حالا این نفت را به دریای سرخ، دریای عمان و مدیترانه ببرند. تنها کشوری که این وسط مانده بود و اگر روزی تنگه هرمز به یک دلیلی بسته میشد، صادرات نفتاش به طور کامل متوقف میشد، جمهوری اسلامی ایران بود.یعنی شعاری که میدادیم، ما در کنار تنگه هرمز هستیم و آبراه در اختیار ما است این حرف کاملاً درست بود اما برای روز مبادا مشکل عظیم برای خود ما به وجود میآمد. ما از این مشکل عبور کردیم. مقام معظم رهبری در دولت یازدهم البته قبلاً هم یکبار این طرح را خدمت ایشان توضیح دادم. فرمودند استراتژیکترین طرح دولت شما این طرح است. بهگفته روحانی خط لوله انتقال نفت از گوره به جاسک مهمترین طرح نه تنها از لحاظ اقتصادی بلکه از لحاظ امنیت ملی و اقتصادی و انرژی است. بنابراین مشتریهای ما را میتواند کاملاً مطمئن کند آن کسی که از ما نفت میخرد میخواهد مطمئن باشد در هر شرایطی میتواند نفت را برداشت کند، امروز روز اعتماد خریداران ما است.
رئیس جمهوری نکته دوم این طرح را سواحل مکران دانست و گفت سواحل مکران برای ما مهم است. سواحل مکران جزو توصیههای رهبر معظم انقلاب از روزهای اولیه دولت یازدهم بود. ایشان همیشه برای اینکه سواحل مکران را آباد کنیم تأکید داشتند. این ساحل، ساحل بسیار ارزشمندی است از بندرعباس تا چابهار و تا گوادر که یک ساحل بسیار مهمی است که از این ساحل کمتر استفاده شده است و بکر باقی مانده بود. در اولین سفری که در دولت یازدهم به بندرعباس و استان هرمزگان داشتم، سفری به جاسک داشتم در آنجا در جمع مردم جاسک سخنرانی کردم و گفتم که جاسک آینده بسیار درخشانی خواهد داشت.جاسک به یک پایگاه مهم صادرات نفت ایران تبدیل میشود و امروز میبینید که در طرح قبلی هم که افتتاح شد، گروه باختر اعلام کرد که طرحهایی برای سواحل مکران و برای جاسک دارند. بنابراین آبادانی سواحل مکران بسیار مهم است.
تولید دو برابر پتروشیمی
وی با اشاره به اینکه در نقشه ایران 2خط میبینید یک خط از جنوب تا تقریباً شمالیترین نقطه ایران که این خط لوله گاز است. از این به بعد یک خط دیگر میبینید در جنوب ایران از بوشهر تا جاسک و این خط هزار کیلومتری نفت است که میتواند در صورت لزوم میعانات هم جایگزین شود، افزود: این 2 خط بسیار مهم هستند. این 2خط در حال توسعه هستند و پتروشیمیهای خط غرب در حال افتتاح است و امروز به ملت ایران این مژده را میدهیم که طبق قولی که وزیر نفت اعلام کرد، 17 طرح مهم تا پایان سال در بخش پتروشیمی افتتاح خواهدشد که امروز اولین طرح را افتتاح کردیم و با افتتاح این 17طرح تا پایان سال، توان تولید پتروشیمی کشور از لحاظ ارزشی به 2 برابر افزایش پیدا میکند. بههمین دلیل این طرح را جهش دوم در پتروشیمی نامگذاری کردند و در عین حال امسال و سال آینده زمینهسازی و برنامهریزی انجام میگیرد برای اینکه تا 1404 جهش سوم هم بلافاصله شروع شود و این جهش، صادرات را به جای 25 میلیارد به 37 میلیارد میرساند پس کار عظیم و بزرگی در پتروشیمی در حال انجام است.
رئیس دولت دوازدهم افزود: در پتروشیمی جهش دیگری نیاز داریم و آن جهش پاییندستی است، یعنی همانطور که پتروشیمی محصولات متنوع را تولید میکند بخشهای پاییندستی پتروشیمی است که اشتغال زیادی را میتواند ایجاد کند و در بسیاری از زمینهها خودکفایی را کامل میکند و این هم مسأله مهمی است که من برای این 17 طرحی که امسال، نهایی و افتتاح میشود از بخش خصوصی دعوت میکنم که برای پایین دستی این طرحها، سرمایهگذاری و تلاش کنند. آنجا اشتغال بیشتر و درآمد بالاتر است و میتوانیم شاهد تحول عظیم و بزرگ در این جهت باشیم.
روحانی گفت: امروز افتتاح سومی هم داشتیم و آن تولید یک محصول در پالایشگاه اراک و شازند برای تولید محصولی بود که برای پتروشیمی یا برای مواد غذایی نیاز داشتیم و آن محصول نرمال هگزان بود که قبلاً آن را وارد میکردیم و سالانه 30 میلیون دلار پول میدادیم که این محصول وارد شود و امروز مهم این است که این محصول توسط محققان و متخصصان کشور در پالایشگاه امام رضوانالله تعالی علیه به مرحله نهایی رسیده و افتتاح شد و اعلام شد که این طرح چقدر میتواند هگزان را تحویل دهد و چقدر میتواند در تولید بنزین تأثیرگذار باشد و مطرح شد که این طرح برای مسأله بنزین بهطور روزانه 500 هزار بشکه اضافه میکند. رئیس جمهوری در پایان گفت: امروز هم از لحاظ امنیت ملی، امنیت اقتصادی و آبادانی سواحل مکران، آبادانی منطقه غرب و شمال غرب کشور، روز بسیار مهمی است، منتها آنچه این روز را تاریخی میکند بهخاطر طرح سوم است. یعنی طرح لولهگذاری گوره به جاسک که امیدوارم در اسفند امسال به افتتاح برسد و بتوانیم توان داشته باشیم در روز یک میلیون بشکه نفت را از جاسک صادر بکنیم تا حالا صادراتمان عمدتاً از خارک بوده و امروز در کنار خارک، جاسک هم درست شده که میتواند در یک شرایطی آنجا هم فعال باشد و لذا هر دو اسکله؛ هم خارک و هم جاسک فعال خواهد بود.
«گوره-جاسک» هم نفت را به مکران میبرد، هم نان را
عطیه لباف
خبرنگار
قرار است که امسال یکی از طرحهای دیرینه ایران محقق شود؛ هدفی که از دهه 60 به نوعی دغدغه کشور بوده و اگر همه چیز مطابق برنامه پیش برود، از ابتدای سال 1400 موقعیت ممتازتری را برای صنعت نفت ایران و امنیت کشور ایجاد خواهد کرد. منظور، خط لوله انتقال نفت خام از گوره به جاسک است. خط لولهای 1000 کیلومتری که از تلمبه خانهای در گوره بوشهر آغاز میشود؛ از استان فارس عبور میکند و در پایانه جدید جاسک هرمزگان به سرانجام میرسد. اما چرا این پروژه از اهداف دیرینه و مهم ایران است؟ علت اینکه با وجود تحریم نفت ایران، اجرای این پروژه الان مورد توجه قرار گرفته، چیست؟ در ادامه بخوانید.
تمرکززدایی از پایانههای صادراتی
در حال حاضر، اصلیترین پایانه صادرات نفت خام ایران «خارک» است و ۸۰ درصد صادرات نفت خام کشور از جزیره خارک انجام میشود. جزیرهای که در جریان جنگ 8 ساله عراق با ایران، بشدت آسیب پذیر بود و طی آن جنگ، خارک بیش از 2 هزار و 800 مرتبه بمباران شد. از آن زمان تمرکززدایی از پایانههای صادراتی و متنوع کردن آنها به یکی از مهمترین اهداف ایران تبدیل شده بود. پایانهای که به بازار هدف نزدیک تر، از خلیج فارس دورتر و به آبهای آزاد اقیانوسی دسترسی بیشتر داشته باشد. تمام این ویژگیها را میتوان در سواحل مکران یافت که در رأس آن بندر جاسک است. پایانهای در دریای عمان که با احداث خط لوله هزار کیلومتری گوره-جاسک، نیاز ایران به عبور از تنگه هرمز را نیز برطرف خواهد کرد.
احداث این خط لوله که رسماً از روز پنجشنبه کلید خورده است، پایانههای صادراتی نفت خام ایران را متنوعتر خواهد کرد و اجازه میدهد که کشور در شرایط حساس، توان بیشتری برای مدیریت صادرات داشته باشد. هرچند که این تنها خط لوله انتقال نفت در منطقه نیست که مسیر جایگزین تنگه هرمز را ایجاد میکند و اکنون عربستان و امارات نیز چند پایانه صادراتی در خلیج فارس، دریای سرخ و دریای عمان دارند. در این زمینه نرسی قربان، کارشناس بینالملل انرژی میگوید: «تفکر تمرکززدایی از پایانههای صادراتی و پروژه انتقال نفت از غرب کشور به جاسک و صدور آن از پایانهای در این بندر، به سالهای پس از جنگ و دهه 60 بازمی گردد. حتی در این خصوص اقداماتی نیز انجام شد اما موفقیتآمیز نبود و طرح رها شد.»
او در گفتوگو با «ایران» ادامه میدهد: «اکنون این پروژه به اولویتهای کاری دولت دوازدهم بازگشته و امیدواریم که به سرانجام برسد. البته تنها هدف پروژه را نمیتوان بینیازی از تنگه هرمز دانست. اما همانطور که همسایگان نفتی ما نظیرعربستان، امارات و عراق چند پایانه برای صادرات نفت خام خود دارند، ایران نیز به این موقعیت نیاز دارد تا صادرات نفت خود را در صورت نیاز تضمین و با نزدیک شدن به بازار هدف هزینهها را کمتر کند.»
تضمین استمرار صادرات نفت خام
بیژن زنگنه، وزیر نفت، پنجشنبه پنجم تیرماه، در حساب کاربری توئیتر خود نوشت: «با امکان صدور نفت خام در خارج از تنگه هرمز، از طریق احداث پایانه صادرات نفت در جاسک و خط لوله هزار کیلومتری به آن تا پایان امسال، با همت کارکنان صنعت نفت امنیت صدور نفت ایران نسبت به دیگر صادرکنندگان خاورمیانه و همسایگان دوچندان میشود.»
بررسیها نشان میدهد که بهطور میانگین روزانه ۱۷ میلیون بشکه نفت خام از تنگه هرمز عبور میکند. کشورهای نفتی منطقه همگی در فکر این هستند که به نوعی گلوگاه تنگه هرمز را با خط لوله دور بزنند و برخی نیز کم و بیش این کار را انجام دادهاند. آمارها نشان میدهد که هماکنون ظرفیت خطوط لوله منطقه خاورمیانه حدود ۱۰ تا ۱۱ میلیون بشکه در روز است.
اکنون با این خط لوله ۴۲ اینچی (یعنی بیش از یک متر) و بهطول هزار کیلومتر ایران میتواند روزانه یک میلیون بشکه نفت خام را بدون آنکه نفتکشی از تنگه هرمز عبور کند، به دریای عمان انتقال دهد.
حتی زنگنه میگوید: «با اتصال خط انتقال ۶۰۰ تا ۷۰۰ هزار بشکهای میعانات گازی پالایشگاه ستاره خلیج فارس به خط نفت، در صورت لزوم میتوان میعانات گازی را هم از طریق جاسک صادر کرد.»
ذخیرهسازی نفت خام در پایانههای صادراتی
در بخش اجرا و ساخت این طرح، ۶ گستره خط لوله، ۵ تلمبهخانه، ۳ ایستگاه توپکرانی بینراهی و پایانی، ۱۰ پست برق، ۴۰۰ کیلومتر خطوط انتقال نیرو، ۳ گوی شناور، ۴۰ کیلومتر خطوط لوله زیردریایی و ۲۰ مخزن ذخیرهسازی نفت خام تعریف شده است. 20 مخزن ذخیرهسازی که برای کشور امکان انبار کردن ۱۰ میلیون بشکه را در منطقه جاسک فراهم میکند و به این ترتیب ایران میتواند در پایانه صادراتی خود نفت ذخیره و با اطمینان و امنیت بیشتری صادر کند. گفته میشود که امسال به اندازه ذخیرهسازی 2 میلیون بشکه ظرفیت ایجاد خواهد شد و برنامه این است که در فازهای بعدی توسعه، ظرفیت مخازن ذخیرهسازی به 30 میلیون بشکه برسد.
محمود خاقانی، کارشناس انرژی درباره اهمیت مخازن ذخیرهسازی میگوید: «بیش از 30 سال است که این طرح به سبب مسائل استراتژیک مطرح بوده و هر بار که بر اهمیت انتقال نفت از تلمبه خانه گوره به بندر جاسک تأکید میشد، من به لزوم ساخت مخازن پیش از خط لوله اشاره داشته ام. ساخت مخازن حتی از ساخت خط لوله نیز اولویت بیشتری دارد.»
او در گفتوگو با «ایران» میافزاید: «بارها این فرصت فراهم شد که برای ساخت مخزنها سرمایهگذار بیاوریم؛ اما این اتفاق نیفتاد و اکنون امیدوارم که دولت کنونی، دولت آتی و مجلس یازدهم به این بخش توجه بیشتری داشته باشند.» خاقانی با اشاره به خط لوله پیشنهادی نکا- جاسک بهمنظور معاوضه و سوآپ نفت از شمال به جنوب کشور تصریح میکند: «شاید بتوان با استفاده از این ظرفیت در حال ایجاد، سوآپ نفت را با جدیت بیشتری دنبال و قراردادهایی را با کشورهای اطراف منعقد کرد. بهطوری که نفت را در مرزهای دیگر تحویل بگیریم و معادل آن از پایانه جاسک صادر کنیم.»
این کارشناس انرژی معتقد است که مجلس یازدهم که مجلسی تازه نفس است، باید برای تنظیم یک برنامه و سند کلان انرژی دست به کار شود و کمیسیون انرژی آن طی دوره فعالیت خود تعیین کنند که کدام پروژهها برای ایران حیاتی است و کدام یک، دیگر از اهمیت خارج شدهاند تا سرگردانی در تعریف پروژههای نفتی و تأخیر در اجرای آنها رخ ندهد.»
توسعه پایدار و اشتغالزایی در سواحل مکران
یکی از اهداف پروژه، توسعه سواحل مکران و ایجاد اشتغال در استان هرمزگان است، چراکه با این خط لوله، نه فقط پایانه جدید جاسک فعال میشود و برای آن منطقه اشتغال به همراه میآورد بلکه صنایع تکمیلی مانند پتروشیمیها و پتروپالایشگاهها نیز قرار است در این مسیر توسعه یابند و یکی از اهداف این خط لوله تأمین خوراک واحدهای پایین دستی است. هر کدام از این واحدها میتواند تعدادی از بومیان منطقه را مشغول به کار کند و با خود امنیت اقتصادی و آبادانی سواحل مکران و به طور کلی امنیت ملی به همراه بیاورد. این خط لوله یک محور و کانون توسعه در سواحل دریای عمان ایجاد خواهد کرد.
فریدون مجلسی، تحلیلگر سیاسی و کارشناس مسائل بینالملل در این باره میگوید: «ساخت خط لوله گوره-جاسک نه تنها مزایای بینالمللی بلکه اهمیت داخلی نیز دارد که نباید از آن غافل شد.» او در گفتوگو با «ایران» درباره اهمیت این پروژه بیان میکند: «شاید وابستگی به تنگه هرمز بیش از هر کشوری برای عراق و کویت وجود داشته باشد. عربستان نیز برای مقاصد شرقی خود از این مسیر تردد دارد. ایران نیز بهصورت استراتژیک باید اقدامی برای کاهش وابستگی خود به گلوگاه تنگه هرمز میکرد و از این نظر ساخت این خط لوله و مخازن ذخیرهسازی اهمیت دارد. اما شاید مباحث داخلی ساخت این خط از مسائل خارجی نیز مهمتر باشد.»
مجلسی با اشاره به خط لوله صلح و ایجاد فرصتی برای تأمین گاز استان سیستان و بلوچستان میگوید: «خط لوله گوره به جاسک مانند خط لوله صلح برای ایران منفعتهایی خواهد داشت. حتی اگر صادرات نفت مانند شرایط عادی نباشد. در خط لوله صلح، پاکستانیها بدعهدی کردند و بهخاطر حفظ منافع خود در معاشرت با امریکا از تکمیل خط لوله و واردات گاز ایران خودداری کردند اما ساخت این خط در ایران فرصتی ایجاد کرد تا به مردم محروم سیستان و بلوچستان و کارخانهها و نیروگاههای این استان گاز داده شود. این موضوع برای کشور نیز منافع اقتصادی و سیاسی داشت. حالا هم خط لوله گوره-جاسک میتواند با وجود تحریمهای نفتی، برای مردم هرمزگان شغل ایجاد کند و مطابق با برنامههای کلان کشور، توسعه را به سواحل ببرد و تعادل جمعیتی را رقم بزند.»
او ادامه میدهد: «این نفت خام میتواند از آنجا به بازارهای نزدیک نیز فرستاده شود و بازارسازی هم رقم بخورد. اما کلید خوردن توسعه اقتصادی در پالایشگاهها و صنایع وابسته به نفت و سوخت شاید مهمترین دستاورد این خط لوله باشد. از نظر امنیتی نیز توسعه در کنارههای دریا میتواند برای کشور دستاورد به همراه بیاورد. لذا نباید از مزایای این طرح برای طبقه محروم آن منطقه و همینطور ایجاد امنیت اقتصادی و سیاسی با توسعه مکران غافل شد. شاید تنگه هرمز هرگز بسته نشود و جنگی نیز در خلیج فارس شکل نگیرد، اما ایران میتواند با این فرصت صادراتی اقتصاد کشور را به موقعیت و جایگاه بهتری سوق دهد.»
تکمیل 60 درصد پروژه تا پایان سال
بر اساس تازهترین اطلاعات پروژه؛ پیشرفت فیزیکی طرح پایانه صادراتی جاسک بیش از ۴۰ درصد است و آنطور که وزیر نفت میگوید «بیشترین پیشرفت طرح در دو ماه گذشته با ۷ درصد پیشرفت در هر ماه بوده است.»
تاکنون ۸۶۰ کیلومتر عملیات مسیر سازی، ۴۴۰ کیلومتر ساخت لوله، ۳۵۰ کیلومتر لوله حمل شده به کارگاه و ۲۶۰ کیلومتر عملیات جوشکاری انجام شده است. همچنین، تاکنون حدود ۳۰۰میلیون دلار در این طرح هزینه شده است و حدود ۸۵۰ میلیون دلار دیگر برای تکمیل باید هزینه شود. قرار است بخشی از این منابع از طریق بازار سرمایه تأمین شود.
پروژه استراتژیک کشور در دستان ایرانیها
یکی از سؤالاتی که در روزهای اخیر ذهن جهان را به خود مشغول کرده است، اینکه پروژه مهم خط لوله گوره - جاسک را کدام کشور برای ایران میسازد؟ خط لولهای سازگار با نفت ترش که پیش از این ایران توان ساخت آن را نداشته است.
اما نکته مهم این است که این خط لوله و دیگر بخشهای طرح با دستان ایرانیها در حال ساخت است و پای کشور دومی در میان نیست.
درباره بومیسازی خط لوله سرویس ترش و شیرین برای اولین بار در تاریخ صنعت نفت، زنگنه چنین توضیح میدهد: «ساخت بسیاری از تجهیزات برای نخستینبار در این طرح محقق شده است، از جمله ورقهای ویژه و با عرض بسیار. قرارداد ساخت این تجهیز که سابقه ساخت آن در کشور وجود ندارد با شرکتهای خارجی منعقد شده بود که پس از تحریمها با وجود تلاشهای بسیار به آن عمل نشد؛ با تلاشهای بسیار پس از ۱۰ ماه از سال ۹۷ تا اواسط سال ۹۸ ساخت این ورقها به فولاد مبارکه و فولاد اکسین خوزستان سپرده شد.»
او ادامه میدهد: «فولاد مبارکه برای نخستین بار تختال مورد نیاز این ورق را و شرکت فولاد اکسین خوزستان نیز برای نخستین بار چنین ورقهای عریضی را پس از تلاشهای بسیار ساختند.»
وزیر نفت به ۵۰ پمپ عظیم با ظرفیت ۲.۵ مگاوات مورد نیاز این طرح اشاره و اظهار میکند: «برای نخستین بار قرارداد ساخت این پمپها با سه شرکت داخلی به ارزش ۵۰ میلیون دلار منعقد شد؛ تاکنون چنین پمپهایی در کشور ساخته نشده بود.»
زنگنه با بیان اینکه علاوه بر ساخت پمپها، ساخت ۵ ایستگاه پمپاژ این طرح نیز در حال ساخت است، ادامه میدهد: «ساخت ۲۰ مخزن نیم میلیون بشکهای در منطقه جاسک از سوی بخش خصوصی و بهصورت قراردادBOT در حال ساخت است و قرارداد بندرگاه پشتیبانی و تأسیسات ترمینال صادرات نفت در آنجا نیز منعقد شده است.»
بر اساس اطلاعاتی که از این طرح موجود است، اکنون بیش از ۸۰۰ دستگاه ماشینآلات سنگین و ۵ هزار نیروی مستقل کاری در سرتاسر گستره کاری این طرح مشغول فعالیت هستند و تا همین مقطع توانسته است اشتغالزایی خوبی به دنبال داشته باشد.
سؤالی که میماند، این است که چرا ایران در شرایط تحریم و کاهش صادرات نفت خود چنین طرحی را دنبال کرد؟ پاسخ آن را باید در سالهای آتی داد. زمانی که مکران به یکی از قطبهای اقتصادی ایران تبدیل میشود. احتمالاً در آینده از ظرفیتسازی برای صادرات نفت ایران از پایانه جاسک بهعنوان «استراتژیکترین اقدام دولت دوازدهم» یاد خواهد شد.
نــگاه
نرسی قربان، کارشناس بینالملل انرژی: تفکر تمرکززدایی از پایانههای صادراتی و پروژه انتقال نفت از غرب کشور به جاسک و صدور آن از پایانهای در این بندر، به سالهای پس از جنگ و دهه 60 بازمی گردد، حتی در این خصوص اقداماتی انجام شد اما موفقیتآمیز نبود و طرح رها شد. اکنون این طرح در دست اجرا قرار گرفته است.
محمود خاقانی، کارشناس انرژی: شاید بتوان با استفاده از این ظرفیت در حال ایجاد، سوآپ نفت را با جدیت بیشتری دنبال و قراردادهایی را با کشورهای اطراف منعقد کرد، به طوری که نفت را در مرزهای دیگر تحویل بگیریم و معادل آن از پایانه جاسک صادر کنیم. ضرورت دارد که کمیسیون انرژی مجلس یازدهم یک برنامه کلان انرژی برای کشور تدوین کند.
فریدون مجلسی، تحلیلگر سیاسی و کارشناس مسائل بینالملل: ساخت خط لوله گوره - جاسک نه تنها مزایای بینالمللی بلکه اهمیت داخلی دارد که نباید از آن غافل شد. خط لوله گوره به جاسک مانند خط لوله صلح برای ایران منفعتهایی را خواهد داشت، حتی اگر صادرات نفت مانند شرایط عادی نباشد؛ نباید از مزایای این طرح برای طبقه محروم آن منطقه و همینطور ایجاد امنیت اقتصادی و سیاسی با توسعه مکران غافل شد.
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
یاد و خاطره شهید آیت الله بهشتی و شهدای هفتم تیر را گرامی می داریم
-
کمک ویژه مالیاتی به شرکتهای تازه وارد به بورس
-
بهشتی متفکر بهشتی سیاستمدار
-
خط و نشان برای روحانی در میانه کرونا و تحریم
-
نعل وارونه نزنید
-
اندوه سردشت 33 ساله شد
-
جانباختگان کرونا از10هزار نفر گذشت
-
شهامت داشته باشید وضعیت کشور در سال های 94 تا 96 را مرور کنید
-
بازگشت به اصلاحات
-
کارگری دستفروشان برای «ارباب»!
-
انفجار مهیب در پارچین
-
غرش جت جنگنده تمام ایرانی کوثر در آسمان ایران
-
خانۀ م. الف. به آذین
-
سالگرد ترور آزادی و گفتوگو؛ آموزههای ۶۰ برای ۱۴۰۰
-
یار شاطر در ایام تحریم و همراه منصف در روزگار کرونا باشیم
-
سیمای جاسک در توسعه منافع ملی ایران
-
مجتهد آشنا به زمانه
-
صادرات نفت ایران دو مسیره می شود

اخبارایران آنلاین