در نشست «مبانی ایرانشناختی پیشرفت» تبیین شد
فرهنگ و دین؛ دو ستون پیشرفت پایدار ایران
مرکز الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، میزبان دهمین نشست از سلسله نشستهای «مبانی ایرانشناختی پیشرفت» بود؛ نشستی که در آن حجتالاسلام علی ذوعلم، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و دکتر حسن بلخاری، استاد دانشگاه تهران، با دو رویکرد دینی ـ اجتماعی و تاریخی ـ فلسفی، به بررسی موضوع «وحدت فرهنگی و اعتقادی؛ بنمایه ماندگاری ایران» پرداختند. آنان در این نشست تلاش کردند نشان دهند که ماندگاری ایران، بیش از آنکه حاصل قدرت سیاسی یا صرفاً نتیجه تحولات تاریخی باشد، ریشه در فرهنگ، دین، هنر و عقلانیت اجتماعی دارد. از یکسو، ذوعلم با تأکید بر ظرفیتهای انسجامبخش اسلام عقلانی و معرفتمحور، انسجام اجتماعی را پیششرط تحقق وحدت واقعی و پیشرفت پایدار دانست؛ و از سوی دیگر، بلخاری با تمرکز بر مفهوم حافظه جمعی، فرهنگ و هنر را بستر اصلی شکلگیری هویت تاریخی و قدرت مقاومت فرهنگی ایران معرفی کرد. برآیند این دو نگاه، تصویری منسجم از ایران بهعنوان تمدنی زنده ارائه میدهد که وحدت آن برآمده از لایههای عمیق اعتقادی، فرهنگی و تاریخی است.
دین، بستر اصلی همگرایی اجتماعی
علی ذوعلم با تأکید بر ضرورت بازخوانی آیندهنگرانه ظرفیتهای انسجامبخش اسلام، مسأله انسجام اجتماعی را یکی از مهمترین چالشها و در عین حال فرصتهای پیشروی جامعه ایران و جهان اسلام دانست و گفت، نگاه عقلانی به دین میتواند بنیان همگرایی در سطوح ملی، اسلامی و حتی جهانی را تقویت کند.
او با اشاره به ماهیت عقلانی و فطری اسلام، انسجام اجتماعی را از ویژگیهای درونی این دین دانست و اظهار کرد: «امروز برای ما، نگاه آیندهنگرانه به ظرفیتهای انسجامبخش اسلام بسیار حائزاهمیت است؛ چراکه این بحثها میتواند انسجام ملی را در ایران و همچنین انسجام میان امت اسلامی و حتی انسجام جهانی را در چهارچوب یک نظم عادلانه بینالمللی تعمیق بخشد. اسلام اصیل، عقلانی و فطری بهطور ذاتی، عناصر انسجام اجتماعی را در خود دارد.»
این استاد حوزه و دانشگاه، در عین حال به وجود شکاف میان حقیقت اسلام و وضعیت فرهنگی برخی جوامع اسلامی اشاره کرد و این فاصله را یکی از مسائل اساسی دانست: «اکنون با فاصله معناداری میان اسلام ناب و رفتارهای فرهنگی برخی جوامع اسلامی مواجه هستیم و این یکی از چالشهای اساسی ماست که باید تا میتوانیم فاصله میان اسلام اصیل، عقلانی و فطری را با وضعیت فرهنگی امروز مسلمانان کم کنیم.»
ذوعلم تقویت انسجام اجتماعی را بدون تعمیق معرفت دینی ناممکن دانست و تصریح کرد: «بر این باورم که برای تقویت انسجام اجتماعی در جامعه اسلامی باید معرفت دینی را در جامعه تعمق بخشیم و التزام عقلانی و آگاهانه به اسلام را در جامعه رشد دهیم. باید بدانیم که انسجام یک امر نسبی است؛ به این معنا که هرچه بیشتر افزایش پیدا کند، به وحدت واقعی نزدیکتر میشویم.» او با رد نگاه تکعلتی به انسجام اجتماعی، بر چندبعدی بودن این پدیده تأکید کرد و افزود: «انسجام اجتماعی یک پدیده تکعلتی نیست و به مجموعهای از عوامل فکری، فرهنگی، تاریخی، عاطفی و اعتقادی وابسته است. در جوامعی که از سطح عقلانیت، تفکر و انتخابگری بالاتری برخوردارند، عوامل فکری نقش پررنگتری در انسجام اجتماعی دارند؛ اما عواملی چون خاطرههای تاریخی مشترک، تعلقات قومی، سرزمینی و عاطفی نیز نقشی غیرقابل انکار دارند.»
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، فرهنگ را مهمترین بستر شکلگیری انسجام اجتماعی دانست و توضیح داد: «فرهنگ یک جامعه را دین، آداب و رسوم مشترک، باورها و ارزشهای همگرا، زبان و ادبیات مشترک، تاریخ و مفاخر ملی، میراث هنری و آرمانهای ملی شکل میدهند. البته لازم به تأکید است که در این میان، مؤلفه دین در شکلگیری فرهنگ و انسجام اجتماعی نقش محوری دارد، به شرط آنکه دینی عقلانی و مبتنی بر معرفت باشد.»
ذوعلم با تأکید بر ضرورت ارائه قرائتی عقلانی از اسلام، خاطرنشان کرد: «ما باید قرائتی عقلانی از اسلام به دست دهیم تا بتوانیم هرچه بیشتر به اسلام ناب محمدی نزدیک شویم؛ اسلامی که امام خمینی(ره) و متفکرانی چون علامه طباطبایی، شهید مطهری و شهید بهشتی آن را تبیین کردهاند؛ اسلامی که عقل و نقل را در کنار هم مینشاند و دین را امری جامعهساز میداند.»
او با استناد به دیدگاه علامه طباطبایی، اسلام را دینی اجتماعی توصیف کرد و گفت: «از نگاه علامه طباطبایی، اسلام ذاتاً اجتماعی است و حتی فردسازی نیز در پرتو جامعهسازی معنا پیدا میکند. تقوا در قرآن صرفاً یک فضیلت فردی نیست، بلکه تار و پودی دارد که از توحید، ولایت و اخوت اجتماعی بافته شده است.»
ذوعلم ریشه بسیاری از تفرقهها را در خودبرتربینیهای قومی و نژادی دانست و تأکید کرد: «نگاه توحیدی اسلام، برابری ذاتی انسانها و کرامت انسانی را اصل میداند. ریشه بسیاری از تفرقهها، خودبرتربینیهای قومی و نژادی است که اسلام بهطور بنیادین با آن مقابله میکند. در نگاه قرآن، هیچ قوم و نژادی بر دیگری برتری ذاتی ندارد و معیار برتری، تقوا و عمل صالح است.»
وی با اشاره به کارکرد اجتماعی عبادات اسلامی گفت: « در حوزه رفتارهای دینی، نقش انسجامبخش اسلام بسیار آشکارتر است. نماز، زکات، روزه، حج و ولایت، ارکان عملی اسلام هستند که همگی کارکرد اجتماعی دارند. نماز جماعت و نماز جمعه، زکات و انفاق، روزه و حج، همگی مناسکی هستند که شکافهای اجتماعی را کاهش داده و حس برابری، همدلی و همبستگی را تقویت میکنند.» او تأکید کرد که غفلت از اجرای درست این آموزهها، به تعمیق نابرابریها منجر شده است: «اگر زکات و انفاق بهدرستی در جامعه اجرا میشد، بسیاری از شکافهای طبقاتی امروز شکل نمیگرفت.»
ذوعلم انقلاب اسلامی ایران را نمونهای روشن از کارکرد انسجامبخش دین دانست و اظهار کرد: «انقلاب اسلامی ما نمونه عینی کارکرد انسجامبخش دین است. در شرایطی که جامعه ایران با تفرقههای سیاسی، قومی و فکری مواجه بود، باورهای دینی، مساجد، آیینهای عاشورایی و نهاد مرجعیت، انسجامی بیسابقه در جامعه ما ایجاد کرد که منجر به انقلاب اسلامی شد.» او افزود که این تجربه در دوران دفاع مقدس نیز تکرار شد: «در دوران دفاع مقدس نیز همین عناصر دینی و اعتقادی، روحیه ایثار، مقاومت و همبستگی را در جامعه تقویت کردند.»
ذوعلم در پایان با اشاره به بیانیه گام دوم انقلاب، هشت ارزش محوری مورد تأکید این سند را یادآور شد و گفت: «در بیانیه گام دوم انقلاب بر هشت ارزش محوری اسلام شامل آزادی، اخلاق، معنویت، عدالت، استقلال، عزت، عقلانیت و برادری تأکید شده است؛ ارزشهایی که در مجموع یک نظامواره ارزشی منسجم و جهانشمول را تشکیل میدهند و میتوانند قطبنمای آینده انقلاب اسلامی باشند.» او تصریح کرد که انسجام اجتماعی بدون تحقق عملی این ارزشها ممکن نیست: «باید به این واقعیت آگاه باشیم که انسجام اجتماعی صرفاً با شعار محقق نمیشود، بلکه در گرو تحقق عملی این ارزشها در سیاستگذاری، مدیریت، توزیع منابع، اخلاق عمومی و گسترش آزادیهای مشروع است.»
فرهنگ؛ مهمترین عامل ماندگاری ایران
حسن بلخاری در سخنانی با رویکردی تاریخی ـ فلسفی، فرهنگ را مهمترین عامل تداوم تمدن ایرانی دانست و تأکید کرد که بدون فهم نقش فرهنگ در شکلگیری حافظه جمعی، تحلیل درستی از ماندگاری ایران ممکن نیست. او با ارجاع به نظریههای کلاسیک علومانسانی و شواهد تمدنی ایران، نسبت میان فرهنگ، هنر، دین و هویت تاریخی ایرانیان را تشریح کرد. او با اشاره به نظریه «حافظه جمعی» موریس هالبواکس گفت: « بدون فهم جایگاه فرهنگ در شکلگیری حافظه تاریخی، نمیتوانیم به تحلیل درستی از تداوم تمدن ایرانی برسیم. موریس هالبواکس در نظریه حافظه جمعی میگوید:« حافظه انسان فقط و فقط در یک شرایط جمعی عمل میکند و خاطرات فردی ما در چهارچوبهای اجتماعی ساخته و پرداخته میشوند و نمیتوانند مستقل از ساختارهای اجتماعی که به آنها معنا میدهند، وجود داشته باشند.»
او با تأکید بر زیستمندی حافظه تاریخی افزود: «هویت جمعی ملتها نه صرفاً در متون تاریخی، بلکه در حافظه زیسته و نمادین آنها شکل میگیرد؛ حافظهای که از طریق آیینها، اسطورهها، معماری، هنر، ادبیات و فضاهای شهری بازتولید میشود. از این منظر، آنچه تمدنها را ماندگار میکند، نه قدرت سیاسی یا نظامی، بلکه توان آنها در تثبیت حافظه جمعی است.»
این استاد حوزه فلسفه هنر، ایران را از معدود تمدنهایی دانست که توانسته حافظه جمعی خود را در طول تاریخ حفظ کند و توضیح داد: «در این میان، ایران از معدود تمدنهایی است که توانسته حافظه جمعی خود را در طول هزاران سال حفظ و بازتولید کند. این امر، اتفاقی یا صرفاً محصول سیاست نبوده، بلکه ریشه در ساختار عمیق فرهنگی و هنری این سرزمین دارد؛ ساختاری که پیوسته میان دین، حکمت، زیبایی و زندگی روزمره پیوند برقرار کرده است.»
او بر همین اساس، تقدم فرهنگ بر سایر ساحتها را یک اصل تمدنی دانست و تصریح کرد: «از این رو باید گفت که فرهنگ بر سایر ساحتهای اجتماعی تقدم دارد. فرهنگ، مقدم بر سیاست، اقتصاد و حتی علم است. هر جامعهای پیش از آنکه نظام سیاسی یا اقتصادی خود را شکل دهد، دارای یک نظام فرهنگی است؛ این نظام فرهنگی است که تعیین میکند چه چیزی ارزش است، چه چیزی زیباست و چه رفتاری فضیلت یا مذموم تلقی میشود.»
بلخاری با نگاهی تحلیلی هشدار داد که بحرانهای سیاسی و اقتصادی، اغلب ریشه فرهنگی دارند: «اگر فرهنگ دچار اختلال شود، سیاست و اقتصاد نیز بهطور طبیعی دچار بحران خواهند شد. واژه culture در زبانهای اروپایی و فرهنگ در زبان فارسی، هر دو ناظر به فرآیند پرورش و فعلیتبخشی به استعدادهای انسانیاند و این نشان میدهد که فرهنگ، بستر اصلی شکلگیری سایر نظامهای اجتماعی است.»
او سپس به تبیین جایگاه هنر در سنت ایرانی پرداخت و یکی از خطاهای رایج را تقلیل هنر به معنای مدرن آن دانست: «یکی از خطاهای رایج در تحلیل هنر ایرانی، تقلیل آن به معنای مدرن و صرفاً زیباییشناسانه است. در حالی که هنر در سنت ایران، بویژه در متون اوستایی و پهلوی، به معنای فضیلت، توانمندی روح و کمال انسانی است. منظور از هنر فقط نقاشی، موسیقی یا معماری نیست، بلکه مجموعهای از فضایل انسانی چون خرد، شجاعت، دادگری، وفاداری و معنویت را دربرمیگیرد.»
بلخاری تأکید کرد که در سنت ایرانی ـ اسلامی، هنر هرگز از اخلاق و حکمت جدا نبوده است: « در سنت ایرانی- اسلامی، هنر همواره با اخلاق و حکمت پیوند خورده است. به همین دلیل است که در معماری، خوشنویسی، نگارگری و حتی شهرسازی ایرانی، نوعی آرامش، توازن و معنابخشی عمیق وجود دارد که حاصل تکنیک صرف نیست، بلکه نتیجه یک جهانبینی است.»
این استاد دانشگاه تهران، با اشاره به نقش معماری در تثبیت حافظه جمعی تصریح کرد: «معماری، زبان خاموش تمدنهاست. بناها، میدانها، مساجد، پلها و فضاهای شهری، حامل پیامهای عمیق فرهنگی و اعتقادیاند و بدون سخن گفتن، جهانبینی یک ملت را منتقل میکنند. اگر به معماری ایرانی- اسلامی بنگریم، درمییابیم که مفاهیمی چون توحید، نظم کیهانی، تناسب، نور، مرکزیت و حرکت از کثرت به وحدت، در همه آثار شاخص آن حضور دارد.»
او افزود که این مفاهیم بهصورت ناخودآگاه در حافظه تاریخی ایرانیان رسوخ کردهاند: «این مفاهیم، نسل به نسل منتقل شده و بخشی از حافظه ناخودآگاه جمعی ایرانیان را شکل داده است و از همین رو معماری در تثبیت حافظه جمعی نقشی غیرقابل انکار دارد.»
بلخاری یکی از رازهای اصلی دوام تمدن ایرانی را پیوند تاریخی دین و هنر دانست و گفت: «در ایران، دین و هنر نسبت عمیقی با هم دارند. برخلاف برخی تمدنها که میان امر قدسی و امر زیباییشناختی جدایی قائل شدند، در ایران هنر همواره یکی از زبانهای دین بوده است. خوشنویسی قرآنی، معماری مساجد، آیینهای مذهبی، تعزیه، شعر عرفانی و موسیقی آیینی نشان میدهد که هنر در ایران نه ابزار تزئینی، بلکه رسانه انتقال معنا، ایمان و حکمت بوده است.»
او در بخش دیگری از سخنانش به کارکرد مقاومتساز حافظه جمعی اشاره کرد و تأکید داشت: «حافظه جمعی صرفاً یادآوری گذشته نیست، بلکه نیرویی فعال برای مقاومت فرهنگی است. ملتی که حافظه تاریخی خود را از دست بدهد، بهراحتی دچار از خودبیگانگی و سلطه فرهنگی میشود.» بلخاری با اشاره به تاریخ پرچالش ایران افزود: «ایران در طول تاریخ بارها با تهاجم نظامی، سیاسی و فرهنگی مواجه شده، اما بهواسطه حافظه جمعی غنی خود توانسته عناصر بیگانه را هضم، بومیسازی یا طرد کند. این همان چیزی است که امروز از آن بهعنوان قدرت نرم فرهنگی یاد میشود.»
این تحلیلگر حوزه فرهنگ، در پایان با نقد برداشتهای تقلیلگرایانه از مفهوم پیشرفت گفت: «اگر پیشرفت را صرفاً به معنای رشد اقتصادی یا فناوری بدانیم، دچار خطای راهبردی شدهایم. پیشرفت واقعی، بدون پیوست فرهنگی و هنری، پایدار نخواهد بود. هنر را باید نه یک عنصر حاشیهای، بلکه متن پیشرفت برای ایران دانست.» او تأکید کرد که الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت، برای کارآمدی باید به این مؤلفهها توجه ویژه داشته باشد: «الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت باید به هنر، زیبایی، هویت و حافظه جمعی بهعنوان مؤلفههای بنیادین توسعه نگاه کند تا بتواند الگویی متناسب با تاریخ، فرهنگ و آینده ایران طراحی کند.»
برش
انسجام ملی در بستر فرهنگ ایرانی
سخنرانان این هماندیشی بر یک پیام ایجابی و راهگشا تأکید گذاشتند: « پیشرفت بدون انسجام فرهنگی و اعتقادی ممکن نیست و انسجام نیز بدون تعمیق عقلانیت دینی، تقویت حافظه جمعی و بازشناسی نقش فرهنگ و هنر پایدار نخواهد بود.» در شرایط کنونی که جامعه ایرانی با چالشهایی روبهروست، بازگشت آگاهانه به این بنیانها بهمنزله ایجاد زبان مشترک برای همدلی، گفتوگو و همافزایی ملی است. این نشست نشان داد که وحدت فرهنگی و اعتقادی، شعار انتزاعی نیست بلکه ظرفیتی زنده و فعال برای تقویت سرمایه اجتماعی، افزایش تابآوری و طراحی آیندهای متوازن و ریشهدار برای ایران است.

