ناصر وحدتی، خواننده و پژوهشگر موسیقی در گفت‌وگو با «ایران» از نغمه‌های گیلان می‌گوید

مردم دنیا با موسیقی ایرانی بیگانه نیستند

«خانه ما با شالیزار حدود ۱۰۰ متر فاصله داشت و همین امرسبب شد از همان دوران کودکی با آوای گیلان و موسیقی که در شالیزارها جاری بود، آشنا شوم. البته بعدها که بزرگ‌تر شدم، این نواها و آواها از مادر و مادربزرگم و زن‌های همسایه بیشتر به گوشم رسید. همین موضوع انگیزه‌ای شد که درصدد جمع‌آوری این صداها و آواها باشم. البته آن زمان دیگر مادر و مادربزرگم در قید حیات نبودند. ناگفته نماند در همان دوران، همسایه‌ای داشتیم به نام «گل‌جهان روشن» که سال ۹۶ در ۱۰۷ سالگی فوت کرد. طی سال‌هایی که می‌شناختمش، توانستم حدود ۲۰۰ شعر محلی از این بانو ضبط کنم.» این صحبت‌ها بخشی از آغاز زندگی هنری ناصر وحدتی است؛ خواننده، نویسنده و پژوهشگر موسیقی فولک گیلان. وحدتی ۱۲ تیرماه سال ۱۳۲۶ در روستای لیش شهرستان سیاهکل به دنیا آمد و اکنون ۷۸ ساله است. به گفته خودش، از کودکی با نوای موسیقی گیلان آشنا بوده و این عشق و علاقه سبب شد میراث ارزشمند موسیقی اقوام گیلان را به ثبت و ضبط برساند. این پژوهشگر و خواننده نام‌آشنای موسیقی گیلان، ششم آبان‌ماه با گروه موسیقی گیلانی «گیل و آمارد» با اجرای نغمه‌ها و ترانه‌های فولکلور گیلان در تالار وحدت روی صحنه رفت. سرپرستی و خوانندگی این گروه بر عهده این هنرمند بود. تمامی قطعات اجرایی که در این کنسرت به اجرا درآمد از موسیقی فولکلور خطه گیلان انتخاب شده‌ و گردآوری اشعار و همچنین تنظیم مجدد آنها برای کنسرت نیز با هنرمندی این خواننده بوده است. «درآمد افشاری»، «حیران حیرانه»، «قاسم‌آبادی»، «آواز می‌ جونی ناز لیلی»، «زرد ملجه»، «رعنا»، «باغ محتشم»، «بهار گنده واش»، «دیلمون بخشه می‌یارا»، «جونمه حلال کردم»، «میخام برم کوه»، «ای امانم لیلی»، «زنگیه» و... از جمله قطعاتی بودند که در این کنسرت و در دو بخش، پیش روی مخاطبان قرار گرفت. ناصر وحدتی (سرپرست، تنظیم‌کننده و خواننده)، اصغر پورابراهیمی (سازهای بادی)، علی پسندیده (تار)، رضا قادری (کمانچه)، ریحانه جوادی (سه‌تار و همخوان)، راستین و کامیار احسان (سازهای کوبه‌ای)، آناهی نوردوست و ستاره فردوسی (همخوان) اعضای گروه گیل و آمارد را تشکیل می‌دهند؛ گروهی که سال‌های بسیاری نوای موسیقی گیلان را در ایران‌زمین به گوش مخاطبان و علاقه‌مندانش می‌رساند. او فعالیت خود را از سال ۱۳۶۵ آغاز کرد و با همکاری گروه‌های شمشال (۱۷ کنسرت) و آمارد و گیل (بیش از ۶۰ کنسرت) کنسرت‌های زیادی در زمینه موسیقی گیلکی در شهرهای تهران، رشت، لاهیجان، رودسر، لنگرود، آستانه، انزلی، صومعه‌سرا، خرم‌آباد، ساری، آمل و... اجرا کرد. این هنرمند همچنین بیش از ۲۰ کنسرت در کشورهایی چون آلمان، ایتالیا، سوئیس، کرواسی، ارمنستان، روسیه، کردستان و عراق روی صحنه برده است. نکته قابل‌توجه اینکه ناصر وحدتی پیش از فعالیت در حوزه اجرا و خوانندگی ابتدا به پژوهشگری مشغول بود و تا کنون بیش از ۱۰ جلد کتاب نوشته است. اجرای این کنسرت بهانه‌ای شد تا با این هنرمند شاخص گیلانی به گفت‌و‌گو بنشینیم که در ادامه می‌خوانید:

نداسیجانی 
گروه فرهنگی

از چه سالی فعالیت‌های خود را در عرصه پژوهش موسیقی گیلان آغاز کردید؟
از ابتدای دهه 70 هر اثری را که به دستم رسیده بود ضبط و جمع‌آوری کردم. البته از سال 75 این کار را شروع کرده بودم، اما تصمیم گرفتم به‌صورت حرفه‌ای آنها را به گونه‌های مختلف دسته‌بندی و ثبت کنم. در واقع از سال ۵۲ وقتی از سیاهکل به رشت آمدم و در بانک سپه مشغول به کار شدم، یک ضبط‌صوت خریدم و از آن موقع شروع به ضبط کردن کردم و تا سال ۷۵ بیش از 100 ساعت آرشیو ضبط‌شده‌ موسیقی‌هایی را که پیرمردها و پیرزن‌ها در روستاها می‌خواندند، جمع‌آوری کردم.
 طی این سال‌ها کتاب‌های بسیاری هم درباره موسیقی فولک گیلان نوشته‌ام و همچنین یک فصلنامه به نام «دیلمان» که در 5 شماره منتشر شد. در کنار آن حدود 50 ساعت موسیقی فولک گیلان جمع‌آوری و با مشورت اساتید آنها را بازآفرینی کردم و در سال‌های 77 و 78 که گروه موسیقی «شمشال» به سرپرستی استاد حسین حمیدی راه‌اندازی شد این ترانه‌ها را روی صحنه بردیم.
نکته جالب درباره زبان رایج این منطقه این است که باید بگویم سیاهکلی‌ها، رودباری‌ها و املشی‌ها تا رحیم‌آباد و چابکسر و رامسر و حتی تا نزدیکی‌های شهرستان چالوس همه به زبان دیلمانی صحبت می‌کنند و در واقع دیلمانی هستیم. اما از سیاهکل به سمت لاهیجان و تا یک کیلومتر بعد از آن، سرزمین گیلک‌ها شروع می‌شود. اگرچه همه ما ساکن خطه گیلان و دیلمان هستیم، اما نوع زبان و گفتمان، گیلکی و دیلمانی متفاوت است. غرب گیلان، شهر رشت محور زبان گیلکی است و شرق گیلان، لاهیجان هم محور زبان گیلکی است. ناگفته نماند زبان‌های تالشی، ترکی، کردی و لری هم در گیلان استفاده می‌شود. جالب‌تر اینکه کردهای کرمانج هم بیشتر ساکن شهرستان رودبار هستند. ما نیز از دیلمان آمده‌ایم. حدود 200 میلیون سال پیش که آب‌های سطح زمین شروع به فروکش کردن کرد، ابتدا ارتفاعات شکل گرفت و کوه‌ها سربرآوردند و در اقلیم ما دیلمان نمایان شد و سر از آب درآورد.
بعد از فروکش کردن آب‌ها، جنگل‌های هیرکانی سبز شدند و این موضوع موجب شد دیلمانی‌ها آرام آرام به سمت دامنه و درخت حرکت کنند. اتفاقاً در همین جنگل‌های هیرکانی تا نزدیکی‌های جلگه، آب‌ها کاملاً فروکش کرد. جالب است بدانید از حدود 3 هزار سال پیش جلگه‌ها کاملاً قابل سکنی بودند و انسان‌های دیلمانی به دلایل شرایط سخت زندگی از بالای کوه به پایین آمدند تا در جلگه گیلان زندگی کنند. شاید برای شما جالب باشید بدانید روستایی داریم به نام «لیاله کل بالا» که خواستگاه ما وحدتی‌ها بود. این روستا در مسیر سیاهکل به دیلمان قرار دارد. در کودکی وقتی به بالای این روستا می‌‌رفتم، زن‌ها را می‌‌دیدم با کوزه آب بر دوش‌شان که 800 متر با محل سکونت‌شان فاصله داشت، به بالای کوه می‌‌آیند. متعجب بودم چرا خانه‌های خود را در پایین کوه نمی‌سازند، اما بعد‌ها که مطالعه کردم، متوجه شدم آب به آنها نزدیک بود، اما به مرور زمان پایین و پایین‌تر رفته تا آنجا که جلگه کاملاً سر از آب درآورد و اقلیم‌ها و فصل‌ها مشخص شد و درخت‌ها سر به فلک کشید و این سرزمین، «گیلان» نام گرفت. گیل یعنی سرزمین گِل و باتلاق اما بعضی‌ها به اشتباه می‌‌گویند سرزمین گُل‌ها.

تمامی ترانه‌های شما به زبان فولکلور گیلکی است که با تحقیق در روستاهای گیلان و البته اغلب از زنان گیلانی جمع‌آوری شده و نسل به نسل انتقال یافته است. در این باره کمی توضیح بدهید؟
طی سال‌هایی که در این زمینه فعالیت می‌‌کنم، نزدیک به 15 هزار شاعر گمنام در گیلان و دیلمان پیدا کردم که اغلب بی‌سواد بودند. 240 شعر و دوبیتی به زبان دیلمانی در کتابی به نام «زبانزده‌ها و گل‌واژه‌های زبان دیلمانی» به نگارش درآورده‌ام. این کتاب مجموعه‌ای از ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات دیلمانی است که به زبان فارسی هم ترجمه شده. به طور مثال هرگاه «گل‌جهان روشن» این اشعار را برای من می‌‌خواند، به سرعت آنها را ضبط و ثبت می‌‌کردم. گل‌جهان می‌‌گفت مادرش این شعرها را برای او خوانده است، البته مادرش شاعر نبود و سینه به سینه به او منتقل شده است. بنابراین همان طور که اشاره کردم، شاعران آن مشخص نیست اما همه اشعار فولکلور و اصیل و ارزشمند هستند و در واقع گنجینه‌های فرهنگی سرزمین‌مان محسوب می‌‌شوند و نباید هیچ گونه تغییراتی در آن ایجاد شود، چرا که این شعرها بیانگر مناسبات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن دوران است. 
بنابراین، این موسیقی‌ها انعکاس همین زبان دیلمانی است. به عقیده من، حضور اسطوره‌ای دیلمان در شرق گیلان موجب شده بود 90 درصد شعرهای یافت شده به زبان دیلمانی باشد. به این دلیل که زبان گیلکی قدمت کمتری دارد. لاهیجان بزرگ‌ترین شهر گیلان 600 سال قدمت دارد و رشت 450 سال. در واقع باید گفت اجداد ما با این سنت‌ها زندگی کرده‌اند و حق نداریم به این زبان‌ها و سنت‌ها بی‌احترامی کنیم.

طی این سال‌ها نوآوری‌هایی در موسیقی فولک انجام داده‌اید؟
به شخصه در هیچ یک از کارهایم نوآوری نکرده‌ام چرا که بر این باورم موسیقی، شعر و ترانه اصیل و بکر نباید دستخوش تغییرات شود. البته می‌‌توان براساس موسیقی، شعرهای جدید ساخت؛ مانند کاری که استاد عاشورپور یا استاد پوررضا انجام داده‌اند و ترانه‌های نویی که خواندند. یا ناصر مسعودی که تمرکزش بر موسیقی تهران به زبان گیلکی بود و می‌خواند. بنابراین تأکیدم این است که اصالت موسیقی باید حفظ شود. خود بنده نیز با ترانه‌های فولکلور کارهایی ساخته‌ام که هیچ گونه تغییری در اشعار آن ایجاد نشده است، مانند ترانه «مرا بمانی».
باید بگویم در یکی دو دهه اخیر موسیقی‌های شهری به روستاها راه پیدا کرده‌اند اما اصالت‌ها هرگز تغییری نداشته و شهری شدن بر موسیقی‌های بکر و اصیل راهی ندارد. ما می‌‌توانیم در موسیقی نوآوری کنیم اما با شعر جدید یا برای ترانه‌های کهن موسیقی تازه ساخت اما با حفظ سنت‌ها. جالب اینکه نسل جدید به موسیقی‌های فولک قدیمی بسیار علاقه‌مند هستند و طی اجراهایی که این سال‌ها داشته‌ام، بسیار مورد استقبال قرار گرفته و بازخورد‌های خوبی دریافت کرده‌ایم. حتی همراهی‌های بسیار خوبی هم داشته‌اند بخصوص جوان‌تر‌ها.
مرحوم پوررضا در یک سریال تلویزیونی آوازی خواند و در آن سریال نام صغرا که شخصیت اصلی ترانه، به لیلا تغییر کرد. وقتی از او سؤال شد، ایشان گفتند نام اول اسم مناسبی برای آن فضا نبود. نمی‌دانم چرا عده‌ای می‌‌خواهند موسیقی فولکلور را با رنگ و لعاب نو و شهری تزئین کنند، این در حالی است که ترانه‌های روستایی سراسر عشق است و زندگی و  حرف‌های ساده و بی‌ریا.

ترانه‌های «رعنا» و «آها بوگو» از مشهورترین ترانه‌های فولکلور گیلکی است که شهرت ملی دارد و دراغلب کنسرت‌های خود آن را اجرا می‌کنید درباره آن کمی توضیح دهید؟
 بیش از صد خواننده حرفه‌ای این ترانه‌ها را خوانده‌اند. «آها بوگو» یک ترانه فولک قدیم گیلان است که ریتم موزونی دارد و با رقص محلی همراه است. جالب است بدانید به رغم شاد بودن این ترانه، اندوهی درآن نهفته است. درواقع باید بگویم در بیشتر ترانه‌های عروسی، اندوهی پنهان است.
ترانه «رعنا» هم همراه با داستان و روایتی است. داستان واقعی رعنا این‌گونه بوده که او عاشق مردی به نام هادی می‌شود که متأهل و دارای چهار فرزند بوده است‌. کامران باباخانی نویسنده کتاب رعنا می‌گوید که نام زن هادی، خجیر بوده است. در گیر و دار ماجرا بر سر مزارع و... موجب می‌شود هادی به طرز بسیار فجیعی کشته ‌شود و می‌گویند وقتی خبرمرگ هادی به رعنا می‌رسد بشدت پریشان می‌شود و موهای سرش را می‌کند.
البته ترانه «رعنا» که طی این سال‌ها خوانده شده اشعار آن با تغییراتی همراه بوده است. مثلاً رعنای مازندرانی با رعنای اشکور که ۱۰۴ سال پیش رخ داده، متفاوت است. یک رعنا را هم احمد عاشورپور به گیلکی غرب گیلان خوانده و یک رعنای دیگر را من، که همه اینها با هم متفاوت هستند.
حدود65 سال پیش یکی از خوانندگان نام آشنای خانم «رعنا» را با بیان فارسی خواند وبعد ازاو پوررضا سال1344 روی این گام ترانه‌ای ساخت. البته نقدهایی هم به آن شد.

موسیقی گیلان فقط سرود است یا سوگ‌هایی هم در موسیقی فولک این منطقه ساخته شده است؟
خیر. موسیقی گیلکی همراه با سوگ هم بوده است و غمباره‌های فوق‌العاده‌ای دراین زمینه داریم. مانند غمباره‌های لیدی و صغری و همه این اشعار را که شاعران آن گمنام هستند در یک کتاب جمع‌آوری کرده‌ام. تمامی این اشعار داستان و روایت‌های خود را دارد که آدم‌های باهوش دوران خودشان آنها را سروده‌اند و به عقیده من درحال حاضرکسی نمی‌تواند به این زیبایی شعر و ترانه بگوید. شاید هم آن درایت و باهوشی و دانش گذشتگان را نداشته باشد. بطور مثال ازحضرت حافظ تاکنون 700 سال گذشته است اما تا به امروز چند شاعر همچون حافظ ظهور کرده‌اند؟

اغلب موسیقی‌هایی که به زبان گیلانی سروده شده یا موسیقی‌هایی که درکار و... استفاده می‌شود، با زبان زنان گیلانی بوده و زنان نقش مهمی در حفظ این 
چند سالی است رسانه ملی توجه ویژه‌ای به موسیقی فولک دارد و از آن حمایت می‌کند مانند موسیقی سریال «پایتخت» یا سریال «نون. خ» و حتی قبل‌تر «کوچک جنگلی». با توجه به این موضوع از نگاه شما رسانه ملی در ترویج و گسترش این موسیقی به مردم بویژه نسل جوان چه میزان تأثیرگذار خواهد بود؟
بدون تردید بسیاراثرگذاراست. چرا که این رسانه مخاطبان بسیاری را در برمی گیرد که با پخش این گونه سریال‌ها یا موسیقی‌های محلی در برنامه مختلف می‌تواند نقش بسزایی در معرفی موسیقی اقوام ایران داشته باشد. البته از من هم دعوت‌هایی به عمل آمد اما به دلیل برخی فیلمنامه‌ها قبول نکردم. باید بگویم در حال حاضر اوضاع موسیقی اقوام در رسانه ملی کمی بهتر شده است. بطورمثال سال گذشته که «پایتخت6» پخش شد بسیار مورد استقبال قرار گرفت و مخاطبان بسیاری را پای رسانه ملی نشاند. نکته قابل توجه این است که با توجه به هجوم رسانه‌های بیگانه و شبکه‌های ماهواره‌ای، تولید و پخش سریال‌های باکیفیت بسیارمورد اهمیت است، بویژه کارهایی که به موسیقی هم توجه شده است.البته درزمینه حفظ و ترویج موسیقی اقوام، میراث فرهنگی هم نقش مهمی دارد. میراث فرهنگی گیلان در این چند سال اخیر با برگزاری جشنواره‌های مختلف و همراهی موسیقی گیلانی، توانسته کارهای خوبی دراین زمینه انجام بدهد.

 شما درچهل و پنجمین جشنواره موسیقی فولکلور جهان که در کرواسی برگزار شد، توانستید دیپلم افتخار این فستیوال را دریافت کنید از نگاه شما موسیقی فولک ایران چه میزان در دنیا شناخته شده است؟
خاطرم هست وقتی برای شرکت در جشنواره به کشور کرواسی سفر کردیم بیش از ۷۷ گروه از کشورهای مختلف شرکت کرده بودند که انصافاً ابزار و ادوات متنوعی برای اجرای برنامه داشتند که کارآنها را جذاب ترمی کرد. من هم تصمیم گرفتم با یک گروه 5 نفره ازآیین «طشت‌زنی» که در منطقه دیلمان مرسوم است دربرنامه استفاده کنم که خوشبختانه با استقبال بسیار قابل توجه مخاطبان مواجه شد. اجرایی که داشتیم موجب شد نظرشان به سمت موسیقی ما جلب شود.باید بگویم موسیقی ایرانی دردنیا شناخته شده است مانند کارهایی که همایون شجریان انجام می‌دهد و با یک پیانو و دف اروپا و آمریکا را فتح کرده است یا قبل از ایشان استاد شجریان و کنسرت‌های بسیار بزرگی که در دنیا برگزار کرد وتوانست موسیقی ایرانی را به دنیا بشناساند.
به عقیده من مردم دنیا با موسیقی ایرانی بیگانه نیستند و حتی موسیقی فولک ایران را هم کم و بیش می‌شناسند. بطور مثال در یکی از کنسرواتوارهای سوییس اجرایی داشتیم و آنقدر مورد استقبال تماشاگران قرار گرفت که حدود 10 دقیقه ما را تشویق می‌کردند. ناگفته نماند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم در زمینه حمایتی می‌تواند نقش مهمی داشته باشد و از طریق رایزنی در وزارت امورخارجه، گروه‌های موسیقی اقوام را به خارج ازکشور و جشنواره‌های بین‌المللی معرفی کند. من براین باورم زبان، تعیین کننده جذابیت موسیقی نیست.

در جنگ 12 روزه، موسیقی سنتی نقش بسزایی در بخش ملی‌گرایی و وحدت مردمی ایفا کرد، آیا موسیقی فولک هم می‌تواند نماد ملی‌گرایی ایران باشد؟
بله صددرصد. ما با زبان و کلام موسیقی محلی می‌توانیم این وحدت را به نمایش بگذاریم. کمااینکه در گذشته هم بوده است. مانند موسیقی ماندگار لری «دایه دایه وقت جنگه» یا دیگر موسیقی‌های اقوام ایران که به وحدت و ملی‌گرایی توجه داشته است.

با توجه به حضور و تجربه شما درجشنواره‌های مختلف موسیقی مانند فجر و یا نواحی، از دیگاه شما جشنواره‌ها درجریان‌سازی موسیقی فولک ایران چه میزان اثر‌گذار هستند؟
سال‌های بسیاری است که درجشنواره‌های مختلف ایران شرکت می‌کنیم و اجرا داریم. سال گذشته هم در جشنواره موسیقی فجر اجرای برنامه داشتیم اما پشیمان شدم به این علت که برج آزادی و پله‌های آن و سختی تردد از این منطقه پررفت و آمد انتخاب مناسبی برای موسیقی اقوام ایران نیست. موسیقی نواحی ایران همیشه جذاب است و برای مسئولان و مردم اهمیت دارد، اما متأسفانه چندان توجهی به آن نمی‌شود. حتی در انتخاب محل اجرا.

نویسندگی شما در موسیقی‌تان چه میزان اثر‌گذار است و بالعکس موسیقی در نویسندگی‌تان؟
بسیار تأثیرگذاراست. من از هر دو تأثیر می‌گیرم هم از موسیقی در نوشتنم و هم از نگارشم در موسیقی. درواقع همان گونه که می‌خوانم می‌نویسم. موسیقی برای همه موجودات بیان کننده حال خوب است. موسیقی روح و روان انسان را جلا می‌دهد.

درپایان، چشم اندازشما از موسیقی فولک ایران چیست؟
بسیارامیدوارم بویژه به نسل جوان. جای بسیار خرسندی است که موسیقی فولک نسل به نسل منتقل می‌شود و جوانان علاقه بسیاری به آن دارند.

 

برش

اغلب موسیقی‌هایی که به زبان گیلانی سروده شده یا موسیقی‌هایی که درکار و... استفاده می‌شود، با زبان زنان گیلانی بوده و زنان نقش مهمی در حفظ این موسیقی داشته‌اند. با توجه به پژوهش‌هایی که طی این سال‌ها داشته‌اید دیدگاه شما دراین زمینه چیست؟
باید بگویم حافظه تاریخی اغلب نزد بانوان نهفته است. مردها بخاطرگرفتاری زندگی و مسائل کاری کم حوصله‌تر هستند. خود من به شخصه 90 درصد شعرهایی که ضبط کرده‌ام از زنان گیلان بوده است.درواقع ترانه‌ها و آوازهای موسیقی فولکلور گیلان مربوط به زنان گیلان است. آنها نوازنده هیچ‌سازی نبودند و همیشه هم برای خودشان آواز خوانده‌اند، نه برای مردان. البته زن‌های گیلان به رغم شاد بودن شان بیشترغمگین می‌خواندند. به‌خاطر بیماری‌های آن دوران و شرایط سختی که گذرانده‌اند.درگیلان از آذرماه اوج بادگرم و جابه‌جایی هواست. گرما می‌رود و سرما می‌آید. اما در آن شرایط باد گرم اغلب خانه‌ها به‌خاطر گالی پوش بودن آتش می‌گرفت. با این حساب باید بگویم مردم این منطقه گرفتاری‌های بسیاری کشیدند تا به اینجا رسیدند. گاهی اوقات که تاریخ را می‌خوانم که مصایب نسل گذشته را روایت می کند با خود می‌گویم با چنگ و دندان زنده مانده‌ایم و ما را نگه داشته‌اند.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و نهصد و بیست و یک
 - شماره هشت هزار و نهصد و بیست و یک - ۰۶ دی ۱۴۰۴