در گفتوگو با فرشاد مقیمی، رئیس هیأت عامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع تشریح شد
بازتعریف مأموریتهای ایدرو
ایدرو وارد رقابت با بخش خصوصی نمیشود
سازمانی که ایجاد آن حاصل تلاش تکنوکراتهای دهه چهل و پنجاه بوده و توانسته دوره طلایی اقتصاد ایران را ثبت کند، امروز چه دغدغهای دارد؟ سازمان گسترش و نوسازی صنایع به عنوان یکی از معاونتهای وزارت صمت، دارای مأموریتهای مهمی است. «ایران» در خصوص اقداماتی که در دولت چهاردهم از سوی این سازمان انجام شده، با رئیس هیأت عامل آن به گفتوگو نشستهاست. فرشاد مقیمی، معاون وزیر صمت و رئیس هیأت عامل ایدرو از اولویتهای سازمان گسترش سخن گفته و مأموریتهای کنونی این سازمان را توضیح دادهاست. او یک مدیر دولتی با تفکر غیردولتی است که اعتقاد دارد هر کجا بخشخصوصی وارد گود شده، ایدرو نباید ورود کند. او گسترش صنایع را با مفهومی جدید تعریف میکند و ورود ایدرو به پروژهها را منوط به شرایطی میداند. مشروح آنچه در سازمان گسترش و نوسازی صنایع میگذرد را در ادامه بخوانید.
بمانجان ندیمی
گروه اقتصادی
ابتدا میخواهم بحثم را از اینجا شروع کنم که سازمان شما نام جالبی دارد؛ سازمان گسترش و نوسازی صنایع؛ این سازمان در واقع سابقهاش به دهه طلایی اقتصاد ایران برمیگردد که دکتر نیازمند هم آن زمان بودند و صنایع واقعاً گسترش زیادی پیدا کردند، یعنی صنایع از اواخر دهه 40 تا دهه ۵۰ شکوفا شدند. اما اکنون با توجه به چالشهایی که وجود دارد، گسترش صنایع مفهوم مبهمی دارد. ابتدا به گسترش صنایع سپس به مفهوم نوسازی خواهیم پرداخت. گسترش صنایع در ایران با توجه به تحریمها، ناترازیها، چالشهایی که فعالان اقتصادی با آن مواجه هستند و برخی قوانین و مقررات مخل کسب و کار و مواردی از این دست، چطور برای سازمان شما دست یافتنی است؟ میخواهم در ابتدا به این فعالیتها و مأموریتهای سازمان گسترش صنایع بپردازیم و ببینیم آیا در شرایط کنونی جایی برای گسترش صنایع وجود دارد یا خیر؟
این نکته را خوب است توضیح بدهم که از همان دهه ۴۰ که شما اشاره میکنید تا به امروز فعالیتهای این سازمان را میتوان در دو مقطع تقسیم کرد: یکی قبل و دیگری بعد از اجرای سیاستهای کلی اصل ۴۴. قبل از اجرای این سیاستهای کلی اصل 44 سازمان ما بالغ بر ۱۳۳ شرکت را ایجاد کرد و سپس فروخت. یعنی خودش پایهگذار بود و بعد آنها را به بخش خصوصی فروخت.
شرکت هایبزرگی بودند؟
هم بزرگ و هم کوچک در آن بودند. بعد از اجرای سیاستهای کلی اصل ۴۴، ۱۴۹ شرکت توسط سازمان خصوصیسازی، واگذار شد. قبل از اصل ۴۴، شرکت را خود سازمان واگذار میکرد و پولش به حساب ایدرو میآمد، بعد از اجرای اصل 44 پول حاصل از واگذاری شرکتها به حساب خزانه واریز میشد. از حساب خزانه باید 70 درصد به خود ایدرو برمیگشت تا ایدرو مجدد از طریق آن منابع سرمایهگذاری کند که این اتفاق رقم نخورده است. اصل داستان این است؛ البته نمیخواهم بگویم که کلاً آن کار انجام نشده، اما این پول بموقع پرداخت نشده. مثلاً امروز شرکت من، ۱۰۰ تومان فروخته شده است، ولی روزی که 70 درصد این ۱۰۰ تومان را به من دادهاند، ۱۵ سال بعد بوده که دیگر این پول ارزشی نداشته و با آن کاری نمیتوانستم انجام بدهم. ولی وقتی پولش در اختیار ایدرو قرار میگرفت، میتوانستم مجدداً و به سرعت سرمایهگذاری جدید کنم. با اینکه ما درآن زمان سهام سوددهی داشتیم که سود سهامشان در ایدرو میآمد و از این محل، دوباره گسترش صنعت صورت میگرفت. یا مثلاً برخی از صنایع با طی کردن تلاطمهایی در شرایط اقتصادی کشور قرار میگرفتند، آن تلاطمها را با همین منابع مدیریت میکردند، این وظیفه اصلی ایدرو بود. باید به این نکته هم اشاره کرد که بخشهای خصوصی در دهههای گذشته به اندازه امروز توانمند نبودند. بخش خصوصی امروز با بخش خصوصی یک دهه قبل قابل قیاس نیست. آن زمان به اندازه امروز بزرگ نبود و در حوزههای مختلف فعال نبود. الان یک شرایط متفاوتی دارند. به همین خاطر، گسترش صنایع از سمت ما حذف نشده، ولی بشدت کم شده است؛ چون ما باید جایی ورود پیدا کنیم که با بخش خصوصی رقابت نکنیم. در بحث گسترش، زمین بازی کوچک شده؛ نه اینکه فعالیتهای ایدرو کند است. الان زمینههای بسیاری وجود دارد که بخش خصوصی در آنها فعال است و ما نباید وارد آن حوزهها شویم، حتی اگر بتوانیم.
این رقابتی است که بین دولت و بخش خصوصی نباید ایجاد شود.
بله نباید ایجاد شود؛ پس این نکته مهمی هست که باید به آن دقت کرد. یک بحث هم این است که ما در دورههای مختلف باید ببینیم کشور چه نیازمندیهایی دارد که ایدرو آن نیازمندی را باید رفع و رجوع کند. من امروز فکر میکنم حوزههای مختلفی وجود دارد که ایدرو میتواند در آن نقش آفرین باشد.
یعنی مأموریت گسترش صنایع تحت تأثیر توانمندی بخش خصوصی قرار میگیرد و بر اساس نیاز کشور، ورود به هر حوزه اولویتبندی میشود؟ الان چه نیازهایی در کشور وجود دارد که شما میتوانید وارد آن عرصه شوید؟
بله، بر اساس زمان و نیازمندیهایی که کشور دارد. ببینید آن فضایی که بازیگرهای بخش خصوصی هنوز به دلیل اینکه ریسک دارند، شناخت ندارند یا ممکن است حجم سرمایهگذاری بالا لازم داشته باشند، جایی هست که ما ورود میکنیم. به عنوان مثال، موضوع اقتصاد دریا محور، موضوعی که ایدرو در آن ورود دارد و بسیار هم مطرح میشود. یکی دو سالی هست که از ابلاغ سیاستهای مقام معظم رهبری در رابطه با اقتصاد دریامحور میگذرد. در برنامه هفتم هم دولت بر آن تأکید میکند. امروز در اقتصاد دریامحور به الزاماتی نیاز داریم؛ اولاً وقتی این اقتصاد را بخش بندی میکنیم به 10 جزء میرسیم. بخشهایی از آن مربوط به نقشهایی هست که باید برای صنعت ایفا کند. مثلاً یک بخش آن شیلات و صیادی است، یک بخش آن مربوط به گردشگری است؛ بحث دیگری از این اقتصاد، تجارت است. ما باید بتوانیم از طریق دریا واردات و صادرات کنیم. یک بخش دیگر از این اقتصاد موضوع بحث حملونقل نفت و فرآوردههای نفتی است که باید بتوانیم قابلیت حمل ایجاد کنیم. ما نفت را کاملاً مجزا از بحث مربوط به تجارت میبینیم. یک بخش دیگر برمیگردد به حوزه دفاعی. حوزه دفاعی وظیفه دارد که یک سری اقدامات را در سطح دریا برای حفاظت از کشور انجام دهد. همه این نکاتی که عرض کردم در بحث مربوط به خدمات و موضوعاتی که در دریا قابل تعریف هستند، میگنجد و یک فصل مشترک دارند «اگر ناوگان نداشته باشند، امکان هیچ اقدامی وجود ندارد.». برای بهرهبرداری از ظرفیتهای دریا، نیاز به ناوگان داریم. ناوگان شامل کشتیها و شناورهایی است که برای اهداف مختلف مانند لایروبی، حملونقل، صیادی و گردشگری استفاده میشوند. در این میان یک سری اقدامات هم پشتیبان است. مانند اینکه خدمات تعمیرات را باید در دریا ارائه دهیم. ما تقریباً در حوزه خدمات دریایی نقطه قوت نداریم.
آیا زنجیره تأمینی هم برای این اقتصاد در کشور وجود دارد؟
برخی از نهادها در کشور هستند که باید ساخت و ساز کشتی انجام دهند؛ اما برای آنها سفارش مستمر وجود ندارد. زنجیره تأمین در ساخت کشتی در حال حاضر در کشور چندان وجود ندارد. اینجاست که نقش ایدرو پررنگ میشود. اینجا به عنوان یک سازمان توسعهای، نقش ما میتواند در زنجیره تأمین، تجمیع تقاضا، سفارشگذاری و آموزش نیروی انسانی متخصص در صنعت دریا پر رنگ باشد. بسیاری از نیروهایی که در صنعت دریا فعالیت دارند به آموزش نیاز دارند. مگر همین الان از طریق سازمان مدیریت صنعتی به صنایع مختلف آموزش نمیدهیم؟ در صنعت دریا هم باید آموزش بدهیم. ما میتوانیم با استفاده از فناوریهای نوین، طراحی مشترک را ترویج دهیم. مثلاً شناوری که 100 عدد از آن در شرکتهای مختلف ساخته میشود، به دلیل آنکه شرکت هایشان مجزا است، هر 100 نفر باید هزینه طراحی بدهند. ولی وقتی شرکتی میتواند این طراحی را انجام دهد و هزینه آن را روی همه کشتیها سرشکن کند، باعث میشود قیمت تمام شده کشتی پایین بیاید. میخواهم بگویم هم از جنس مهندسی، هم از جنس شبکه تأمین، هم بحث مربوط به تجمیع در تقاضا و هم در بحث مربوط به انتقال تکنولوژی، به دلیل شناخت ایدرو از فضای صنعت میتوانیم فعالیت کنیم. به عنوان مثال ما شرکتی داریم به نام ایزوایکو که به دلیل بیتوجهی به حوزه اقتصاد دریامحور با چالش مواجه شده است. این شرکت میتوانست بازوی مهمی برای پیشبرد اقتصاد دریامحور باشد. تجهیزات نفتی و سکوهای نفتی و گازی که الان در اعماق دریا وجود دارد را چه کسانی باید بسازند؟ شرکتهایی مانند همین شرکت ایزوایکو یا صدرا و دیگران. یک موضوع هم بحث مربوط به سکوها و خدمات پشتیبانی برای این سکوها است که جزئی از صنایع دریایی هستند. موضوع دیگری که باید به آن اشاره کنم اتصال خطوط بین جزایر با کابل فیبر نوری است که چون در کشور وجود ندارد، از خارج از کشور وارد میشود. اما امروز ایدرو در همان منطقه ویژه اقتصادی که دارد زمینی را به یک سرمایهگذاری ایرانی واگذار کرده است که این طرح را جلو میبرد و حدود 30 درصد هم پیشرفت فیزیکی داشته است. اینها مجموعه فعالیتهایی هست که کشور نیاز دارد و جزئی از سیاستهای کلان محسوب میشود؛ ولی این بخش بازیگر ندارد. البته ذی نفعان متعددی دارد از جمله سازمان شیلات، سازمان بنادر، نفت، وزارت جهاد و وزارت کشور و.... در این شرایط و با این همه ذی نفع، چطور میتوانید انتظار داشته باشید بدون وحدت فرماندهی، همه امور به نتیجه برسد. امروز کارهایی که وحدت فرماندهی در آن وجود دارد با تردید به نتیجه میرسد. بماند جایی که اصلاً همچین فرماندهی ندارد. به همین دلیل علیرغم اینکه سواحل طولانی هم در شمال هم جنوب کشور داشتیم، در حوزه اقتصاد دریا محور، جزو فقیرترین کشورها به حساب میآییم.
بخش خصوصی تمایلی ندارد که در این حوزه کار کند؟
آنها استقبال میکنند. ما 97 عدد یارد در کشور داریم که یک یا چند عدد آن دولتی و مابقی همه خصوصی است.
چرا این اقتصاد توسعه پیدا نکرده است؟
به این دلیل که تا زمانی که زمینه توسعه را فراهم نکرده باشید، یک اقتصاد شکل نمیگیرد. توسعه امری تصادفی نیست.
اگر برای توسعه باید پتانسیل وجود داشته باشد، در بخش اقتصاد دریامحور همیشه ظرفیت بوده و به تازگی ایجاد نشده؛ چرا به آن بیتوجه بوده ایم؟
توجه نشده به دلیل اینکه که در دورههای گذشته سیاست هایشان توسعه اقتصاد دریامحور نبوده و توجه به بخشهای دیگری از اقتصاد کشور پررنگ بوده است. اما در حال حاضر روی اقتصاد در حوزه دریا متمرکز شده است.
فکر میکنید که سرمایه مورد نیاز برای این اقتصاد برای ایران چقدر میتواند باشد؟
فقط برای ساخت شناورها اگر بخواهیم اهداف و برنامه هفتم توسعه را رقم بزنیم ۱۵ میلیارد دلار است. یعنی من فقط تکالیفی که در برنامه هفتم توسعه، در زمینه فقط شناورها را بخواهم دنبال کنم باید ۱۵ میلیارد دلار برای این کار منابع بگذارم.
اشتغالزایی آن چطور است؟
اشتغالزایی کشتی بشدت نیرویانسانیمحور است. به دلیل اینکه بخشی از این اقتصاد، درآمد ارزی دارد، بسیار قابلتوجه است. ساخت شناور ممکن است سودآور نباشد، ولی بهرهبرداری از شناور بشدت سودآور است. بنابراین میتواند در بخش اشتغال هم بسیار مهم باشد.
در مورد شرکتهای کشتیسازی و سکوهای نفتی خصوصی، سؤالاتی وجود دارد. برخی عنوان میکنند که شرکتهای کشتیسازی و سکوهای نفتی، با بدهیهای سنگینی که بالا آوردند، ورشکسته شدهاند ولی همچنان کار میکنند. به اعتقاد شما در این شرایط آیا باید سراغ شرکتهای جدید برویم یا اینکه شرکتهای موجود را احیا کنیم؟
اول، یک موضوع را با هم به توافق برسیم که شرکت اگر بدهکار نباشد حتماً مدیر لایقی ندارد. شرکتی که بدهی نداشته باشد، مشکل دارد. منتها اگر مدیری شرکت را بدهکار کند و منابع حاصل از بدهکاری را صرف ایجاد ارزش افزوده نکند، اینجاست که شرکت را زمین میزند. در غیر اینصورت یکی از روشهای تأمین مالی شرکتها، بدهکاری است. اگر زمانی شرکت زیانده شده، این موضوع دیگری است. یعنی شرکت نتوانسته باشد درآمد را با هزینههایش بالانس کند و هزینهها بر درآمد غالب شود، در این شرایط دخل و خرج به هم نمیخورد و شرکت شروع میکند به زیان دادن. این عارضه خطرناک است؛ ولی بدهی داشتن برای شرکت به همان شروطی که گفتم خیلی هم خوب است. البته معنیاش آن نیست که پول مردم را ندهد. هنر یک مدیر آن است که دو برابر میزان بدهی، درآمد داشته باشد. اینکه یک مدیر موفق یا غیرموفق است از همینجا روشن میشود.
آقای مقیمی بجز اقتصاد دریامحور، ایدرو در چه بخشهایی تمایل به سرمایهگذاری دارد؟ در چه بخشی از زنجیره تأمین وارد میشود؟ مثلاً در بخش زیرساختها وظیفه دارد یا انتهای زنجیره؟ در بخش بالادست یا پاییندست؟ شما بهدرستی اشاره کردید که بخش خصوصی پیشرفت کرده است و همهجا میتواند ورود کند. اما ایدرو چطور انتخاب میکند که کجا سرمایهگذاری کند که آسیبی به بخش خصوصی نرسد و بتواند آن بخش را توسعه دهد؟
مگر توسعه فقط با سرمایهگذاری انجام میشود؟ درست است که وظیفه ما سرمایهگذاری است، ولی بسیاری از این حوزههای امروز نه نیاز کشور است و نه اصلاً تشخیص ما برای سرمایهگذاری است. ما معمولاً کار سرمایهگذاری نمیکنیم؛ ولی میتوانیم اثر داشته باشیم. قبلاً ما سرمایهگذاری میکردیم؛ ولی امروز جاهایی است که برای سرمایهگذاری ضرورتی ندارد، سرمایهگذاری را بخش خصوصی انجام میدهد. مثلاً من امروز مأموریتی به نام نوسازی دارم، نباید حتماً کارخانه بگیرم که نوسازی را انجام دهم. میتوانم یک پلتفرم درست کنم که برای یکسری از افراد منافع ایجاد میکند و آنها برای این منافع، با هم وارد رقابت میشوند. من از این فرصت به نفع هدفی که دارم استفاده میکنم.
شما با احیای واحدها موافقید؟ واحدهای راکد را فعال میکنید؟
مخالفم، اما باید توضیح دهم منظورم از این مخالفت چیست. شخصاً با «احیا به معنای بازگرداندن یک واحد بدون بررسی امکان ادامه حیات اقتصادی» موافق نیستم. احیا در ادبیات بیزینس، یک اقدام اضطراری و بدون هدف روشن است؛ یعنی صرفاً برای آنکه واحدی از مرگ نجات پیدا کند، منابع مالی تزریق شود، در حالیکه ممکن است اساساً بازار، مزیت رقابتی یا توجیه اقتصادی برای ادامه فعالیت آن واحد وجود نداشته باشد. این کار در نهایت هم منابع کشور را قفل میکند، هم تعهدات غیرقابل بازگشت ایجاد میکند و هم به زیان صنعت و اقتصاد تمام میشود.
اما این به معنای بیتفاوتی نسبت به واحدهای مشکلدار نیست.
اگر یک بنگاه قابلیت بازگشت واقعی و آیندهدار داشته باشد، باید وارد فرآیند نوسازی و بازسازی شود، نه احیا. تفاوت این دو بسیار مهم است. در نوسازی، ابتدا متخصصان بررسی میکنند آیا بنگاه میتواند بعد از سرمایهگذاری دوباره روی پای خود بایستد؟ آیا بازار دارد؟ آیا ارزش افزوده ایجاد میکند؟ و اگر پاسخ مثبت باشد، آنوقت اقداماتی مثل بازسازی ماشینآلات، ارتقای فناوری، اصلاح ساختار و افزایش بهرهوری انجام میشود.
به بیان دیگر، نوسازی یک تصمیم هدفمند، محاسبهشده و مبتنی بر آیندهپژوهی است؛ نه یک اقدام احساسی یا نمایشی.
بنابراین من با احیای واحدهای راکد ـ به معنای تزریق منابع بدون توجیه اقتصادی ـ مخالفم؛ اما با نوسازی واحدهایی که قابلیت واقعی ادامه حیات دارند کاملاً موافقم و آن را یکی از ضروریترین مسیرهای توسعه صنعتی کشور میدانم.
در این مورد کمی متفاوت از مدیران دولتی فکر میکنید. احیای واحدهای راکد معمولاً برای هر مدیری یک نمره خوب در کارنامه محسوب میشود.
فردی که برای احیای شخص مُرده تلاش میکند، اصلاً نمیداند که آیا این کار نتیجه میدهد یا خیر. با این حال، تلاشش را میکند. درست است که برخی افراد دوباره به زندگی برمیگردند، اما تشخیص این موضوع بسیار سخت است. در بیزینس از این روش نمیتوانیم کار را پیش ببریم. بیزینس یا هدف دارد یا ندارد.
یعنی تشخیص اینکه یک بنگاه میتواند به حیات برگردد یا خیر آسان است؟
بله. باید این کار را به دست متخصصان بسپاریم تا بگویند آیا این شرکت قابلیت احیا دارد یا خیر. اما اگر به دست کسی بیفتد که تخصص ندارد، ممکن است نتواند این موضوع را تشخیص دهد. تا به حال شده است که یک دکتر حرفهای برای احیای یک شخص بیاید؟ اما به افراد تازهکار میگویند که برو این بیمار را احیا کن تا تجربه کسب کنی. شما با این افراد تازهکار میخواهید صنعت را احیا کنید؟ این صنعت اصلاً محصول ندارد. شما هزینه میکنید، زمان میگذارید، انرژی صرف میکنید، اما در نهایت اقتصاد کشور منفعت نمیبرد. به همین دلیل هم، همان زمان که این مباحث مطرح بود، میگفتم ترمینلوژی را باید عوض کرد، باید با ادبیات دیگری صحبت کرد که آن ادبیات نوسازی و بازسازی است.
نوسازی و بازسازی با احیای واحد راکد و نیمهراکد فرق دارد؟
نوسازی و بازسازی هدف دارد؛ اول بررسی میکند که آیا یک واحد قابلیت احیا دارد یا خیر، سپس میگوید اگر احیا شد قابلیت ادامه حیات دارد؟ مثلاً پاسخ این است که تا 30 سال میتواند ادامه حیات دهد و بازار دارد. اگر واحدی را که بازار ندارد احیا کنید چه اتفاقی برایش میافتد؟ یک؛ بدهی جدید برایش ایجاد کردید که نمیتواند آن را پس دهد، فقط زمینهای فراهم کردید که صاحبش را زندان بیندازید. دو؛ باید منابع کشور را قفل کنید. آن منابع بانکی که برای آن بنگاه صرف شده، منابع اقتصاد کشور است که قفل شده است. سه؛ وقتی منابع قفل شد دیگر بهره ندارد، چهار؛ وقتی بهره ندارد GDP اقتصاد هم بالا نمیرود؛ پنج؛ اگر اقتصاد کشور پیش نرود، سهم جامعه کاهش مییابد و زندگی ما تحت تأثیر قرار میگیرد و سبد خانوار کوچکتر میشود. بنابراین، نوسازی و بازسازی باید هدف داشته باشد. بدون هدف نمیتوان یک واحد را نوسازی کرد. تشخیص اینکه یک واحد قابلیت نوسازی دارد یا خیر، خود یک مرحله بسیار مهم است. اگر چه شما همه این تلاش را میکنید، پایان کار میبینید از ۱۰۰ واحدی که بررسی کردهاید، از 5 واحد جواب نگرفتهاید، این مشکلی نیست. بالاخره مگر میشود یک انسان، کاری را جلو ببرد و صد درصدش درست شود.
از ابتدای دولت چهاردهم، با همین تعریف، چند واحد نوسازی یا بهسازی شدهاند؟ بیشتر تمرکز روی چه واحدهایی بوده است؟
توسعه قبل از هر چیزی، فرهنگ میخواهد. اگر فرهنگ نوسازی در کشور حاکم نباشد، توسعه اتفاق نمیافتد. امروزه، بسیاری از صنعتگران را داریم که به محض اینکه میگوییم تولید یک محصول کم است، مثلاً تولید استکان را بالا ببریم، سریعاً دنبال این هستند که جواز برای ساخت کارخانه جدید بگیرند. چند نفر فکر میکنند که ما 5 استکانساز داریم و برویم برای اینها شرایطی مهیا کنیم که بتوانند تولیدشان را افزایش دهند؟ یکی از راههای افزایش تولید، نوسازی و بازسازی ماشینآلات است. مثلاً ماشینآلات مدرن بیاورند که به جای اینکه ساعتی 1000 عدد تولید کند، ساعتی ۱۵۰۰ تا تولید کند.
با توجه به شرایطی که داریم، امکانپذیر هست که از فناوریهای روز استفاده کنیم؟
ما هیچ راه دیگری نداریم. سرمایهگذاری جدید منابع میخواهد. منابع ما کجاست؟ منابع یعنی جذب سرمایهگذاریهای جدید. در صورتی که با نوسازی و بازسازی با یکسوم منابع و یکسوم زمان میتوانید این کار انجام دهید. اگر همان واحد را بخواهید ایجاد کنید باید دو سال فقط به دنبال مجوز بروید. فقط یک سال طول میکشد مجوز محیطزیست را بگیرید. بنابراین بهتر است واحدی که همه اینها را دارد، توسعه دهید. وقتی توسعه پیدا میکند، اسکیل تولید به سطحی میرسد که بهای تمامشده در آن بشدت کاهش پیدا میکند؛ چرا که تیراژ تولید بالا رفته است. بدیهی است که در این شرایط، محصول نهایی رقابتی میشود و میتواند از بازارهای محلی به بازارهای منطقهای و بعد از آن به بازار جهانی راه پیدا کند. آلمان، یک کشور پیشرفته صنعتی است که قانون نوسازی دارد. اما در کشور ما اگرچه این دو مفهوم در ادبیات اقتصادی وجود داشته، ولی مورد بیتوجهی قرار گرفته است.
بــــرش
با توجه به اسم سازمان، قاعدتاً یکی از مأموریتهای ایدرو همین نوسازی بوده؛ یعنی در این سالها از مأموریت خود تخطی کرده است؟
ما سعی داریم در دوره خودمان این مفهوم را جاری و ساری کنیم. این سازمان در دهه ۴۰ که شروع به فعالیت کرد، اول نوسازی و بازسازی کرد. یکسری صنایع فرسوده را که زمینگیر شده بودند، این سازمان ورود کرد و نوسازی کرد. سپس بهتدریج به این نتیجه رسیدند که نیاز به سرمایهگذاری در کشور داریم، نیاز به صنعت داریم. روحیات ما همیشه اینطور بوده که وقتی دنبال یک چیز هستیم، بقیه امور را رها میکنیم. نهتنها در این سازمان، در همه جای کشور همین قانون نانوشته وجود دارد. این در حالی است که تمام کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه، قانونی برای نوسازی دارند.
ما قانون نداریم؟
در برنامه ششم داشتیم. در برنامه هفتم هم این موضوع با یک عنوان دیگر تکرار شد. با این تفاوت که در برنامه هفتم، حتی یک مشوق هم برایش گذاشتند.
برای چه کسانی مشوق گذاشتید؟
برای کسانی که امروز بخواهند کار نوسازی و بازسازی کنند؛ اولاً، در دستورالعملهای سرمایهگذاری وزارت صنعت، برای اولین بار موضوع نوسازی و بازسازی هم به عنوان یک محور قرار گرفته است. قبلاً که به اداره صمت میرفتید، یا جواز ایجاد بود یا توسعه. ولی امروز میتوانید یا جواز ایجاد بگیرید یا توسعه، یا نوسازی.
نوسازی برای همه واحدهایی که بالای ۱۰ سال از پروانه بهرهبرداریشان میگذرد، آزاد است. یعنی چه؟ ما امروز بیش از ۲۱ هزار واحد صنعتی در کشور داریم که بیش از ۱۰ سال از عمر پروانه بهرهبرداریشان گذشته است. اینها قابلیت نوسازی را دارند. یک تعدادی از صاحبان این صنایع خودشان نوسازی را انجام دادهاند. چون بسیاری از صنعتگران منتظر نمیمانند که ببینند مثلاً دولت چه میگوید که این کار را انجام دهند یا آن کار را انجام ندهند. بعضی از آنها بلوغ صنعتیشان و خود صنعتشان به گونهای است که اگر نوسازی نکنند، از مدار خارج میشوند.
این شرکتها که جواز آنها در اداره صمت است، تحت نظر شما هستند یا اینکه واحدهای صنعتی خصوصی هستند؟
همه آنها خصوصیاند؛ ما این کار را برای بخش خصوصی انجام میدهیم. البته بحث نوسازی و بازسازی، در ادبیات تعریف دارد. اینکه چه کاری نوسازی است و چه کاری بازسازی است، تعاریف جداگانه دارد. فرآیندهایشان هم با هم تفاوت دارد. یکی ممکن است همزمان هم نوسازی کند و هم بازسازی. یکی ممکن است فقط بازسازیکند. این هم یک کار تخصصی است.

