نگاهی جامعه شناختی به مصرف موسیقی
تفسیر جهان اجتماعی با صدا
علیرضا سپهوند
روزنامه نگار موسیقی
جامعهشناسی موسیقی شاخهای از جامعهشناسی است که به بررسی روابط متقابل میان موسیقی و جامعه میپردازد؛ اینکه موسیقی چگونه از بسترهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی تأثیر میگیرد و در عینحال چگونه بر شکلگیری هویتها، روابط اجتماعی، سبکهای زندگی و ساختار قدرت اثرگذار است. موسیقی تنها مجموعهای از اصوات نیست؛ بلکه رسانهای است که معنا، احساس، تجربه و حتی مقاومت را منتقل میکند. از این منظر، مطالعه موسیقی در سطحی اجتماعی، امکان فهم عمیقتری از جامعه و نیروهای درون آن را فراهم میآورد.
اولین نکته در جامعهشناسی موسیقی این است که موسیقی پدیدهای اجتماعی است و نمیتوان آن را جدا از زمینه اجتماعیاش فهمید. هر سبک موسیقی در بستر تاریخی، طبقاتی و فرهنگی خاصی شکل میگیرد؛ مثلاً موسیقی کلاسیک غربی محصول ساختارهای اشرافی و نهادهای درباری و کلیسایی بوده، درحالیکه بلوز در دل تجربه سیاهپوستانِ رنجدیده آمریکا از بردگی و تبعیض نژادیزاده شده است. موسیقی رپ و هیپهاپ نیز نهتنها یک سبک هنری که نوعی کنش اجتماعی محسوب میشود. این مثالها نشان میدهد که موسیقی نه فقط بازتاب جامعه، بلکه نوعی روایت اجتماعی است.
نظریهپردازان جامعهشناسی موسیقی، همچون ماکس وبر، تئودور آدورنو، هاوارد بکر و پییر بوردیو، هر یک با رویکردی خاص به نقش موسیقی در جامعه پرداختهاند. وبر موسیقی را از زاویه عقلانیشدن و ساختارهای فرهنگی بررسی کرد و نشان داد چگونه توسعه موسیقی غربی با فرایند عقلانیشدن در جوامع مدرن هماهنگ بوده است. آدورنو، فیلسوف مکتب فرانکفورت، نگاه انتقادیتری داشت و موسیقی صنعتیشده را بخشی از «صنعت ـ فرهنگ» میدانست که در آن هنر به کالا تبدیل میشود و توان انتقادیاش را از دست میدهد. بوردیو، موسیقی را در چهارچوب مفهوم «سرمایه فرهنگی» تحلیل کرد و توضیح داد که سلیقه موسیقایی افراد به میزان برخورداریشان از منابع فرهنگی و موقعیت طبقاتی مرتبط است؛ به این معنا که ذوق هنری نه امری طبیعی بلکه حاصل اجتماعیشدن است.
یکی از پرسشهای مهم این رشته، رابطه موسیقی و هویت است. موسیقی ابزاری نیرومند برای شکلگیری هویت فردی و جمعی به شمار میرود. نوجوانان و جوانان اغلب از سبک موسیقی برای تمایزگذاری با نسلهای پیشین، گروهبندی اجتماعی و بیان احساسات استفاده میکنند. برای نمونه، طرفداران راک، رپ، متال یا موسیقی سنتی هر کدام از طریق سبک محبوب خود نوعی جهانبینی و نظام ارزشی را بازنمایی میکنند. شکلگیری «سابکالچرها» (خردهفرهنگها) در بسیاری موارد حول محور موسیقی صورت میگیرد؛ از پانکها و گاثها گرفته تا طرفداران هیپهاپ. موسیقی این گروهها تنها سرگرمی نیست؛ بخشی از هویت، شیوه پوشش، زبان و حتی روابط قدرت در جامعه است. از سوی دیگر، موسیقی نقش مهمی در انسجام و همبستگی اجتماعی دارد. آوازهای جمعی، سرودهای ملی، موسیقی آیینی و مذهبی نمونههایی هستند که نشان میدهند چگونه موسیقی میتواند احساس تعلق، وحدت و یکپارچگی ایجاد کند.
شرکت در مراسم عزاداری، جشنها، کنسرتها و مناسک مذهبی اغلب با موسیقی همراه است و تجربه جمعی خاصی خلق میکند که افراد را به یکدیگر پیوند میدهد. دورکیم، جامعهشناس کلاسیک، اگرچه بهطور مستقیم در مورد موسیقی بحث نکرد، اما از منظر او این لحظات جمعی «برآشفتگی جمعی» یا «هیجان جمعی» میآفرینند که نقش مهمی در تقویت همبستگی دارد. در کنار این کارکردهای همبستگیآفرین، موسیقی میتواند ابزار اعتراض و تغییر اجتماعی نیز باشد. ترانههای اعتراضی، موسیقیهای سیاسی و ژانرهایی که از دل تجربههای زیسته تبعیض یا نابرابری سربرآوردهاند، همگی نقش مهمی در برانگیختن آگاهی جمعی داشتهاند. از موسیقیهای اجتماعی در کشورهای مختلف تا رپ اعتراضی در شهرهای آمریکا، موسیقی قادر است احساسات فروخورده را بیان و منتقل کند. در بسیاری از جنبشها، موسیقی نهتنها همراه حرکت اجتماعی بلکه از موتورهای محرک آن بوده است.
یکی دیگر از محورهای مهم جامعهشناسی موسیقی، اقتصاد سیاسی موسیقی است. در جهان امروز، موسیقی تنها هنر نیست؛ صنعت عظیمی است با سرمایهگذاریها، شبکههای توزیع، کنسرتها، استریمینگ و الگوریتمهای پلتفرمها. اعمال قدرت شرکتهای بزرگ موسیقی و الگوریتمهای پلتفرمهایی مثل اسپاتیفای یا یوتیوب، در تعیین موارد محبوب یا «وایرال»، بحثهای مهمی از منظر جامعهشناختی ایجاد کرده است. این پرسش مطرح میشود که آیا سلیقه موسیقایی مردم نتیجه انتخاب آزادانه است یا محصول هدایت پنهان و سازوکارهای بازاری و رسانهای.
همچنین، مسأله حذف گروههای حاشیهای از بازار رسمی موسیقی یا کمبود فرصتهای برابر برای هنرمندان از طبقات فرودست از مباحث این حوزه است.
مطالعه این فرآیندها نشان میدهد موسیقی چگونه بازتابدهنده و بازتولیدکننده نابرابریهای اجتماعی است.
در زمینه جهانیشدن موسیقی، جامعهشناسی موسیقی بررسی میکند که چگونه جریانهای فرهنگی فرامرزی شکل میگیرند. موسیقی پاپ کرهای (K-pop)، رَگِتون لاتین، یا تلفیق موسیقی سنتی با الکترونیک نمونههایی هستند از پیوند فرهنگها در عصر جدید. جهانیشدن موجب تبادل و ترکیب سبکها شده اما درعینحال نگرانیهایی درباره از بین رفتن تنوع فرهنگی، تسلط فرهنگهای قدرتمند و کالاییشدن موسیقی بومی ایجاد کرده است.
در نهایت، جامعهشناسی موسیقی نشان میدهد موسیقی عرصهای است که در آن معنا، قدرت، هویت و تجربههای انسانی با هم گره میخورند. موسیقی زبان ناپیدای جامعه است؛ زبانی که از طریق آن میتوان تاریخ، رنجها، شادیها، مقاومتها و امیدهای یک ملت را شنید. از این رو، مطالعه موسیقی نهتنها ما را با زیباییهای هنری آشنا میکند، بلکه امکان مشاهده ساختارهای اجتماعی و نیروهای پنهان در دل جامعه را فراهم میآورد. جامعهشناسی موسیقی به ما میآموزد که شنیدن، تنها دریافت صدا نیست؛ بلکه فرآیند فهم و تفسیر جهان اجتماعی است.

