به بهانه زادروز داریوش مهرجویی دو سال پس از مرگ
او تپش زندگی را بیش از معنایش دوست داشت
رضا صائمی
دبیر گروه فرهنگی
امروز اگر زنده بود هشتادوپنج ساله میشد. فیلمسازی که بسیاری از آثارش یک تولد تازه در ساحت سینما بود و به تداوم و پویایی آن حیات میبخشید.
آنها که با سینمای ایران و اساساً هنر سینما و ماهیت آن آشنا هستند نیاز ندارند تا از استاد داریوش مهرجویی و جایگاه و منزلت او در سینمای ایران سخنسرایی کنیم. نام او کافیست تا تصویری از سینمای پیشرو و متفکر ایرانی در ذهنها شکل ببندد. با این حال، ما همواره او را در شمایل یک کارگردان و فیلمساز مهم و مؤلف ایرانی میشناسیم، اما واقعیت این است که شخصیت فردی خودش هم به همان اندازه پررمز و راز و جذاب است؛ شخصیتی که در عین دغدغهمند بودن، واجد نوعی رهایی و راحتی بود.
شاید برای کسی که هم اهل فلسفه بود هم عرفان، هم صاحب اندیشه هم دارای عواطف انسانی، این دوسویه بودن به معنای دوگانگی و دوپارگی نیست. مهرجویی دقیقاً شبیه به فیلمهایش بود؛ سهل و ممتنع، عمیق و لطیف.
در واقع نه فقط سینمای مهرجویی که خودش هم تماشایی است و نیازمند رمزگشایی. مانی حقیقی در مستند «مهرجویی، کارنامه چهلساله» به او میگوید: «به نظرم شما آدمی هستید که با هستی و زمان و جهان کنار آمدهاید، راحتید. حتی گاهی به غایت بیخیالید! برایم سخت است پذیرفتن این ادعا که هامون حدیث نفس کارگردانش باشد.
نمیتوانم داریوش مهرجویی را در وضعیتی تصور کنم که فرمان ماشینش را در جاده شمال به چپ و راست میگرداند و میگوید: «خدایا یه معجزه بفرست.»»
همین ویژگیهایی که مانی حقیقی به آن اشاره میکند از جمله تصوراتی است که در ذهن خیلی از علاقهمندان مهرجویی از او وجود داشته و در محافل سینمایی و جشنوارهها رد این ویژگیها را دنبال میکردند.
به نظر میرسد ارتباط صمیمی و نزدیک مانی حقیقی با مهرجویی دلیل موجهی بر تأیید این ویژگیها در مهرجویی باشد.
وقتی از مهرجویی میپرسد نگرانیها و تشویشهای زندگی حمید هامون را تا چه حد در زندگی شخصیتان لمس کرده اید، پاسخ میدهد: «خیلیهایش را لمس و بخشیهایی را هم دراماتیزه کردهام.» حتی توضیح میدهد عین آن اتفاقی که برای هامون در جاده شمال افتاده، برای خودش هم رخ داده و اصلاً تجربه خودش را به تصویر کشیده است.
از جمله تأثیر زندگی و تجربه شخصی مهرجویی از بابت جدایی از همسر اولش در این فیلم است که به قول خودش طلاق دردناکی بود. میگوید: «فکر کردم شاید بتوانم با این فیلم خودم را از شر این رنج خلاص کنم مثل یک جور جن گیری! می خواستم آن بُعد خبیث و آزاردهنده وجودم را بیرون بریزم تا شاید آسوده بشوم.»
فیلم بازتابی از شخصیت و وضعیت سازندهاش بوده. ما ناظر بحران شخصیتی هستیم که همه چیزش را از دست داده و به بنبست رسیده. شاید هم بدش نیاید برود اینوری و آنوری و خودش را خلاص کند.
مهرجویی معتقد بود: «آدم هر کاری میکند نمیتواند از خودش فرار کند و تمایلات درونی سازنده به شکل ناخودآگاه در فیلمهایش متجلی میشود.» از این رو میتوان شخصیتهای مهرجویی در سینمایش را بازنما و انعکاسی از شخصیت خودش هم دانست؛ مثلاً اندیشههای خیامگونه و عارفانه بهویژه گرایشهای رواقیگونه او را در شمایل بسیاری از شخصیتهای عارفمسلک فیلمهایش میتوان دید که بازتابی از خصلتهای شخصی خود او بود.
از این حیث میتوان رد پای اندیشههای داریوش شایگان را در سینمای مهرجویی جست. دو داریوش که خود رفیقی چهل ساله بودند و مهرجویی در فیلم «هامون» به او ادای احترام میکند.
جایی که هامون با نشان دادن کتاب «آسیا در برابر غرب» شایگان به مهشید میگوید: «اگه میخوای مخت کار کنه اینو بخون» هر دو آنها به فرهنگ شرق و تمدن ایرانی دلبستگی خاصی داشتند و برای همین نمیتوانستند برای همیشه وطن را ترک کنند.
گلی ترقی که دوست مشترک هر دو آنها بود درباره رابطه این دو داریوش گفته است: «بین آثار و فیلمهای مهرجویی و آثار داریوش شایگان رابطهای وجود دارد، این رابطه در آقای مهرجویی کمتر است، البته او دوست چهلساله من است؛ اما مانند شایگان فکرش نظام ندارد؛ چرا که مهرجویی شاعر و آرتیست است و از طرفی تمایلات مردمی دارد و از طرف دیگر، عرفانی است و شاید این برای یک هنرمند خوب باشد.»
به گفته گلی ترقی: «خصوصیتی که من و داریوش مهرجویی داریم، این است که او در رفتارش طنز دارد و در گذشته روحیهای بچهگانه داشت. البته الان اذیتش کردهاند و کمی گرفته شده است؛ اما قبلاً دنیای کودکانهای داشت.»
عزتالله انتظامی هم معتقد بود داریوش مهرجویی از زمان خودش جلوتر بود و عباس میلانی از دوستان قدیمیاش هم او را این گونه توصیف کرد: «او در مفهوم واقعی، انسان رنسانسی بود.» از مهرجویی باز هم میتوان گفت و شنید.
او در تمام آثارش کوشیده بود تا معنای زندگی را بازنمایی کند اما همواره تپش زندگی را بیش از معنیاش دوست داشت. یادش جاودان.

