چرا بعضی از افکار، زندگی روزمره را تسخیر می‌کنند و دست از سر ما برنمی‌دارند؟

به فیل صورتی فکر نکن!

مهسا قوی‌قلب
گروه گزارش

 
تقریباً همه انسان‌ها، حتی سالم‌ترین و آرام‌ترین آنها، لحظاتی را تجربه می‌کنند که ذهن، بدون هماهنگی و اینکه نقشه‌ای از قبل داشته باشد، افکاری غیرمنتظره و در برخی مواقع آزاردهنده را به میان می‌کشد؛ افکاری که می‌تواند در حد یک «اگر این اتفاق بیفتد چه؟» ساده باشد یا تصویری شدیداً نگران‌کننده، غیرمنطقی و کاملاً ناخواسته به دنبال داشته باشد. این جریان‌های ناگهانی که در ادبیات روانشناسی از آنها با عنوان افکار مزاحم یا راجعه یاد می‌شود، معمولاً ارتباط مستقیمی با شرایط بیرونی ندارند و درست در زمان‌هایی سراغ فرد می‌آیند که او به تمرکز، آرامش یا تصمیم‌گیری نیاز دارد. مثلاً در نیمه‌شب، هنگام رانندگی، در محل کار یا حتی در میان جمع. بسیاری از افراد بعد از چنین افکاری احساس گناه، ترس یا شرمندگی کرده و گمان می‌کنند این افکار نشان‌دهنده شخصیت یا خواسته‌های درونی آنان است، اما از سویی دیگر متخصصان تأکید می‌کنند این افکار نه انتخاب فرد هستند و نه نشانه ناتوانی روانی او، بلکه محصول طبیعی نحوه کارکرد مغز و مکانیسم‌های خودکار پردازش اطلاعات هستند. 
با این حال، زمانی که تکرار، شدت و پافشاری این افکار افزایش پیدا ‌کند، می‌تواند آرامش روانی فرد را بر هم بزند یا چرخه خواب را مختل کند، تمرکز را کاهش دهد و حتی به ‌مرور زمینه‌ساز اضطراب و اجتناب از فعالیت‌های روزمره شود. در برخی افراد، افکار مزاحم به شکل نگرانی‌های دائمی درباره سلامت، امنیت عزیزان یا وقوع بلایای احتمالی بروز می‌کند و در نمونه‌های دیگر، خود را به شکل تصاویری ناخواسته با ماهیت خشونت‌آمیز یا تکانه‌ای نشان می‌دهند؛ تصاویری که فرد از وقوع آنها وحشت‌زده می‌شود، اما هرگز قصد انجام آن را ندارد. در دورانی که اضطراب‌های اجتماعی، فشارهای اقتصادی و سبک زندگی پرشتاب، ذهن‌ها را بیشتر از گذشته درگیر کرده، فهم اینکه افکار مزاحم بخشی از تجربه انسانی هستند و می‌توان آنها را مدیریت کرد، ضرورتی بیش از همیشه پیدا کرده است.
دکتر فربد فدائی، روانپزشک، با اشاره به اینکه انسان یک واحد زیستی، روانی و اجتماعی است و رفتار، گفتار و اندیشه او تحت تأثیر هر سه عامل است به «ایران» می‌گوید:«گاهی یکی از این سه عامل نقش بیشتری بر عهده دارد؛ برای نمونه ضربه مغزی ممکن است باعث بروز هذیان یا توهم شود و این به علت آسیب به بافت مغز است اما محتوای این هذیان یا توهم تحت‌ تأثیر عوامل روانی یا اجتماعی است.» او توضیح می‌دهد:«یک فرد ممکن است «هذیان گزند» پیدا کند؛ یعنی می‌اندیشد دیگران قصد آزار او را دارند؛ فرد دیگر دچار هذیان بزرگ‌منشی می‌شود و خود را بالاتر از دیگران می‌پندارد.»
به اعتقاد او، گاهی روش فرزندپروری موجب رشد برخی افکار نادرست در کودک می‌شود؛ برای نمونه، مادر به فرزندش می‌گوید خانواده پدرت تو را دوست ندارند. بنابراین کودک دچار بدگمانی می‌شود که ممکن است خانواده پدر به او ضربه بزنند. در نتیجه حتی در بزرگسالی هم این فکر مزاحم در وجود او است که خانواده پدر، او را دوست ندارند و بر این مبنا با بی‌میلی و بی‌حوصلگی و طعنه و کنایه به نحوی با آنان برخورد می‌کند که واقعاً باعث می‌شود خانواده پدر او را دوست نداشته باشند. برخی پدران و مادران، فرزند را از چیزی یا کسی می‌ترسانند؛ برای نمونه از تاریکی، افراد غریبه، پلیس و حتی پزشک؛ در نتیجه کودک با روبه‌رو شدن با آن موقعیت‌ها و افراد دچار افکار ترسناک می‌شود تا جایی که حتی در بزرگسالی با دیدن پلیس دچار ترس و افکار ناخوشایندی می‌شود که مبادا پلیس او را دستگیر کند  و به زندان ببرد.
فدائی با بیان اینکه گاهی عوامل روانی ناخودآگاه باعث افکار نگران‌کننده می‌شود، مثالی می‌زند:«برای نمونه دختر جوانی که به علت سوء رفتار پدر و آزار جسمی و روانی توسط او، نسبت به پدر خشم شدید دارد و بارها آرزوی مرگ او را کرده است، دچار این فکر مزاحم و راجعه می‌شود که مبادا پدرش بمیرد.» (افکار راجعه یعنی افکاری که ناخواسته و بارها و بارها به ذهن برمی‌گردند، حتی وقتی که نمی‌خواهی به آنها فکر کنی.)
او با این پرسش ادامه می‌دهد که چه اتفاقی افتاده است؟ از آنجا که خشم به پدر و آرزوی مرگ او توسط جامعه پذیرفتنی نیست و ناخوشایند است، این دختر این فکر را از ذهن هشیار و خودآگاهی می‌راند و آن را به ناخودآگاه می‌سپارد. او به طور ناخودآگاه می‌ترسد که مبادا خواسته او یعنی مرگ پدر واقعاً اتفاق بیفتد. بنابراین همیشه نگران است که مبادا پدرش بمیرد و نمی‌تواند این فکر را از ذهن خود خارج کند. در اینجا ما با وسواس فکری روبه‌رو هستیم.»
نمود افکار مزاحم
به صورت هذیان
فردی که احساس می‌کند دیگران توجهی به او ندارند، به صورت ناخودآگاه توجه بیش از حدی به خود پیدا می‌کند. فدائی با ذکر مثالی این‌گونه توضیح می‌دهد:«برای نمونه، فرد همیشه نگران سلامتی خود است. کوچک‌ترین تغییر در وضع جسمی خود را دلیل بر بیماری می‌داند و به وضعیتی مبتلا می‌شود که آن را «‌خودبیمارانگاری»  می‌نامیم. 
دلایل دیگران و اطمینان پزشک به او که بیماری در کار نیست، فقط مدت کوتاهی اثر می‌کند و پس از چند ساعت مجدداً فکر مزاحم بازمی‌گردد.»
اما افکار مزاحم گاهی به صورت هذیان هستند، یعنی عقیده نادرستی که با سن، هوش، تحصیلات و فرهنگ بیمار ناسازگار است اما بیمار هیچ دلیلی را بر رد آن نمی‌پذیرد.
او با بیان این مطلب توضیح می‌دهد:«هذیان‌های گزند، بزرگ‌منشی، حسادت و خیانت زناشویی، هذیان عشق و هذیان‌های جسمی از این قبیل  هستند. 
مثلاً بیمار معتقد است همسرش به او خیانت می‌کند، حال آنکه هیچ دلیل و مدرکی ندارد که همسر ۷۵ ساله او در حال خیانت است. این‌گونه افکار از نشانه‌های روان‌پریشی هستند که با بروز و ظهور این علائم، برای رسیدن به بهبودی و طی کردن روند درمان باید به متخصص مراجعه شود. به تعبیری صریح‌تر، خوددرمانی در این زمینه‌ها نمی‌تواند تأثیر  داشته باشد.»

 

برش

روش‌های رویارویی با افکار راجعه و مزاحم

قطعاً برای کاهش و از بین بردن افکار مزاحم باید از راهکارهای علمی و عملی بهره بگیریم. به اعتقاد  این روانپزشک، به جای مقاومت و جنگیدن با ورود یک فکر به ذهن، اجازه بدهید وارد شود. اگر بکوشید جلوی یک فکر را بگیرید، آن فکر قوی‌ترو مکررتر می‌شود: «مثلا وقتی به شما بگویند لطفاً به چهار فیل صورتی‌رنگ که با یک توپ زردرنگ بازی می‌کنند، فکر نکنید! نتیجه آن چیست؟ شما بیشتر به فیل‌ها و توپ‌بازی آنها فکر می‌کنید. راهکار بعدی این است که می‌توانید روی فکرهای مزاحم نام بگذارید؛ برای نمونه می‌توانید بگویید این همان فکر تکراری همیشگی است، نتیجه آن می‌شود که از این فکر فاصله بگیرید.»
فدائی توصیه می‌کند:«چرخه نگرانی را بشکنید. در برابر فکر مزاحم به خود بگویید، این همان فکر نگرانی درباره آینده است، سپس توجه خود را به یک موضوع واقعی معطوف کنید، مثلاً همه حواستان را به تنفس برگردانید. در گام دیگر فکر مزاحم را به صورتی مجزا از محیط جاری مجسم کنید. برای مثال تصور کنید فکر شما روی شاخه‌های یک درخت قرار دارد و با وزش باد پراکنده می‌شود.»
به گفته این روانپزشک، برای دور کردن افکار مزاحم، به چنین افکاری اجازه حضور در ذهنتان را بدهید، اما کاری انجام ندهید و مانند یک میهمان ناخوانده با آن برخورد کنید و بگویید بیا داخل، اما من با تو کاری ندارم. دقیقاً شبیه میهمان ناخوانده‌ای که به او توجه نمی‌شود، پس از مدتی هم از افکار دور می‌شود. راهکار دیگر این است که افکار مزاحم را بنویسید؛ این باعث تخلیه ذهن می‌شود و کاری است که گاهی هنرمندان بویژه شاعران انجام می‌دهند.
او توضیح می‌دهد:«برای افکار مزاحم راجعه وقت ملاقات تعیین کنید. اگر فکر خارج از وقت معین آمد، بگویید که الان وقتش نیست، اما سر وقت بیا، تو را می‌پذیرم. اکثر افکار دیگر بر‌نمی‌گردند. همچنین باورهای غلط خود را اصلاح کنید، مثلاً فردی که گمان می‌کند نباید هیچ وقت فکر ناخوشایندی در ذهنش باشد، باید بداند این وضعیت خطرناک نیست و افکار راجعه مزاحم به صورت طبیعی هم روی می‌دهد و دلیل بر یک وضعیت روانی نگران‌کننده نیست.»

چه زمانی باید به پزشک مراجعه کنیم؟
فدائی توصیه می‌کند، وقتی افکار مزاحم، فعالیت عادی زندگی و خواب را مختل کند و نشانه‌ای از اختلال وسواسی-اجباری، افسردگی شدید یا فکر آسیب به خود و دیگری را به دنبال داشته باشد، فرد باید به پزشک مراجعه کند. (اختلال وسواسی-اجباری (OCD) یک اختلال اضطرابی است که با الگوهای ناخواسته تفکر، احساس و رفتار شامل افکار مزاحم و تکرارشونده (وسواس) و رفتارهای تکراری (اجبار) مشخص می‌شود. این افکار و رفتارها معمولاً باعث اضطراب شدید می‌شوند و فرد احساس می‌کند که مجبور است آنها را انجام دهد تا از اتفاق بدی جلوگیری کند.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و نهصد و سه
 - شماره هشت هزار و نهصد و سه - ۱۵ آذر ۱۴۰۴