وفاق برای نوسازی زیرساخت ملی

محسن محمودی
 پژوهشگر علوم سیاسی


در دنیای فرامتصل امروز، معیار سنجش توانمندی اقتصاد دیجیتال و رقابت‌پذیری ملی، دیگر در تعداد کاربران اینترنت خلاصه نمی‌شود، بلکه به سرعت و پایداری زیرساخت ارتباطی گره خورده است. آمارها زنگ خطر را به صدا درآورده‌اند؛ کشورهایی چون چین با بیش از ۶۳۰ میلیون اتصال فیبر نوری، کره جنوبی با نفوذ ۹۵ درصدی و حتی همسایگان ایران در حاشیه خلیج فارس (مانند امارات و عربستان سعودی با پوشش بالای ۹۰ درصد) فیبر نوری را به ستون فقرات شهرهای هوشمند و خدمات نسل پنجم خود تبدیل کرده‌اند. در مقابل، ایران با تکیه بر زیرساخت فرسوده کابل مسی، همچنان در رتبه‌های میانی تا انتهایی سرعت جهانی اینترنت ثابت قرار دارد و این شکاف، دیگر صرفاً یک فاصله فناورانه نیست، بلکه یک «بحران مزمن» است که به‌طورمستقیم بر سهم کشور از اقتصاد جهانی دیجیتال سایه افکنده است.
پروژه «مهاجرت بزرگ زیرساختی» شرکت مخابرات ایران، با هدف بلندپروازانه پوشش ۲۷ میلیون مشترک تا پایان سال ۱۴۰۴، پاسخی حیاتی به این وضعیت است. این طرح، گام بلند ایران برای رهایی از بن‌بست کابل مسی و ورود به باشگاه کشورهای گیگابیتی است؛ اما مسیر این تحول عظیم، صرفاً با عملکرد فنی هموار نمی‌شود، بلکه نیازمند اجرا و تثبیت یک «دیدگاه مدیریتی آینده‌نگر» و دستیابی به یک «وفاق ملی» پایدار میان تمامی ذی‌نفعان است تا این رویای چند میلیارد دلاری به سرنوشت پروژه‌های معطل گذشته دچار نشود. این صرفاً یک پروژه فنی نیست؛ بلکه «روایت تحولی ملی» محسوب می‌شود.

گذار از فناوری‌های منسوخ
شبکه کابل مسی که بیش از یک قرن زیرساخت ارتباطات کشور بود، نه‌تنها در برابر رطوبت، سرما‌و‌گرما و سرقت آسیب‌پذیر است و سرعت محدودی دارد، بلکه اساساً مبتنی بر فناوری‌های منسوخ‌شده‌ای مانند مولتی پلکسینگ تقسیم زمانی (Time Division Multiplexing) است. در این تکنیک، تمامی سیگنال‌ها در یک فرکانس اما در زمان‌های مختلف ارسال می‌شوند. این ساختار قدیمی، با معماری نامناسب برای حمل داده‌های حجیم امروزی، همواره هزینه‌های نگهداری را به شکل تصاعدی افزایش داده و کیفیت خدمات را به‌شدت کاهش داده است.این بن‌بست فنی، مدیران را وادار کرده تا نگاه خود را از صرف «تعویض کابل» فراتر ببرند و به «مهاجرت و تغییر» کامل ساختار بیندیشند.
به همین دلیل، مهاجرت فراتر از تعویض کابل‌ها است و کل شبکه، از تجهیزات مشتری تا زیرساخت‌های ابری، باید به‌طور‌کامل بر‌پایه (Internet Protocol) منتقل شود. این امر نه‌تنها پایداری و سرعت (تا چندین گیگابیت بر ثانیه) را به ارمغان می‌آورد، بلکه عمر مفید زیرساخت را تا ۱۰۰ سال آینده تضمین می‌کند. علاوه‌بر‌این، فیبر‌نوری به‌عنوان ستون‌فقرات ایده‌آل برای توسعه 5G عمل کرده و زیرساخت ضروری برای توسعه شهرهای هوشمند، خدمات سلامت‌دیجیتال و مراکز‌داده با مصرف انرژی پایین‌تر را فراهم می‌سازد. این تغییر، یک «گذار سبز» زیرساختی است.

تثبیت راهبرد بازارمحور و مواضع شفاف رهبری
اگرچه مقدمات این مهاجرت بزرگ، در دوره‌های مدیریتی پیشین هیأت مدیره مخابرات کلید خورد اما در پی تأکید مضاعف وزیر ارتباطات دولت چهاردهم بر ارزیابی ساختارهای داخلی و افزایش شفافیت عملیاتی و همچنین ابقای محمد جعفرپور در سمت مدیرعاملی و نگاه ویژه وی، به‌طرز فزاینده‌ای تسریع شد.
البته بزرگ‌ترین چالش پنهان این مگاپروژه، در دستیابی به «وفاق» و «هم‌افزایی ملی» میان تمامی بازیگران است. این پروژه به دلیل گستردگی، تنها با محوریت یک شرکت قابل اجرا نیست. برگزاری مستمر «کنفرانس ملی مخابرات» با اهداف روشنی چون «ایجاد همگرایی ملی برای تسریع پروژه» و «تقویت تعامل دولت و بخش خصوصی»، گواهی بر اهمیت این هم‌افزایی است.
بدون تردید، وفاق در اینجا باید چندلایه باشد: وفاق در لایه سیاست‌گذاری (برای ایجاد یک محیط نظارتی پایدار)، وفاق در لایه عملیاتی (برای جلوگیری از اقدامات موازی و هزینه‌بر در شهرها) و وفاق در لایه بازار (با رفع شائبه‌های انحصارطلبی). این اجماع، تضمین‌کننده این مهم است که زیرساخت‌ملی به یک پروژه تک‌شرکتی تقلیل نیابد.

میراث یک تصمیم مدیریتی در آزمون حکمرانی دیجیتال
پروژه مهاجرت از کابل مسی به فیبر نوری، فراتر از توسعه فنی و اقتصادی، یک آزمون بزرگ حکمرانی دیجیتال برای ایران در دهه‌آینده است. موفقیت این پروژه تحولات چشمگیری را رقم می‌زند: اول، تحول عمیق اقتصادی که زیرساخت گیگابیتی، موتور محرک تولید ناخالص داخلی دیجیتال خواهد شد. براساس مدل‌های جهانی، هر ۱۰ درصد افزایش نفوذ پهن‌باند پرسرعت، می‌تواند تا ۱.۵ درصد به تولید ناخالص ملی بیفزاید.
 کاهش شکاف دیجیتالی نیز از دیگر موفقیت‌های این پروژه خواهد بود و دسترسی عادلانه به اینترنت پرسرعت، عدالت آموزشی و سلامت دیجیتال را بویژه در مناطق کمتر برخوردار تضمین می‌کند. همچنین از تجمع خدمات هوشمند در پایتخت جلوگیری می‌کند. سومین موضوع، تثبیت جایگاه منطقه‌ای ایران است. این پروژه، یک سیگنال قدرتمند به سرمایه‌گذاران خارجی و شرکای تجاری در منطقه است که ایران از پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به «هاب دیجیتال منطقه» برخوردار است و می‌تواند در مسیر رقابت‌پذیری با کشورهایی چون ترکیه و عربستان سعودی گام بردارد.
تحقق این چشم‌اندازهای کلان، مستقیماً به تداوم ساختار حکمرانی پروژه گره خورده است. این تحول عظیم، با رویکرد مدیریتی فعلی، یعنی تأکید قاطع بر مدل اقتصادی بازارمحور و استفاده از اهرم‌های کلان تحریک تقاضا، مسیر خود را تثبیت کرده است. با‌این‌حال، حفظ این دستاوردها، منوط به نهادینه‌کردن یک متد مدیریتی مبتنی بر شایسته‌سالاری فنی و جذب حداکثری نخبگان فکری-ابزاری کارآمد است. این رویکرد، برای تضمین پایداری دیدگاه راهبردی و مصون‌سازی پروژه از تلاطمات سیاسی یا مداخلات بوروکراتیک، حیاتی است.
در نهایت، مهاجرت از مس به فیبر، یک انتخاب اختیاری نیست؛ یک ضرورت راهبردی است. این پروژه، در حقیقت نقطه عزیمت نسل جدیدی از خدمات ارتباطی است که دیگر راه برگشتی ندارد و تمام ذی‌نفعان در قبال اجرای بی‌وقفه و موفقیت‌آمیز آن، مسئولیتی تاریخی بر عهده دارند.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و شصت و نه
 - شماره هشت هزار و هشتصد و شصت و نه - ۰۴ آبان ۱۴۰۴