راستی آزمایی یک ویدیوی اینستاگرامی درآمد گاریچی‌های بازار چقدر است؟

هیاهوی بسیار برای هیچ!

نیلوفر منصوری
گروه گزارش 

ماجرا از جایی شروع شد که یک ویدیو در فضای مجازی دست به دست چرخید، با این مضمون که کجای کار هستید، چرخی‌ها و گاریچی‌های بازار روزی 10 تا 15 میلیون تومان درآمد دارند. بلاگر جوان با حسرت از درآمد کارگرانی می‌گوید که بازارروهای حرفه‌ای هر روز از کنارشان رد می‌شوند و حداقل یک بار رد چرخ گاری روی کفش یا شلوارشان افتاده. با یک حساب سرانگشتی به درآمد ماهی 300 تا 450 میلیون تومان می‌رسیم، اولین واکنش،«مگر می‌شود؟» است اما همین جا متوقف می‌شود. چون اصلاً نمی‌شود. این را خود کارگران و گاریچی‌های بازار می‌گویند. کسانی که صبح تا شب کار می‌کنند و به زور آخر شب 500هزار تومان به خانه می‌برند.چرا؟ چون دست زیاد شده.
روبه روی پله‌های نوروزخان بر خیابان پانزده خرداد، گاریچی‌ها و چرخ‌های‌شان کنار هم روی چرخ دستی‌های‌شان نشسته‌اند. بین 30 تا 60 سال سن دارند. بیشترشان اهل یکی از استان‌های غربی هستند، بعضی به تازگی آمده‌اند و برخی هم بیش از 10 سال است که سروکارشان با چرخ و گاری است. یکی که کار را یاد گرفته راهنمای بقیه شده است. با اینکه کسی از کارش راضی نیست اما به امید روزهای شلوغ و پر مشتری بازار، همچنان کار می‌کند. برخی شب‌ها را در همان بازار می‌خوابند، برخی هم که با خانواده به تهران کوچ کرده‌اند، خانه‌ای کوچک اجاره کرده و همانجا می‌مانند. از اینکه کسی وارد بحث‌شان شود، استقبال می‌کنند اما وقتی صحبت از مصاحبه و تهیه گزارش می‌شود، می‌خندند و از صحبت کردن طفره می‌روند اما پس از کمی‌ گپ‌وگفت، درددل‌های‌شان شروع می‌شود، گویی در برابر مسئولان اداری سخن می‌گویند از رنج‌ها و دشواری‌های‌شان. غلام، حدود 30 سال سن دارد، کت و شلوار رنگ و رو رفته‌ای پوشیده و زیر کت، یک جلیقه بافتنی تنش کرده. پستی در اینستاگرام را به دوستش نشان می‌دهد و می‌گوید: «اینجا نوشته چرخی‌های بازار روزی 10 تا 15 میلیون تومن درآمد دارند. یعنی در ماه حدود 450 میلیون تومن.» مرد دیگری که کنارش نشسته، می‌گوید: «کو؟! کدوم کار؟ ما که از صبح اینجاییم هنوز هیچی دشت نکردیم. کار خوابیده. مگه کاسبی که خودش عودلاجان کار می‌کنه می‌تونه روزی 15 میلیون تومن سود کنه؟ اصلاً در ماه می‌تونه 100 میلیون سود به دست بیاره که ما بتونیم؟»
با این حرف انگار یاد همه مشکلات زندگی‌اش می‌افتد: «من خیلی درآمد داشته باشم 15 میلیون تومان در ماه است که نصف آن فقط برای کرایه خانه می‌رود. بچه دومم تازه به دنیا آمده و برای خرید پوشک هم مانده‌ایم. صاحبخانه هم کرایه‌اش را می‌خواهد. هر روز شرایط مالی بدتر می‌شود ولی چاره چیست باید خرج زندگی را درآورد. من اگر خیالم راحت باشد که نمی‌آیم توی این سن باربری کنم. به خدا در شهر خودمان هم کار نیست.»

قدرت چانه زنی و چرخ‌های سنگین
تنوع بارها در بازار بزرگ زیاد است؛ از کارتن‌های کوچک خوراکی و پوشاک تا طاقه‌های چندین کیلویی پارچه و تخته‌فرش‌های سنگین. وسیله حمل و مسیرهای حمل نیز متنوع است که در تعیین نرخ دستمزد تأثیر مستقیم دارد. از یکی از چرخی‌ها قیمت حمل چند کارتن سبک تا ورودی مترو را می‌پرسم. او می‌گوید: «صد و هفتاد هزار تومان.» با تعجب می‌پرسم مسیر که کوتاه است و بار سبک؟ می‌گوید: «کار خیلی کم است و تعداد چرخی‌ها زیاد. از طرفی خیلی از بازاریا برای نگرفتن باربر، برای خودشان دو چرخ یا چهارچرخ خریدن و زیر پای کارگرشان انداختند تا نیازی به گرفتن باربر نباشه. اگر در یک روز معمولی و خلوت، بار خوب و زیادی از چهارراه سیروس، میدان اعدام یا میدان مولوی به سمت پانزده خرداد ببرم کرایه‌اش 250 تا 300 هزار تومان می‌شود. از این بارها فقط یک بار در روز پیدا می‌شود به سختی شاید دو بار شود مگر اینکه کسبه کارگر را بشناسد و همیشه بارش را به او بسپرد. بارهای دیگر که در بازار تهران جابه‌جا می‌کنیم حدود 50 تا 100 هزار تومان است که آن هم خیلی کم شده این روزها.»
در بازار، نرخ مشخصی برای باربری وجود ندارد و همه‌چیز به وزن بار، مسیر، تنگی گذرها و چانه‌زنی بستگی دارد. یکی از مغازه‌داران می‌گوید: «این کلیپ‌هایی که در فضای مجازی منتشر می‌شود برای دیده شدن است، برای اینکه لایک و کامنت‌ها بیشتر شوند. با ساخت این کلیپ‌ها، جوانان را از نقاط مختلف کشور به تهران می‌کشانند و مسیر زندگی آنها را از آنی که هست بدتر می‌کنند. آن جوان هم با این ویدیوهای آبکی و با هزاران امید و آرزو برای پیدا کردن کسب و کار به تهران می‌آید تا شاید روزی 15 میلیون تومان کاسب شود. اما بعد می‌فهمد که همه‌ این فیلم‌ها در حد حرف بوده است.»
این مغازه دار می‌گوید: «اوضاع بازار مثل سابق نیست و خراب است. فروش نیست، چون تولیدی نداریم به همین دلیل هم جابه‌جایی کالا و بار و بده بستان بین تولیدکننده و فروشنده و مغازه دار به کیفیت گذشته نیست. سال‌های قبل بازار بهتر بود، اما رقم کرایه کمتر بود ولی امسال بازار خراب است هزینه کرایه هم بالاتر رفته است.»
در خیابان ناصرخسرو دو مرد میانسال با چهره‌های تکیده منتظر هستند تا از دردهای‌شان بگویند. از روزگاری که به آنها سخت گرفته. مرد اول که پیراهن قهوه‌ای به تن دارد و چشم‌هایش خسته و قرمز است، با ته ‌لهجه ایلامی می‌گوید: «ما ماهی 60 میلیون تومن دربیاریم؟!» بعد بلندبلند می‌خندد: «کی این حرف رو به شما زده؟ ما از صبح تا آخر شب هم که کار کنیم مگه تهش چقدر می‌شه؟ خیلی خیلی خوب که باشه، روزی 400 یا 500 هزارتومن می‌‌شه. بد هم که باشه حتی به 300 هزار تومن هم نمی‌رسه. هرروز صبح تا غروب به زور نان زن و بچه‌ام را درمی‌آورم. پنجشنبه و جمعه‌ها که بازار تعطیل است. چندرغازی هم که کار می‌کنم شرمنده خانواده‌ام هستم. با این پول چه کار کنم؟ پول صاحبخانه که بیشتر از نصف حقوقم را بدهم؟ پول آب و برق و گاز بدهم؟ خورد و خوراک و نان و حبوبات بخرم؟ نمی‌توانم برای‌شان گوشت و مرغ بخرم. یک پسر بچه مدرسه‌ای دارم و یک نوزاد که در خرج‌شان مانده‌ام. تورم همه‌مان را بیچاره کرده.»
مرد کنارش  که کلافه  شده، می‌گوید: «اصلاً ماهی 60 که هیچی. اگر شرکت یا شخصی ماهی 30 تومن حقوق بده، من همین الان چرخم رو ول می‌کنم و میرم پیشش کار می‌کنم. کارگرایی که توی مغازه‌ها ایستادن و کار می‌کنن، حداقل ماهی 25 میلیون تومن حقوق می‌گیرن. سقف هم بالای سرشون هست. صاحبکارشون بهشون می‌رسه. عصر هم در مغازه رو می‌بندن و می‌روند. اما ما توی گرما و سرما، باران و برف گشنه و تشنه صبح تا شب تو خیابونا پرسه می‌زنیم و به زحمت ماهی 15-10 تومن کار می‌کنیم.»

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و شصت و هفت
 - شماره هشت هزار و هشتصد و شصت و هفت - ۰۱ آبان ۱۴۰۴