در جست‌وجوی وجدان گم‌شده

آپتون سینکلر نویسنده‌ای که بین ادبیات تجاری و ادبیات آرمانی در حرکت بود

یوسف کارگر
مترجم سلاخ‌خانه شیکاگو

 آپتون بیل سینکلر، ۲۰ سپتامبر ۱۸۷۸ در بالتیمور مریلند متولد شد. خانواده‌اش از طبقه متوسط جنوبی بودند که پس از جنگ داخلی آمریکا به‌‌شدت فقیر شده بودند. پدرش الکلی بود و مادرش مذهبی و سخت‌گیر. این تضاد خانوادگی بعدها در تمامی آثارش به شکل تقابل میان «پستی و پاکی» یا «طمع و آرمان» تکرار شد. او که از کودکی استعداد عجیبی در نوشتن داشت، در شانزده ‌سالگی وارد دانشگاه کلمبیا شد و برای تأمین هزینه‌های تحصیل داستان‌های عامه‌پسند می‌نوشت. همین تجربه باعث شد با دو شکل متفاوت ادبی آشنا شود: یکی ادبیات تجاری که برای سرگرمی و پول نوشته می‌شود، و دیگری ادبیات آرمانی که هدفش بیداری اجتماعی است. این دوگانگی، محور اصلی جهان‌بینی سینکلر شد.
 
عدالتی که جا ماند
در سال ۱۹۰۴، وقتی اخبار متعددی از وضعیت اسفناک کارگران کارخانه‌های بسته‌بندی گوشت در شیکاگو منتشر شد، سینکلر تصمیم گرفت خودش به آنجا برود. او هفت هفته در میان کارگران مهاجر زندگی کرد، در کثافت و فقر با آنها معاشرت کرد و از نزدیک شاهد ظلم کارخانه‌داران شد. نتیجه آن تجربه، رمانی بود به نام «سلا‌خ‌خانه شیکاگو» (جنگل) که در ۱۹۰۶ منتشر شد و مثل زلزله، جامعه آمریکا را تکان داد. نکته جالب این است که هدف اصلی سینکلر، برانگیختن حس همدردی برای کارگران و ترویج اندیشه سوسیالیستی بود، اما بیشتر خوانندگان از صحنه‌های مشمئزکننده کارخانه‌ها شوکه شدند و توجه‌شان به مسأله «بهداشت غذا» جلب شد، نه «عدالت اجتماعی». خود سینکلر بعدها گفت: «من به قلب مردم حمله کردم، اما تنها به معده‌های‌شان اصابت کردم.» این جمله نه‌تنها یکی از معروف‌ترین جملات تاریخ ادبیات اجتماعی است، بلکه خلاصه‌ای از تراژدی نویسنده‌ای است که می‌خواست جهان را تغییر دهد، اما جهان او را به ابزاری برای اصلاح صنعت گوشت تقلیل داد. 
تکرار مکرر تاریخ
وقتی اولین بار اسم آپتون سینکلر را شنیدم، فقط می‌دانستم نویسنده کتابی است که صنعت گوشت آمریکا را به لرزه درآورد. ولی آنچه باعث شد روی ترجمه «سلا‌خ‌خانه شیکاگو» (جنگل) کار کنم، نه فقط شهرت این رمان در رسوایی سردمداران صنعت گوشت، بلکه ترکیب عجیبی بود از آرمان‌گرایی، درد انسانی و صداقت نویسنده در مواجهه با فساد. در میان صدها رمان قرن بیستم، «سلا‌خ‌خانه شیکاگو» اثری است که با گذشت بیش از یک قرن هنوز بوی خون و عرق از صفحاتش بلند می‌شود و انسان را به فکر فرو می‌برد که تمدن مدرن چه بهایی برای «پیشرفت» پرداخته است.
در برهه‌ای از زندگی‌ام به سراغ این کتاب رفتم که مفهوم «عدالت» برایم به مسأله‌ای شخصی بدل شده بود. هر بار که خبری از فقر کارگران، استثمار مهاجران یا بی‌رحمی سیستم‌های اقتصادی می‌شنیدم، احساس می‌کردم تاریخ هنوز درجا می‌زند. ترجمه‌ «سلا‌خ‌خانه شیکاگو» برای من نوعی گفت‌وگو با گذشته بود؛ گفت‌وگویی با نسلی از انسان‌ها که در میان چرخ‌دنده‌های صنعت له شدند و صدای‌شان تنها از دهان نویسنده‌ای بیرون آمد که خود از میان آنها برخاسته بود. در همان صفحات آغازین، وقتی از خانواده لیتوانیایی می‌گوید که به امید زندگی بهتر به شیکاگو می‌آیند، احساس کردم این روایت، فقط مربوط به اوایل قرن بیستم نیست. مهاجرت، فقر، رویای آمریکایی و شکست آن، هنوز هم در قرن بیست‌ویکم ادامه دارد. ترجمه این کتاب، برایم فرصتی بود تا نشان دهم ادبیات اجتماعی و متعهد محدود به زمان و مکان خاصی نیست؛ بلکه فریادی است که از دهان تمام انسان‌های محروم برمی‌خیزد. اما انگیزه من فقط اجتماعی نبود. جنبه دیگر ماجرا به خود سینکلر برمی‌گشت. هرچه بیشتر درباره زندگی او خواندم، بیشتر شیفته تناقضات و پیچیدگی‌هایش شدم. سینکلر نه صرفاً یک نویسنده معترض، بلکه کاوشگر روح انسان بود؛ کسی که میان سیاست، عرفان، سوسیالیسم و هنر در سفر بود، اما هرگز دست از جست‌وجو برنداشت. 
وجوهی متفاوت از زندگی سینکلر
خیلی‌ها آپتون سینکلر را صرفاً نویسنده‌ای سوسیالیست می‌دانند، اما زندگی او بسیار پیچیده‌تر از این تصویر تک‌بعدی است. اولین جنبه ناشناخته، علاقه عمیق او به عرفان و تجربه‌های روحی است. در دوره‌هایی از زندگی، بشدت به معنویت، یوگا و حتی ارتباط با ارواح علاقه‌مند شد. در کتاب‌هایی مثل «رادیوی ذهنی»، ادعا کرد همسرش توانایی تله‌پاتی دارد و او خود هم تجربه‌های ماورایی را بررسی کرده است. این علاقه، در ظاهر با سوسیالیسم مادی‌گرایانه او در تضاد بود، اما در واقع نشان می‌داد سینکلر به دنبال نوعی رهایی درونی بود؛ نه فقط رهایی طبقاتی. او باور داشت نجات بشر تنها با انقلاب سیاسی ممکن نیست، بلکه نیازمند تغییر درونی و اخلاقی هم هست. دومین جنبه، پشتکار حیرت‌انگیز اوست. سینکلر حدود صد کتاب نوشت، از رمان و نمایشنامه گرفته تا مقاله و رساله‌های سیاسی. او تقریباً همیشه نامزد یا فعال جنبش‌های اصلاح‌طلبانه بود. دو بار برای فرمانداری کالیفرنیا نامزد شد؛ یک بار در سال ۱۹۳۴ که با شعار معروف «پایان دادن به فقر در کالیفرنیا» (EPIC) بود. جنبش او چنان محبوب شد که دولت فدرال و رسانه‌های محافظه‌کار برای شکست دادنش متحد شدند. این تجربه، بعدها الهام‌بخش فیلم‌هایی درباره قدرت رسانه و دستکاری افکار عمومی شد. سومین جنبه، رابطه سینکلر با هالیوود است. او از اولین نویسندگانی بود که متوجه قدرت سینما در شکل دادن به ذهن مردم شد. در دهه ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰، درگیر ساخت فیلم‌هایی بر اساس آثارش شد و حتی شرکت تولید فیلم تأسیس کرد. اما مثل همیشه، ایده‌های آرمان‌گرایانه‌اش با واقعیت تجاری هالیوود در تضاد بود و بیشتر پروژه‌هایش شکست خورد. چهارمین جنبه کمتر شناخته‌شده، روابط شخصی و عاطفی پیچیده اوست. سینکلر دو بار ازدواج کرد. همسر نخستش، در آغاز زندگی با او بشدت فقیر بودند و مدتی در جوامع اشتراکی سوسیالیستی زندگی کردند. اما بعد از سال‌ها، زندگی مشترک‌شان با خیانت و جدایی تمام شد. سینکلر در خاطراتش نوشت که شکست ازدواج اولش به او فهماند انقلاب بیرونی بدون انقلاب درونی بی‌ثمر است.
 
آثار مهم سینکلر
اگرچه «سلا‌خ‌خانه شیکاگو» مشهورترین اثر سینکلر است، اما او ده‌ها رمان دیگر نوشت که هرکدام جنبه‌ای از جامعه آمریکا را افشا می‌کند. یکی از مهم‌ترین آنها «نفت!» است که در سال ۱۹۲۷ منتشر شد و بر پایه فساد در صنعت نفت نوشته شده بود. این رمان بعدها الهام‌بخش فیلم مشهور «خون به پا خواهد شد» ساخته پل تامس اندرسون شد که نامزد چندین جایزه اسکار هم شد. در این اثر، سینکلر دوباره تضاد میان آرمان و طمع، ایمان و قدرت را به تصویر کشید. اثر مهم دیگر او، مجموعه‌ یازده‌جلدی «لنی باد» است که تصویری گسترده از جهان بین دو جنگ جهانی ارائه می‌دهد. جلد سوم این مجموعه، «دندان اژدها» در سال ۱۹۴۳ جایزه پولیتزر گرفت، کتابی که بخشی از آن به زندگی هیتلر تا پیش از روی کار آمدن می‌پردازد. سینکلر در این مجموعه با ترکیب مستندنگاری و داستان، نشان داد که ادبیات سیاسی هم می‌تواند جذاب و انسانی باشد. در همه این آثار، یک موضوع مشترک وجود دارد: باور عمیق به توانایی انسان برای تغییر. حتی وقتی شکست می‌خورد، سینکلر دست از امید نمی‌کشد. او نمونه نادری از نویسندگانی است که تا پایان عمر به اصلاح جامعه باور داشت، در حالی که بسیاری از هم‌عصرانش به پوچ‌گرایی پناه بردند.
 
تجربه‌ای فراتر از ترجمه
ترجمه «سلا‌خ‌خانه شیکاگو» برایم تجربه‌ای فراتر از کار زبانی بود. نثر سینکلر در ظاهر ساده است، اما در لایه‌های زیرین پر از اصطلاحات کارگری، لهجه‌های مهاجران اروپای شرقی و ترکیبی از واقع‌گرایی خشن و آرمان‌گرایی شاعرانه است. حفظ این تعادل در فارسی سخت بود. برای نمونه، یورگس و خانواده‌اش انگلیسی را شکسته حرف می‌زنند، اما اگر من در ترجمه همان شکسته‌گویی را تقلید می‌کردم، ممکن بود مصنوعی و ناهماهنگ شود. در عوض، تصمیم گرفتم تفاوت زبانی را با انتخاب واژگان ساده و گاه با ریتم کندتر نشان دهم.
 یکی از چالش‌های دیگر، توصیف صحنه‌های سهمگین و تهوع‌آور بود. سینکلر عمداً از جزئیات فیزیکی بهره می‌برد تا خواننده از بی‌رحمی نظام سرمایه‌داری منزجر شود. من سعی کردم این صحنه‌ها را بی‌پرده، اما بدون اغراق یا سانتی‌مانتالیسم برگردانم؛ چون هدف سینکلر تحریک احساسات سطحی نبود، بلکه بیداری عقل اخلاقی بود. اما در کنار دشواری‌ها، لحظات درخشان بسیاری هم وجود داشت. مثلاً وقتی یورگیس بعد از تمام شکست‌ها می‌فهمد راه نجات نه در فردگرایی، بلکه در اتحاد جمعی است، احساس کردم ترجمه به نوعی آیینه درونی من تبدیل شده است. هر واژه‌ای که برمی‌گرداندم، نوعی تمرین برای ایمان آوردن دوباره به انسانیت بود.
 
نویسنده‌ای همیشه امیدوار
شاید کسی بپرسد چرا باید امروز، در قرن بیست‌ویکم، دوباره به سراغ نویسنده‌ای رفت که بیش از صد سال پیش درباره کارخانه‌های گوشت نوشته است؟ جوابش ساده است: چون دغدغه‌هایی که او مطرح کرد، هنوز وجود دارند. امروز هم در زنجیره تأمین جهانی، کارگرانی هستند که با حداقل حقوق در شرایط غیرانسانی کار می‌کنند. هنوز رسانه‌ها می‌توانند با تحریف واقعیت، جنبش‌های عدالت‌خواهانه را بی‌اعتبار کنند. هنوز میان سود و اخلاق، تناقضی حل‌نشده وجود دارد. سینکلر در زمان خود هشدار داد اگر انسان نتواند ارزش‌های اخلاقی را بر منفعت ترجیح دهد، تمدنش از درون نابود خواهد شد. ترجمه «سلا‌خ‌خانه شیکاگو» تلاشی بود برای یادآوری همین هشدار؛ تلاشی برای اینکه صدای کارگران در میان هیاهوی دنیای دیجیتال امروز گم نشود. وقتی ترجمه تمام شد، حس کردم این کتاب نه‌تنها تاریخ یک صنعت، بلکه تاریخ خود انسان است؛ انسانی که میان طمع و عدالت و ترس و امید، سرگردان است. سینکلر برای من صرفاً یک نویسنده نیست؛ وجدان بیدار قرنی است که هنوز سایه‌اش بر جهان امروز گسترده است. رفتن سراغ این ترجمه برای من سفری در زمان بود: از کشتارگاه‌های شیکاگو تا کارگاه‌های قرن بیست‌ویکم؛ از آرمان‌های سوسیالیستی تا بحران‌های اخلاقی سرمایه‌داری دیجیتال. و در تمام این مسیر، صدایی در گوشم تکرار می‌شد: «ادبیات اگر نتواند درد انسان را بیان کند، تنها بازی با واژه‌هاست.»

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هشتصد و شصت و شش
 - شماره هشت هزار و هشتصد و شصت و شش - ۳۰ مهر ۱۴۰۴