رورتی؛ لیبرال بازیباور
ریچارد رورتی در کتابِ جریانساز «پیشامد، بازی و همبستگی/ Contingency, Irony, and Solidarity»، پروژهای جسورانه را برای بازتوصیف فرهنگ لیبرال آغاز میکند. او خود در مقدمه کتاب، هدفش را ترسیم چهرهای به نام «لیبرال بازیباور» و طرحی برای یک «آرمانشهر لیبرال» معرفی میکند که در آن، دیگر نیازی به بنیانهای متافیزیکی و جستوجوی مبانی جهانشمول برای توجیه نهادهای دموکراتیک نیست. رورتی استدلال میکند که تلاش سنتی فلسفه برای آشتی دادن دو جستوجوی بنیادین انسان، یعنی «کمال شخصی و خودآفرینی» از یک سو، و «عدالت و همبستگی انسانی» از سوی دیگر، در قالب یک نظریه جامع، تلاشی ناممکن و محکوم به شکست است. او پیشنهاد میکند این دو حوزه را از یکدیگر تفکیک کنیم: حوزه خصوصی خودآفرینی که در آن، فرد میتواند با الهام از متفکرانی چون نیچه و پروست، به بازآفرینی خویشتن بپردازد، و حوزه عمومی عدالت که در آن، با پیروی از اندیشمندانی چون جان استوارت میل و جورج اورول، باید بر یک اصل اساسی متمرکز شویم: کاهش رنج و پرهیز از ظلم و تحقیر.
کتاب بر سه مفهوم کلیدی استوار است. اول، «پیشامد»؛ رورتی با الهام از متفکرانی چون ویتگنشتاین و فروید، استدلال میکند که زبان، خودآگاهی و جامعه ما نه بازتابی از یک ذات یا طبیعت انسان اهورایی، بلکه محصول زنجیرهای از رخدادهای تاریخی و تصادفی هستند. ما بنیادی فراتر از تاریخ و شانس برای توجیه باورهایمان نداریم. دوم، «بازیباوری»؛ بازیباور کسی است که به این پیشامدی بودن «واژگان نهایی» خود (مجموعه کلماتی که با آنها زندگی و باورهایش را توجیه میکند) آگاه است و میداند که نمیتواند با استدلال، برتری نهایی واژگان خود را بر دیگران اثبات کند. و سوم، «همبستگی»؛ از آنجا که دیگر نمیتوان به یک حقیقت مشترک یا ذات انسانی برای ایجاد پیوند متوسل شد، همبستگی نه امری «یافتنی» بلکه امری «ساختنی» است. این همبستگی نه از طریق تحقیق و استدلال، بلکه از طریق «تخیل» و افزایش حساسیت به جزئیات رنج و تحقیر دیگران، بویژه انسانهای ناآشنا، خلق میشود. در این چشمانداز، ادبیات و بهخصوص رمان، جایگزین رسالههای فلسفی به عنوان ابزار اصلی پیشرفت اخلاقی میشوند، زیرا رمانها با به تصویر کشیدن زندگی دیگران، توان «همذاتپنداری خیالی» ما را افزایش میدهند.
این اثر پس از انتشار با واکنشهای گستردهای روبهرو شد و جایگاه رورتی را به عنوان یکی از مهمترین و بحثبرانگیزترین فیلسوفان اواخر قرن بیستم تثبیت کرد. بسیاری از منتقدان، کتاب را به دلیل نثر روان، دامنه ارجاعات وسیع از فلسفه تا نقد ادبی، و جسارت آن در به چالش کشیدن مفروضات سنتی ستودند. این کتاب «خواندنی، آموزنده و بیوقفه جذاب» و «مانیفستی جسورانه و موضوع روز درباره چشمانداز کلی فلسفی و سیاسی دوران پستمدرن ما» توصیف شده است. با این حال، هسته اصلی اندیشه او، یعنی تفکیک رادیکال میان حوزه خصوصی بازیباورانه و حوزه عمومی لیبرال، منشأ مناقشات عمیقی شد. متفکرانی چون هابرماس، که رورتی خود در کتاب به نقد دیدگاههای او میپردازد، این دوپارگی را نمیپذیرفتند. به اعتقاد هابرماس، عقلانیت ارتباطی و جستوجوی اعتبار جهانشمول، حتی اگر استعلایی نباشد، برای حفظ انسجام و نیروی انتقادی جامعه لیبرال ضروری است و نمیتوان آن را به حوزه خصوصی تبعید کرد. منتقدان دیگر نیز این پرسش را مطرح کردهاند که آیا از نظر روانشناختی، یک فرد میتواند همزمان یک بازیباور نیچهای در خلوت و یک لیبرال متعهد به کاهش رنج در عرصه عمومی باشد؟ آیا این تفکیک، در نهایت به تضعیف تعهدات عمومی و بیتفاوتی سیاسی منجر نخواهد شد؟
با وجود این مناقشات، اهمیت «پیشامد، بازی و همبستگی» در این است که با شجاعت، لیبرالیسم را از بار سنگین اثبات متافیزیکی خود رها میکند و آن را بر بنیانی انسانیتر و شاید شکنندهتر، یعنی توانایی ما برای همدلی و امید مشترک به ساختن آیندهای با ظلم کمتر، بنا مینهد. مضمون اصلی کتاب پذیرش تاریخمندی خود و دیگران، و تلاشی است برای یافتن راهی برای همبستگی در جهانی که دیگر هیچ تضمین فرا انسانی برای آن وجود ندارد. این کتاب با ترجمه پیام یزدانجو و توسط نشر مرکز منتشر شده است.

