بخش اول: توسعه تمدن اسلامی تا قرن هجدهم
به زبان ساده، خاورمیانه نه تنها زادگاه تمدنهای باستانی بود، بلکه همیشه آماده جذب فرهنگهای تازه و ترکیب آنها با سنتهای پیشین بود. اسلام در آغاز نه تنها با تمدنهای مادی و فرهنگی پیش از خود در تماس بود، بلکه دینی تازه و نگاهی نو به جهان آورد. در همان زمان، خاورمیانه زیر سلطه دو امپراطوری بزرگ قرار داشت: بیزانس در غرب و ساسانی در شرق. هر دو امپراطوری دین رسمی داشتند و از مردم سرزمینهایشان انتظار میرفت خدایان محلی را کنار بگذارند و به دین رسمی بپیوندند. همزمانی قدرت سیاسی و دین رسمی، زمینه را برای تقویت باور یکتاپرستی ـ ایمان به خدای واحد ـ فراهم کرد.
تا پیش از فتوحات عربی-اسلامی، بیشتر مردم خاورمیانه پیرو یکی از سه دین یکتاپرست بودند. اول، یهودیت؛ دینی که پیامبران بنیاسرائیل پایه گذاشتند و میراث ماندگارشان، باور به خدای یکتا بود. هرچند رومیان در سدههای اول میلادی یهودیان را از فلسطین پراکنده کردند، جوامع یهودی همچنان در بخشهای گوناگون خاورمیانه فعال و پویا باقی ماندند. دوم، زرتشتیگری؛ دینی که در سده هفتم پیش از میلاد توسط زرتشت در ایران پایهگذاری شد و از وجود خدایی متعالی سخن میگفت که همواره در جدال با نیروهای شر است. در دوره ساسانیان (۲۲۴ تا ۶۳۴ میلادی)، زرتشتیگری رونق گرفت و حتی به دین رسمی امپراطوری ایران بدل شد. به این ترتیب، هنگامی که اسلام ظهور کرد، بر بستری از ادیان یکتاپرست گام برداشت؛ بستری که پذیرش پیام تازه آن را آسانتر ساخت و زمینه گسترش سریعش در میان مردم منطقه را فراهم کرد.
یکتاپرستی سوم، یعنی مسیحیت، در دوران امپراطوری روم آغاز به گسترش کرد و تا اواخر قرن چهارم میلادی به دین رسمی امپراطوری بیزانس بدل شد. اما راه این دین هم بدون چالش نبود. پرسش بزرگ درباره ماهیت حضرت مسیح، پیروانش را به چندین شاخه تقسیم کرد. در شورای کالسدون در سال ۴۵۱ میلادی، کلیسای رسمی اعلام کرد که مسیح دو طبیعت دارد: هم انسانی و هم الهی. اما گروهی دیگر – که به «مونوفیزیتها» معروف شدند – باور داشتند که مسیح تنها یک طبیعت دارد و آن هم الهی است. این تفسیر در کلیسای قبطی مصر ریشه گرفت و با آیینها و زبان بومی خود ادامه یافت. کلیسای ارمنی در آناتولی و برخی جوامع سوری هم همین نگاه را داشتند. اما همین اختلافها، دردسرساز شد. در آستانه ظهور اسلام، این کلیساهای محلی مونوفیزیتی زیر فشار حکومت بیزانس قرار داشتند؛ حکومتی که میخواست برداشت رسمی و یونانیارتدوکس خود از مسیحیت را به همه تحمیل کند.
اسلام در چنین فضایی وارد شد: از یکسو در سرزمینهای مسیحی بیزانس و از سوی دیگر در سرزمینهای زرتشتی ساسانی. این دین تازه، امپراطوری پهناوری را شکل داد که زیر پرچم یک ایمان واحد ایستاد. نتیجه چه بود؟ تمدنی نوپا که در اصل اسلامی بود، اما همزمان از میراث و نشانههای تمدنهای کهن خاورمیانه نیز جان گرفت؛تمدنی سرشار از پیچیدگی، تنوع و شکوه.

