محمود معظمی در گفتوگو با «ایران» از رابطه بازیگر و کارگردان میگوید
چالش ابدی بازی گرفتن
جواد صفوی/ بی شک یکی از مهمترین مؤلفههای سریال سازی در هر مدیومی، چه در شبکه های تلویزیونی و پلتفرم ها و شبکه نمایش خانگی، رابطه بازیگران و کارگردان است. رابطه ای که کیفیت آن می تواند بر کم و کیف خود سریال و در نهایت رضایت مخاطب تأثیر بگذارد. این رابطه البته خیلی ساده و مبتنی بر مناسبات حرفه ای نیست، گاه با تنش ها و چالش هایی همراه می شود که می تواند بر کلیت تولید و کیفیت محتوای آن تأثیر بگذارد. این تأثیرگذاری هم می تواند سویه مثبت و پیشبرنده داشته باشد و هم سویه منفی و بازدارنده. برخی بازیگران خود را مؤلف دانسته و چندان تابع هدایت کارگردان نیستند و برخی هم بدون هیچ گونه کنشگری یا پیشنهادی طبق فیلمنامه و مدیریت کارگردان به اجرای نقش می پردازند. از این رو رابطه بین بازیگر و کارگردان از جمله مؤلفههایی است که بر کیفیت سریال سازی تأثیر می گذارد. اگرچه بین تلویزیون و شبکه نمایش خانگی تفاوت های فراوانی است اما وقتی هر دو در جذب مخاطب چندان موفق عمل نمی کنند، باید به دنبال علل مشترک بود. مواردی همچون انتخاب بازیگر و کیفیت بازی ها که کمتر به عنوان نقاط ضعف در جذب مخاطب زیر ذره بین می روند، می توانند بر کیفیت نهایی مجموعه های نمایشی تلویزیونی خانگی و سیما به یک اندازه اثر بگذارند. به این بهانه با محمود معظمی یکی از کارگردانهای با سابقه تلویزیون گفتوگویی دارم. معظمی استاد دانشگاه و فیلمساز و کارگردان سریالهای پر مخاطبی همچون شاید برای شما اتفاق بیفتد، تکیه برباد، بوی باران، زاویه هفتم، فاخته، شیوع، تمام رخ، محرمانه و فریبا است که با او از رازهای کارگردانی در تعامل با بازیگران حرف زدم که در ادامه می خوانید.
به لحاظ تعداد مجموعههای تلویزیونی و مجموع دقیقهها و تعداد قسمتهایی که در کارنامه حرفهای خود کارگردانی کردهاید جزو پرکارترینهای تلویزیون به شمار میآیید. با توجه به اینکه دقایق مورد انتظار تهیهکنندهها در ضبط هر روزه و راندمان مورد انتظار از تولید، چه در شبکه نمایش خانگی و چه در تلویزیون بالاست و کارگردان وظیفه دشواری در خصوص حفظ کیفیت فنی به لحاظ اجرای دکوپاژ مورد نظر خود و هدایت مجموعه بازیگران دارد، شما در کارهایتان چطور این تعادل کیفیت بین بازیها و کارگردانی را حفظ میکنید؟
به نکته مهم و کلیدی در تولید آثار نمایشی اشاره کردید. اینکه بازیها چگونه کارگردانی میشوند، متأسفانه بعد از سالها کارگردانی در این عرصه، شاهد ورود برخی بازیگران بیتجربه و کمانگیزه در این حرفه هستیم که روز به روز تبعات آن را در سریالهای نمایش خانگی، سینما و تلویزیون میبینیم. بازیگرانی که حتی با ایفای نقشهای اصلی نهتنها شخصیت نوشته شده را نابود میکنند، بلکه حضورشان توهینی به مخاطب است. به نظرم وقت آن است که کارگردانها جریانی به وجود آورند تا بازیگرانی که توهم حرفهای بودن دارند و هیچ دانشی در بازیگری کسب نکردهاند و زحمتی برای خلق یک کاراکتر یا شخصیت نمیکشند از دعوت به کار حذف شوند تا جا برای بازیگران باتجربه، باسواد و پیشکسوت بیشتر باز شود.
اصولاً وقتی کارگردانی قصهای را برای ساختن انتخاب میکند، برای اجرای آن اثر، بازیگرانی را برمیگزیند که هم توانمند باشند و هم از عهده ایفای آن شخصیت برآیند و منطبق بر ویژگیهای شخصیتی که در متن نوشته شده، باشند و با کمک گریم و لباس سعی در واقعیتر کردن بازی از لحاظ ظاهری و فیزیکی میکند ولی اساسیترین نکته، شناخت کارگردان از بازی و شخصیتهای قصه و کنترل و هدایت بازیگران است.
معتقدم کارگردان حرفهای علاوه بر مسلط بودن به دنیای بازیگری و شناخت شخصیتهای مختلف، نوع فرهنگها، رفتار شخصیتها، جایگاه اجتماعی و روانشناسانه شخصیت، لحظه به لحظه در تمام کنش و واکنشهای شخصیت مانند یک متخصص حضور دارد و حتی نمیگذارد بازیگر لحظهای را از خط درست ایفای شخصیت خارج شود و براساس اصول قواعد ژانری که آن اثر دارد، میزانسنها و دکوپاژ خود را برای القا و انتقال احساس صحنه و قصه بر اساس بازی بازیگران طراحی میکند. به طور مثال بازیگری که به لحاظ درونی در قصه از هم پاشیده و مستأصل در گوشهای از صحنه فیلمبرداری به گفته کارگردان و متن نشسته و زجر میکشد، با کارگردانی درست و منطبق بر اصول قواعد ژانر مورد نظر، با کنترل و رسیدن به آن لحظه و با تحقیق و اجرای درست، به شخصیت روح میبخشد و آن را برای مخاطب قابل باور میکند. این اتفاق با کمک میزانسن و حرکت دوربین و انتخاب اندازه نما و فضای پیرامون شخصیت، توسط کارگردان جلوه عینی پیدا میکند و در زمانبندی درست کارگردان برای انتقال حس و طول اجرای آن صحنه، برای مخاطب قابل باور میشود.
بنابراین کارگردان، هم باید مسلط به دنیای شخصیتها و هم کارشناس بازیگری وهمچنین سالها برای شناخت بازی تحقیق و مطالعه و اجرا کرده باشد تا بتواند بازیگر را در مسیر درست و صحیح هدایت کند و نوع میزانسن و دکوپاژ در خدمت دیده شدن بازی بازیگر و کمک به انتقال احساس او باشد. ولی متأسفانه در برخی آثار، هم کارگردان از شناخت کافی برخوردار نیست و هم بازیگر و این معضل در دیده نشدن یک اثر نقش مهمی دارد.
این بیشتر در مورد بازیگران کمتجربه صادق است ولی بازیگر باتجربه و حرفه ای با دانش و تجربهای که در این سالها داشته، با اتکا به سواد و آگاهی از زیستن در نقش و تجربههای روانشناسانه شخصیتهای مختلف که اجرا یا مطالعه کرده، به راحتی آن شخصیت را جلوه عینی میبخشد و لحظات درخشانی را با کمک کارگردان و هدایت او به وجود میآورد که نتیجهاش یک اثر حرفهای و تمامعیار میشود.
در سریالهای تلویزیونی ما، به دلیل زمان زیادی که باید در روز فیلمبرداری شود، نیاز به تمرین زیاد بازیگران و هماهنگی با کارگردان و تسلط بسیار روی قصه است که صحنهها به صورت منطقی درآیند. این زمان زیاد فیلمبرداری که برای کارگردانی در سریالها لحاظ میشود، به دانش، تجربه و تبحر کارگردان احتیاج دارد که این کشتی را با تمام سرنشینانش درست هدایت کند.
گاه برخی از کارگردانهای سینما با وجود آثار خوبی که در سینما داشتهاند اما در سریالسازی ناموفق هستند و این به خاطر تجربه کم آنهاست و دلیلی بر این است که در آثار سینمایی، افراد خیلی حرفهای، چه در پشت صحنه و چه جلوی دوربین به کارگردان کمک کردهاند تا اثر را کمنقص جلو ببرد. برخی از کارگردانهایی که آثار آنها را در نمایش خانگی میبینیم، واقعاً جای تأسف است که از تجربه کافی برای کارگردانی اثر در اندازهای بزرگتر و هدایت درست بازیگران برخوردار نیستند؛ چون باید سالهای زیادی را برای کارگردانی بیاموزند و تحقیق و شناخت و تجربه کسب کنند. اغلب آنها مانند برخی بازیگران از راههای میانبر وارد این عرصه شدهاند، به همین خاطر در نمایش خانگی با ضعفهای زیادی در هر سه عرصه کارگردانی و بازیگری و قصه طرف هستیم. منظورم آن دسته از بازیگران و کارگردانهایی است که بدون طی مسیر آکادمیک و رشد گام به گام و فقط براساس روابط و شرایط خاصی ( که این مجال محل توضیح آن نیست) وارد این حرفه شدهاند و گاه با اعتمادبهنفس زیاد حتی در مراسم گوناگون شرکت میکنند، غافل از اینکه مخاطب اندازه واقعی آنها را میداند و بر اساس کارنامهشان آنان را قضاوت میکند، نه هیجانزدگی و تأثیر تبلیغات رسانهها.
من در آثاری که تولید کردم همیشه سعی داشتم قصهها را با وسواس انتخاب کنم و از بازیگران حرفهای و تئاتری آموزشدیده استفاده کنم. تلویزیون هم از سالهای دور، این امکان را برای دیده شدن کسانی که در این عرصه فعالیت میکنند فراهم میآورد. اصولاً در آثارم، بازی بازیگران درست و براساس شخصیتِ طراحی شده جلو رفته و ناشی از هماهنگی کارگردان با بازیگران در هدایت و کنترل آنهاست و زمان زیادی را با تمرین صرف اجرای درست بازیگران میکنم. بازیگران حرفهای و باتجربه، به کارهایم افزودهاند و همیشه به کار با آنها افتخار کردهام. اینکه بتوانی بازیگران کمتجربه را در کنار بازیگران حرفهای هماهنگ پیش ببری به شناخت و تبحر و تجربه هر کارگردانی برمیگردد.
در مجموعههای شبکه نمایش خانگی حتی در نقشهای فرعی و بسیار کوتاه هم سعی میشود از بازیگران شناخته شده استفاده شود، در حالی که مجموعههای تلویزیونی، غیر از سریالهای ویژه و پرهزینه، اینطور نیستند. موارد فراوانی هم هست که بازیگرانی که امروز ستاره سینما شدهاند کارهای اول خود را در گمنامی و در تلویزیون شروع کردهاند. بنابراین کارگردانهایی که برای تلویزیون سریال ساختهاند کار سختتری در بازی گرفتن از بازیگران تازهکار و هدایت درست آنها در صحنه دارند. این چالش برای شما چطور بود؟
همینطور که اشاره کردید در آثار شبکه نمایش خانگی به لحاظ بودجه بیشتر و فضایی که متفاوتتر است، از بازیگران حرفهای برای نقشهای کوتاهتر استفاده میشود که این خود به ارتقای بازیها میافزاید ولی در تلویزیون این امکان کمتر وجود دارد ولی من این شانس را داشتهام که در اغلب آثارم بازیگران حرفهای نقشهای کوتاهتری را در کارهایم قبول کردهاند. گرفتن بازی درست از بازیگران کمتجربه، هم زمان بیشتری از یک پروژه میگیرد و هم انرژی بیشتر و اینجاست که کارگردان و تهیهکننده و گروه تولید با صبوری همراهی میکنند و باعث متبلور شدن این عزیزان و معرفی به دنیای بازیگری میشوند.
خیلی از بازیگران و کارگردانان حرفهای هم کار خودشان را با تلویزیون شروع کردهاند و همیشه مخاطب برایشان از اهمیت زیادی برخوردار بوده و سعی در ساخت آثار متفاوت و جذاب داشتهاند. در تلویزیون هم برخلاف آنچه در ذهن مخاطبان جا افتاده، کارگردانان خوبی داریم که آثار قابل توجهی تولید میکنند، آن هم دور از راههای میانبر مورد اشاره و هیجانزدگی در نمایش خانگی.
من در بسیاری از کارهایم در رسانه ملی آمار بالایی از نظر جذب مخاطب داشتهام که بسیار برایم خوشایند بوده و به نظرم بهترین هدیه برای هر فیلمسازی رضایت مخاطب و ارتباط برقرار کردن آن با اثر است.
خیلی از بازیگران کارشان را با تلویزیون شروع کرده و بعد از مدتها کار با تلویزیون در سریالهای نمایش خانگی یا سینما مشغول به کار شدهاند که من به انتخابشان احترام میگذارم، ولی روی صحبت من با بازیگرانی است که میتوانند در تلویزیون نقش اصلی و مکمل بازی کنند ولی دچار هیجانزدگی ناشی از بازی در سریالهای نمایش خانگی میشوند و در آن پروژهها نقشهای فرعی بازی میکنند و اصولاً هم آوردهای به لحاظ ارتقای کارشان ندارند.
از کارهای دهه هشتاد تا همین سریال آخر، فریبا (شبکه سوم سیما) با بازیگران متنوعی کار کردهاید. کدام بازیها از کدام بازیگران برایتان خاطرهساز شده است؟
من در طول این سالها با بازیگران باتجربه و پیشکسوت زیادی کار کردهام که واقعاً از همکاری با آنها لذت بردم و تماشاگر نیز از حضور آنها در آثار نمایشی، هم لذت میبرد و هم استقبال میکند. بازیگران حرفهای و پیشکسوت واقعاً نعمت جامعه هنری هستند و برای حرفه خود زحمت بسیاری کشیدهاند. من در تمام کارهایم از بازیگران بزرگ و خاطرهساز دعوت به همکاری کرده و روزهای لذتبخشی را با این عزیزان سپری کردهام. مسیری که این عزیزان طی کردهاند بسیار دشوار و طاقتفرسا بوده و یکی از دلایل ماندگار شدن این نسل است که تکرار نخواهد شد.
آیا حضور بازیگران شناخته شده و سوپراستار یک مجموعه نمایشی تضمین موفقیت آن مجموعه است؟
دوستان بازیگری که توان کمتری در کارها میگذارند، بویژه در نقشهای اصلی، چه در کارهای شبکه خانگی و چه در کارهای تلویزیونی، باید به این موضوع توجه کنند که وقتی یک اثر نمایشی ساخته میشود، چند سال از عمر یک نویسنده، کارگردان و تهیهکننده گرفته میشود؛ بالای دو تا سه سال و گاهی هم بیشتر. عوامل دیگر هم دستکم یک تا یک سالونیم درگیرند. حالا چطور یک بازیگر که پنج تا شش ماه قرار است در کار حضور داشته باشد، راضی میشود عمر گرانبهای آدمهایی را که برای این پروژه زحمت کشیدهاند با تنبلی، نداشتن شناخت درست از مقوله بازیگری یا باری به هر جهت بودن به هدر بدهد؟ تمام لحظاتی که برای آن بازیگر باید مقدس و هر پلان و هر صحنه برایش اهمیت داشته باشد دود می شود و می رود. باید دائماً به کار و شخصیتی که بازی میکند، فکر کرده و آن را درست اجرا کند، چون نتیجه تلاش او، ماحصل چند سال عمر یک گروه است.
برخی بازیگران فکر میکنند حضورشان در یک اثر نمایشی باعث موفقیت آن کار شده که این نگاه کاملاً اشتباه است. در هر اثر نمایشی، بخشی از موفقیت به تلاش و درست ایفا کردن نقش توسط بازیگران مربوط میشود، اما بخش اعظم آن به متن اثر، یعنی نویسنده، کارگردانی درست و تهیهکنندگی کار برمیگردد. موفقیت بیشتر مربوط به این بخشهاست. بازیگر سهم خودش را دارد، اما نه به آن اندازه که بعضیها تصور میکنند.
اتفاقاً گاهی بازیگرانی بودهاند که یک اثر و زحمات چند ساله نویسنده، کارگردان و تهیهکننده را به نابودی کشاندهاند. شاید اجرای مناسبی هم داشتند، اما از ابتدا انتخاب درستی برای آن نقش نبودند و نتیجه این شده که کل کار دیده نشود. در چنین مواردی بهتر است این بازیگران برای مدتی کنار گذاشته شوند و از کسانی استفاده شود که واقعاً از توان بیشتری برخوردارند یا آنهایی که شایستگی دارند و باید فرصت بیشتری به آنها داده شود.

