تراژدی ساحل گیسوم نشان داد گردشگری بیضابطه میتواند جان، طبیعت و اعتماد اجتماعی را همزمان تهدید کند
گردشگری پایدار در گرو برنامهریزی مشترک
امضای تفاهمنامه میان سازمان حفاظت محیط زیست و وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی بار دیگر ضرورت تعریف رابطهای روشن میان توسعه گردشگری و صیانت از طبیعت را برجسته کرد. مرور سخنان مسئولان نشان میدهد که اگرچه هر یک از آنان از زاویهای خاص به مسأله پرداختهاند، اما در نهایت بر یک نکته کلیدی توافق دارند؛ بدون برنامهریزی مشترک، نه محیط زیست تابآور میماند و نه گردشگری پایدار خواهد شد.
ساحل گیسوم
تنها یک روز پیش از امضای تفاهمنامه، در تاریخ ۲۴ شهریور سالجاری، خبر تلخی از حادثه «ساحل گیسوم» منتشر شد؛ درگیری میان خانوادهای گردشگر و اهالی محلی بر سر ریختن زباله، به مرگ یک زن باردار و زخمی شدن هشت نفر انجامید. این رویداد تکاندهنده نمونهای واقعی از تضادهایی است که وقتی گردشگری بدون اصول و ضوابط پیش میرود، به جای توسعه، بحران میآفریند.
چهارچوبهای قانونی ورود گردشگری
یکی از موضوعاتی که سید رضا صالحیامیری را از عمارت آزادی به پارک پردیسان و جلسه سازمان حفاظت محیط زیست کشاند، ورود گردشگران به مناطق حفاظتشده کشور بود.
حمید ظهرابی با اشاره به ۲۰ میلیون هکتار مناطق تحت مدیریت محیط زیست، این پهنهها را ارزشمندترین گنجینه طبیعی کشور دانست و تأکید کرد که بهرهبرداری از آنها تنها در قالب آییننامه طبیعتگردی و با انتخاب مشترک سرمایهگذار ممکن است.
این نگاه با سخنان شینا انصاری پیوند میخورد؛ او محیط زیست کشور را «بسیار شکننده» توصیف کرد و هشدار داد که تغییر اقلیم و خشکیدگی تالابها، تابآوری را کاهش داده است. انصاری در عین حال بر کنار گذاشتن نگاه صرفاً حفاظتی تأکید کرد و مشارکت جوامع محلی را لازمه این کار دانست. در واقع، همان چهارچوب قانونی که ظهرابی بر آن تأکید دارد، در سطح سیاست کلان نیز تکرار میشود؛ حفاظت مشارکتی در برابر بهرهبرداری بیضابطه.
استانداردهای سبز
همچنین انوشیروان محسنی بندپی بر ترجمان عملی این سیاستها در صنعت گردشگری تأکید کرد. او از اعطای «نشان سبز» به هتلها و پیگیری برق سبز در بومگردیها خبر داد؛ اقدامی که میتواند حلقه اتصال میان الزامات محیط زیستی و توسعه اقتصادی باشد. پیشنهاد او برای اجرای پایلوت اکوتوریسم نیز عملاً پاسخی به دغدغههای انصاری و ظهرابی بود: اگر بتوان الگویی موفق از گردشگری بدون تخریب ارائه کرد، میتوان آن را به سایر مناطق نیز تعمیم داد.
میراث جهانی بهمثابه پل همکاری
علی دارابی ظرفیت ثبت آثار ملی و جهانی را بستری برای همکاری دانست. او با اشاره به پرونده ثبت جهانی نیمهتمامی چون جنگلهای ارسباران، خواستار مشارکت محیط زیست در تکمیل آنها شد. این نگاه نشان میدهد همانطور که طبیعت بدون گردشگری پایدار آسیبپذیر است، میراث فرهنگی نیز بدون حمایت محیط زیست نمیتواند از ارزش حفاظتی خود دفاع کند.
بحران فرونشست
سید رضا صالحیامیری اما زاویهای عمیقتر را برجسته کرد؛ فرونشست زمین بهعنوان خطری مشترک برای محیط زیست و بناهای تاریخی. او هشدار داد که تخریب طبیعت یا یک بنای تاریخی، در واقع تخریب «هویت» است.
این نگاه، سخنان سایر مسئولان را در چهارچوبی اخلاقی قرار میدهد: «گردشگری پایدار نه صرفاً سیاستی اقتصادی یا حفاظتی، بلکه ضرورتی فرهنگی و انسانی است.»
تضمین گردشگری پایدار
حادثه اخیر ساحل گیسوم نشان داد که نبود آموزش، فرهنگ، قانون و مشارکت فعال مردم محلی میتواند از یک اختلاف ساده بر سر زباله، به بحرانی اجتماعی و زیستمحیطی بدل شود. تجربههای تلخ چادرخوابی، زبالهگردی در گردشگری داخلی و تخریب الیمالات و جواهرده، هشدار میدهند که نادیده گرفتن اصول گردشگری مسئولانه، نه تنها به بحران اجتماعی میانجامد، بلکه زیستبوم طبیعی را نیز تهدید میکند. وقتی درگیری شهروندان بر سر زباله فاجعه میآفریند، در حالی که شهرداریها همان زبالهها را در جنگلها دفن میکنند یا سرمایهگذاری در دولت گذشته درختان هیرکانی را برای ایجاد سایت گردشگری قطع میکند، تلاش برای فرهنگسازی حضور گردشگر مسئولیتپذیر با شکست مواجه خواهد شد.
با این حال، مسأله در شمال کشور پیچیدهتر است. بسیاری از ساکنان شمال با اجازه ساخت ویلاهایی در حریم طبیعی، نقشی در تغییر زیستبوم و محیط زندگی خود داشتهاند؛ ویلاهایی که روزی زیر سایه سبز جنگلها زندگی میگذراندهاند.
تجربههای تلخ گذشته
تجربههای گذشته نشان میدهد که تفاهمنامهها اگرچه روی کاغذ همه چیز را رعایت میکنند، اما در طول زمان ممکن است به ضد خود بدل شوند. تغییر دولتها میتواند وعدهها و تعهدات دولت قبل را به بایگانی بسپارد و همان تفاهمنامهها به مجوزی برای فعالیتهای مخرب در مناطق حفاظتشده تبدیل شود.
مثالها کم نیستند، جنگل ابر هیچ شباهتی به یک منطقه حفاظتشده ندارد؛ سایه درختان آن زیر مه غلیظ، سایهبان خودروهای گردشگرانی است که هیچ محدودیتی برای عبور در میان این اثر طبیعی جهانی ندارند. روستای گازرخان الموت قرار بود با خانههای بومی خود به مقصدی برای گردشگری فرهنگی بدل شود، اما نبود بسترسازی و فرهنگسازی مناسب، ساخت ویلا و تغییر کاربری زمینها را به دنبال داشت و حتی جهانی شدن الموت را تحت تأثیر قرار داد. در دهه ۸۰، روستای زیارت گرگان بهدلیل بافت سنتی و چشماندازهای طبیعیاش مقصد گردشگری شد، اما با ساخت اولین هتل شیشهای، این بافت در کمتر از یک دهه به خیابانی مملو از ساختمانهای چند طبقه تبدیل شد.
این تجربهها پرسش مهمی را پیش میکشند؛ آیا تفاهمنامههای جدید واقعاً به توسعه زیرساختهای گردشگری پایدار میانجامند یا با گذر زمان و آمد و شد دولتها، بهانهای برای نابودی منابع اصلی، یعنی طبیعت و بافتهای محلی خواهند شد؟
ضرورت نگاه کلان
پاسخ به این پرسش تنها با نگاه کلان روشن میشود. امروز آبخوانهای کشور خالی شده، فرونشست به جان دشتها افتاده و نگرانی از دست رفتن تمام داشتههای طبیعی فقط محدود به جنگل و تالاب نیست. این منابع، مقصد گردشگر هستند و نابودی آنها نه تنها گردشگری طبیعی بلکه گردشگری فرهنگی را نیز تهدید میکند. برداشت بیرویه آب و خشکشدن رودخانهها و تالابها به همان اندازه که به بناهای تاریخی و هویت فرهنگی ایران آسیب میزند به اکوسیستمها نیز لطمه وارد میکند. بنابراین، تفاهمنامهها باید به ارادهای واقعی برای حفاظت از بسترهای طبیعی و فرهنگی بدل شوند، وگرنه توسعه گردشگری بر زمینی فرونشسته و طبیعتی خشکیده، معنایی جز تسریع فروپاشی طبیعت نخواهد داشت.
نکته آخر
همگرایی میان دستگاهها و جوامع محلی، کلید عبور از تضادها و ایجاد الگویی از گردشگری پایدار است که هم اقتصاد را تقویت کند، هم طبیعت و میراث را حفظ کند و هم از تکرار تراژدیهای اجتماعی جلوگیری نماید. بدین ترتیب در این مسیر، آموزش و فرهنگسازی نقش مکمل و حیاتی قانون و نظارت را ایفا میکند.

