معمای توسعه
شیپینگ تانگ در کتاب بنیان نهادی توسعه اقتصادی معتقد است توسعه نباید قلمرو انحصاری اقتصاددانان باشد
کتاب «بنیان نهادی توسعه اقتصادی/The Institutional Foundation of Economic Development» به نویسندگی شیپینگ تانگ در سال ۲۰۲۲ منتشر شده است. نویسنده در این کتاب روایتی سیستماتیک از چگونگی شکلگیری توسعه اقتصادی توسط نهادها ارائه میکند.
شیپینگ تانگ در مقدمه کتاب اشاره کرده:«تا جایی که من میدانم، تنها دو موضوع اساسی و پایدار در کل علوم اجتماعی وجود دارد: تضاد و همکاری (یا به زبان عامیانه جنگ و صلح) و توسعه اقتصادی یا رشد بلندمدت (که میتوان از آن بهعنوان ظهور و سقوط ملتها نیز یاد کرد). توسعه اقتصادی اکنون موضوع مهمتری است، زیرا جهان به تدریج به یک سیستم صلحآمیزتر تبدیل شده است.» کتاب «بنیان نهادی توسعه اقتصادی» بر این نکته تأکید دارد که نهادها برای توسعه اقتصادی اهمیت دارند، با این حال علیرغم این خرد پذیرفته شده، اقتصاد نهادی جدید هنوز نگاه جامعی به آنچه بنیان نهادی توسعه اقتصادی (مدلسازی سازمانی) را تشکیل میدهد، ارائه نداده است. این کتاب با گردآوری یافتههایی از طیف وسیعی از زمینهها (از اقتصاد توسعه و مطالعات توسعه گرفته تا علوم سیاسی و جامعهشناسی)، مکانیسمهای دقیقی را که نهادها از طریق آنها بر رشد تأثیر میگذارند، بهعنوان موضوع توسعه بررسی میکند. شیپینگ تانگ معتقد است نهادها از طریق چهار «معیار بزرگ» توسعه اقتصادی را شکل میدهند: امکان، انگیزه، قابلیت و فرصت. از این منظر، مدلسازی سازمانی شش بُعد اصلی دارد: سلسله مراتب سیاسی، حقوق مالکیت، تحرک اجتماعی، توزیع مجدد، حمایت از نوآوری و فرصت برابر. تانگ همچنین استدلال میکند که مدلسازی سازمانی تنها یک ستون در مثلث توسعه جدید است: «توسعه اقتصادی پایدار همچنین نیازمند ظرفیت قوی دولت و سیاستهای اجتماعی-اقتصادی صحیح است.» کتاب «بنیان نهادی توسعه اقتصادی» با استدلال برای یک رویکرد تکاملی مرتبط با مرحله توسعه یک کشور، درک نهادها و توسعه اقتصادی را از طریق یک دیدگاه جامع و میانرشتهای پیش میبرد.
زندگی در معرض شوک
تانگ در معرفی خود و انگیزهاش از نگارش این کتاب مینویسد:«من در سال ۱۹۶۷ متولد شدم، در یک روستای کوچک، کوهستانی و فقیر با حدود دوازده خانوار. در استان هونان در جنوب چین بزرگ شدم. مادرم تنها فرزند بازمانده پدربزرگ و مادربزرگم است. پدربزرگم سال ۱۹۶۰ در جریان قحطی بزرگ، قبل از ازدواج مادرم (سال ۱۹۶۵) درگذشت. مدت کوتاهی پس از آغاز انقلاب فرهنگی در اوایل سال ۱۹۶۸، پدرم که معلم زبان چینی دبیرستان بود، وقتی ۱۴ ماه داشتم، زندانی شد. پدرم از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۴ در زندان ماند. بنابراین به مدت شش سال طولانی، مادر و مادربزرگم مرا با استقامت و کار سخت خود بزرگ کردند. وقتی فقط چهار سال داشتم، شروع به انجام کارهای سبک مزرعه کردم، سپس در سال ۱۹۷۲، زمانی که پنج سالم بود، مدرسه ابتدایی را شروع کردم. در سال ۱۹۸۱ از روستای خود به مرکز شهرستان برای راهنمایی و سپس دبیرستان و سرانجام به مرکز استان -ووهان از استان هوبیی- برای تحصیل در دانشگاه نقل مکان کردم، در آنجا از سطوح مختلف درآمد افراد آگاه شدم. مانند اکثر دانشجویان جوان چینی همنسل خودم، اعتقاد راسخ داشتم که علم و فناوری مستقیمترین و حیاتیترین موتورهای توسعه اقتصادی هستند. بنابراین وقتی در دانشگاه ثبتنام کردم، در مقطع کارشناسی ارشد، زیستشناسی مولکولی را انتخاب کردم. با این حال، شوکهایی که پس از نقل مکان از داخل چین به شهر ساحلی شنژن (منطقه ویژه اقتصادی) روبهروی هنگکنگ تجربه کردم؛ همچنین تماشای زنده فروپاشی کشورهای سوسیالیستی اروپای مرکزی و شرقی از تلویزیون، آگاهی بیشتری درباره تغییرات عمیق اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که در چین و فراتر از آن در حال وقوع بود، به من داد. شاید حتی در آن زمان، خودم را برای تغییر از پیش تعیینشدهام به علوم اجتماعی آماده میکردم. من از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۷ در ایالاتمتحده زیستشناسی مولکولی خواندم و سپس از سال ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۹ به علوم اجتماعی روی آوردم. سال ۱۹۹۹ به چین بازگشتم و اوایل سال ۲۰۰۶ به سنگاپور نقل مکان کردم و از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۹ در آنجا کار کردم. در طول بیش از ۲۰ سال گذشته، به چندین کشور دیگر نیز سفر کردهام. همه این سفرها و دورههای اقامت در خارج از کشور، مرا از فقر شدیدی که اکثر مردم در کشورهای در حال توسعه متحمل میشوند و همچنین از سطح زندگی بسیار بالاتری که اکثر مردم عادی در کشورهای توسعهیافته از آن برخوردارند، آگاهتر کرده است.»
ایستاده بر شانههای سه غول
نکته فوقالعاده مهم در خصوص این کتاب آن است که نویسنده یک مشت عبارات تئوریک عرضه نکرده، بلکه کتاب او حاصل تجربه عملی و اجرایی در زمینه توسعه و در بخشهای مختلف جامعه چینی است. او مینویسد:«این کتاب حاصل سفر نسبتاً طولانی من برای تفکر در مورد توسعه اقتصادی است که از آن روستای کوچک در هونان چین شروع شد. در طول این مسیر، مشکلات فکری و معنوی زیادی متحمل شدهام. در برکلی، هونگ-یونگ لی در دوره خود در مورد اقتصاد سیاسی پس از جنگ جهانی دوم، شرق آسیا در سال ۱۹۹۸، نهادها و توسعه اقتصادی متعددی را به من معرفی کرد. هونگ-یونگ علاوه بر آثار داگلاس نورث و مانکور اولسون جونیور، اقتصاد سیاسی دولت توسعهگرای شرق آسیا را نیز برجسته کرد. علاوه بر این، من از دورههای تدریس شده توسط لورا تایسون و جان زیسمن، چیزی در مورد نقش حیاتی سیاست صنعتی آموختم. این پروژه رسماً در مؤسسه مطالعات آسیا و اقیانوسیه، بخشی از آکادمی علوم اجتماعی چین، پس از بازگشت من از نینگشیا در سال ۲۰۰۳ آغاز شد. من بسیار خوششانس بودهام که تحت مدیریت پروفسور یونلینگ ژانگ کار کردهام؛ کسی که سخاوت، تشویق و حمایت او، امکان انجام پروژههای مختلف دانشگاهی من را فراهم کرد. شاید مهمترین نکته برای این پروژه، این بود که توانستم آن دوره یک ساله را بهعنوان یک مقام محلی در نینگشیا در طول دوران همکاریام با مؤسسه مطالعات آسیا و اقیانوسیه تضمین کنم. در طول آن سال بود که تفکر من در مورد «بنیان نهادی توسعه اقتصادی» شروع به شکلگیری کرد. بهعنوان دستیار مدیر در دفتر تجارت بینالملل (قبل از ادغام با دفتر دیگری برای تشکیل دفتر بازرگانی) در نینگشیا، مسئولیت جذب سرمایهگذاری خارجی و داخلی به نینگشیا و ترویج صادرات نینگشیا را بر عهده داشتم. من در برنامههای کاهش فقر برای خانوادههای فقیر روستایی و مدارس محلی نیز شرکت کردم و سعی کردم رشد اقتصادی را در سطوح میانی و خرد، حتی به صورت حاشیهای، ارتقا دهم. در حین کار چیزهای زیادی در مورد توسعه اقتصادی آموختم و بسیاری از درسهای کلیدی ممکن بود صرفاً با خواندن کتابهای درسی، بازی با مدلها و اجرای رگرسیونها امکانپذیر نباشند. من این پروژه را با خود به مکانهای مختلف بردم و در حین جابهجایی به جاهای مختلف رفتم.
در مؤسسه شرق آسیا در دانشگاه ملی سنگاپور که در آن زمان تحت مدیریت مورخ بزرگ وانگ گونگوو بود، طرح اولیه این جلد را تهیه کردم. با این حال، زندگی مسیر جالبی را طی کرد و در نهایت کتاب متفاوتی نوشتم. پس از کشف اینکه با وجود ادبیات حجیم درباره این موضوع، هیچ نظریه عمومیای در مورد تغییر نهادی وجود ندارد، کتابی با عنوان «نظریه عمومی تغییر نهادی» را نوشتم. دو جلد کتاب درباره روابط بینالملل منتشر کردم (تانگ ۲۰۱۰، ۲۰۱۳). تنها پس از آمدن به دانشگاه فودان در سال ۲۰۰۹ بود که توانستم دوباره این پروژه را از سر بگیرم. سه غول: آدام اسمیت، آرتور لوئیس و آلبرت هیرشمن، بخش زیادی از پایههای درک من از توسعه اقتصادی را بنا نهادند. با این حال، پروژه من در حالی که بر اساس کار بسیاری از اقتصاددانان فرهیخته بنا شده است، از نقطه شروع خود به طور قاطع از اقتصاد توسعهای جریان اصلی فاصله میگیرد:من از مجموعهای بسیار متنوع از ادبیات -از انسانشناسی گرفته تا علوم سیاسی و جامعهشناسی- الهام گرفتم و معتقدم اگر کسی بخواهد معمای توسعه اقتصادی را حل کند، نمیتواند فقط در محدوده اقتصاد فکر کند، باید از همه زمینههای علوم اجتماعی بینشهایی را به کار گیرد. به عبارت دیگر، توسعه اقتصادی یک معمای اقتصادی نیست، بلکه اول یک معمای سیاسی، دوم یک معمای اقتصادی و سوم شاید یک معمای جامعهشناختی است. توسعه اقتصادی نباید قلمرو انحصاری اقتصاد و اقتصاددانان باشد. از این گذشته، نه دیوید هیوم -اولین اقتصاددان جدی پیش از آدام اسمیت، به گفته والت ویتمن روستو- و نه اسمیت، هیچ کدام اقتصاددان نبودند، زیرا در آن زمان هیچگونه رشته رسمی اقتصادی وجود نداشت. من بهعنوان یک دانشمند علوم اجتماعی که هرگز به طور رسمی بهعنوان یک اقتصاددان آموزش ندیدهام، هرگز به قید و بند اقتصاد جریان اصلی پایبند نبودهام. در واقع، من فکر میکنم که حوزه اقتصاد جریان اصلی، ممکن است ذاتاً به دلیل غفلت از مشارکتهای سایر حوزههای علوم اجتماعی و وسواس در جزئیات فنی (چه در مدلسازی و چه در تمرینهای اقتصادسنجی) که نظریهپردازی قیاسی را بدون مدلها و شواهد کیفی از موارد تاریخی کنار میگذارد، قادر به حل معمای توسعه اقتصادی نباشد؛ زیرا پیشرفت علمی نمیتواند یک معیار واحد باشد، بلکه باید ترکیبی معقول از نظریهپردازی، فرضیه و شواهد باشد.
معجزه چین
شیپینگ تانگ در نهایت با اشاره به تجربه مدیریتی میانی خود مینویسد:«وقتی از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۳ بهعنوان یک مقام دولتی میانرده در منطقه خودمختار هویی نینگشیا در شمال غربی چین منصوب شدم، هر جا که میرفتم، میدیدم مردم میخواهند زندگی خود را بهتر کنند اما اغلب احساس میکردند خودشان نمیتوانند کار زیادی انجام دهند. در آن زمان، به این فکر افتادم که اگر کشوری فقیراست، باید مسئولیت آن برعهده دولت باشد و دولت باید از طریق سیاستها و نهادها اقدام کند. من همچنین به تأثیرعمیق اصلاحات «ساده» آغاز شده توسط دنگ شیائوپینگ پی بردم. دنگ شیائوپینگ با رد شعار کنفوسیوسی و سوسیالیستی مبنی بر اینکه تنها فداکاری است که یک جامعه را شکوفا میکند، صرفاً به آموزههای آدام اسمیت بازگشت:یک کشور تنها در صورتی میتواند شکوفا شود که به مردمش اجازه دهد برای خودشان پول دربیاورند. با چنین حرکت سادهای، دنگ شیائوپینگ پتانسیل مردم چین را آزاد کرد و «معجزه چین» را در طول چهار دهه گذشته یا بیشتر ممکن ساخت.»

