در جهان «یحیایی» هیچ ماده ای بی جان نبود
به بهانه بزرگداشت رضا یحیایی، نقاش و مجسمهساز
مهدی قربانپور
کارگردان مستند «آهنربا»
در جهان رضا یحیایی، ماده هرگز بیجان نیست. آهن، چوب، رنگ و سنگ همه حامل حافظهاند. او با دستانش نه فقط شکل میدهد، بلکه گوش میسپارد به زمزمه ذرات، به خاطره خاک، به اندوه فلز. مستند «آهنربا» تلاشیست برای شنیدن این زمزمهها، برای ثبت لحظهای که فرم از دل فلسفه زاده میشود.
رضا یحیایی به هستی همچون یک میدان مغناطیسی نگاه میکند؛ جهانی که در آن هر چیز، هر انسان، هر خاطره، نیرویی دارد که جذب یا دفع میکند.آهن از منظر او حافظه جهان است. در نگاه او آهن فقط فلز نیست؛ حافظه فشرده زمین است. او با آهن کار میکند، نه از سر قدرت، بلکه از سر احترام. آهن در آثار او زخمیست که التیام یافته، رنجیست که به زیبایی بدل شده.نقاشیهای یحیایی هم، برخلاف ظاهر خاموششان، تنفس میکنند. رنگ در آثار او نه تزئین، بلکه تنفس جهان است. او با رنگ، خاطره نور را بازسازی میکند؛ با بافت، صدای باد را به تصویر میکشد و با ترکیبها، تضادهای هستی را آشتی میدهد.آثار او، بویژه مجسمههایش، همچون قطبهای این میدان عمل میکنند، نه برای تسخیر، بلکه برای همجوشی. او به دنبال اتصال است نه تملک و این همان جاییست که هنر او به فلسفه بدل میشود.در مستند ما، دوربین نه فقط دنبال دستهای یحیایی میرود، بلکه در پی نگاه اوست؛ نگاهی که در هر رنگ، هر برش، هر خمیدگی، رد پای هستی را میجوید. او از جهان نمیپرسد «چرا؟» بلکه میپرسد «چگونه میتوان با تو زیست؟» این پرسش، بنیاد هستیشناسی اوست و مستند «آهنربا» تلاش میکند آن را به تصویر بکشد.در لحظاتی از فیلم، وقتی یحیایی درباره گذشتهاش حرف میزند یا از رنج مهاجرت و گمگشتگی سخن میگوید، ناگهان درمییابیم که هنر او نه فقط زیباییشناسی، بلکه بازسازی حافظه است. او با هر اثر، تکهای از جهان را به خود بازمیگرداند و این بازگشت، همان نیروی آهنرباست.

