جادوی کلمات
آنی دیلارد در مجموعه جستار نوشتن زندگی نویسندگی را راه و رسم زندگی میداند
نسرین کیایی
منتقد ادبی
کتـــــــــاب «نوشتن زندگی» مانند روحیه طبیعتگرای آنی دیلارد سرشار از پیوندهای نزدیک با عناصر طبیعی است. دیلارد در جای جای این جستارها مثالهایی از طبیعت میآورد. طبیعتی در بکرترین حالت آن. جایی که انسان برای برآورده کردن نیازهایش دست بهکار میشود. برای خوانندگان عادی و نویسندگان تازهکار و مخاطبهای جدی ادبیات و پژوهشگران، این مجموعه جستارها دریچهای تازه به مفهوم «نوشتن» میگشاید. برای او نویسندگی صرفاً یک فعالیت هنری یا شغلی نیست، بلکه راه و رسم زندگی است. همین پیوند ژرف و بحثانگیز میان زیست روزانه و جهان کلمات، آثار او را به تجربهای جذاب بدل کرده است. دیلارد با نگاهی دقیق و بیپرده، از وسواس نویسندگانی میگوید که سعی میکنند پهنه گسترده جهان را در چند سطر محدود کنند؛ سطرهایی که ناگزیر در بند قواعد زبان و تنگنای واژهها گرفتارند. از دید دیلارد، نویسندگی بیش از هر چیز میدان نبردی فرساینده است؛ جایی که دستاورد یک روز تلاش، شاید تنها چند جمله نیمبند باشد.
مسائل و موضوعات روزمره با تمام سادگی و پیشپا افتادگی میتوانند تمرکز نویسنده را بهم بزنند. هجوم گاه و بیگاه حواسپرتیها، نیازهای جسمانی و قضاوتهای پیشرو همه و همه میتوانند از چالشهای اساسی نوشتن باشند. دیلارد، نویسنده را در مقام خالق با چالشی عظیمتر هم دست به گریبان میبیند. تلاش نویسنده برای ساختن بنایی در نهایت زیبایی از آرا و اندیشههایش. او نویسنده را مهندسی میبیند که هر اندازه برای ساختن عمارتی در نهایت زیبایی زحمت بکشد باز هم ممکن است جایی را خراب کند بیآنکه خود از آن آگاه باشد. او معتقد است مخاطبی که از پنجرهای دورتر شاهد این بناست قطعاً با دیدن اولین نشانهها از لرزیدن عمارت از متن فاصله میگیرد و هر چه نویسنده با صدای بلند فریاد بزند این بنا شاهکار است، صدایش راه به جایی نمیبرد. با همه اینها، آنچه نوشتههای دیلارد را متفاوت و خواندنی میکند، تواناییاش در دگرگون کردن این رنجها به نثری گوشنواز است. او قلم را همانند چوب رهبر ارکستر حرکت میدهد و خواننده را در جادوی همنوایی کلماتش غرق میکند. دیلارد نشان میدهد که زیبایی و بلاغت نه تنها در تقابل با یکدیگر قرار ندارند، بلکه میتوانند در کنار هم، تجربهای والاتر پدید آورند. اگر کسی به خلاف این باور دارد، کافی است جستار کوتاه او را بخواند تا به چشم ببیند که چگونه جادوی زبان میتواند هم در وضوح عقل بدرخشد و هم در لطافت شعر.
یکی از استعارههای جذاب دیلارد درباره نوشتن چنین است: «نوشتار ضعیف است. و بسیاری از مردم زندگی را به آن ترجیح میدهند. زندگی خونتان را میگیرد و به جای آن احساس خوبی به شما میدهد. اما نوشتن فقط نوشتن است. فقط ادبیات است. به ظریفترین حواس متوسل میشود، یعنی دیدن و شنیدن و تخیل! و حس اخلاقی و عقل. وقتی نوشتن شما را هیجانزده میکندو به وجد میآورد، گویی در میان جمعی پایکوبی میکنید اما دیگران صدای آن را بهسختی میشنوند.»
این تصویر گویاترین بیان برای درک نگاه دیلارد است: نویسنده مانند فیلسوفی که در خلوت ذهن خود جهانی از معنا میسازد، اما هیچ چشمی جز چشم او آن جهان را نمیبیند؛ یا نقاشی که روی بوم تنها با رنگها بازی میکند، بیآنکه هیچ ناظری درک کامل لمس قلمش را داشته باشد. نوشتن، صحنهای است که جهان درون نویسنده با جهان بیرون در تماس میآید، اما این تماس هرگز کامل نیست: ذهن و خیال او غنی و پر از معناست، اما آنچه بر کاغذ جاری میشود، تنها سایهای از آن جهان داخلی است و دیگران تنها پژواک ضعیف آن را میشنوند.
آنی دیلارد برای توضیح لحظه آغاز نوشتن، مثالی بهیادماندنی میزند؛ او میگوید همانطور که میتوان پرواز یک زنبور عسل را دنبال کرد تا به کندو رسید، میتوان مسیر نوشتن را هم از یک نقطه کوچک آغاز کرد. کافی است زنبوری را از روی گلی بگیریم و رها کنیم؛ او بیهیچ درنگی راه خانهاش را میشناسد و ما با نگاه کردن به پرواز او، به آرامی به سوی مقصد هدایت میشویم. حتی میتوان زنبورهای بیشتری را دنبال کرد و هر بار از مسیری تازه، اما به همان جایگاه رسید. نوشتن نیز چنین است: گاهی با یک تصویر ساده، یک خاطره، یک واژه ناگهانی یا حتی یک حس گذرا آغاز میشود؛ چیزی کوچک که در نگاه اول بیاهمیت به نظر میآید، اما اگر شجاعت دنبال کردنش را داشته باشیم، ما را قدمبهقدم به درون کندوی معنا و کشف میبرد.
با این حال، مهمترین پرسش همچنان پابرجاست: آن اولین زنبور از کجا میآید؟ پاسخ این پرسش برای هر نویسندهای متفاوت است. شاید از دل یک رویای نیمهشب باشد، یا از صدایی که ناگهان در خیابان میشنویم، یا از گفتوگویی گذرا با کسی که هرگز دوباره نمیبینیم. گاهی اولین زنبور همان کنجکاوی خاموشی است که در دل ما لانه کرده و منتظر فرصتی برای پرواز است. وظیفه ما تنها این است که چشم و گوش خود را باز نگه داریم و اجازه بدهیم آن لحظه کوچک، ما را به سفری بزرگ ببرد. آغاز نوشتن همیشه با یافتن اولین زنبور همراه است؛ و هنر نویسنده در این است که بهموقع او را ببیند، آزادش کند و شجاعانه مسیر پروازش را دنبال نماید.
کتاب «نوشتن زندگی» در هفت جستار در حقیقت تلاشی است برای بیان دشواریها و چالشهای مسیر نویسندگی. نویسنده در این اثر نشان میدهد نوشتن صرفاً امری فنی یا تکنیکی نیست، بلکه پیوندی عمیق با تجربههای انسانی و زیسته ما دارد. از همین رو برای توضیح بهتر و نزدیکتر کردن مفهوم نوشتن به ذهن مخاطب سراغ لحظهها و موقعیتهای عادی زندگی میرود. موقعیتهایی روزمره که هرکس میتواند آنها را تجربه کرده باشد. این پیوند میان امر عادی و امر خلاق، همان جایی است که نوشتن معنا پیدا میکند. بنابراین میتوان گفت این کتاب نهتنها درباره نوشتن، بلکه درباره زیستن و نگریستن دوباره به زندگی نیز سخن
میگوید.

