بررسی چالشهای آموزش عالی در گفتوگوی رودرروی وزیر علوم با دانشجویان:
هیچ کس خارج از دانشگاه نباید برای آن تصمیم بگیرد
گروه اجتماعی/ وزیر علوم، تحقیقات و فناوری در فضایی متفاوت و صمیمی، در استودیوی ایرنا پای گفتوگویی رودررو با دانشجویان نشست. از خاطرات کنکور و روزهای دانشجویی گفت و بیپرده به دغدغههای امروز آموزش عالی پرداخت. حسین سیمایی در این نشست، بر ضرورت کاهش سنوات تحصیلی، ارتقای علمی اساتید، تقویت ارتباط استاد و دانشجو و بهرهگیری از ظرفیت استادان مهاجر تأکید کرد و همچنین از ورود بهموقع وزارت علوم به پرونده قتل امیرمحمد خالقی سخن گفت. گفتوگویی که بیش از آنکه رسمی باشد، یادآور کلاس درسی بود که اینبار در قاب رسانه شکل گرفت.
با ورود هوش مصنوعی و فناوریهایی از این دست شاهد هستیم که برخی از اساتید در رشتههای خود بهروز نیستند و یا در ارتباط با دانشجویان مشکلاتی وجود دارد، به زبان ساده اساتید دانشگاه نمیتوانند با دانشجویان حال حاضر یا همان نسل زِد ارتباط برقرار کنند. در این خصوص توضیح میدهید.
ممکن است برخی اساتید دانشگاهها در حوزه تخصصی خود بهروز نباشند. یکی از دلایل، این است که ارتباطات بینالمللی ما قطع است. اگرچه اینترنت بخشی از این خلأ را پر کرده اما کافی نیست، رفت و آمد اساتید و شرکت در کنفرانسهای خارجی، آمدن میهمان خارجی به کشور، داشتن پروژههای مشترک و حتی داشتن دانشجوی خارجی باعث میشود که استاد ما روزآمد شود. البته تا حدی نیز سطح کیفی دانشجویان ما کاهش پیدا کرده است و با اطلاعات و دانشی که استاد از قبل، اندوخته است میتواند کلاس درس را اداره کند در حالی که اگر دانشجو سرزنده باشد و مدام سؤال بپرسد، غیرمستقیم استاد را ملزم میکند به اینکه دانش خود را بهروزرسانی کند.
در خصوص ارتباط دانشجو و نسل زِد هم باید بگویم که این موضوع مهمی است و ما معتقدیم که استاد باید مربی هم باشد. استادان ما در مواقع بسیاری مربی نیستند و نمیدانند که در ذهن دانشجو چه میگذرد؟ چرا امروز حال خوبی ندارد، چرا خوشحال است و به عبارتی مخاطبشان (دانشجو) برای آنها ناشناخته است در حالی که در سنت ایرانی و اسلامی ما استاد باید از دانشجو دستگیری کند.
یکی از مشکلات ما این است که بسیاری از استادان گمان میکنند استاد خوب کسی است که روزآمد باشد، خوب تدریس کند، تمام ساعات کلاس را به تدریس یا به مشارکت درسی بپردازد و به مباحث خارج از درس و دانشگاه نپردازد. مشکل دیگر این است که اساتید ما مهارت لازم برای برقراری ارتباط با دانشجویان را ندارند چون در دوران تحصیل خود نیز اساتید آنها این مهارت را نداشتند.
نسل جدید که نامهای مختلفی به آنها نسبت داده میشود نسلی است که جهش کرده است و من نام آنها را نسل پسااینترنت میگذارم؛ نسلی که دوران قبل از اینترنت را ندیده است و تا چشم گشوده با گوشی تلفن هوشمند و اینترنت مواجه بوده است. بنابراین این نسل خصوصیات متفاوتی نسبت به نسل قبل دارد و شاهدیم که سر کلاس درس، صحبت و مطالب استاد را در اینترنت جستوجو میکنند.
ما اساتید دانشگاهها، نسل جدید را نمیشناسیم و هر حرکتی را که برایمان نامأنوس است ، نوعی بیاعتنایی به کلاس درس تفسیر میکنیم، در حالی که این نسل خصوصیات خوب و ناشناختهای دارند. یادگیری دانشجویان جدید، دیگر از کلاس درس و استاد نیست بلکه از تلفن همراه و اینترنت است و چون همه از یک ابزار استفاده میکنند و گوشی هوشمند دارند تقریباً مثل هم فکر میکنند، مثل هم حرف میزنند و مثل هم مطالبه میکنند.
این نسل، زندگی راحت میخواهد و ممکن است اصلاً به فکر حقوق سیاسی نباشد، ولی به حقوق اجتماعی خیلی فکر میکند و مطالبهگر است. در مواردی با اساتید دانشگاه در این موارد چالش پیدا میکند و میگوید این حق من است. از حاکمیت هم عرصه آزاد اجتماعی را مطالبه دارد و کمحوصله است؛ استادان ما باید این ویژگیها را بشناسند و احساس مسئولیت کنند.
آقای دکتر با توجه به این شکاف نسلی که به آن اشاره کردید و اینکه خواستهها و توانمندیهای این نسل متفاوت شده است آیا مهارتهای نرم بین اساتید حال حاضر ما وجود دارد؟ چقدر ما توانستهایم این مهارت را به اساتید آموزش بدهیم تا آنها بتوانند زبان و گفتوگوی مشترک با این نسل داشته باشند؟
اگر صادقانه بخواهم بگویم این است که ما موفق نبودیم. ما به اساتید این مهارتها را انتقال ندادیم. هماکنون برای اعضای هیأت علمی، دورههایی را در نظر گرفتیم که من نام آن را دوره ضمنخدمت میگذارم و اساتیدی که جذب میشوند یا حتی اساتیدی که میخواهند به مرحله دیگری ارتقا یابند باید این دورهها را سپری کنند اما در این دورهها نیز مهارتهای برقراری ارتباط مورد بیتوجهی قرار گرفته است. ما باید مهارتهای برقراری ارتباط با دانشجو را به اساتید آموزش دهیم. دانشجویان نیز باید مهارتهای لازم زندگی را یاد بگیرند. طبق آمار، میزان دروس عمومی که در دانشگاههای ما ارائه میشود نسبت به کشورهای دیگر زیاد است اما در همین دروس عمومی، هیچ درس مهارتی نداریم در حالی که هدفگذاری این دروس، تربیت دانشجو است و بیشتر جنبه پرورشی دارد و ما هم باید همین هدف را در دانشگاهها دنبال کنیم. باید مهارتهای گفتوگو، زندگی، دوستیابی و سواد رسانه را به دانشجوها بیاموزیم.
آیا برنامهای مشخص برای ایجاد بستری که دانشجویان بتوانند ایدههای علمی خود را پرورش دهند، بستری که امروز در دانشگاهها غایب است، دارید؟
علوم پایه در دورهای که من خدمت شما هستم، خیلی مورد توجه قرار گرفته است چون در این سالها استقبال از این رشتهها کاهش پیدا کرده در حالی که بدون علوم پایه در هیچ حوزه و دانشی رشد نمییابیم. بنابراین وزارت علوم در نظر دارد از رشته علوم پایه حمایت کند. اتفاقاً یکی از حوزههایی که به دنبال تأمین منابع بورس و پژوهانه آن هستیم رشتههای علوم پایه است. گاهی دانشجو در دوره کارشناسی میگوید من میخواهم راجع به یک موضوع تحقیق کنم، پروژه دارم، فکر دارم، ایده دارم. توجه داشته باشید این دانشجو همواره رفت و آمد و ایده خود را بیان میکند خوب است که اعتماد به نفس هم دارد اما حیف است که وقت خود را برای این ایده گذاشته است. کاش به جای این کار سراغ آموزش بهتر و یادگیری بیشتر میرفت. من خودم بهعنوان یک معلم بارها تجربه کردهام ایده و موضوعی که دانشجوی کارشناسی ارائه میدهد دوبارهنویسی چند کتاب است و مثلاً در حوزه ما که حقوق است چند کتاب را با هم تلفیق کرده و میگوید این ایده من است در حالی که من هر وقت دانشجوی کارشناسی میخواهد تحقیقی ارائه دهد میگویم زمان خود را صرف آموزش بیشتر کن زیرا دوره کارشناسی، بهترین دوره برای یادگیری است.
برخی استادان پیشکسوت که سابقه بالایی دارند حاضر نمیشوند در مقطع کارشناسی تدریس کنند؛ در حالیکه من خاطرم است، استاد مهدی شهیدی که هم حوزوی تحصیل کرده بود و هم به اجتهاد رسیده بود و در حقوق هم سرآمد بود، تأکید داشت که چند درس کارشناسی را فقط باید خودشان تدریس کنند و معتقد بودند که پایه دانشجو در این مقطع شکل میگیرد؛ این استاد دانشگاه در کلاسهای درس در تدریس سرزنده و شاداب بود، شایسته این است که در کلاس درس استادی همچون ایشان دانشجو یاد بگیرد. البته انکار نمیکنم که دانشجویانی داریم که ایدههای خوبی دارند اما به دلیل اینکه منابع مالی برای تهیه مواد اولیه و تجهیزات آزمایشگاه وجود ندارد تا استاد ایده دانشجو را آزمایش کند، اینجا وظیفه ماست که بستر لازم را فراهم کنیم.
آقای وزیر در هفتههای گذشته موضوعی که خیلی سر زبانها افتاده است بحث کاهش دوره کارشناسی است. شما در مصاحبه تلویزیونی که داشتید به این موضوع اشاره کردید و گفتید که به دنبال این هستید که دوره کارشناسی از چهار سال به سه سال کاهش یابد. چقدر بر اجرای این موضوع جدیت دارید؟ آیا در سال تحصیلی جدید هم اجرا میشود؟
من در مصاحبه با تلویزیون برای اولینبار این ایده را مطرح کردم. البته در ابتدا مطالعاتی در این زمینه داشتم و مذاکراتی نیز با دوستان و صاحبنظران انجام داده بودم و بعد از آن دیدیم که از این ایده استقبال شد. البته باید بگویم همواره در مقابل تغییرات، مقاومتها و مخالفتهایی انجام میشود. کسانی که مخالفت میکنند از طیفهای مختلف هستند؛ برخی ذینفع هستند و یا ممکن است ذینفع هم نباشند اما ممکن است به سیستمی عادت کرده باشند و حاضر به تغییر نباشند. در حوزههای آموزش، طرحهای گوناگونی دارم و امیدوارم بتوانم آنها را اجرایی کنم. یکی از این طرحها کاهش مدت دوره تحصیل است و این تنها محدود به مقطع کارشناسی نیست بلکه مشمول دورههای کارشناسی ارشد و دکتری هم هست. از من نخواهید که بگویم چه زمانی اجرا میشود، در ابتدا باید مقاومتها را درهم بشکنم. اینکه در ابتدای امر هم به کاهش دوره کارشناسی اشاره کردم به این دلیل است که در قرن بیست و یکم ما گزارهای داریم به نام آموزش کمتر، یادگیری بهتر و این گزاره جالبی است. معتقد هستم که آموزش بایستی کیفی باشد و از حجم آن بکاهیم. ما مصمم هستیم که کاهش سنوات تحصیلی در دانشگاهها را اجرایی کنیم تا افراد سه سال تحصیل کنند و یک سال دوره کارآموزی را بگذرانند و مهارتآموزی و کارآموزی دانشجویان را هم تقویت کنیم. البته باید بگویم مسیر هموار نیست ولی ما همه جوانب را میسنجیم.
فرآیند انتخاب نیروهای حراست در دانشگاه ها چگونه است؟
حراست تشکیل شده برای حفظ امنیت دانشجویان و دانشگاه. خیلی از مواردی که شما مثال میزنید خارج از حیطه اختیارات حراست است و ناشی از یک اقدام سرخود است. ناشی از یک احساس وظیفه شرعی است. فرد اینطور با خود میاندیشد که لابد چنین مأموریت و مسئولیتی به من دادهاند. این افراد متوسل میشوند به بعضی از ارزشهایی که دیگر قانون نیست. اگر با این افراد وارد صحبت شویم من به آنان خواهم گفت که اشتباه میکنند. مفاهیم دینی و انقلابی را هم یا کج میفهمد یا کج اجرا میکند. میتوانم بگویم در دوره خودمان چندین بار با مجموعههای مختلف مدیریتی حراست و به طور مشخص چند روز قبل با حراست خود وزارتخانه به خاطر شکایتهایی که از حراست دانشگاه تهران به گوشم رسیده بود صحبت کردم. من سال گذشته بعد از ماجرای امیرمحمد خالقی با مدیران حراست صحبت کردم، ما راجع به رویکردهایمان با دانشجو، نحوه برخورد با دانشجو و اینکه دانشجو باید احساس کند ما طرف او و حامی او هستیم به توافق رسیدیم. ما با هم توافق کردیم که دانشجو باید بداند حراست برای حفاظت و حمایت از دانشجو است. خود این احساس مهم است و وظیفه خارج از آن چهارچوبی که برای ما تعیین کردند، نداریم. خیلی جالب است، مثلاً من سالها پیش به کشوری رفتم، موقع ورود از من سؤالاتی راجع به مسائل داخلی کشور شد. به آنها گفتم این ارتباطی با وظیفه شما ندارد و اینقدر مطمئن بودم که اگر این اعتراض را من انجام دهم دیپورت نمیشوم، به او گفتم این ارتباطی با وظیفه شما ندارد، خیلی عذرخواهی کرد و با احترام برخاست و یادداشتی که بالای سرش بود را نشان داد و گفت شما درست میگویید اختیارات من این موارد است و من از شما عذرخواهی میکنم، فقط یه کنجکاوی شخصی بود که داشتم. بیاحترامی به هیچ کس قابل پذیرش نیست. انسان، کرامتهای ذاتی دارد و باید فارغ از دین، مذهب، پوشش و گرایش رعایت کنیم به خصوص فردی که وارد محیط علمی شده، کرامتی دارد که باید حفظ کنیم. آیا در یک سال گذشته رفتار حراستی در دانشگاهها بهبود یافته است یا خیر؟
هر چهار دانشجوی حاضر در استودیو تأکید کردند که شرایط بهتر شده است.
بهمن سال گذشته متأسفانه آن اتفاق ناگوار برای امیرمحمد خالقی دانشجوی دانشگاه تهران رخ داد. شما از همان ساعات اولیه جلسهای تشکیل دادید و تأکید کردید که وزارت علوم پای کار است و انصافاً تا پایان نیز پای کار بودید. در این خصوص توضیح دهید.
من هر وقت به یاد امیر محمد میافتم واقعاً متأسف میشوم به خاطر اینکه یک جوان پر امید از یک منطقه محروم بود. در کانکس درس خوانده بود و به کمک معلمان خود توانسته بود به دانشگاه تهران بیاید. این دانشجو با توجه به ظرفیت بالایی که داشت توانسته بود در تهران، شغلی متناسب با رشته خود پیدا کند و پس از همه این سختیها در یک حادثه تلخ و ناگوار به قتل میرسد و این خسارتی برای ما است و هر وقت خودم را به جای پدر و مادر خالقی میگذارم نمیدانم چه بر آنها میگذرد.
دقیقاً در آن ایام، من سفر عمره بودم البته سفر کاری هم بود؛ برای ملاقاتی با دبیرکل OIC و شرکت در اجلاس وزرای علوم OIC رفته بودم، وقتی این موضوع را شنیدم سفرم را ناتمام گذاشتم و بلافاصله جمعهشب با اولین پرواز برگشتم. دوستان و همکاران ما در وزارت علوم بلافاصله در صحنه حاضر شده بودند اما خودم هم جمعهشب ساعت ۱۲ یا حدود یک بامداد از فرودگاه مستقیم رفتم سر صحنه قتل تا از نزدیک در جریان اتفاقات قرار بگیرم و تصویر درستی از حادثه داشته باشم. صبح روز شنبه، دوستان را در دانشگاه تهران جمع کردم و حتی برخی خواستند بیایند وزارت علوم اما قبول نکردم و گفتم حادثه مربوط به دانشگاه تهران است و باید همانجا دور هم جمع شویم. مطلع شدم همان روز قرار است در وزارت کشور هم جلسهای برگزار شود و کمیسیون دانشجویی وزارت کشور هم در حال بررسی موضوع است که چطور با این حادثه برخورد کنند، بنده به وزیر کشور زنگ زدم و خواهش کردم همه با تیم و گروه و کمیتههای خود به دانشگاه تهران بیایند. بنابراین وزارت کشور، وزارت اطلاعات، سپاه، قوه قضائیه، فرمانداری تهران؛ جمع مفصلی از همه دستگاههای ذیربط برای بررسی موضوع دور هم جمع شدند.
مسأله اول این بود که چه کسی مسئولیت این موضوع را به عهده میگیرد، دوستان خود من میگفتند که این اتفاق در دانشگاه که رخ نداده و بیرون دانشگاه بوده و حتی توصیه میکردند که عذرخواهی شما به معنای پذیرش مسئولیت است و بعد باید خودت موضوع را جمع کنی. حتی قبل از اینکه در جلسه حاضر شوم بعضیها با من تماس گرفتند که جلسه را به معاونان بسپار به خاطر اینکه باید اول معاونان حاضر شوند و اگر جمع نشد وزیر بیاید و استدلالشان این بود که اگر در ابتدا وزیر بیاید و جمع نشود بعد باید رئیسجمهوری بیاید. من گفتم اگر معاونان نتوانند جمع کنند میگویند وزیر هم نمیتواند و ما به وزیر هم اکتفا نمیکنیم باید رئیسجمهوری به صحنه بیاید پس بگذارید از همان ابتدا با تمام ظرفیت برای حل ماجرا ورود کنیم.
بعد از آن ماجرا خبرها و شواهد زیادی تأیید کردند که حادثه قتل امیرمحمد خالقی ظرفیت تبدیل شدن به مهسای دیگری را داشت چرا چون مرحوم مهسا امینی اهل سنت بود، امیرمحمد عزیز هم اهل سنت بود، هر دو از منطقه محروم بودند و از سوی دیگر امیرمحمد از منطقه محرومتری بود (از روستای دور افتاده در بیرجند)، نکته مهمتر این بود که امیرمحمد دانشجو بود و مرحوم مهسا امینی دانشجو هم نبود. همچنین خاطرم است که در صورتی که ما موضوع قتل امیرمحمد خالقی را در کشور داشتیم اتفاقات سیاسی، اقتصادی هم افتاده بود، ترامپ تازه آمده بود و ما را تهدید به فشار حداکثری میکرد از سوی دیگر ارز گران شده بود و جامعه کمی ملتهب بود و رسانههای خارجی هم دنبال یک سوژه پرجاذبه بودند تا این قتل را به یک شیب لغزنده تبدیل کنند. از طرفی هم من، بچه انقلابی هستم و تجربه مدیریت بحرانهای مختلف را دیده و شنیده بودم و مشورتهایی که به من میدادند تکرار همان سبک مدیریتهای سابق بود و من گفتم که اگر آن مدیریتها موفق بود، جواب میداد در صورتی که هیچ کدام جواب نداده بود.
عنصر دیگر در تصمیمگیریهای ما احترام به افکار عمومی بود. دانشجویان در آن حادثه مدام درخواست میکردند و شعار میدادند مدیران خوابگاه باید تغییر کنند چرا، چون بارها به وی مراجعه کرده بودند که روشنایی کافی وجود ندارد، نیروی انتظامی باید مستقر شود اما کاری انجام نشده بود. اما برای من سند آوردند که مدیر خوابگاه چهار تا پنج نامه به کلانتری یوسفآباد و به شهرداری منطقه ۶ ارسال کرده بود که مشکلات روشنایی، امنیتی را برطرف کنند اما توجهی نشده بود. بنابراین قبول کردم که مدیر بیتقصیر است اما گفتم در این هیاهو کسی شنونده نیست و ارائه سند فایدهای ندارد و باید مدیر به احترام بچهها استعفا دهد وگرنه عزلش میکنم چون تنها راه این بود که یا مدیر را فدای بچهها کنیم یا بچهها را فدای مدیر کنیم و دو ساعت بعد مدیر، نامه استعفای خود را فرستاد.
در موضوع امیرمحمد خالقی، مسأله بعد این بود که چرا این حادثه به تشنج کشیده میشد؟ چون عدهای خارج از دانشگاه قاطی بچهها شدند و من اعلام کردم که هیچ کدام از مدیران، مسئولان خارج از دانشگاه نمیتواند برای دانشگاه تصمیم بگیرد اگر اینطور باشد با او برخورد میکنیم. همه کسانی که در جلسه حضور داشتند از این موضوع استقبال کردند. وقتی که من متوجه شدم چگونه تجمع ساده دانشجوها به تشنج تبدیل شده به مدیر حقوقی دانشگاه تهران گفتم علیه کسی که ( خارج از دانشگاه) ورود کرده است شکایت کند و خواستم مشخصات متهم را هم بنویسد و با مسئولیت خودم منتشر کردم. چون دانشجویان باید صداقت را میدیدند و اعتماد میکردند صرف اینکه ما بگوییم ما شکایت کردیم کافی نبود البته من پیش از این ماجرا از رئیسجمهوری اختیار ویژه داشتم تا موضوع را پیگیری کنم.
دانشجویان برای همکلاسی خود مراسم بزرگداشت ترتیب داده بودند و برخلاف مخالفتهایی که وجود داشت من در این مراسم شرکت کردم و گفتم که اگر دانشجوها عصبانی هستند اجازه بدهید عصبانیت خود را سر من خالی کنند. دانشجویان در آن مراسم به معنای واقعی سوگوار بودند و من شاهد اشک و آه دانشجوها بودم. بعد از مراسم هم با شورای صنفی دانشجویان صحبتی داشتم. در همان روز روشنایی خیابانهای منتهی به کوی دانشگاه تهران را تأمین کردم، کیوسکی هم در منطقه قرار دادند. مجموعه اقدامات اعتماد ایجاد کرد. بعد از این ماجراها موضوع بیمه کردن تجهیزات الکترونیکی دانشجویان را مطرح کردیم. قرارداد آن بیمه با ظرفیت ۷۰۰ هزار نفر همچنان اعتبار دارد و سال آینده هم تجدید خواهد شد.
برش
آقای دکتر شما در صحبت قبلی خود از امید گفتید و یکی از دانشجوها از مهاجرت گفت، شما این دو واژه را به هم وصل کنید.
مهاجرت پدیدهای جهانی است و همه جای دنیا با این پدیده مواجه هستند. در کشور ما نیز از دهه چهل به این مقوله توجه شده است و در سال ۱۳۴۹ سمیناری با موضوع مهاجرت نخبگان برگزار شد. سال ۱۳۵۲ نیز گزارشی در همین راستا تهیه و منتشر شد که بر اساس آن گزارش، ۴۰ درصد از مهاجرانی که برای تحصیل از کشور خارج شدند بازنگشتند. در انقلاب اسلامی در فاصله سالهای بین ۱۳۵۷ تا پایان جنگ تحمیلی، نرخ مهاجرت کاهش پیدا کرد و از دلایل آن این است که امید به آینده در اوج بوده است. این ویژگی جنگ است که همبستگی ایجاد و روحیه ملی را تقویت میکند. در این دوران انقلاب اسلامی، امام خمینی(ره)، انسجام و همدلی بین دولت و ملت در اوج بود اما بعد از جنگ و در دوران سازندگی، نرخ مهاجرت افزایشی شد. گاهی مهاجرت دلایل شخصی دارد و این اتفاق همه جای دنیا هم رخ میدهد و افراد، کشور دیگری را برای زندگی انتخاب میکنند. برخی از آمریکا به اروپا میروند تا آنجا زندگی کنند. عامل دیگر مهاجرت، عوامل کششی و جاذبههایی است که در کشور مقصد وجود دارد مثل رفاه، امکانات تحصیل، آموزش، امنیت و احترام. اما دافعهها و عوامل رانشی که باعث میشود دانشجو و استاد به فکر مهاجرت بیفتند نیز دخیل هستند همچون نبود رفاه، آرامش، نبود شغل، نداشتن آزادی و منزلت (رفاه و معیشت)، عدم تأثیرگذاری اجتماعی و موارد دیگر.


