«هرمنوتیک» راه شنیدن است و «وفاق» ثمره شنیدن
چگونه هرمنوتیک میتواند مسیر تفاهم ملی را باز کند؟
ندا جعفریان
گروه اندیشه
در جهان پرهیاهویی که در آن مُهر تکثر و تفرد بر پیشانی جوامع انسانی نقش بسته، یکی از پرسشهایی که به ذهن متبادر میشود، این است که چگونه میتوانیم با وجود تفاوتهای فکری، فرهنگی و زبانی، به یکدیگر نزدیک شویم و به وفاق برسیم؟ یکی از مسیرهایی که دستیابی به پاسخ را تسهیل میکند، هرمنوتیک است؛ شاخهای از دانش که از ابتدا با مسأله «فهم» متولد شد و امروزه با مسأله «گفتوگو و همزیستی» تداوم یافته است. پرسش اصلی این نوشتار این است که هرمنوتیک به عنوان دانش تأویل و تشخیص چندمعنایی، چه نسبتی با وفاق عمومی در یک جامعه میتواند داشته باشد؟
1. هرمنوتیک از آغاز تا قرن نوزدهم، شاخهای از علم تفسیر، بویژه تفسیر متون دینی و حقوقی بوده و علمی روشمند شناخته میشده است، اما صورت متأخر آن، میدان کاوش خود را گسترش داده و تبدیل به یک رویکرد کلی در باب فهم جهان انسانی شده است. با اندیشه فیلسوفانی چون هیدگر و گادامر، هرمنوتیک دیگر تنها «هنر فهم متن» باقی نماند، بلکه تبدیل به «هنر فهم دیگری» شده است. این دانش به دنبال یافتن شیوههایی است که بتوان به کمک آنها معناها را از دیدگاههای مختلف درک کرد.
در هرمنوتیک، فهم هرگز در خلأ رخ نمیدهد؛ بلکه ما همواره با پیشفرضها، زبانمندی، تاریخمندی و همچنین سنت خود وارد گفتوگو میشویم. فهم در این رویکرد، یک فرآیند ایستا یا کاملاً ذهنی ناب نیست، بلکه پویاست و ایجاد همافقی میکند. به عبارت دیگر، فهم یعنی برخورد و امتزاج میان افقها؛ افق مفسر و متن، افق من و دیگری. این نقطه، درست همان موضعی است که جرقه نسبت میان «هرمنوتیک» و «وفاق» روشن میشود، چراکه فهم، دیگر افق فردی و انحصاری نیست و تعامل و گفتمان با دیگری، مسیر همدلی و توافق را باز میکند.
2. وفاق در معنای فلسفی و اجتماعی خود، نوعی تفاهم یا همسخنی است که افراد در گفتوگو به آن میرسند و این ابداً نه تنها به معنای نادیده گرفتن و انکار تمایزها و تقابلها نیست، بلکه اساساً پیشفرض این تفاهم، بحث درباره مفروضات و اصول مورد اختلاف است.
یورگن هابرماس در نظریه خود مطرح میکند که وفاق پیامد گفتوگویی است که افراد در آن نه از سر اجبار، بلکه بر اساس دلایل عقلانی و قابل قبول باهم به تفاهم میرسند. پس از این منظر، میتوان گفت وفاق یعنی «یافتن بنیان مشترک در دل تفاوتها».
در معناشناسی «وفاق»، ضرورتاً دو یا چند طرف حضور دارند و حالت یکسویه در آن متصور نیست. وقتی مفهوم آن تحلیل میشود، معانی مثل هماهنگی، توافق، سازگاری، تناسب، تفاهم، همدلی و همزبانی قابل تشخیصاند. در عمل نیز وفاق ملی، صورت متعالیتر و مثالیتری نسبت به صرف «قرارداد اجتماعی» مدرن است که مبتنی بر مفروض چالشبرانگیز «وضع طبیعی» است؛ وفاق، نوعی پذیرش و مدیریت اختلافات بر اساس اصول زیست جمعی است که پشتوانه متافیزیکی آن، اصل «وحدت در عین کثرت» است. در حالی که وضع طبیعی، مبتنی بر انگاره روانشناختی «جنگ همه علیه همه» و نگاه هابزی «انسان، گرگ انسان» است و در آن، کثرت هیچگاه به وحدت تأویل نمیشود. با اینکه به دلیل سیطره عقل محض مدرن بر نظریه «قرارداد اجتماعی»، روابط انسانی همواره به نحو صوری و فاقد معنای تاریخی ملاحظه میشوند، ولی برحسب اصول هرمنوتیک، میتوان وفاق ملی را براساس تجربه زیسته یک ملت و سنتهای آن استوار کرد.
3. نسبت میان «هرمنوتیک» و «وفاق» یک نسبت دوسویه است و این دو به طور رفت و برگشتی و دایرهای، لازم و ملزوم یکدیگرند. هرمنوتیک به این نکته اشاره میکند که فهم در گفتوگو شکل میگیرد و وفاق چیزی جز محصول مشترک بین فهم و گفتوگو نیست. هرمنوتیک فهم را بینالاذهانی و گفتوگویی میداند و مسیر را برای وفاق باز میکند؛ در عین حال، وفاق نیز در عمل میتواند شرط تحقق این مسیر باشد، زیرا ما بدون وجود بستر توافق، به فهم مشترک نمیرسیم.
هرمنوتیک نشان میدهد که وفاق از دل تفاوتها زاده میشود؛ اگر تفاوتی نباشد، گفتوگویی شکل نمیگیرد و اگر گفتوگویی شکل نگیرد، وفاق بیمعنا است. هرمنوتیک و وفاق دو روی یک سکهاند؛ یکی، شیوه رسیدن به فهم است و دیگری نتیجهای است که از دل این فرآیند پدیدار میشود. در دنیای امروز که سرشار از تفاوتها و تقابلهای فرهنگی، زبانی و فکری است، توجه به نسبت میان این دو مفهوم میتواند راهی برای زیست مسالمتآمیز و همزیستی انسانی باشد. شاید بتوان گفت: «هرمنوتیک راه شنیدن است و وفاق ثمره شنیدن.»


