پایداری خاموش
بازخوانی کتاب فلاکت روزمره از هرتا مولر
مونا محمدنژاد
روزنامهنگار
در تقویم جهان، زادروز برخی نویسندگان چیزی فراتر از یادآوری یک تاریخ ساده است؛ گاهی فرصتی است برای بازگشت به واژههایی که رنج را به شعر بدل کردهاند. ۱۷ آگوست، زادروز هرتا مولر بود؛ نویسندهای سرسخت، مهاجر و نوبلیست رومانیایی-آلمانی، که با نثری تیزبین و شاعرانه، صدای زندگی را در زیر سایه سرکوب و تبعید روایت کرده است. کتاب «فلاکت روزمره»، مجموعهای از جستارها و سخنرانیهای مولر، بازتاب همین زندگیهاست؛ بازتاب انسانهایی که در میانه ترس و سکوت، خانه را گم کردهاند، زبان را بازسازی کردهاند و برای حفظ کرامت انسانی در دل تاریکی، به واژه پناه بردهاند. نشر اطراف بهتازگی این کتاب را با ترجمه ستاره نوتاج منتشر کرده است. در این کتاب، آنچه «تبعید» نام گرفته، نه فقط ترک جغرافیا که گسست از حافظه، تاریخ و زندگی عادی است. خنده، آبنبات، کبریت، یا پوست روباه، در نگاه مولر فقط اشیاء نیستند؛ روایتهایی هستند از زندگیهایی معمولی که به میدان مین بدل شدهاند.
صدای غمناک مهاجرت
هر روز، کسی چمدانی برمیدارد و تلاش میکند خاطرات ریز و درشت خوش و ناخوشش را در آن جای دهد؛ آنقدر که مشمول اضافهبار نشود. این تجربه مکرری است که هر روز، از نزدیکانمان کسی دور میشود، آنقدر دور که نمیتوانی سوار اتوبوس شوی، صبح زنگ در خانهاش را بزنی و خودت را به یک چای گرم روی کاناپهاش دعوت کنی؛ آنقدر دور که وقتی مادرش میمیرد، نمیتواند کمتر از یک روز خودش را به تشییع او برساند. آنقدر دور که دعوت به یک جشن خانوادگی، یک آرزوی دستنیافتنی میماند. و ناگهان میبینی سالها گذشته است، دوستان و آشنایانی داری که فقط تصویری از آنها در آلبوم خانوادگی نشسته و مدتی است حتی صدایشان را نشنیدهای.
تاریخ پر است از صدای پای انسانهایی که از وطن خود رانده شدهاند؛ از گریزندگان مقابل هجوم مغول گرفته تا کسانی که از مقابل ماشین جنگی آلمان هیتلری گریختند و به قارهها و کشورهای دیگر پناه بردند. میلیونها انسان در تبعید، مهاجرت کرده یا هر عنوان دیگری که برای دوری از وطن میتوان بر زبان آورد، تبدیل شدهاند به ملغمهای از دلتنگی، تنهایی، پناه بردن به سکوت و تخیل. صدای غم را میتوان در آهنگ صدای پای مهاجران بهوضوح و رسا شنید. این درد و فاصله را در قلم شاعرانه هرتا مولر باز میتوان جست؛ همان زنی که سالهای جوانیاش را زیر یوغ و وحشت پلیس امنیتی رومانی و رژیم چائوشسکو گذراند. سالهاست چائوشسکو در گور خفته اما مولر به سرزمین خود بازنمیگردد ولی گویی زبان و روحش آنجا مانده و از روایت بازنمیماند. مولر با خاطراتش، همانها که در زبان شاعرانهاش غوطهور است به مرور تاریخ میپردازد و آنچه را در سایههای دوری، سکوت و شکنجه شکل گرفته، به تصویر میکشد.
پیوندی میان گذشته و اکنون، میان آوارگی و معنا
«فلاکت روزمره» تنها درباره یک زن، یک کشور یا یک رژیم نیست. درباره انسانهایی است که با تکهتکههای واژه، تلاش میکنند پیوندی میان گذشته و اکنون، میان آوارگی و معنا، برقرار کنند. در جهانی که حقیقت با رسانه تحریف شده و شادی بر بیلبوردها سنجاق میشود، صدای کسانی که از میان خاموشی و سانسور، کلمه را چون چاقویی برای باز کردن راهی به بیرون به کار میگیرند، اهمیتی دوچندان مییابد. «فلاکت روزمره» یادآور همین پایداری خاموش است. این کتاب روایتی است از زیستن در شرایط سلطه، از تجربه تبعید و آوارگی، و از قدرت مخرب در عینحال شکننده دیکتاتوری. مولر در این مجموعه، فلاکت را نه امری اتفاقی یا شخصی، که وضعیتی فراگیر و نظاممند تصویر میکند. در دنیای او، خودکامگی صرفاً به حذف یک مخالف سیاسی بسنده نمیکند، بلکه حافظهها را پاک میکند، معناها را تحریف و روابط انسانی را از بُن تغییر میدهد. در این میان، تبعید نه فقط به معنای ترک جغرافیای مادری، که تجربهای از گسست کامل با تاریخ، زبان، جامعه و حتی خویشتن است. اما آنچه مولر را از بسیاری دیگر متمایز میسازد، شیوه پرداختن او به این فلاکت است. او از توصیفهای کلی و تکراری پرهیز میکند. در عوض، جهان دیکتاتوری را از خلال جزئیات بهظاهر بیاهمیت روزمره میکاود: آبنباتی که طعم خوش ندارد، کبریتی که جرقه نمیزند، پوست روباهی که به نشان تهدید آویزان شده است. او اشیاء را چون حاملان خشونت معرفی میکند. نشان میدهد چگونه سرکوب، حتی بر اشیای بیجان نیز مهر سلطه میزند.
طنز ابزاری برای مقاومت
یکی از درخشانترین مفاهیم در «فلاکت روزمره»، جایگاه طنز است؛ نه طنز سرگرمکننده یا تمهیدی ادبی، بلکه طنزی بهغایت جدی، تیره و گاه خطرناک. مولر نشان میدهد طنز مردمی، برخلاف طنز رسمیکه با تبلیغات و جشنوارههای رنگارنگ منتشر میشود، ابزاری برای مقاومت است. در جهانی که هر لبخند واقعی تهدید به شمار میرود، کنایههای پچپچهوار در صف نانوایی، تمسخر لقبها و شعارها، به شکلی از اعتراض درمیآید. این طنز، از جنس خنده و شادی نیست، بلکه از درد زاده شده، از ضرورت بقا در فضایی که حقیقت تابآوردنی نیست. برخلاف شادی مصنوعی دیکتاتورها که نمایش اطاعت است، طنز مردم گفتوگویی است در سایه ترس، شکلی از بقا که گرچه قدرت را سرنگون نمیکند اما آن را به سخره میگیرد.
در روایت مولر، تبعید هرگز صرفاً داستان مهاجرت نیست. تبعید بیرونی، با تبعیدی درونی همراه است. انسانهایی که در سرزمین خود باقی میمانند اما ناگهان میفهمند که دیگر به جغرافیایشان تعلق ندارند. زبان، دیگر زبان آنها نیست. تاریخ، در حال بازنویسی است و همسایگان یکییکی ناپدید میشوند بیآنکه کسی بپرسد چرا. اینها مظاهر آن چیزی است که میتوان آن را «فلاکت روزمره» نامید: فرسایش تدریجی حس تعلق، بیثباتی روانی و در نهایت احساس فروریزی جمعی. مولر این فلاکت را بدون هیاهو تصویر میکند؛ او با سکوت، تردید و اشیای سادهای که ناگهان سنگین و سیاسی شدهاند، کاری میکند که مخاطب در دل ماجرا بایستد. نه بهعنوان ناظر، بلکه بهمثابه کسی که باید تصمیم بگیرد: در برابر این وضعیت، ایستادگی خواهد کرد یا به جمع خاموشان خواهد پیوست.
زبان خانه هویت
زبان، در آثار مولر، صرفاً ابزار بیان نیست؛ بخشی از خانه، بخشی از هویت است. گمکردن زبان مادری، یا تحمیل زبانی که حامل خشونت است، بخشی از استراتژی قدرتهای خودکامه برای بازتعریف فرد است. در برابر این روند، نویسنده تلاش میکند تا زبان را بازپس گیرد، با خیال، با شوخی و با بازآفرینی واژهها. او حتی نشان میدهد بازنشستن در راهپله و ورق زدن واژهنامه، میتواند شکلی از مقاومت باشد؛ فعلی برای زنده نگه داشتن معنا در جهانی که میکوشد واژهها را خنثی کند. واژهها، اگرچه زیر ضربه سانسور فرسودهاند اما همچنان ابزار بازسازیاند؛ بازسازی حافظه، هویت و حتی آیندهای که هنوز نیامده.
«فلاکت روزمره» نه حماسه میسازد، نه به افسانهسازی از مقاومت علاقه دارد. انسانهایش پیروز نمیشوند، بلکه صرفاً دوام میآورند. روایتها در ستایش بقا هستند، نه در ستایش پیروزی. در این روایتها، مقاومت به معنای سخنرانی یا شعار نیست، گاه فقط به معنای بلند نشدن از صندلی، به معنای حفظ یک واژه، یا خندهای است که در گوشهای فروخورده میشود. مولر بر قدرت انسان برای از هم نپاشیدن تأکید دارد. یادآور میشود که در ورای سیستمهای نظارتی، تبعیدها و تبلیغات رسمی، هنوز انسانهایی هستند که میتوانند معنا را بازآفرینی کنند. این معنا، شاید به تغییرات سیاسی بزرگ منجر نشود اما میتواند زیستن در جهان وارونه را ممکن کند. «فلاکت روزمره» تنها درباره گذشته نیست. در جهانی که بار دیگر حقیقت بهراحتی قربانی میشود، که قدرت میل دارد تاریخ و زبان را به میل خود بازنویسی کند، این کتاب آینهای است برای نگریستن به شکنندگی انسان و در عین حال به تابآوری عجیب او. در پایان، آنچه باقی میماند نه نفرت است و نه امیدهای سادهانگارانه، بلکه پایداری است. پایداری کسانی که با اشیاء، با واژهها و با خندهای تلخ، هنوز ایستادهاند.
کتاب «فلاکت روزمره» گزیدهای است از مجموعهای که به مناسبت هفتادسالگی هرتا مولر منتشر شد و دربرگیرنده سخنرانیها و جستارهایی از دو دهه فعالیت فکری و ادبی اوست. این کتاب شامل شش متن مستقل است که به مضامینی چون کرامت انسانی و آزادی، تجربه تبعید و فرار، گمکردن زبان مادری و رها شدن در سرزمینی بیگانه، مفهوم خانه و دلتنگی برای وطن، بحران اگزیستانسیال و همچنین قدرت شوخی و خنده میپردازد؛ مضامینی که همگی ریشه در زیست روزمره زیر سایه نظامهای سرکوبگر دارند.
فلاکت روزمره
درباره ترس و شوخی در زمانه تاریک
نویسنده: هرتا مولر
مترجم: ستاره نوتاج
انتشارات: نشر اطراف
تعداد صفحات: ۱۲۸ صفحه
قیمت: ۱۷۷ هزار تومان


