ضعف سازمان ملل در قبال جنگ اوکراین و حمله اسرائیل علیه ایران، ناکارآمدی این نهاد را برجسته تر کرد
زمان عبور از نظم کهنه
تاریخ درسهایی به ما میآموزد، اما یادگرفتن آنها به خودمان بستگی دارد. منشور سازمان ملل متحد در نتیجه خونینترین درگیری تاریخ مدرن نوشته شد. پیام آن واضح است؛ نباید منتظر پایان جنگها باشیم تا نهادهایی برای تضمین صلح بسازیم.
امروزه سیاست نظامی به طور فزایندهای نه یک چهارچوب بینالمللی جامع، بلکه تحتتأثیر خلقوخوی افراد است. وقتی سیاست بر اساس حال و هوا به جای تصمیمگیری چندجانبه شکل بگیرد، جهان به مکانی بسیار ناپایدارتر تبدیل میشود. نهادهایی مانند سازمان ملل متحد معمولاً به محدودکردن قدرت بازیگران خودسر کمک کردهاند. وقتی قدرت این سازمانها کاهش مییابد، باید انتظار اتفاقات غیرقابلپیشبینی خطرناک را داشت.
شورای امنیت سازمان ملل باید سنگ بنای سیاست حفظ صلح باشد، اما امروز با رویه فزایندهای با غلبه قدرت شخصیتها بر اصول، به حاشیه رانده شده است. این امر بیش از آن که اتهامی علیه رهبران جهان باشد، نشانه شکست سازمان ملل در بهروزرسانی خود برای انعکاس توازن کنونی قدرت جهانی است. اصلاح سازمان ملل برای بازگرداندن پیشبینیپذیری و مشروعیت به تصمیمگیری بینالمللی ضروری است.
آسیبشناسی نهادهای جهانی
سازمان ملل در خاکسترهای جنگ جهانی دوم که جان بیش از ۶۰ میلیون نفر را گرفت، متولد شد. شورای امنیت اوج چشمانداز پس از جنگ بود؛ فضایی که در آن، قدرتمندترین ملتها میتوانستند برای صلح مذاکره کنند، نه اینکه جنگ به راه اندازند. آن جهان دیگر وجود ندارد، اما شورا بدون تغییر باقی مانده است.
آخرین بهروزرسانی معنادار شورای امنیت در سال ۱۹۶۵ و همان سالی که گروه موسیقی بیتلز آلبوم پنجم خود را منتشر کرد، رخ داد. از آن زمان، میلیاردها نفر به جمعیت جهان افزوده شده و دهها کشور جدید به وجود آمدهاند. منشور سازمان ملل همچنان نظم ژئوپلیتیکی را منعکس میکند که بیش از نیم قرن از آن گذشته است.
شورای امنیت امروزی از نظر ساختاری چنان از هدفش منحرف شده که عملاً فلج شده است. پنج عضو دائم، یعنی چین، فرانسه، روسیه، بریتانیا و ایالات متحده دارای حق وتو هستند که به آنها امکان میدهد به طور یکجانبه هر اقدامی، صرفنظر از شدت وضعیت را متوقف کنند. این مسأله نشان میدهد که چرا شورا نتوانسته بهطور معناداری در مورد جنگ اوکراین یا تجاوز اسرائیل به ایران اقدام کند.
ماده ۲(۴) منشور سازمان ملل تهدید یا استفاده از زور علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری را ممنوع میکند. با این حال، از تهاجم ایالات متحده به عراق گرفته تا جنگ اوکراین، خود اعضای دائم شورای امنیت این اصول را نقض کردهاند. بیانیههای دیپلماتیک و کوبیدن مشت بر میز جایگزینی برای پیامدهای حقوقی و شاید نظامی قاطع نیستند.
بیتحرکی شورای امنیت با تعصب ساختاری آن تشدید میشود. ترکیب این نهاد یادگاری از نظم جهانی قرن بیستم است که توسط اتحادهای رنگباخته جنگ سرد شکل گرفته بود. سه عضو از پنج عضو دائم، قدرتهای غربی هستند و هیچکدام نماینده جهان اسلام، آمریکای لاتین یا آفریقا نیستند.
این عدم توازن به ادراک فزایندهای در جنوبجهانی دامن میزند مبنی بر اینکه نظام بینالمللی ماهیت دیکتاتوری دارد، نه دموکراسی. کشورهای کوچکتر مشمول قوانین و هنجارهایی هستند که در ایجاد آنها نقشی نداشتهاند، اما به دلیل نقض آنها مجازات میشوند. در همین حال، قدرتهای بزرگ این قوانین را به دلخواه خود تفسیر کرده یا کاملاً نادیده میگیرند.
این نامتقارنی هنجاری مشروعیت نظم مبتنی بر قوانین را تضعیف میکند. نهادهایی که نتوانند خود را تطبیق دهند، به ابزارهای نابرابری تبدیل میشوند. با این حال، این فرسایش نهادی هم علت و هم محصول فروپاشی چندجانبهگرایی است.
همراه با کاهش اعتماد به نهادهای جهانی، ملتها به طور فزایندهای مسیرهای یکجانبه را دنبال کرده و منافع خود را بر مسئولیت جهانی ترجیح میدهند. این امر اقتدار سازمان ملل را تهی کرده و جهان را به شکل خطرناکی در معرض خطای محاسباتی و تشدید تنش قرار داده است.
درمان سازمان ملل
و شورای امنیت
زمان آن رسیده که به درخواستهای نادیدهگرفتهشده برای اصلاح منشور سازمان ملل و شورای امنیت توجه کنیم. اول، باید نظام وتوی شورای امنیت را بهروزرسانی کرد. سیستم کنونی به تعداد انگشتشماری از کشورها نفوذ نامتناسبی میدهد، بنابراین در آینده، باید قطعنامهها با اکثریت قاطع آرا قابل تصویب باشند.
دوم، باید عضویت دائم شورا را گسترش دهیم تا واقعیتهای قرن بیستویکم را منعکس کند. نامزدهای احتمالی میتوانند شامل قدرتهای نوظهور جهانی مانند برزیل، اندونزی، آفریقای جنوبی و نیجریه باشند.
سوم، باید کمیسیون جهانی منشور شکل بگیرد. منشور سازمان ملل باید سندی زنده باشد، نه صرفاً یک یادگار تاریخی. باید هر پنج سال یکبار، نهادی دائمی متشکل از حقوقدانان بینالمللی، جامعه مدنی و کشورهای عضو منشور را بازنگری و بهروزرسانی کند.
این ایدهها ادامه منطقی همان ارزشهایی هستند که سازمان ملل ادعای دفاع از آنها را دارد؛ برابری، صلح و همکاری بینالمللی. تنها راه حفظ روح منشور سازمان ملل اصلاح آن است.
با اقدامنکردن در حال حاضر، خطر تکرار اشتباهات قرن بیستم تشدید شده و باید منتظر فاجعه بمانیم تا تغییری ایجاد کنیم. شورای امنیت از دل یک جنگ زاده شد. نباید برای باززایی آن به جنگ دیگری نیاز باشد. ما باید دوراندیشی لازم برای اصلاح آن، نه صرفاً به خاطر رویه، بلکه به خاطر خود صلح را به کار گیریم. انتخاب دیگر بین تغییر یا تداوم نیست. بین اصلاح یا ویرانی است.
منبع: South China Morning Post
برش
ضرورت تشکیل ائتلافهای جدید
به عقیده رِی آچسِن در وبگاه کاونترپانچ، در حالی که دولتهای نظامیشده جهان درگیر خشونتهای گسترده هستند، ضروری است که سایر کشورها ائتلافهای جدیدی تشکیل دهند تا با آنها مقابله کرده و آنها را پاسخگو نگه دارند. هفتاد سال پیش در آوریل ۱۹۵۵، بیست و نه کشور آسیایی و آفریقایی در باندونگ اندونزی گرد هم آمده تا با «استعمار در تمامی اشکالش» مخالفت کنند. آنها بیانیهای 10مادهای برای ترویج صلح و همکاری جهانی تصویب کردند که اصول منشور سازمان ملل، حقوق بشر، برابری نژادی، حاکمیت ارضی و عدم مداخله را در بر میگرفت.
با تکیه بر اصول کنفرانس باندونگ، «جنبش عدم تعهد» (انایام) در سال ۱۹۶۱ توسط رهبران یوگسلاوی سابق، غنا، هند، اندونزی و جمهوری متحده عربی شکل گرفت. هدف جنبش عدم تعهد ایجاد وزنهای متعادل در برابر بلوکهای ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در دوران جنگ سرد بود. این جنبش استعمار، امپریالیسم و هرگونه تجاوز و سلطه خارجی را رد کرد.
امروزه جنبش عدم تعهد همچنان وجود دارد، اما تغییرات سیاسی، اقتصادی و نظامی در دهههای بعدی، قدرت آن را برای جایگزینی بازیهای نظامی غرب و شرق کاهش داده است. برخی از اعضای بنیانگذار آن به جای ایستادگی در برابر استعمار، از نسلکشی فلسطینیان توسط اسرائیل حمایت میکنند. دو عضو این جنبش، هند و پاکستان، دارای سلاحهای هستهای هستند. برخی از کشورهای عضو اتحادهای جدیدی با قدرتهای جهانی تشکیل دادهاند. بسیاری از آنها از نظر اقتصادی به دلیل برنامههای تعدیل ساختاری یا بستههای «کمکتوسعهای» تحت فشار غرب یا شرق قرار دارند. این روابط مانع از آن شده که بسیاری از کشورهای عضو جنبش عدم تعهد در برابر نسلکشی اسرائیل در غزه اقدامات معناداری انجام دهند. حتی در حالی که بسیاری از آنها بهصورت لفظی اقدامات اسرائیل را محکوم میکنند، همدستی آنها تحت فشارهای اقتصادی یا سیاسی ادامه مییابد.
بنابراین، نیاز به جایگزینی معنادار برای رقابتهای قدرتهای بزرگ و امپریالیسم و سودجویی جنگی افسارگسیخته آنها بیش از پیش ضروری است.

