روایتی از عشق به ایران با ایرج و دهقان محمدی سازندگان تندیس حماسی میدان ونک
آرش سرباز ایران
گروه گزارش - مرجان قندی / نگاه سرنشینان خودرو و رهگذران به نقطهای واحد دوخته شدهاست؛ مرکز میدان ونک. آنجا که مجسمهای برنزی، گویی از دل افسانهها سر برآورده، قامت برافراشته و چشمها را به خود خیره کرده است. نوجوانی با موبایلش از شکوه این تندیس عکس میگیرد، مادری داستان آرش کمانگیر را برای کودک خود بازگو میکند و پیرمردی با قامتی خمیده و با نگاهی دقیق به آن خیره شده است. این مجسمه، تنها یک اثر هنری نیست؛ بلکه محلی شده برای مکث، اندیشیدن و بازنگری در مفهوم وطن. در شلوغی و همهمه پایتخت، مجسمه آرش کمانگیر ایستاده است تا یادآور دلیری باشد که مرزها را با جان خود گستراند تا ایران پابرجا بماند. اثر مشترک ایرج و دهقان محمدی، پدر و پسری که با قلم مجسمهسازی خود، نه فقط آرش را تراشیدند، بلکه او را دوباره به میدان بازگرداندند. نصب این تندیس تقریباً همزمان با تجاوز رژیم صهیونیستی به خاک ایران انجام شد؛ برای بسیاری از شهروندان، این اتفاق تداعی پاسخی هنرمندانه و شکوهمند بود به روزهای التهاب و درد؛ پاسخی به زبان هنر. در شبکههای اجتماعی هم واکنشها پرشور بود، مهسا در ایکس نوشت: «قشنگترین خبری که امروز دیدم، نصب مجسمه ۱۵ متری آرش کمانگیر در میدان ونک بود.» جواد با انتشار عکسی از این مجسمه در اینستاگرام نوشت: «نصب مجسمه آرش کمانگیر در میدان ونک، نمادی از هویت ایرانی است. تاریخ ایران خیلی ریشهدار است. هیچ قدرتی توان نبرد با حافظه تاریخی یک ملت را ندارد.» ساره زیر این پست کامنت گذاشت: «هنوزم بابت نصب مجسمه آرش کمانگیر در میدان ونک متعجبم. اتفاق غیرمنتظرهای بود!» آرش کمانگیر، حالا نه فقط در افسانهها، بلکه در قلب تهران ایستاده است؛ نمادی از مبارزه، گذشت و عشق بیپایان به وطن.
در دهههای 40 و 50 نهضت نوینی در مجسمهسازی بوجود آمد. هنرمندانی چون پرویزتناولی، قدرتالله معماریان و بهمن محصص ازجمله هنرمندان این دوره هستند. اولین مجسمه شهری مدرن در تهران اثری از پرویز تناولی به نام «فرهاد قفلزن» است که در سال 1351 در محوطه تئاتر شهر نصب شد. از دهه 50 تا انقلاب اسلامی ساخت مجسمههای شهری سرعت گرفت و در فضای عمومی مجسمهها با مفاهیم روزمره و یا رویکرد انتزاعی خود را نشان دادند.
یکی از نمونههای شاخص این حرکت هنری مجسمه «کوهنورد» در دربند است که توسط رضا لعل ریاحی ساخته شد. اما یکی از آثار متأخر شهری مجسمه برنزی آرش کمانگیر است که در میدان ونک رونمایی شد. بهگفته سازنده این مجسمه آثار هنری که در شهر ارائه میشوند باید بتوانند حال و هوای شهر را تغییر دهند چون شهر خانه دوم مردم است. بهگفته محمدی مدیریتهای شهری و هنرمندان میتوانند با حداقل بودجه علاوه بر ارائه اثر هنری، چهره شهر را زیبا کنند. دهقان محمدی مجسمه آرش کمانگیر را بهعنوان نماد میهنپرستی و دفاع از مرز و بوم میداند و درباره تأثیرگذاری این اثر بر جامعه و احساسات مردم میگوید: «هنوز رونمایی رسمی از این اثر انجام نشده بود که در رسانهها و شبکههای اجتماعی بسیار مورد توجه قرار گرفت و حتی توسط رئیسجمهوری در توئیتر بهعنوان نمادی ملی به آن اشاره شد. همه این موارد میتواند نشانهای باشد برای اینکه مردم ارتباط عمیقی با مجسمه آرش کمانگیر برقرار کردهاند. فکر نمیکنم تا امروز مردم از قشرهای مختلف با هیچ اثر تجسمی در ایران اینطور ارتباط گرفته باشند.»
ادای دین هنری به مقام والای مرزبانان ایرانزمین
محمدی تأکید میکند که هدفش از ساخت این مجسمه، نشان دادن هویت و تاریخ ایران است و معتقد است که این اثر در شهر میتواند نقش مهمی در معرفی فرهنگ و تاریخ کشور به نسل جوان و کودک داشته باشد.
او میگوید: «مدت زمان ساخت این پروژه قرار بود 18 ماه باشد اما بیش از دو سال و نیم طول کشید. این تأخیر به دلیل مشکلاتی بود که برای ساخت پایه بهوجود آمد و همچنین مخالفت مدیر پروژه با جزئیاتی در ظاهر مجسمه بود که در نهایت حل شد.» او توضیح میدهد که مجسمه آرش کمانگیر را او و پدرش ایرج محمدی که استاد بهنام مجسمهسازی است، برای میدان ونک انتخاب کردند و پیشنهاد دادند.
قرارداد ساخت مجسمه با شهرداری از طرف پدر بسته شد و ماکت اولیه را او طراحی کرد و ساخت و اجرای آن را به دهقان سپرد. او میگوید: «طراحی و نصب این اثر برجسته، ادای دین هنری به مقام والای مرزبانان ایرانزمین بویژه شهدای مرزبان است؛ آنان که با نثار جان شان در مسیر صیانت از تمامیت ارضی و پاسداری از امنیت ملی، حماسهای ماندگار در حافظه تاریخی ایران رقم میزنند. ارتفاع مجسمهای که ساخته شده 7 متر و 50 سانتیمتر و پایه آن 8 متر و نیم است.
این مجسمه در حال حاضر بزرگترین مجسمه برنزی خاورمیانه است. ویژگی منحصربهفرد این مجسمه، به وزن آن که حدود ۵ تن است برمیگردد که همه این وزن روی دو مچ پا نگه داشته شده است که کمتر در دیگر مجسمهها چنین طراحی دیده میشود.»
این هنرمند خلاق که دوسال قبل مجسمه سعدی راهم ساخته است، درباره مسیر هنریاش در آینده صحبت میکند و میگوید: «من بر اساس احساس و ارتباط شخصیام با شخصیتها تصمیم به انجام کار میگیرم. دوست دارم شخصیتهایی مانند خیام و سهراب سپهری را هم در قالب مجسمههای جدید خلق کنم. بین شخصیتهای ورزشی هم مجسمه آقای حجازی را دوست دارم، بسازم.
با اینکه پرسپولیسی دو آتیشه هستم اما اگر شخصیت دیگری از پرسپولیس را به من پیشنهاد دهند بسازم شاید قبول نکنم چون من برای این کار باید با آن شخصیت ارتباط بگیرم. همه جا میگویم که مجسمه آرش کمانگیر را یک مجسمهساز پرسپولیسی ساخته است!» او درباره نگاه نسل جدید به قهرمانان و ویژگیهای فیزیکی آنها میگوید: «در انتخاب سوژه آثارم سختگیری خاصی دارم، چون همیشه بر اساس علاقه و احساس شخصیام کار میکنم، نه صرفاً بر پایه محبوبیت عمومی.
معتقدم زیباییشناسی و جامعهشناسی باید در طراحی مجسمهها لحاظ شود. اگر مجسمه آرش را با مدلهای قدیمی میساختم، احتمالاً نسل جوان و نوجوان امروز با آن ارتباط برقرار نمیکردند. آنها تمایل دارند قهرمانان را با شخصیتهای محبوب دوران کودکیشان مقایسه کنند. به همین دلیل، نگاه فیزیکی به بدن آرش و طراحی تیر و کمانش به گونهای انجام شد که با تعریف نسل جدید از قهرمانان همخوانی داشته باشد.»
کیفیت آثارهنری داخلی
باید ارتقا یابد
محمدی با اشاره به مسائل گوناگون در حوزههای هنر، فرهنگ و جامعه میگوید: «در گذشته، زمانی که ما کودک بودیم، فعالیتهای فرهنگی و هنری برای کودکان در ایران بسیار غنی، متنوع و پربار بود. برنامههای پرورشی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با استقبال چشمگیری همراه بود و سینمای کودک و نوجوان نیز آثار فاخر و ارزشمندی تولید میکرد. اما امروز، این امکانات و فعالیتها نسبت به گذشته کاهش یافتهاند و جای خالی آنها بهوضوح احساس میشود. من معتقدم نسل جوان باید در کنار بهرهمندی از محصولات فرهنگی خارجی، به تولیدات داخلی با بالاترین کیفیت دسترسی داشته باشد.
بنابراین ارتقای کیفیت آثار داخلی باید در اولویت قرار گیرد تا بتوانیم نیازهای فرهنگی نسل جدید را بهدرستی پاسخ دهیم.»
او معتقد است در سالهای گذشته، برخی مدیران و مسئولان حوزه زیباسازی شهری عملکرد مطلوبی نداشتند و پروژههای هنری فاقد کیفیت لازم بودند. با این حال، روند مدیریتی در سالهای اخیر تغییر کرده و زمینه برای اجرای آثار هنری فاخر فراهم شده است.
محمدی با اشاره به مجسمههای نمادین در کشورهای دیگر، مانند مجسمه «میکی موس» در آمریکا که نماد شادی، سرگرمی و فرهنگ عامه است، تأکید میکند که ایران نیز میتواند شخصیتهای محبوب فرهنگی خود را به نمادهای شهری تبدیل کند. بهعنوان مثال، ساخت مجسمهای بزرگ و شکیل از شخصیت «کلاه قرمزی» میتواند بهعنوان نمادی فرهنگی برای سینمای کودک و نوجوان شناخته شود. هرچند ممکن است برخی افراد چنین طرحهایی را سطحی یا غیرجدی تلقی کنند، اما واقعیت این است که این آثار بازتابدهنده تاریخ و فرهنگ جامعه هستند.
این مجسمهساز همچنین به آثار خاطرهانگیز و تأثیرگذار مانند «قصههای مجید» و دیگر تولیدات فرهنگی اشاره میکند و آنها را نمونههایی موفق و تاریخساز میداند.
او بر این باور است که با بهرهگیری از این میراث فرهنگی و اجرای پروژههای هنری با کیفیت، میتوان به غنای فرهنگی جامعه کمک کرد و هنر را به جایگاه واقعی خود رساند. محمدی بر ضرورت نگاه عمیقتر و مسئولانهتر مدیران فرهنگی تأکید میکند و خواستار توجه جدی به ظرفیتهای بومی در خلق آثار هنری شهری است؛ آثاری که نهتنها زیبایی بصری دارند، بلکه حامل پیامهای فرهنگی و تاریخی نیز هستند.

