کیفرخواستی علیه غرب
نویسنده جهان پس از غزه: یک تاریخ علیه فراموشی رویدادهای فلسطین و سکوت غرب هشدار میدهد
در روزگاری که آمار کشتهشدگان جای نامها را گرفته و تصاویر ویرانی، چشمها را نه بیدار که کرخت کردهاند، اندیشیدن به غزه، دیگر فقط وظیفهای انسانی نیست، بلکه شکلی از مقاومت است. این باریکه زخمخورده، اکنون دیگر تنها یک جغرافیا نیست بلکه استعارهای از وجدان رنجدیده انسان امروز است. در چنین لحظهای، کتابی همچون «جهان پس از غزه: یک تاریخ» نوشته پانکاج میشرا نه صرفاً یک روایت تحلیلی، بلکه پژواکی است از سوگی عمیق و تلاشی برای افشای ریشههای فراموششده ظلمی که جهان تنها شاهد آن است. نویسنده در مقدمه کتاب مینویسد، او «احساس کرد تقریباً مجبور است این کتاب را بنویسد تا از سردرگمی اخلاقی خود در برابر این فروپاشی بزرگ اخلاقی بکاهد.» این کتاب، محکومیتی پرشور و البته نگاهی تحلیلی به نقش غرب در ایجاد اسرائیل و پیامدهای آن است.میشرا با صداقتی دردناک و صدایی آرام اما مصمم، کوشیده است تا از دل تاریخ مدفونشده و سیاستهای متظاهرانه، نقشهای اخلاقی برای درک چرایی این رنج بیپایان ترسیم کند. این کتاب دعوتی است به بازخوانی گذشتهای که همچنان اکنون را شکل میدهد. گذشتهای که از اردوگاههای مرگ آلمان تا دیوارهای حائل در کرانه باختری امتداد یافته است. در جهانی که هردم که می گذرد، بیشتر به حافظه پشت میکند؛«جهان پس از غزه» قیام علیه فراموشی است.
سمیرا دردشتی
روزنامهنگار
حافظه بهمثابه ابزار قدرت
میشرا نسبتاً دیر به مسأله فلسطین حساس شده است. در کودکی او در هند، این اسرائیلیها بودند که او را مجذوب خود کرده بودند و حتی عکسی از «موشه دایان» وزیر دفاع اسرائیل در جنگ شش روزه، روی دیوار اتاقش نصب شده بود. به نظر میرسد که این علاقه با ناسیونالیسم هندو مرتبط بود، چرا که میشرا به یک خانواده برهمن ملیگرا تعلق داشت اما به مرور این تشابه پیش چشمش رنگ باخت. نقطه عطف او برای تغییر در سال ۲۰۰۸ و در سفری به سرزمینهای اشغالی و فلسطین اتفاق افتاد؛ جایی که از مشاهده تحقیرهای ساکنان کرانه باختری شوکه شد و در این رابطه نوشته است: «هیچ چیز مرا برای وحشیگری و پستی اشغال اسرائیل آماده نکرده بود. دیوار مارپیچ و ایستگاههای بازرسی بیشمار... که برای عذاب دادن فلسطینیها در سرزمین خودشان طراحی شده بود.... شبکه جادههای آسفالت براق، خطوط برق و سیستمهای آبی که تنها برای شهرکهای یهودینشین غیرقانونی و ارتباط آنها با اسرائیل ساخته شده بود.» این وضعیت او را اینبار به حافظه تاریخی هندوستان در دوره استعمار پیوند زد و آن را چنین توصیف کرد: «فلسطینیها در کابوسی زندگی میکردند که من و اجدادم پشت سر گذاشته بودیم.»
در کانون پروژه فکری پانکاج میشرا، این پرسش بنیادی قرار دارد: «چگونه رویدادی چون هولوکاست، که میتوانست و میبایست مرجع جهانی شر و هشداری علیه تکرار فجایع باشد، بدل به ابزاری برای توجیه اشغال، نژادپرستی و حذف دیگری شده است؟» میشرا با دقتی تاریخی و شجاعتی اخلاقی، نشان میدهد که حافظه جمعی از هولوکاست نه بهصورت طبیعی، بلکه اغلب با تأخیر، آگاهانه و با اهداف سیاسی ساخته شده است. نویسنده بویژه بر نقش محاکمه آدولف آیشمن در سال ۱۹۶۱ در اورشلیم تأکید میکند، لحظهای که هولوکاست از حاشیه به مرکز گفتمان غربی راه یافت و رژیم اسرائیل توانست روایت صهیونیستی خود را از قربانی بودن تثبیت کند. میشرا با ارجاع به آرای هانا آرنت، تأکید میکند این محاکمه برای جهانیان پیام روشنی داشت: «تنها دولت یهودی یعنی اسرائیل است که میتواند امنیت یهودیان را تضمین کند و هرگونه مخالفت با آن، تکرار تاریخ خواهد بود.» ولی اکنون میشرا این پرسش را پیش روی مخاطبین خود قرار میدهد: «آیا به یافتن جایگزینی برای هولوکاست بهعنوان نماد جهانی شرارت انسانی و اخلاقی نزدیکتر شدهایم؟»
استعمار مدرن
یکی از نقاط عطف مهم کتاب «جهان پس از غزه» این است که مسأله فلسطین را از چهارچوب صرفاً سیاسی یا قومی خارج میکند و آن را در امتداد تاریخی استعمار، نژادپرستی و ساختارهای سلطه قرار میدهد. میشرا دولت اسرائیل را استثنایی یگانه نمیبیند. او این دولت را ادامهای برای نظم جهانی استعمار سفید تلقی میکند که در آن قربانی شدن تاریخی، توجیهگر ظلم امروز است. اسرائیل در نگاه او آخرین سنگر استعمار نژادمحور است که آنجا امپراطوری غربی در لباسی تازه به اعمال سلطه ادامه میدهد.
نویسنده با صراحت اعلام میکند که اسرائیل، همانند قدرتهای استعماری گذشته، بر اساس منطق «یا مسلط شو یا مغلوب میشوی» عمل میکند. به گفته او «به مدت دو قرن، کشورهای غربی مردم آسیا، آفریقا، کارائیب و اقیانوسیه را تحت سلطه خود درآوردند و با این باور داروینیستی اجتماعی که اکنون توسط اسرائیل تقدیس شده است، برآنان غلبه پیدا کردند.» او با یادآوری این نکته که بسیاری از صهیونیستهای اولیه، از جمله ولادیمیر ژابوتینسکی با جریانهای ناسیونالیستی اروپای شرقی همسویی داشتند، نشان میدهد که در دل پروژه صهیونیستی، نوعی خشونت تقدیسشده و برتریطلبی نژادی نهفته بوده است. بهزعم میشرا این ایدئولوژی اکنون با ائتلافهای راست افراطی، رژیم اسرائیل را به یکی از رادیکالترین اشکال آپارتاید بدل کرده است. میشرا هیچ تناقضی در این نمیبیند که برخی از اقتدارگراترین و اغلب یهودستیزترین سیاستمداران، جنبشها و شخصیتهای اروپا و آمریکا از سرسختترین حامیان حافظه هولوکاست و مدافعان اسرائیل باشند. او مینویسد: «هیتلر و موسولینی خود را نگهبانان تمدن برتر غربی معرفی کردند... بسیاری از ملیگرایان سفیدپوست امروز با انتقال بار یهودستیزی به مسلمانان و ادعای همبستگی با اسرائیل، به دنبال کسب همان برتری اخلاقی هستند.»
سوگواری برای بیداری
میشرا در مقدمه این اثر مینویسد: «تقریباً احساس اجبار میکردم که این کتاب را بنویسم تا سردرگمی فلجکنندهام را در برابر یک فروپاشی اخلاقی گسترده تسکین دهم و خوانندگان عمومی را به جستوجویی برای روشنسازیهایی دعوت کنم که در این دوران تاریک ضروریتر به نظر میرسند.» و در ادامه توضیح میدهد چگونه رژیم اسرائیل، کشوری که برای اسکان مردمی تحت آزار و بیسرپناه ساخته شده بود، به چنان قدرت وحشتناکی در تعیین زندگی و مرگ جمعیتی دیگر از پناهندگان که بسیاری از آنها در سرزمین خودشان پناهندهاند، دست یافت و چگونه جریان اصلی سیاسی و رسانهای غرب میتواند این ظلمها و بیعدالتیهای آشکار سیستماتیک را نادیده بگیرد یا حتی توجیه کند.میشرا در این اثر به نقش رسانههای غربی میپردازد و آن را بهشدت نقد میکند. از دستورالعملهای زبانی نیویورکتایمز که خبرنگاران را از به کار بردن عباراتی مانند «سرزمین اشغالی» منع میکرد تا بیبیسی که حتی از گفتن واژه «جنایت جنگی» در مورد اقدامات رژیم اسرائیل خودداری کرد. به گفته او رسانهها شاهدان خاموش فاجعه بودند و گاه بدتر آنکه با واژگان، روایتها و سکوتهای خود، به تطهیر اشغال کمک کردند و واقعیت را آنطور که رخ میداد پیش چشم جهانیان نگشودند.کتاب «جهان پس از غزه: یک تاریخ» به گونهای توأمان در پی تسلی و آگاهی است. پانکاج میشرا با ترکیب درخشان از روایت تاریخی، صداقت شخصی و حساسیت اخلاقی، کتابی را پیش روی ما میگذارد که نهتنها مرثیهای برای غزه، بلکه هشداری برای وجدان جهانی است. این کتاب، بویژه در زمانهای که رنج فلسطینیان با سکوت، بیتفاوتی یا تحریف رسانهای مواجه شده، میتواند سندی تاریخی از لحظهای تاریک باشد.
نقد روشنفکران غربی
به باور پانکاج میشرا نقش روشنفکران و نخبگان غربی بسیار در برداشتها از مسأله فلسطین پررنگ است. میشرا همدستی بسیاری از نویسندگان، هنرمندان و روزنامهنگاران را به نقد میکشد. کسانی که یا با سکوت خود یا با بازتولید گفتمان قربانیمحور رژیم اسرائیل، به تحکیم مصونیت اخلاقی آن کمک کردند. او در جایی مینویسد چگونه سال بلوا، مارتا گلهورن و دیگرانی که زمانی مدافع عدالت بودند، در مسأله فلسطین به مدافعان روایت رسمی تبدیل شدند. در مقابل، میشرا از چهرههایی چون سیمون وی، بوعز اورون، ناتالیا گینزبورگ و حتی پریمو لوی یاد میکند که با وجود تعلق یهودی، تن به سکوت ندادند و نسبت به انحراف اخلاقی رژیم اسرائیل هشدار دادند. میشرا میکوشد با تأملی دردناک به ما یادآور شود حافظه اگر از مراقبت اخلاقی تهی شود، چگونه میتواند به ابزاری برای مشروعسازی خشونت بدل شود؛ حافظهای که به جای همدردی، قادر خواهد بود که فرمان قتل صادر کند.او بدون هراس از قضاوتها و سرزنشهایی که در جهان غرب آماج آن قرار میگیرد، ایدئولوژی صهیونیستی را مورد انتقاد قرار داده و به طور همزمان به نقشی پرداخته که روشنفکران و نویسندگان در قرن بیستم و بیستویکم در نسلکشی غزه ایفا کردهاند. وحشتهای ملموس این نسلکشی در سراسر کتاب جریان دارد و به خواننده یادآوری میکند روان ما پس از دور جدید درگیریها در غزه تا چه حد از خشونت و بیرحمی زخمی شده است. نویسنده در مصاحبهای با گاردین در مورد واکنشها به اثرش گفته است: «افراد قدرتمندی که از رژیم اسرائیل حمایت کردهاند، بر موقعیت غیرقابل دفاع خود پافشاری میکنند. این باعث ایجاد حس فراگیر ترس و وحشت میشود که حتی نهادهای فرهنگی را نیز آلوده میکند.»میشرا مینویسد تا اواسط قرن بیستم، «فناوری، تقسیم عقلانی کار و اطاعت از اقتدار تعیینکننده هنجارها» به افراد عادی امکان داد تا با وجدانی آسوده و حتی با احساس فضیلت، در اعمال نابودی جمعی مشارکت کنند. میشرا بیشترین توجه را به این «اقتدار تعیینکننده هنجارها» معطوف میکند. نویسندگان و روشنفکران چگونه در تعیین این هنجارها و نادیده گرفتن رنج، در اینجا رنج فلسطینیان، هنگامی که شواهد پروژه صهیونیستی آشکار شد، همدست شدند؟ این ذهنهای فرهیخته و آگاه چه نقشی در غیرانسانی کردن فلسطینیان و دیگر «مردمان حاشیهای که بیش از حد ضعیف و عقبماندهاند تا در تاریخ جهان تأثیرگذار باشند» ایفا کردند؟فهرست نویسندگانی که فریفته پروژه دولتسازی جدید اسرائیل شدند، بلند است. رمانهای سال بلوا عملاً با تبلیغات دولتی اسرائیل همسو شدند. مارتا گلهورن خود را کاملاً آزاد میدید تا نفرتش را بویژه نسبت به فلسطینیان و بهطور کلیتر اعراب ابراز کند. ماری مککارتی اعراب لیبی را «مشمئزکننده» خواند و این فهرست میتواند ادامهدار باشد.
تحلیل میشرا از برخی از این ادبیات هنجارساز قابل توجه است. کاری که به باور او، این نویسندگان با ارتقای یک قوم به قیمت نابودی دیگری، ایجاد احساس عمیق رنج یک قوم و بیحسی کامل یا حتی انتظار و استقبال از درد قوم دیگر انجام میدهند. «جهان پس از غزه» راههای بسیاری برای تحقیقات بیشتر باز میکند و این یکی از آنهاست.

