گمشده در ترجمه
نقدی بر دو ترجمه فارسی و ترجمه انگلیسی گل تُندر Fleur de tonnerre نوشته ژان تولی
راضیه خوئینی
گروه کتاب
در روزگاری که هنوز عقلانیت بر سپهر اندیشه مردم سایه نینداخته بود و دلها در غیبت ایمان به تاریکی و ترس خو گرفته بود، تخیلات جایگزین حقایق شده و مردم سراغ ترویج افسانههای وهمآمیز میرفتند. در منطقهای به نام بریتانی در کنارههای اقیانوس اطلس، خرافه همچون تندبادی جنزده میوزید و بر جنگلهای انبوه، دشتها و تپههای شنی تازیانه میزد. مردم روستایی این خطه از فرانسه در قرن نوزدهم، عصرها، پس از گذراندن روزهای پرمشقت در مزارع، به دامن افسانهها و داستانهایی از شیاطین، الفها، دیوان و موجوداتی مرموز که سرچشمه هر گونه شر و بدبختی میدانستند، پناه میبردند. در میان این هیولاهای خیالی، یکی بیش از همه لرزه بر جان روستاییان میانداخت و ذهنشان را منجمد میکرد: «آنکو»، شمایل سیاهپوش تاریکی، همزاد مرگهای ناگهانی و دهشتناک.
از بطن همین افسانهها و باورهای وهمآلود، ماجرایی واقعی رخ داد؛ سرنوشت دختری روستایی به نام هلن ژگادو، که از کودکی، تسخیر وحشت آنکو شد. روزی در دل سنگهای عظیمالجثه و سرد گرانیتی که سمبل نحسی بود، هلن به یقین رسید که خودِ آنکو است؛ تجسم مرگ. از همان لحظه، این دختربچه با نگاه معصوم و چهره زیبایش، خود را مأمور آنکو یافت. او در کمال خونسردی، بیهیاهو در ظاهری بیگناه، به هیولایی ترسناک تبدیل شد و قتل را به آیینی مقدس بدل کرد. او که به لطف مادرش و زندگی در روستا گیاهان سمی را خوب میشناخت، آرام و بیصدا، قربانیانش را یکی پس از دیگری مسموم و به کام مرگ میفرستاد.
هلن در هفت سالگی، اولین قتل را از مادرش، زنی که لقب «گل تُندر» به او داده بود شروع کرد. پس از آن از روستایی به روستای دیگر رفت و اشخاصی را که با آغوشی گرم از این آشپز ظریف و زیبا استقبال میکردند، بیرحمانه به قتل رساند. قربانیان هلن محدودیت سنی نداشتند و در کشتن مردان، زنان، کودکان و سالمندان حتی نوزادان رحم و مروت نداشت.
هلن با سیمایی فرشتهوار، به خانهها، کلیساها و صومعهها نفوذ میکرد، بر بالین قربانیانش در واپسین لحظات مینشست، اشک میریخت و چنان دلسوزی میکرد که هیچکس به ذهنش خطور نمیکرد که این فرشته نجات، خود شیطان باشد. سرانجام هلن ژگادو، این چهره بینظیر در تاریخ جنایت، به دام قانون و مجازات گیوتین افتاد.
ژان تولی، نویسنده برجسته فرانسوی، در رمان «گل تُندر» (Fleur de tonnerre) این روایت واقعی و هولناک را با قلم خاص خود و با ساختاری هوشمندانه روایت میکند؛ سرگذشت زنی که هنوز هم مخوفترین و مرموزترین قاتل زنجیرهای تاریخ فرانسه و جهان شناخته میشود. تولی با بهرهگیری از فضاهای وهمآمیز و خرافی، خواننده را در دل افسانههای برتون غرق میکند و تصویری زنده از زندگی روستایی قرن نوزدهم فرانسه ارائه میدهد. فضایی که این داستان خوفناک در آن رخ میدهد.
این رمان در ایران با دو عنوان متفاوت ترجمه شده است؛ نشر چشمه ترجمه سوگل فراهانی از نسخه اصلی آن را با عنوان «خرزهره» منتشر کرده و ترجمه مریم کشفی بر اساس نسخه انگلیسی با عنوان «فرشته سمی»
(The Poisoning Angel) و مترجمی ملانی فلورانس، انجام شده که از سوی نشر عطر کاج با عنوان «آشپزی با طعم مرگ» منتشر شده است. لذا بر اساس نظریه «گرایشهای ریختشکنانه آنتوان برمن در ترجمه»، نقدی کوتاه و تطبیقی روی سه اثر ترجمه شده (ترجمه انگلیسی و دو ترجمه فارسی) خواهیم داشت.
پارادوکس «گل تندر» و حذف عنوان
درباره عنوان رمان که ژان تولی، نام رمزآلود «گل تندر» را بر آن گذاشته میتوان چنین استدلال کرد، اگرچه چنین گلی در طبیعت وجود ندارد اما در بستر داستان، بهشیوهای سمبلیک و چندلایه معنا مییابد. این نام، برگرفته از لقب شخصیت اصلی داستان به نام هلن ژگادو است که مادرش در آغاز او را با هشداری آمیخته به خرافه چنین خطاب میکند. آنچه ریشه در باورهای قدیمی منطقه «بریتانی سفلی» دارد گلی سمی است که قبلاً زنی آن را چیده و مسموم شده؛ تصویری تکاندهنده که هم رمزآلودگی گل و هم خشونت تندر را تداعی میکند.
درواقع ژان تولی اشاره به زیبایی و ظرافت ظاهری هلن و ماهیت تاریک و مرگبارش دارد که مانند رعدوبرق و آنکو مظهر مرگ است. کودکی معصوم و شکننده که تحت تأثیر خرافات و افسانههای رایج محلی قرار میگیرد و سرانجام، چنان با این نقش یکی میشود که خودش را آنکو میپندارد. این دوگانگی، جوهر اصلی پارادوکسی است که در سرتاسر رمان جریان دارد.
تصویر جلد کتاب نیز خود روایت بصری همین ماجراست؛ تصویر دختری جوان با چهرهای جدی و موهای بور که شنل سیاه بر دوش دارد و تهدیدآمیز به مخاطبان مینگرد. پسزمینهای از امواج متلاطم، صخرههایی سخت، آسمانی به رنگ خون و سنگی سیاه همچون گور، همگی فضای وهمآلود اثر را منعکس میکنند. در پیشزمینه تصویر هم گلها و گیاهانی نهچندان آشنا دیده میشوند؛ گلهایی با خاصیت سمی، چون «بیوه آبی» یا همان ماریجوانا، که خود نشانهای دیگر از سرشت مرگبار هلن است.
در پرتو نظریه «ریختشکنانه آنتوان برمن در ترجمه» میتوان به حذفها و سادهسازیهایی در ترجمههای فارسی عنوان این رمان اشاره کرد که به بافت فرهنگی و معنایی اثر لطمه زدهاند. هرچند فلورانس هم در نسخه انگلیسی رمان، از ترجمه عنوان کتاب و البته برخی واژهها صرفنظر و به توضیحاتی مختصر بسنده کرده است، اما نکته قابلتأمل در هر سه ترجمه حذف عنوان اصلی و تغییر اساسی عنوان کتاب است؛ «خرزهره»، «آشپزی با طعم مرگ» و «The Poisoning Angel». بنابراین غیبت عنوان اصلی «گل تُندر» در هر سه ترجمه قابل نقد است. این حذف، بخشی از معنا و جهانسازی نویسنده را از میان برده است؛ چرا که این لقب نهتنها در پیشبرد شخصیتپردازی نویسنده نقش دارد، بلکه واژهای تکرارشونده و اساسی در تمام کتاب است که به فضای خرافی، طبیعت سمی اطراف و مسیر تبدیل شدن یک کودک به قاتلی زنجیرهای اشاره دارد. در حالی که مترجم انگلیسی با وفاداری نسبی در بافت متن، این لقب را به Thunderflower ترجمه کرده ولی عنوان را به «فرشته سمی» تغییر داده است.
همچنین جای خالی معادلگذاری دقیق برای عنوان کتاب و اسامی گل و گیاهان که برخی از آنها در فرهنگ و طب سنتی ما معادل معنایی دارند در بافت متن ترجمههای ایرانی احساس میشود. در هر سه ترجمه، اغلب بهجای معادلسازی یا انتقال این نامها، حذف شدهاند یا به شکلی مبهم و گاه با اطناب غیرضروری توضیح داده شدهاند.
استفاده از پاورقی برای تبیین واژهها و اسامی بومی و کاربرد آنها، همچنین روشنگری تفاوتهای فرهنگی، میتوانست به درک بهتر مخاطب فارسیزبان یاری رساند؛ اما چنین روشهایی تنها در ترجمه فراهانی مشاهده میشود و کشفی و فلورانس هیچ تمایلی به استفاده از روشهای مذکور نشان ندادهاند.
زیاده نوشتن و بسط دادن متن در ترجمه مریم کشفی بسیار دیده میشود که اغلب به دور شدن از نثر ژان تولی منجر شده که البته بخشی از این ماجرا به ترجمه او از روی نسخه انگلیسی با مترجمی فلورانس برمیگردد. بهعنوان مثال، در بازآفرینی ماجرای گل سمی، عباراتی مانند «ای وای»، «خطرناک است»، یا «اگر یک دانه از آن را بخوری میمیری» را بهکار برده؛ در حالیکه نویسنده در متن اصلی فرانسوی صرفاً به مسمومیت ناشی از چیدن گلهای سمی – معروف به گل افعی – و دو نیم شدن زبان زن (مانند نیش مار) اشاره کرده، نه به مرگ او. حتی در ترجمه انگلیسی هم خبری از این شدت اغراق نیست.
علاوه بر این، کشفی به جای ذکر نام (گل تُندر) در بافت متن، آن را به صورت کلی «این گل سمی است» آورده و این لقب خاص را حذف کرده؛ در حالی که این نام، هسته سمبلیک شخصیتپردازی هلن ژگادو است و حتی جلد کتاب به تصویرسازی این عنوان اختصاص دارد. همچنین در جملهای دیگر، به جای اشاره مستقیم به «مکیدن خون» توسط گلبرگهای شقایق، تنها گفته شده: «زخمیات میکنند»، که از بار خشونت متن میکاهد.
مثالی دیگر از این رویکرد، سادهسازی این عبارت است: «کی میخواهی بفهمی؟» در ترجمه کشفی به «کی میخواهی بزرگ شوی؟» تبدیل شده است. در بخشی دیگر مترجم به جای نوشتن «آن دانههای سیاه براق را نزدیک لبهایت نبر، توتهای بلادونا سمی کشنده است» نوشته: «آخ آخ حواست به آن توت باشد. توت بلادوناست. سمی است. اگر یک دانه از آن را بخوری میمیری» که دوباره شاهد اطناب و دور شدن از سبک نوشتاری تولی هستیم. حتی «زن مکثی کرد» را به متن افزوده که حتی در کتاب انگلیسی هم وجود ندارد. همچنین عبارت «از آن راه نرو، کفشهایت کثیف میشوند» را کلاً حذف کرده است. در جمله بعدی هم فارسیسازی بیش از حد مترجم را شاهدیم. او به جای «امان از دختری مثل تو!» آورده «خدای من چقدر تو غیر قابل کنترلی بچه، خسته شدم.» اما فراهانی به جمله خلاقانه «امان از تو عجب بختکی هستی!» بسنده کرده است.
از دیگر عبارتهایی که کشفی به متن افزوده، جملات «بعد از تمام شدن غرولندهایش، » یا «راه خیلی طولانی بود و پر از مانع. تا چشم کار میکرد زمین پر از سنگهای مختلف و خس و خاشاکی بود که پوست را زخمی میکرد.» هستند. البته فلورانس هم در ترجمه انگلیسی این عبارت به دلیل پیچیدگی نسخه فرانسوی آن موفقیت چندانی نداشته است. از دیگر جملات کشفی که تفاوت چشمگیری با متن انگلیسی و فرانسوی دارد این عبارت است «کمی آن طرفتر هم سنگهای غول پیکری دیده میشد که همچون وصله ناجوری از زمین سر بر آورده بود». در واقع در سراسر ترجمه مریم کشفی، نوعی سادهسازی و صیقلدهی زبانی دیده میشود. هرچند خوانش را روانتر ساخته، اما در نهایت از لحن تکهتکه، تلخ و گاه شاعرانه ژان تولی دور افتاده است. در عین حال ترجمه فراهانی به زبان مبدأ نزدیکتر ولی برای خواننده کمی گنگ است «سنگ افراشتهای شیستی در دو ردیف بر آسمانِ گرفته، خراش میاندازند.»
ابهامزدایی یا وفاداری به رمزآلودگی؟
سوگل فراهانی تلاش کرده تا بافت اصلی متن را حفظ کند. لحن زنانه مادر هلن، که آمیزهای از غرولند، هشدار و گاه طنزی تلخ است، در ترجمه فراهانی با عباراتی چون «خرزهره!» و «خر در چمن!» بازتاب یافته؛ عباراتی که نهتنها ریشه در فرهنگ شفاهی فرانسوی دارند، بلکه بار بومی و زبانی اثر را منتقل میکنند؛ زیرا تولی از گویشهای مختلفی چون سلتیک بهره برده است. هرچند فراهانی به جای نام دقیق «گل تُندر» از معادل «خرزهره» استفاده کرده – که گلی سمی و آشنا برای مخاطب ایرانی است – برای حفظ بار استعاری و تناقضآمیز عنوان، تا حدی موفق عمل کرده است. ترجمه او از صحنههای تصویری، بویژه در توصیف طبیعت و فضای کلبه روستایی، با تعابیری چون «بام کاهپوش» و «دیوارهای خشکهچین یا کلبه درب و داغان»، موفقتر است. انتخاب دقیق واژهها در بازآفرینی مشخصات عینی و جزییتر و حفظ اصالت راوی کمک شایانی به او کرده است.
ترجمه «گل افعی» که همان «گل گاوزبان» است از دیگر چالشهای مترجمان بوده که به درستی معرفی نشده؛ این گل در ایران و آسیا با نام «افعی سمی» هم شناخته میشود؛ زیرا به غیر از گونه ایرانی و آسیاییاش، دارای آلکالویید فراوان است که میتواند منجر به مرگ شود.
جالب است که در نسخه انگلیسی هم نام این گل حفظ شده است. در مثالی دیگر فراهانی از «خر در چمن» به جای فحش «گُل بوگندو یا گُل سرگین» استفاده کرده که مادر هلن را با آن صدا زد. باز شاهد ارائه ادبی پارادوکس در قلم نویسنده برای توصیف ذات هلن هستیم؛ گُل نشانه زیبایی و سرگین نشانه کثیفی. البته مریم کشفی قید ترجمه این اصطلاح را زده در حالی که در متن انگلیسی معادلش وجود دارد. از نکات جالب دیگر فرق نام شخصیت اصلی در نسخه فرانسوی «اِلِن» و انگلیسی «هلن» است که به تفاوت تلفظ «H» در دو زبان مربوط میشود زیرا فرانسویان آن را «ح» تلفظ نمیکنند.
در مثال دیگر فراهانی نوشته: «روبه رویش پیرزنها با پیراهن سیاه و جوانترها با دامن عنابی چنان مات و مبهوت به حرفهایش گوش میدهند انگار از سرزمینی غریب آمده» باز هم شاهد ترجمه دقیقتری نسبت به کشفی هستیم. زیرا فراهانی عنابی را به جای رنگ «قرمز-قهوهای» انتخاب کرده؛ ولی کشفی کلا «روبهرویش» و رنگ عنابی را حذف کرده و نوشته «جوانترهای لباس رنگیپوش». مریم کشفی نوشته: «جوری با تعجب به مردی که خودش را نورمن معرفی کرده بود، نگاه میکردند که انگار از یک سیاره دیگر آمده بود!» در حالی که در کتاب فرانسوی و حتی انگلیسی بسیاری از این واژهها وجود ندارند مانند «مردی که خودش را نورمن معرفی کرده بود» یا «سیاره دیگر». در نمونهای دیگر فراهانی نوشته «همان لحظه زنها دستهایشان را بالای سر میبرند و سنجاق نگه دارنده موهایشان را در میآورند» که کشفی به جای فعل «در آوردن سنجاق» از فعل «محکمتر بستن» استفاده کرده و خواننده در درک این جمله دچار مشکل میشود که چرا باید سنجاق را سفتتر کند؛ در واقع زنان قصد داشتند سنجاق را در بدن مردی که فکر میکردند آنکو است فرو ببرند. در کل مریم کشفی بیشتر به فکر روانسازی و سادهخوان کردن متن بوده، اما سوگل فراهانی تراوشات ذهنی ژان تولی را نسبتاً منتقل میکند.
در این مقایسه تطبیقی متوجه شدیم که فراهانی لحن بومی متن را کمتر تخریب کرده بود، ولی در متن انگلیسی و ترجمه کشفی از نسخه انگلیسی بیشتر شاهد تخریب قلم، نثر و گویشهای نویسنده هستیم. همچنین در این تحلیل تطبیقی فراهانی در حد متوسط ولی دو مترجم دیگر بیشتر دست به عقلانیسازی متن زده بودند. از نقاط قوت ترجمه سوگل فراهانی (از فرانسوی به فارسی) میتوان به حفظ سبک گفتاری عامیانه و استفاده از عباراتی چون «خر زهره! و خر در چمن» که انعکاس سبک بومی و شوخطبع متن فرانسوی است اشاره کرد. بنابراین اگرچه مترجم کلمه به کلمه ترجمه نکرده ولی نزدیکی به لحنهای مادر را که گاهی تند و هشداردهنده و گاه همراه با شوخی است در بافت ترجمه حفظ کرده و در انتقال حس نویسنده به خواننده نسبتاً موفق بوده است.
در عین حال تنوع ساختارهای جمله و عبارات خاص را محفوظ نگه داشته. از نقاط ضعف این مترجم بنابر سیزده گرایش ساختار شکنانه برمن، ابهامزدایی در ترجمه است که برخی اشارات مبهم حذف شده یا سادهسازی شدهاند. مثلاً «karriguel de l’Ankou» به «ارابه آنکو» تقلیل یافته بدون هیچ توضیحی. درخصوص تطابق فرهنگی هم در تبدیل برخی اسامی و واژهها هرچند خلاقانه عمل کرده، اما تغییراتی در انتقال بار فرهنگی ایجاد کرده است.
یکی از مهمترین چالشهای ترجمه این اثر، حفظ فضای رازآلود و نمادپردازانه آن است. در ترجمه کشفی، تلاش فراوانی برای توضیح دادن و روشنسازی ابهامات دیده میشود؛ به خصوص درباره چرخهای واژگونشده گاری نورمن. چرا که نویسنده قصد القای یک صحنه نامأنوس و رازآلود را داشته، اما مترجم با سادهسازی، بار معنایی صحنه را از بین برده است. در نگاهی کلیتر، ملانی فلورانس، مترجم انگلیسیزبان، حتی بیش از دو مترجم ایرانی، در وفاداری به سبک نویسنده دچار لغزش شده است. او برای قابلفهم ساختن متن برای مخاطب غربی، بسیاری از استعارهها، اشارات فرهنگی و عناصر رمزآلود را حذف کرده یا با تعابیر خطی و روشن جایگزین نموده است.
از مقایسه چهار متن فوق در مییابیم که ترجمه مریم کشفی با لحنی توصیفی و گاه عاطفی، کوشیده تا با به کارگیری ظرافتهای روایی موجود در زبان فارسی متن اصلی را برای خواننده روانتر کند، اما در عین حال در گرفتار حاشیهپردازی شده که بر اختصار و فشردگی جملات سایه انداخته و از سبک و نثر متلاطم ژان تولی دور شده است.
بنابراین شاید متن کشفی از نظر خوانش روانتر و دارای مفاهیم شفافتر باشند و به مذاق خواننده فارسی بیشتر خوش بیاید اما از قلم ژان تولی بسیار فاصله دارد. البته این روند در ترجمه فلورانس هم مشهود است؛ چرا که فقط سعی در انتقال روان مفاهیم به انگلیسی داشته و جملهها گاه از توازن خارج شده و ضرباهنگ متن اصلی از دست رفته و حتی بیش از دو مترجم ایرانی، به عقلانیسازی، حذف و خطیسازی روایت دست زده است.
سوگل فراهانی برعکس تلاش کرده گاهی با زبانی عامیانهتر و گاه رسمیتر و انتخاب برخی واژهای ثقیل پیش برود تا فضای بومی اثر را متناسب با زبان مبدأ هماهنگ سازد و لحن روایی ژان تولی را حفظ کند؛ هرچند گاه به شفافسازی بیشتر نیاز است. با این حال دو ترجمه فارسی با وجود آنکه در نوع خود از ارزشهای بالایی برخوردارند؛ ولی میتوانستند در انتقال اسامی خاص، حفظ واژگان کلیدی، استفاده از پاورقی و برقراری ارتباطی دقیق با تصویرسازیهای نویسنده، به اثری وفادارتر تبدیل شوند.
مقایسه تطبیقی دو ترجمه فارسی
در ترجمه آثار ادبی، بویژه متونی که از عناصر زبانی چندلایه و فرهنگی برخوردارند، تنها انتقال واژهها مدنظر نیست، بلکه بازآفرینی جهان ذهنی نویسنده در زبان مقصد اهمیت ویژهای دارد. رمان «گل تُندر» هم از کتابهایی است که در بطن خود، آمیزهای از نثر شاعرانه، افسانههای بومی، گویشهای محلی و رویکردی تیره و رازآلود دارد. برای نقد ترجمه دو مترجم ایرانی بخشی از کتاب «گل تندر» را آوردهایم.
ترجمه سوگل فراهانی: آهای اِلِن ، آن گل را نچین خرزهره است. اصلاً باید از این به بعد «خرزهره» صدایت کنم. آن ساقه را هم نکش گلش سمی است. یک بار زنی دستهای از این گل را چید و مسموم شد، زبانش از وسط نصف شد. هفت سالت شده، پس کی میخواهی این چیزها را یاد بگیری؟! پابرهنه در علفزار ندو، کاسبرگهای شقایق خون میمکند. پاهایت را آنجا نگذار، کفشهایت کثیف میشوند، خر در چمن! این دانههای براق را در دهانت نکن، سم میوه شابیزک کشنده است. امان از تو عجب بختکی هستی!
ترجمه سوگل فراهانی: مردی که از ته بوتهزار میآید کیست؟ چه میدانم. آن چیست پشت سرش، نزدیک آن آدم کوتوله؟ چرخهایش به هوا رفتهاند، ارابه آنکو نیست؟ بدو برو برایم دو تا سوزن بیاور، بجنب خرزهره! خرزهره، اِلِن کوچک بسیار زیبا با موهای آشفته مثل قاصدک و پاهای ظریف زیر دامن پفی بنفش، پس از شنیدن حرفهای مادر به زبان سلتیک پا در آبگیری میگذارد که نیها و اولکسفرنگیها در آن گندیدهاند و بهدو میرود سمت کلبه دربوداغانشان که بامش کاهپوش و دیوارهایش خشکهچین است. سنگ؛ چیزی که در آن منطقه بهوفور یافت میشود. گرانیت راهش را از میان درختان راج و خار مقدس باز میکند. سنگریزه تا دلت بخواهد، گیاه تکوتوک و زمین آنقدر لمیزرع است که زنان کشاورز از جلبکهای بزرگ دریایی در حکم کود برایش استفاده میکنند.
ترجمه مریم کشفی: اوه، نه، هلن به آن دست نزن! این گل سمی است. مثل اینکه باید تو را هم گل سمی صدا بزنم. ای وای! به آن ساقه گل نخوری! خطرناک است. یادت نیست که زنی دستهای از آنها را چید، بعد زبانش به دو نیم شد و مرد؟ تو الان هفت ساله هستی کی میخواهی بزرگ شوی؟ در ضمن با پاهای برهنه به آن مزرعه نزدیک نشو! گلبرگهای خشخاش زخمیات میکند. آخ آخ حواست به آن توت باشد. توت بلادوناست. سمی است. اگر یک دانه از آن را بخوری، میمیری! خدای من چقدر تو غیر قابل کنترلی بچه، خسته شدم.
ترجمه مریم کشفی: زن مکثی کرد: «به نظرت آن آقایی که از دور میآید آشنا نیست؟ آنجا کنار آن مرد کوتوله میبینی؟ چرخهای آن گاری سروته شده. فقط امیدوارم که گاری آنکو نباشد. بدو بدو، برایم دو تا سوزن بیاور، دختر!» مادر به لهجه سلتیک صحبت میکرد و بعد از تمام شدن غرولندهایش، هلن کوچولو که با موهای بلوند پریشان همچون قاصدک دورش بسیار زیبا شده بود، با پاهای لاغر و نحیف از زیر دامن بنفشرنگش از کنار دریاچه پر از لجن و کثافت با سرعت سمت کلبهای در مزرعهای متروک با سقف کاهگلی و دیوارهای سنگی دوید. راه خیلی طولانی بود و پر از مانع. تا چشم کار میکرد زمین پر از سنگهای مختلف و خس و خاشاکی بود که پوست را زخمی میکرد. زنان کشاورز تمام لجنها، گیاهان بدبو و لزج را بهعنوان کود برای تقویت خاک در سرتاسر زمین کشاورزی پخش کرده بودند.