تغییر موازنه نظامی، بدهی فزاینده و غیرقابلپیشبینیبودن، سه کابوس نظم آمریکایی
چرا نظم جهانی در حال فروپاشی است؟
هال برندز
پروفسور مسائل بین الملل دانشگاه جانز هاپکینز
هیچ چیز برای همیشه دوام نمیآورد؛ هر نظم بینالمللی پایانی دارد. روزگاری پکسرومانا حوزه مدیترانه را تثبیت کرد تا زمانی که زوالش آغاز شد. نظم جهانی بریتانیا در قرن نوزدهم شکوفا شد، اما در میان دو جنگ جهانی در قرن بیستم از هم پاشید. امروز نیز در جهانی آشوبزده که توسط آمریکایی غیرقابلپیشبینی رهبری میشود، سخت است که نپرسیم آیا نظم تحت رهبری ایالات متحده در حال پایان یافتن است؟
از سال ۱۹۴۵، فشارها بر این نظم، چه از سوی چالشگرانش و چه از سوی خالق آن، در حال افزایش است. یکی از راههای سنجش شدت این خطرات، بررسی راههای مختلفی بوده که یک نظم ممکن است به پایان برسد.
برندان سیمز، تاریخدان برجسته کمبریج مطرح کرده که نظمهای بینالمللی معمولاً به یکی از این سه روش پایان مییابند؛ از طریق شکست در جنگ یا ناکامی فاجعهبار در بازدارندگی، از طریق زوال اقتصادی یا شکاف بین ترتیبات سیاسی و اقتصادی نظم یا از طریق فروپاشی احترام به قوانین و هنجارهای هدایتکننده آن.
از آنجایی که ریسک هر یک از این جنبهها در حال انباشت بوده، احتمال فروپاشی نظم آمریکایی در حال افزایش است. همچنین سیاستهای کنونی آمریکا روزانه به این مخاطرات دامن میزند. نظمها میتوانند از قتل، خستگی یا خودکشی از میان بروند.
چگونه آمریکا رهبری را
به دست گرفت
نظم درباره قوانین و قانونگذاران است. نظمهای بینالمللی شامل هنجارها یا اصول پذیرفتهشدهای هستند که برای تنظیم رفتار جهانی طراحی شدهاند. این قوانین توسط بازیگران و نهادهای قدرتمند ساخته و حفظ میشوند. رشتهای طولانی از قدرتها تلاش کردهاند جهان را به میل خود ساختار دهند. اما از زمان جنگ جهانی دوم، نظم آمریکا بر سایرین غلبه کرد. واشنگتن از قدرت نظامی و اقتصادی بینظیر خود برای تقویت سرنوشت کشورهای همفکر استفاده کرد.
البته اشتباه نکنید! تلاشهای آمریکا برای تبدیل به قدرت غالب جهانی ریشه در منافع این کشور داشت. اگرچه مدت زیادی است که واشنگتن نظم جهانی را بر اساس امیال خود اداره میکند، اما با این حال، فشارها بر نظم آمریکایی دیگر قابل چشمپوشی نیست. قدرتهای تجدید نظرطلب، مانند چین، روسیه، ایران و کره شمالی سیستمی را به چالش میکشند که آن را برای حکومتهای غیرغربی و منافع خود خطرناک میدانند. جنوب جهانی از سلطه غرب سرخورده شده است. طی دهههای اخیر، تردید ایالات متحده درباره رهبری جهانی رو به فزونی گذاشته است. تهدیدات علیه برتری اقتصادی و نظامی آن نیز شدت گرفته است. تقریباً تمام متحدان آمریکا نگران هستند که نظم پس از جنگ جهانی دوم در حال فروپاشی است. پس خطر چقدر واقعی است؟ بیایید سه راهی که یک نظم جهانی را تهدید میکنند، بررسی کنیم.
شکست در جنگ
یکی از دلایل فروپاشی نظم جهانی شکست یا ویرانی در جنگ است. هیچ چیز مانند یک شکست تحقیرآمیز در میدان نبرد اقتدار یک قدرت هژمونیک را درهم نمیشکند. امپراتوری آتن پس از شکست در جنگ بزرگ پلوپونزی از هم پاشید. بریتانیا در جنگ جهانی اول پیروز شد، اما هرگز از هزینههای آن بهبود نیافت.
برخلاف ادعای غرب، پنتاگون توان رویارویی با چند دشمن همزمان را ندارد. چندین چالش، از جمله روسیه در اروپا، ایران و نیروهای مقاومت در خاورمیانه و چین و کره شمالی در آسیای شرقی منابع آمریکا را تحت فشار گذاشتهاند. ارتشی که تنها برای مبارزه همزمان در یک جنگ طراحی شده، همیشه در جهانی با تهدیدات متعدد و بههمپیوسته در خطر است. اما خطر شکست خردکننده در اقیانوس آرام غربی بیش از سایر جبههها جدی به نظر میرسد. پکن در حال ساخت نیروها و انجام رزمایشهایی برای حمله به تایوان یا بازسازی نظم اقیانوس آرام غربی است. پکن همچنین در حال رقابت برای ساخت زرادخانه هستهای است که با توان اتمی آمریکا برابری کرده و شاید از آن فراتر رود. در همین حال، دولت شی جینپینگ در حال انباشت غذا، سوخت و سایر منابع است. شی مطمئناً ترجیح میدهد آمریکا را به شکل مسالمتآمیز از اقیانوس آرام غربی بیرون کند. اما او برای جنگ نیز آماده میشود.
جنگ آمریکا و چین باعث ویرانی اقتصادی زنجیرهای و خطرات جدی تشدید هستهای خواهد شد. اگر آمریکا ببازد که واقعاً ممکن است، آسیب به نظم آمریکایی عمیق خواهد بود. احتمالاً اتحادهای آمریکا در هند-اقیانوسیه شکسته میشوند. ممکن است ارتش شکستخورده آمریکا برای حضور بر سایر نقاط جهان به مشکل بخورد.
فشارهای جهانی همچنان غالب بوده، روندها در آسیا نگرانکننده است و آمریکا هنوز طوری عمل نمیکند که انگار ممکن است جنگ جهانی سوم را ببازد. گزارشها حاکی از آن بوده که ذخایر مهمات و دفاع موشکی پنتاگون کم بوده و بخش زیادی از آنها در دفاع از رژیم صهیونیستی مصرف شدهاند. با صنعت کشتیسازی راکد و پایگاه صنعتی کند و شکننده، آمریکا برای جایگزینی داراییهای از دسترفته در فاز ابتدایی یک جنگ به مشکل خواهد خورد.
فروپاشی اقتصادی
نظمها لزوماً بر اثر بروز جنگ و خشونت نمیپاشند. ممکن است آنها از درون فروبپاشند. این اتفاق زمانی میافتد که قدرت پیشرو نتواند یا نخواهد ترتیبات اقتصادی لازم را حفظ یا اعمال کند. نظم بریتانیا زمانی فروپاشید که دو جنگ جهانی امپراتوری را ورشکست کرد. نظم آمریکایی مدتهاست بر دو ستون اقتصادی استوار است.
اولین ستون، صرفاً توانایی اقتصادی و مالی برای حفظ قدرت جهانی آمریکا، از جمله پرداخت هزینههای قابلیتهای نظامی است که تهدیدات تجدیدنظرطلب را مهار میکند. ستون دوم شامل ترتیبات اقتصادی میشود که تعهدات استراتژیک را تقویت میکند که میتوان به رهبری اقتصادی بینالمللی و پیوندهای تجارت و سرمایهگذاری اشاره کرد که واشنگتن را به متحدانش متصل ساخته و به همه آنها سهمی مشترک در حفظ جهانی تحت رهبری آمریکا میدهد. با این حال، سه چالش واقعی برای ساختار اقتصادی نظم وجود دارد: ولخرجی، حمایتگرایی و سیاسیسازی. همه اینها روی به وخامت گذاشتهاند.
اول، ولخرجی. یک ربع قرن پیش، آمریکا مازاد بودجه داشت. اکنون، با کسریهای بیپایان روبهروست. بدهی عمومی آمریکا حدود ۱۰۰ درصد تولید ناخالص داخلی است. بهزودی از ۱۱۹ درصدی که آمریکا در پایان جنگ جهانی دوم به آن رسید، فراتر خواهد رفت و اگر سطوح هزینه و مالیات مندرج در لایحه بزرگ و زیبای یکپارچه ترامپ دائمی شود، ممکن است بدهی ملی تا سال ۲۰۵۰ از ۲۰۰ درصد تولید ناخالص داخلی فراتر رود.
با افزایش بدهی و کسریها، پرداختهای بهره افزایش خواهد یافت و هزینههای استقراض بالا میرود، رشد را محدود میکند و هزینههای دفاعی را تحت فشار قرار میدهد. در مقطعی، ادامه ولخرجی میتواند هژمونی دلار را تضعیف کند، قدرت جهانی آمریکا، مثلاً تواناییاش در اعمال تحریمها را تضعیف کند و به سایر مشکلات اقتصادیاش دامن بزند.
دوم، حمایتگرایی. آمریکا هرگز از مذاکره مجدد روابط اقتصادی با شرکا خجالت نکشیده است. دعواهای تجاری سخت با ژاپن در دهه ۱۹۸۰ را به یاد آورید. اما تمایل شدید ترامپ به تعرفهها میتواند اثرات ماندگارتر و مخربتری داشته باشد. متحدان آمریکا شکایت دارند که این تعرفهها افزایش هزینههای دفاعی را دشوارتر ساخته است. هرچه آمریکا بیشتر با متحدانش بر سر تجارت درگیر شود، انسجام و انعطافپذیری جمعی مورد نیاز برای رقابت با چین را بیشتر تضعیف میکند. یک زمانی، اقتصاد بینالمللی نسبتاً بازی آمریکا و متحدانش را به هم متصل میکرد. تعرفههای بالا و جنگهای تجاری بیپایان ممکن است آنها را از هم جدا کند.
سوم، سیاسیسازی. کارزار ترامپ علیه استقلال فدرال رزرو تهدیدی برای مدیریت غیرسیاسی اقتصاد آمریکا و تضعیف توانایی فدرال رزرو برای ایفای نقش تثبیتکننده جهانی در زمانهای بحران است. استفاده بیمحابای رئیسجمهوری از تعرفهها در اختلافات سیاسی، از جمله مهاجرت، مواد مخدر، یا مشکلات حقوقی همفکران غیرلیبرالش آمریکا را به نیرویی برای آشوب ژئواکونومیک تبدیل کرده است.
ترامپ با اقتصاد جهانی بازی میکند. بعید است که سایر کشورها به حمایت از چنین ابرقدرتی ادامه دهند.
ترامپ قانونشکن
هیچ نظامی نمیتواند زمانی که قوانین کلیدیاش بهطور مداوم نقض یا نادیده گرفته میشود، شکوفا شود. زمانی که در اواخر جنگ سرد مشخص شد اتحاد جماهیر شوروی دیگر رژیمهای سوسیالیستی را بر اروپای شرقی تحمیل نخواهد کرد، نظم منطقهای که ساخته بود فروپاشید.
نظم آمریکا دارای هنجارهای بخصوصی است. اگرچه واشنگتن به ریاکاری هژمونیک متهم بوده، اما حمایت ظاهری آن از این قواعد به نظم جهانی به رهبری آمریکا کمک کرده است. متأسفانه، امروز این قوانین توسط همه نقض میشود.
رئیسجمهوری آمریکا درباره تصرف کانال پاناما، الحاق کانادا و گرفتن گرینلند (یک قلمرو عمدتاً خودمختار متعلق به دانمارک) برخلاف اراده ساکنانشان سخن گفته است. او گفته که شاید آمریکا از فشار اقتصادی یا نیروی نظامی برای گسترش سرزمینهایش استفاده کند. هنجار علیه توسعه سرزمینی چنان اساسی که فروپاشی آن میتواند جهان را به آشوب زشت عصر پیشین بازگرداند. اگر خود آمریکا این اصل را زیر پا بگذارد، در مرگ نظم خود شریک خواهد بود.
منبع: Bloomberg