روایت «ایران» از جوانی که غول سرطان را شکست داد و در صف قویترین مردان ایران ایستاد
آرزوی بـــرنــــده
سهیلا نوری- گروه گزارش/ «بالاخره یک روز به دنیا ثابت میکنم سرطان آخر راه نه، که حتی می تواند ابتدای یک مسیر زیبا باشد.» این را حسین براتی، جوان ۳۱ ساله اصفهانی میگوید که یکی از قویترین مردان ایران لقب گرفته است. از بین ۳۰ مرد که در آخرین سری برنامه تلویزیونی «مردان آهنین» با هم به رقابت پرداختند، حساب او از بقیه سواست؛ روزهایی که حتی پزشکان امیدی برای بهبودی او نداشتند، هدفی را در ذهنش پروراند که از چنگال بیماری نجاتش داد و در مصاف با سرطان، پیروز میدان نبرد شد.
زاده «حسنآباد علیا» یکی از روستاهای توابع بخش کَروَن در غرب استان اصفهان است؛ از محرومترین روستاهای این بخش استان که تا چند کیلومتری آن خبری از امکانات زیادی نیست، چه برسد به باشگاه ورزشی. این وضعیت در 13 سال گذشته از این هم بدتر بود، با این حال آرزو که محدودیت سرش نمیشود؛ با دیدن مردان آهنین در قاب تلویزیون، هوایی شد. ذهنش، بیابانها و تپههای شنی اصفهان را درنوردید و بدون لحظهای تردید خود را در ردیف یکی از قدرتمندترین مردان ایران دید که از دریچه جعبه جادو قدرتنمایی میکند.
«حسین براتی» یکی از قویترین مردان ایران، در فصل تازه برنامه تلویزیونی «مردان آهنین» به مصاف حریفانی قَدَر رفت تا ثابت کند بیماری سرطان آخر راه نه، که ابتدای یک مسیر زیباست.
قدرت آرزو
«17 ساله بودم که برنامه تلویزیونی مردان آهنین، هدف آیندهام را تعیین کرد و بدون آنکه فکر کنم شدنی هست یا نه، فقط میخواستم یکی از آن مردان باشم.» گفتوگو با مرور همین آرزو آغاز شد؛ آرزویی که بعدها هدف «حسین براتی» یکی از 30 مرد قوی ایران را ساخت. ساکن روستایی عاری از امکانات بود که هیچ پتانسیلی برای نزدیک شدن او به این هدف نداشت، اما تنها چیزی هم که اهمیت نداشت، همین بود؛ حسین با روحیه مبارز و شخصیت سرسختی که داشت، این حرفها سرش نمیشد، برای همین مسافت یک ساعته روستا تا شهرستان «تیران» را طی میکرد و خودش را به باشگاه بدنسازی میرساند. ورزش را که شروع کرد 70 کیلو بود و زمان زیادی نگذشت که با 30 کیلو افزایش وزن، در دسته مثبت 105 کیلوگرم وزنه زد؛ 140 کیلو یکضرب و 170 کیلو دوضرب. چیزی جلودارش نبود و هر روز خود را به آرزویش نزدیکتر میدید تا اینکه بزرگترین سنگ زندگی جلوی پایش افتاد؛«به خودم آمدم و دیدم یک توده روی گردنم رشد کرده. اوایل پزشکان میگفتند عفونت دهان و گلو است ولی هیچ دارویی فایده نداشت و توده بزرگتر و علت آن سرطان غدد لنفاوی تشخیص داده شد. شوک بزرگی برای خانواده من بود. بارها نصفه شب از خواب بیدار شدم و پدر و مادرم را دیدم که با گریه دست به دعا بودند. از فامیل تا در و همسایه هر کسی که من را میشناخت از سر دلسوزی با من حرف میزد. وضعیت مالی خانواده هم آنقدر خوب نبود که خورد و خوراکم را مطابق گفته پزشک پیش ببرند. دروغ است اگر بگویم نترسیدم. شبهای زیادی را با این ترس خوابیدم که صبح بیدار نمیشوم، ولی قرار نبود ترس، قدرت آرزوی من را کم کند. دلم نمیخواست حرفها و حتی ناراحتی اطرافیان، تصویری را که از آینده ساخته بودم خراب کند، برای همین با تمرکزی بیشتر از قبل جلو میرفتم.»
گویی حسین به خودش قول داده بود مراقب آرزوهایش باشد. انگار نمیخواست بعدها این بیت «شاملو» که میگوید «آه، اگر امید میداشتی آن خُشکسار کنون اینگونه از باغ و بهار بیبرگ نبود» شاملش شود. نه پژمرده که پر از جوانه بود. میخواست اول به خودش و بعد به همه کسانی که ناخواسته توی دلش را خالی میکردند نشان بدهد آرزو ارزش جنگیدن دارد. همین هم شد که در روزهای اسیر در چنگال سرطان، باز هم وزنه میزد. مربیها هم تعجب و هم تشویقش میکردند. 2 هفته یکبار آماده شیمیدرمانی میشد. هفته اول حال و اوضاع خوبی نداشت، اما هفته دوم را سبکتر تمرین میکرد. یک سال با همین ریتم جلو رفت و هر بار که سیتیاسکن و آزمایش میداد، نتیجه امیدوارکنندهتری میگرفت. راه درست را انتخاب کرده بود؛ به دردی که سراغش آمده بود کمتر از هدفی که در سر داشت فکرمیکرد. نه اینکه درمان را رها کرده باشد، اما وقتی دست پرقدرت فقر نمیگذاشت روتین درمانی یک بیمار مبتلا به سرطان را دنبال کند، به درمان روحیهاش پرداخت. در آن روزها، ورزش غذای روح حسین شده بود و جای گرفتن در قاب تلویزیون هدفش. آنچنان مصرانه پای آن ایستاد که نتیجه آزمایش شد نتیجه تلاشهایش؛ رد پای سرطان از بدنش پاک شده بود و اولینباری که به الگویی برای اطرافیانش بدل شد، همانجا بود؛«روی سرطان را کم کردم. به خودم میگفتم اسم این مریضی ترسناک هست ولی اگر بخواهی زندگی کنی باید فکر کنی مثل سرماخوردگی درمان میشود. همینطور هم شد. با هدف اینکه یک روز قویترین مرد استان، ایران و بعد هم جهان شوم، خودم شدم انرژیبخش خانوادهام. یک خواهر و یک برادر دارم و پدرم یک کارگر ساده بود و من باید به او هم انگیزه میدادم. دلم میخواست زحماتش را جبران کنم. برای همین روزها میرفتم کوه و تنهایی گریه میکردم، اما در همان لحظهها هم به خودم میگفتم بالاخره یک روز همه این غصهها را پاک میکنم. خلاصه که حتی با ذهنیت تمام کسانی که فکر میکردند چیزی تا پایان زندگی من نمانده هم جنگیدم و بعد از 12 جلسه شیمیدرمانی و 2 ماه پرتودرمانی پشت سر هم، جواب سیتیاسکن آمد و من موفق شدم سرطان را به زانو دربیاورم.»
این آخر مسیر من نیست
هنوز تحت درمان است؛ به این دلیل که آدم سهلانگاری نیست. اواخر سال 1397، درست وقتی که وضعیت جسمانیاش روبهراه شد، تصمیم گرفت سراغ رشته مردان آهنین برود و چیزی نگذشت که در رقابت با قویترین مردان استان نفر اول شد. همین موفقیت آغازی بود برای حضورش در مسابقات کشوری و تا سال 1403 که از ناحیه سرشانه آسیب دید، همیشه در جمع 30 نفر برتر قرار داشت. البته این برتری در شرایطی رقم خورد که محدودیت و محرومیت همچنان با او همراه است. هنوز هم برخلاف اغلب ورزشکاران موفق در این رشته که با دستگاههایی متناسب با استانداردهای جهانی و روز دنیا تمرین میکنند، وسایل تمرین را خودش درست میکند؛ برای اسکات تعادلی با بشکههایی که به هم جوش داده و درون آنها را از مواد سنگین پُر کرده تمرین میکند. وزنههایش را هم در ریختهگری می سازد و هنوز سعی میکند با کمترین هزینه بیشترین نتیجه را بگیرد؛ «از بچگی آرزوی من دیده شدن در مسابقه تلویزیونی مردان آهنین بود که خوشبختانه امسال به آرزویم رسیدم و در قسمت سوم این مسابقات، صحنه رقابت من از تلویزیون پخش شد، هرچند نتیجه آن چیزی نشد که میخواستم. من از نظر امکانات نسبت به بسیاری از مردان آهنین این دوره وضعیت ضعیفتری داشتم، ضمن اینکه قرعه من به گروه سختی افتاد تا حدی که حریفم 5 دوره نایب قهرمان ایران بود و 2 رتبه جهانی هم داشت و طبیعتاً از دور مسابقات خارج شدم. ولی شک ندارم این آخر مسیر من نیست بلکه تازه شروع ماجراست و به خودم قول دادم تا 42 سالگی که برای عرضاندام در این رشته فرصت دارم، دست از تلاش برای رسیدن به آرزوی روز اولم یعنی تبدیل شدن به قویترین مرد ایران و جهان برندارم.»
در طول مسابقه بر مردان آهنین چه گذشت؟
حدود 4 هفته پیش ضبط برنامه مردان آهنین در شهرک سینمایی کلید خورد. از بین 150 شرکتکننده که در آیتمهای لیفت تکرار (320 کیلو در یک دقیقه)، اکسل تکرار (135 کیلو در یک دقیقه)، حمل چمدان (هر دست 150 کیلو) و حمل وزنه (میان پایی 240 کیلوگرم) با هم به رقابت پرداختند، 30 نفر به عنوان قویترین مردان ایران برگزیده شدند و طی یک هفته با هم به رقابت پرداختند. هتل محل اقامت مردان آهنین در محدوده «جردن» پایتخت قرار داشت و هر روز حوالی ساعت 19 راهی شهرک سینمایی میشدند. نیمههای شب (برای فیلمبرداری بهتر و دور بودن از گرما) مسابقه میان آنها آغاز میشد و حدود ساعت 6 صبح مجدد به هتل محل اقامت بازمیگشتند. انجام آیتمهای سخت در ساعات 3 و 4 بامداد، برای بعضی از این مردان آهنین کار راحتی نبود و نداشتن تجربه کافی و قرار گرفتن در گروههای سخت، علت اصلی حذف بسیاریشان از دور مسابقات بود.
موضوع قابل توجه دیگر آن است که دیدن صحنههای رقابت مردان آهنین همانقدر جذاب است که دیدن رفاقت آنها در پشت صحنه، اما میز غذاخوری این مردان هم صحنه جذاب دیگری است که نمیتوان آن را از دست داد، آنقدر جذاب که به قول «حسین» اگر 12 ماه سال را در هتل محل اقامتشان میماندند، صاحب هتل به طور حتم ورشکسته میشد. پربیراه هم نمیگوید، یک وعده صبحانه هر کدام از مردان آهنین را دستکم 4 تخممرغ آبپز، 2 تخممرغ نیمرو، یک بشقاب املت، 2 عدد نان به همراه پنیر و کره، خرما و ارده و کره بادامزمینی تشکیل میداد که هندوانه و آبمیوه هم تکمیلکننده آن بود و با این احتساب، حدس زدن حجم وعده ناهار و شام قویترین مردان ایران کار سختی نیست.
قوی بودن چه شکلی است؟
«مهربانترین قلبها در سینه قویترین مردها» شعاری است که بین مردان آهنین بسیار رد و بدل میشود. حسین هم که این را تأیید میکند با اشاره به جنگ 12 روزه اسرائیل و ایران از نامردیها و ضعیفکشیهایی میگوید که همردیفان او را بسیار آزردهخاطر میکند؛«در آن 12 روز خیلی از ماها میگفتیم دشمن اگر وجود داشته باشد ناغافل حمله نمیکند. ما حتی برای جنگ تن به تن حریف میطلبیدیم ولی چه کنیم که دشمن بیوجودتر از این حرفها بود. به او میگویم بارها دیده و شنیده ایم علیرغم اینکه به هیکل درشت و جثه قوی شناخته میشوید، در مقابل پدر و مادر یا هموطنانتان سر تعظیم خم میکنید این روحیه در زندگی ات چگونه نمود پیدا کرده و او پاسخ می دهد: در شهرستان ما گلخانه زیاد است و برای گرم کردن این گلخانهها، از بخاریهای صنعتی سنگین استفاده میشود؛ همین گلخانهدارها بارها و بارها از من خواستند بخاریها را برایشان جابهجا کنم، خیلی از مردم کوچه و بازار تا به من میرسند، میخواهند جلوی چشمشان ماشین بلند کنم. خیلی وقتها موقع اسبابکشی سراغ من میآیند یا مادرم شب عید برای جابهجایی وسایل خیالش راحت است. شاید این خواستهها عجیب و غریب باشد، ولی وقتی میتوانم اسکات تعادلی با وزنه 520 کیلویی بزنم، مسلم است که نمیتوانم دل مادرم یا همشهریهایم را بشکنم و ماشین و وسایل دیگر را که سبکتر هستند بلند نکنم. فقط ای کاش از ما ورزشکارهای استان اصفهان حمایت بیشتری میشد چون به ظاهر در یکی از سرمایهدارترین استانها زندگی میکنیم، ولی در واقع در اوج محرومیت و محدودیت سعی میکنیم انگیزه ورزش کردن را از خودمان دور نکنیم.»
حسین براتی که یک بار با شکست سرطان به الگویی برای اطرافیانش بدل شد، اینبار با پیوستن به جمع 30 نفره قویترین مردان ایران، به الگویی بدل شد برای آنهایی که از کاه کوه میسازند و در مسیر ناملایمتیها متوقف میشوند و برای همیشه از ادامه مسیر باز میمانند. هر چند او نتوانست تا پایان این مسابقات، با قویترین مردان ایران رقابت کند، اما همچنان این هدف در قله ذهن او پابرجاست که روزی قویترین مرد ایران و جهان شود.

