نگاهی به قسمت آخر مجموعه «تاسیان» ساخته تینا پاکروان

دعوت به «گفت‌و‌گو»

جواد صفوی
منتقد سینما

همزمان با پخش آخرین قسمت مجموعه تاسیان، آخرین کارت‌های بازی تلخ خانواده «نجات» کنار می‌رود. نه از «رجب‌زاده»، روشنفکر دانشگاهی چپ‌گرا اثری می‌ماند، نه از تیمسار رده بالای شهربانی، نه مأموران ساواک و نه بازاری‌ها؛ تنها نگاه تا ابد خیره به آسمانِ «شیرین» (مهسا حجازی) و زجر و ناله‌های پدرش در کنار اوست که در قابی بسته در حافظه مخاطبان این مجموعه حک می‌شود.
تاسیان دومین تجربه تینا پاکروان در ساخت مجموعه‌های شبکه نمایش خانگی بعد از مجموعه پرطرفدار خاتون، یک گام موفق و رو به جلو برای این کارگردان به شمار می‌رود. مهم‌ترین برگ برنده پاکروان در پیشبرد روایت عاشقانه و تراژیک «شیرین» و «امیر» (هوتن شکیبا) در سال‌های پیش از وقوع انقلاب اسلامی، علاوه بر بازی‌های خوب گروه بازیگران همچون بابک حمیدیان، هوتن شکیبا، پانته‌آ پناهی‌ها، نازنین بیاتی و مهسا حجازی، بازنمایی باورپذیر چهره شهر تهران در دوره پهلوی دوم و طراحی صحنه و لباس حرفه‌ای اثر است. این حواشی علی‌رغم عدم دسترسی به آمارهای معتبر درباره میزان مخاطبان مجموعه و صرفاً با رجوع به میزان واکنش‌ها در فضای مجازی، نشان از پرمخاطب بودن مجموعه در رقابت با دیگر مجموعه‌های شبکه نمایش خانگی دارد.
تاسیان با نام کامل تاسیان، روزی روزگاری ایران، داستانی عاشقانه را بهانه می‌کند تا نگاهی کمتر پرداخته شده به دورانی از تاریخ معاصر ایران داشته باشد؛ زمانه‌ای که همچنان و پس از گذشت ده‌ها سال، محل بحث و مناقشه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. پاکروان تصویری جذاب و مثبت از خانواده «نجات»، مردی خودساخته از طبقه بالای جامعه شهری دهه پنجاه را نشان می‌دهد؛ کسی که در جوانی کارگری ساده بوده و توانسته به صاحب یک کارخانه تولیدی تبدیل شود. «نجات»، با بازی به‌یادماندنی بابک حمیدیان، روابط خانوادگی و دوستانه‌ای با یک تیمسار شهربانی و یک فعال سیاسی دارد. یکی از نکاتی که تاسیان را از مجموعه‌های مشابه خود متمایز می‌کند، ارائه تصویری خاکستری از شخصیت‌هایی است که به دلیل شغل و جایگاه اجتماعی خود در دوران گذشته، منفی و بدذات معرفی می‌شدند.
تاسیان مجموعه‌ای از این تضادهاست. پاکروان می‌داند مخاطب را نسبت به وقایعی همچون نفوذ تفکرات چپ‌گرایانه از محیط‌های روشنفکری مانند دانشگاه به توده مردم، ایجاد اعتصاب‌های کارگری و اخلال در روند تولید و از کار افتادن چرخ اقتصادی چگونه مواجه کند. پاکروان در مرحله فیلمنامه با طراحی شخصیت‌هایی همچون «رجب‌زاده» و دانشجویانش، عملکرد تند مأموران ساواک و واکنش‌های احساسی شخصیت‌هایی همچون «امیر» و برادر مذهبی‌اش «امید» (مجید یوسفی)، این مسائل را از منظری کمتر گفته شده روایت می‌کند؛ روند رخدادهای پرکشمکش میان «امیر»، خانواده خودش و خانواده «شیرین» که پس از فرار او از خانه و ازدواجش با «امیر» سرعت می‌گیرد. مخاطب هر چه به قسمت‌های پایانی نزدیک می‌شود، بیشتر به نقطه اوج خود و تحول شخصیت‌های اصلی می‌رسد. در قسمت پایانی، رویارویی ناگزیر میان کارگران برآشفته و تحریک شده کارخانه نسبت به «نجات» که نگاهی پدرانه و نه استعماری به کارگران خود دارد و «قلبش برای وطن می‌تپد»، صحنه‌های تراژیک آخر را رقم می‌زند.
وضعیت «نجات» در نمای آخر، تبلور عبارت «تاسیان» است. «تاسیان» در زبان گیلکی به معنای حالتی است که به دلیل نبودن کسی یا چیزی در انسان ایجاد می‌شود؛ حالتی که به خاطر جای خالی یک عزیز که مدتی با فرد بوده و حالا از میان ما رفته، به بازمانده دست می‌دهد. ناله‌های «نجات» در کنار جسد دخترش، فرو ریختن کاخ آرزوهای او برای خانواده و کارخانه‌اش است. او هر چه می‌کند، ناتوان از واکنش‌های احساسی است که به دست کارگران خودش و در جلوی چشمانش رخ می‌دهد. آنچه داشته و نداشته در آتش نابخردی کارگرانش می‌سوزد.
«شیرین» عزیزترین فرد زندگی «نجات» در سکوت ابدی و در حالی که نمای بسته از بالا صورت رنگ پریده او و چهره نالان «نجات» را در برگرفته، به آسمان و به تعبیری به مای مخاطب می‌نگرد. نگاه خیره «شیرین» که بی‌هیچ گناهی و در میانه دعوا جان خود را در کنار معشوق خود از دست می‌دهد، مخاطب را در آخرین لحظه‌های مجموعه با حسرتی تلخ از آنچه می‌توانست رخ ندهد، روبه‌رو می‌کند. یک‌بار در همین قسمت از زبان «امیر» و بار دیگر هم در یکی از قسمت‌های پایانی از زبان یکی دیگر از شخصیت‌ها، این جمله شنیده می‌شود که اگر امکان گفت‌و‌گو وجود داشت، این اتفاق‌ها نمی‌افتاد. این گزاره مهم، یعنی دعوت به گفت‌و‌گو ماحصل تاسیان است و از منظری فراتر از وقایع داستان، همواره می‌تواند در همه جوامع منظر نظر همه اقشار قرار بگیرد تا از تاسیان و اندوه بر جان‌های از دست رفته انسان‌ها در پی وقایع خشونت‌بار، جلوگیری کند. 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و نود و هفت
 - شماره هشت هزار و هفتصد و نود و هفت - ۰۵ مرداد ۱۴۰۴