اخــلاق یا قــدرت

کتاب ماکیاول دیپلمات پیچیدگی‌های رعایت اخلاق در سیاست خارجی را بررسی می‌کند

«سیاست» همان گونه که فیلسوفان بسیاری از ماکیاولی تا وبر گفته‌اند، عرصه‌ای است که در آن تصمیم‌ها هرگز پاک و بی‌خطا نیستند. در جهانی پر از تضاد منافع، هر انتخابی بهایی دارد و اغلب اخلاق و قدرت در یک میدان بازی نمی‌کنند. پرسش قدیمی این است: آیا می‌توان در سیاست خارجی همزمان اخلاقی و واقع‌گرا بود؟ کتاب «ماکیاول دیپلمات» نوشته «بری گوین» پاسخی به این پرسش در قالب زندگی و اندیشه هنری کیسینجر ارائه می‌دهد.
گوین که سال‌ها سردبیر بخش «نقد کتاب نیویورک تایمز» بوده است، در این کتاب به دنبال صدور حکم اخلاقی درباره کیسینجر نیست. او می‌کوشد ریشه‌های فکری، تجربه‌های زیسته و فلسفه سیاست خارجی این چهره بحث‌برانگیز را تحلیل کند. کتاب با پیشگفتاری تأمل‌برانگیز آغاز می‌شود، جایی که نویسنده از شبی خاطره‌انگیز می‌گوید. شبی که در یک گفت‌وگوی دوستانه، دوستش در میانه بحثی طولانی درباره سیاست جهانی، در گوش او زمزمه می‌کند: «بری، هنری کیسینجر شیطان است.» این جمله ساده جرقه‌ای برای واکاوی دو رویکرد متضاد در سیاست خارجی یعنی رئالیسم سرد و بی‌رحم در برابر خوش‌بینی اخلاقی و دموکراتیک می‌شود که نویسنده آن را در میانه زندگی و اندیشه یکی از مشهورترین زمامداران سیاست‌خارجی در جهان واکاوی می‌کند. این آغاز خواننده را وارد دنیایی می‌کند که در آن مرزهای اخلاق، قدرت و تاریخ در هم تنیده می‌شوند. گوین ما را متوجه می‌کند که کیسینجر برخلاف بسیاری از سیاستمداران آمریکایی که شیفته ایده‌آل‌های لیبرالیسم و دموکراسی هستند، از دل تاریخ اروپا و تراژدی نازیسم بیرون آمده است. تجربه‌ای که به او آموخت تاریخ هرگز پیش‌رونده و اخلاقی نیست بلکه مجموعه‌ای از بحران‌های تلخ و پیش‌بینی‌ناپذیر است.

تراژدی سیاست
گوین کتاب خود را بر اساس یک روایت خطی کلاسیک نمی‌چیند، بلکه آن را حول محور ایده‌ها و لحظات کلیدی سامان می‌دهد. گوین برای فهم کیسینجر، او را در بستر فکری و تاریخی هم‌عصرانش قرار می‌دهد. او در فصل‌های میانی کتاب نشان می‌دهد که کیسینجر در کنار سه متفکر یهودی-‌آلمانی دیگر یعنی لئو اشتراوس، هانا آرنت و هانس مورگنتا درکی مشترک از شکنندگی دموکراسی و سرشت تراژیک تاریخ داشت. همه این اندیشمندان تجربه فروپاشی وایمار و صعود هیتلر را زیسته بودند و می‌دانستند که دموکراسی می‌تواند به بدترین شکل ممکن به دیکتاتوری منتهی شود.
مورگنتا، پدر رئالیسم مدرن، بزرگ‌ترین الهام‌بخش فکری کیسینجر بود. او می‌گفت در سیاست خارجی، انتخاب‌ها معمولاً بین «بد» و «بدتر» صورت می‌گیرد نه آن‌گونه که تلقی می‌شود بین خیر و شر مطلق. اشتراوس و آرنت نیز در بدبینی‌شان به آرمان‌گرایی سیاسی با کیسینجر هم‌داستان بودند. از نگاه گوین این پیوند فکری میان مهاجران یهودی-‌آلمانی، ریشه نگاه کیسینجر به سیاست جهانی بود. نگاهی که اخلاق را در سیاست خارجی نسبی و محدود می‌دانست. از دل این تجربه‌ها، کیسینجر فلسفه‌ای را شکل داد که می‌توان آن را «رئالیسم تراژیک» نامید. او سیاست خارجی را هنر اجتناب از بدترین سناریوها و نه تحقق آرمان‌های جهانی می‌دانست. گوین در بخش‌های مختلف کتاب نشان می‌دهد که این نگاه اگرچه سرد و بدبینانه است اما در جهانی پر از هرج‌ومرج شاید تنها راه جلوگیری از فروپاشی باشد.
یکی از نمونه‌های برجسته این رویکرد، بحران شیلی است که در فصل اول کتاب روایت می‌شود. سال ۱۹۷۰، سالوادور آلنده با رأی مردم به ریاست‌جمهوری رسید؛ چهره‌ای مارکسیست که از درون انتخابات آزاد بیرون آمده بود. از نگاه آمریکایی‌ها، او متحدی بالقوه برای شوروی در آمریکای لاتین بود. کیسینجر در آن زمان گفت: «ما نمی‌توانیم تماشاگر باشیم مردمی بی‌مسئولیت کشورشان را به کمونیسم بسپارند.» این جمله از منظر لیبرالیسم آمریکایی، توهینی آشکار به اصول دموکراسی بود اما برای کیسینجر، جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی در نیم‌کره غربی ضرورتی اجتناب‌ناپذیر محسوب می‌شد. گوین این ماجرا را به‌عنوان مثالی کلاسیک از تعارض میان دموکراسی و امنیت ملی تحلیل می‌کند. تعارضی که همچنان در سیاست آمریکا ادامه دارد و امروز از مصر و غزه تا افغانستان شاهد آن هستیم. او نشان می‌دهد در جهان واقعی نتایج انتخابات آزاد همیشه با منافع قدرت‌های بزرگ همسو نیست و این همان نقطه‌ای است که نگاه تراژیک کیسینجر با خوش‌بینی ویلسونی یا کاندولیزا رایس تضاد پیدا می‌کند.
با این حال کیسینجر فقط نظریه‌پرداز قدرت نبود، او معمار عمل‌گرایانه سیاست خارجی هم بود. در فصل‌های پایانی کتاب، گوین به دوران حضور او در قدرت و پس از آن می‌پردازد و از جنگ ویتنام و مذاکرات صلح گرفته تا سیاست تنش‌زدایی با چین و شوروی را واکاوی می‌کند. نویسنده نشان می‌دهد که چگونه این مرد همزمان که به‌عنوان نابغه‌ای در موازنه قدرت ستایش می‌شد، با اتهام «جنایتکار جنگی» هم مواجه بود. 
ماکیاولی یا واقع‌گرا؟
بری گوین در کتاب «ماکیاول دیپلمات» تلاش نمی‌کند هنری کیسینجر را قهرمان یا شیطان مطلق نشان دهد. او به خواننده یادآوری می‌کند کیسینجر همزمان که گاه مدافع سیاست‌های خشن و غیرانسانی بوده، در بسیاری موارد توانسته است از فاجعه‌ای بزرگ‌تر جلوگیری کند. او سیاستمداری بود که به‌ قول مورگنتا: «می‌دانست حقیقت سیاست در انتخاب میان فاجعه و فاجعه‌ای کمتر است.»
کتاب در این مسیر مقایسه جالبی میان کیسینجر و کاندولیزا رایس ارائه می‌دهد. رایس در کتاب خود «دموکراسی: داستان‌هایی از راه طولانی آزادی» با خوش‌بینی می‌گوید مردم در سراسر جهان مشتاق آزادی و حقوق دموکراتیک‌اند اما کیسینجر از دل تجربه نازیسم می‌دانست مردم گاهی آزادی خود را برای سرکوب دیگران به کار می‌گیرند. او باور داشت که تاریخ نه خطی و پیش‌رونده بلکه سرشار از تکرار تراژدی‌هاست.
گوین در نهایت این پیام را منتقل می‌کند که نادیده گرفتن درس‌های کیسینجر، در جهانی که دوباره به سمت هرج‌ومرج می‌رود، خطرناک است. امروز که نظام بین‌الملل بار دیگر در آستانه جنگ‌های سرد و گرم جدید قرار گرفته، نگاه کیسینجر به ضرورت موازنه قدرت و مدیریت واقع‌گرایانه بحران‌ها همچنان قابل اعتناست حتی اگر با اخلاق‌گرایی لیبرال سازگار نباشد. کتاب «ماکیاول دیپلمات» در نهایت یادآوری می‌کند که سیاست جهانی هنوز هم همان عرصه‌ای است که اخلاق و قدرت در آن به سختی با هم سازگار می‌شود.

 

ماکیاول دیپلمات کیسینجر و جهان او

 نویسنده: بری گوین
 ترجمه: محمدحسین باقی
 ناشر: انتشارات سرایی
 تعداد صفحه:576
  قیمت: 750000 تومان

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و نود و پنج
 - شماره هشت هزار و هفتصد و نود و پنج - ۰۲ مرداد ۱۴۰۴