روایت‌های شخصی ابوالعلا

لیلا ابوالعلا نویسنده‌ای سودانی است که در اواسط دهه بیست زندگی‌اش به اسکاتلند نقل مکان کرد و هنوز ساکن آنجا است، جایی که داستان‌های تحسین‌برانگیزش را به انگلیسی می‌نویسد. اگرچه رمان‌های او در بریتانیا مورد توجه و تحسین فراوان قرار گرفته‌اند، اما مخاطبان آمریکایی شناخت چندانی از او ندارند.  کیجا پارسینان، خبرنگار آمریکایی و نویسنده کتاب‌هایی چون «خرابه‌های ما» و «رازگشایی از مرسی لوئیس» درباره لیلا ابوالعلا می‌گوید: «با این حال، پس از یازده سپتامبر و در فضای کنونی ما که به ترس و تفرقه توسط یک رئیس‌جمهوری به شدت میهن‌پرست و نژادپرست دامن زده می‌شود، کشور و فرهنگ ما به کتاب‌هایی از این قبیل به شدت نیازمند است؛ آثاری که با دقت به بررسی شکاف شرق و غرب می‌پردازند و غنا و پیچیدگی روابط بین فرهنگی را از طریق زندگی شخصیت‌هایی که از دسته‌بندی شدن امتناع می‌ورزند، شفاف می‌کنند. 
این افراد به ما یادآوری می‌کنند همه انسان‌ها موجوداتی منحصر به فرد با نیازهایی مشترک و متحدالشکل هستند. همه انسان‌ها به خانه، خانواده و عشق وابسته‌اند.» در رمان «احضار پرنده» این نویسنده که در فوریه ۲۰۲۰ توسط انتشارات گروو آتلانتیک منتشر شد، داستان زندگی سه زن را دنبال می‌کند که سفری جاده‌ای را به ارتفاعات اسکاتلند آغاز می‌کنند؛ سفری که منجر به خودشناسی معنوی آنها می‌شود و در آن زنان با خواسته‌های متناقض، خانواده‌های متفاوت و وظایف و ایمان قلبی‌شان دست و پنجه نرم می‌کنند. لیلا ابوالعلا در گفت‌و‌گویی به پارسینان می‌گوید: « 28 ساله بودم که شروع به نوشتن کردم و فکر می‌کردم دیر شده است. همیشه عاشق خواندن بودم اما هیچ‌وقت اشتیاقی به نوشتن نداشتم. در دانشگاه آمار خواندم اما به خواندن ادبیات برای لذت بردن ادامه دادم. به ندرت در مورد آنچه می‌خواندم، صحبت می‌کردم. داستان، دنیای پنهان و لذت‌بخشی بود که به موازات زندگی من پیش می‌رفت. در اواسط بیست سالگی، از سودان به اسکاتلند نقل مکان کردم. ضربه روحی آن نقل مکان، جرقه‌ای بود که سفر من به عنوان نویسنده را آغاز کرد. انگار می‌خواستم کسی که همیشه فکر می‌کردم باشم؛ استاد آمار یک دانشگاه و عضو ممتاز جامعه خارطوم، فردی مانند مادرم. وقتی که او درگذشت گویی فرد جدیدی متولد شد. 
زنی که به دلیل‌ نژاد و مذهبش همیشه به حاشیه رانده شده بود، بدون مدرک نویسندگی شروع به نویسندگی آزاد و خلاقانه کرد. دلتنگ خانه بودم و نمی‌توانستم خانه جدیدم را با خانه قدیمی‌ام مقایسه نکنم. این افکار و احساسات هیچ راه خروجی جز داستان‌نویسی نداشتند. 
احساس می‌کردم که باید بنویسم. اگر آن موقع از من می‌پرسیدید آیا نوشتن «چیزی است که از آن لذت می‌برم و می‌خواهم دنبالش کنم»، این عبارت را بیگانه می‌دانستم. من هرگز به ایده نویسنده شدن جذب نشدم. نوشته‌های اولیه‌ام به جای لذت بردن، باعث آشفتگی‌ام می‌شدند. مثل کسی بودم که تسخیر شده باشد.» ابوالعلا درباره اینکه چرا آثارش مرتباً زندگی افرادی را به تصویر می‌کشد که سودان را برای زندگی در خارج از کشور، بویژه در اسکاتلند، ترک کرده‌اند و آیا خودش با میل شخصی این سفر را انجام داده‌، می‌گوید:«اول از همه برای کسب اعتبار و تجربه مهاجرت کردم. 
از دیدگاه کشور میزبان، زندگی یک تازه‌وارد از زمان ورودش به این کشور آغاز می‌شود. بنابراین از مهاجران انتظار می‌رود که پیشینه خود را کنار بگذارند. از نقطه نظر عزیمت اولیه، کسی که کشورش را ترک می‌کند، یک ماجراجوی شجاع و تا حدودی بی‌احتیاط است، پس بهتر است در این کار موفق عمل کند. من در داستان‌هایم، به دنبال مکانی برای شفقت هستم، مکانی که در آن مسافر بتواند چمدان و کوله‌باری را که با خود حمل کرده است با دیگران به اشتراک بگذارد، مکانی برای زمزمه کردن عشق و علاقه به خانه؛ در عین حال پیشرفت و کسب جایگاه مناسب در دنیایی جدید که ممکن است در ابتدا خوشایند نباشد. از آنجا که تجربه مهاجرت، اغلب تجربه‌ای از اشتباهات و سوءتفاهم‌ها نیز هست، من همچنان به دنبال مکانی با قدرت بخشندگی هستم که در آن به افراد فرصتی دوباره داده شود.» ابوالعلا اگرچه دارای مدرک اقتصاد و کارشناسی ارشد آمار از مدرسه اقتصاد لندن است اما از حرفه نویسندگی داستان که او را به اوج شهرت رسانده بیشتر لذت می‌برد. او درباره ماجرایی که باعث شد او به عنوان یک نویسنده خلاق شروع به کار کند به مجله ادبی بوردرز اعتراف کرد: «با شکست در گرفتن دکترای آمار ماجرای من آغاز شد. 
مدرک کارشناسی ارشد آمار را گرفتم اما برای دکتری موفق نشدم. این ماجرا با نقل مکان من از سودان به بریتانیا همزمان بود و باعث شد شروع به نوشتن از تضادهای شدید میان خارطوم و اسکاتلند کنم. از اختلافات آب و هوایی گرفته تا مردم و فرهنگ‌ها؛ مرا وادار به اظهارنظر، مقایسه و مقابله کردند و توجه مرا به کمبودها و مشاهده زیاده‌روی‌ها افزایش دادند. من بسیار دلتنگ خارطوم بودم و می‌خواستم درباره زیبایی و شادی خاصی بنویسم که مشخصه شهری بود که به خاطر ارزش توریستی‌اش شناخته شده نبود. اطرافیانم چیز زیادی درباره سودان یا درباره مذهب اسلام نمی‌دانستند؛ این دو از مسائلی ریشه‌ای بودند که هویت من را تشکیل می‌دادند.  این ناآشنایی، احساس تنهایی و غربت مرا افزایش می‌داد. علاوه بر این، فضای ضدعرب و ضداسلام در رسانه‌های غربی پس از جنگ اول خلیج فارس باعث شد که بخواهم مقاله و آثاری غیرداستانی بنویسم. اما متوجه شدم که استعداد انجام این کار را اصلاً ندارم. نقطه قوت من فقط داستان بود و شرکت در کارگاه‌های نویسندگی خلاق که واقعاً مرا به حرکت واداشت. 
من پاسخ خوبی به نوشته‌هایم و تشویقی برای شروع ارسال آثارم به ناشران بریتانیایی پیدا کردم.» ابوالعلا درباره لحظه‌ای که نامش را به‌عنوان برنده جایزه ادبی سالتیر 2018 در اسکاتلند اعلام کردند، می‌گوید:« این افتخار بزرگی بود. وقتی در ۲۶ سالگی به اسکاتلند آمدم یک پسر چهار ساله و نوزاد دختر، دو هفته‌ای و شوهری داشتم که روی سکوهای نفتی کار می‌کرد. دو سال بعد، شروع به نوشتن کردم؛ نوشته‌هایی که به اسکاتلند مرتبط هستند.  اولین داستان من توسط چپمن، یک مجله ادبی اسکاتلندی و «مترجم» اولین رمان من توسط یک ناشر اسکاتلندی منتشر شد. بنابراین از بسیاری جهات، برنده یک جایزه اسکاتلندی شدن حس خوبی دارد! من در حالی به مراسم اهدای جایزه در ادینبورگ رفتم که فقط می‌دانستم نام من در فهرست نهایی قرار گرفته و اصلاً فکر نمی‌کردم برنده شده باشم.»

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و نود و دو
 - شماره هشت هزار و هفتصد و نود و دو - ۳۰ تیر ۱۴۰۴