به شکست کشاندن مصدق

تحلیل ریشه خصومت ساختاری بین ایران و آمریکا

کتاب به شکلی گسترده به ایران پرداخته است. نویسنده از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به عنوان نقطه عطفی در سرنوشت سیاسی و اجتماعی ایران یاد می‌کند. او تأکید دارد که ایران در اواخر دهه ۱۹۴۰ و اوایل دهه ۱۹۵۰ در آستانه شکل‌گیری یک دموکراسی نوپا قرار داشت و محمد مصدق نماد این ‌گذار بود. ملی‌کردن نفت به رهبری مصدق به‌عنوان تلاشی برای بازیابی حاکمیت اقتصادی و رهایی از سلطه نیمه‌استعماری بریتانیا تحلیل می‌شود اما این روند با دخالت مستقیم سیا و سازمان اطلاعات بریتانیا متوقف شد. نویسنده می‌گوید این کودتا دولت مردمی مصدق را سرنگون کرد و مهم‌تر از آن مسیر توسعه سیاسی ایران را از اساس منحرف ساخت. این امر زمینه بازگشت استبداد سلطنتی را مهیا کرد و نیروهای مذهبی را به عنوان تنها گروه اپوزیسیون باقی‌مانده به اقدامات رادیکال‌تر فراخواند. نویسنده معتقد است اگر این دخالت خارجی رخ نمی‌داد، ایران می‌توانست نمونه‌ای از ‌گذار موفق به حکمرانی مدرن باشد و بعدها به رشد صنعتی و دموکراتیک دست پیدا می‌کرد.
جرجیس می‌نویسد ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم برخلاف تصویر اولیه‌اش به‌عنوان نیرویی غیراستعماری، به‌سرعت نقش یک امپراطوری غیررسمی را بر عهده گرفت و از ایران به‌عنوان اولین آزمایشگاه این راهبرد استفاده کرد. کودتای ۱۹۵۳م (۱۳۳۲ ه.ش) برای آمریکا تنها حفاظت از منافع نفتی نبود بلکه بخشی از دکترین مقابله با کمونیسم در دوران جنگ سرد نیز محسوب می‌شد اما با این توجیه، مشروعیت دولت منتخب مردم را نابود کرد و همزمان که اعتماد ایرانیان به آمریکا را از میان برد، شکافی عمیق میان ایران و غرب ایجاد کرد که هنوز هم پیامدهایش ادامه دارد. او اشاره می‌کند این کودتا ارزش‌های مشروطه‌خواهانه، لیبرالیسم و پلورالیسم سیاسی را در ایران تضعیف کرد و باعث شد فضای اجتماعی به سمت پذیرش رویکردهای رادیکال‌تر نسبت به غرب چه مارکسیستی و چه اسلام‌گرایانه سوق پیدا کند. از نگاه نویسنده، انقلاب ۱۳۵۷ را باید در پرتو این سرکوب تاریخی دید. زیرا جامعه‌ای که امیدش به دموکراسی از بین رفت، در نهایت به رهبری کاریزماتیک مذهبی که تنها نیروی بازمانده برای فرار از فشارهای داخلی و سلطه خارجی بود، پناه برد.
نویسنده روایت ایران را در پیوند با استراتژی کلان آمریکا در منطقه می‌بیند. او بارها تأکید می‌کند رابطه واشنگتن با پهلوی دوم نمونه کلاسیک «امپراطوری غیررسمی» بود، آمریکایی‌ها رژیمی سرسپرده را مسلح و ثروتمند کردند که به‌ظاهر مدرن‌سازی اقتصادی می‌کرد اما فاقد پایه‌های عدالت اجتماعی و مشروعیت سیاسی بود. نتیجه توسعه نامتوازن، وابستگی شدید به نفت، نابرابری طبقاتی و سرکوب نهادینه‌شده بود. جرجیس معتقد است این روند مردم ایران را از حقوق اولیه‌شان محروم کرد و در آینده الگویی برای سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه شد. یعنی حمایت از دیکتاتورهای وابسته به نام ثبات حتی اگر به بهای سرکوب گسترده و عقب‌ماندگی سیاسی تمام شود.
جرجیس به‌طور استعاری کوه دماوند و اسطوره ضحاک و قیام فریدون را به یاد می‌آورد و می‌نویسد: «این اسطوره به ما می‌گوید هزاران سال است ایرانیان همچون هر ملت دیگری در جهان، خواسته‌اند از سلطه بیگانه و استبداد رهایی یابند.» مصدق در این روایت نقشی شبیه فریدون دارد که علیه استبداد برخاست: «مصدق به عنوان یک نجیب‌زاده صنعت نفت را ملی کرد تا حاکمیت اقتصادی ایران را تقویت کند و کشور را از کنترل شبه‌استعماری بریتانیا برهاند. مردم می‌خواستند او صنعت نفت را ملی کند، همان‌طور که مردم می‌خواستند فریدون آنان را از شر ضحاک آزاد کند. شاید بزرگ‌ترین تفاوت میان سرنگونی ضحاک و ملی‌سازی نفت توسط مصدق در پایان ماجرا باشد. در مورد فریدون، ضحاک برای همیشه در دل دیوارهای دماوند زندانی ماند. مردم به خواسته‌شان رسیدند و ایران دوباره آزاد شد. اما در مورد مصدق، نفت دوباره به کنترل بیگانگان بازگشت و مردم ایران به استبدادی باز هم سنگین‌تر و تحت حمایت خارجی گرفتار شدند. پژواک آن نبرد هنوز هم آنان را آزار می‌دهد.» جرجیس تأکید می‌کند اگر مسیر ملی‌گرایی مصدق در ایران ادامه می‌یافت، کشور می‌توانست در مسیر توسعه پایدار و اقتصاد متنوع، مشابه چهار ببر آسیایی قرار گیرد و احتمالاً به الگویی منطقه‌ای بدل شود که با حفظ استقلال، با جهان تعامل سازنده داشته باشد.به باور نویسنده این اقدام فراتر از سرنگون کردن یک رهبر ملی بود و ضربه‌ای کاری به قطب‌نمای اخلاقی و روح دموکراتیک آمریکا وارد آورد. آمریکا با برچسب‌زدن به مصدق به‌عنوان «کمونیست پنهان» یا تهدیدی برای نظم جهانی، در واقع نشان داد که ارزش‌های اعلامی‌اش درباره دموکراسی و حق تعیین سرنوشت مردم تنها در حد شعار باقی می‌ماند. این تناقض در سیاست آمریکا باعث شد احساسات ضدآمریکایی در ایران تقویت شود و نهایتاً خصومت ساختاری میان دو کشور شکل بگیرد.
صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و نود و یک
 - شماره هشت هزار و هفتصد و نود و یک - ۲۹ تیر ۱۴۰۴