ولی کالجی عضو شورای علمی «ایراس» در یادداشتی برای «ایران» انتظارات داخلی از سازمان همکاری شانگهای در جنگ ۱۲ روزه را ارزیابی کرد
شانگهای پیمان دفاع متقابل نیست
در پی تجاوز نظامی اسرائیل به خاک ایران، موجی از گلایهها متوجه سازمان همکاری شانگهای شد؛ سازمانی که برخی در داخل انتظار داشتند فراتر از بیانیهای رسمی، در قامت سپر امنیتی اعضایش ظاهر شود. اما شاید این انتظارات، بیش از آنکه بر واقعیتهای نهادی استوار باشد، محصول تصورات رمانتیک و اسطورهسازی از این سازمان باشد؛ تصوراتی که طی دو دهه اخیر با برچسبهایی نظیر «ناتوی شرق»، «اتحاد ضد هژمون غرب» یا حتی «ورشوی نوین» در ادبیات سیاسی ایران جان گرفتهاند. واقعیت اما چیز دیگری است. سازمان همکاری شانگهای نه پیماننامهای بر پایه دفاع جمعی است، نه مشابهت حقوقی یا راهبردی با ناتو یا ورشو دارد. در متن ۲۶ مادهای منشور این سازمان، اثری از آنچه در ماده ۵ ناتو یا ماده ۴ پیمان ورشو آمده، یعنی تعهد به «دفاع متقابل»، دیده نمیشود. آنچه در این اساسنامه (منشور) بر آن تأکید شده است، بیش از آنکه بر «دفاع متقابل» و «امنیت دسته جمعی» استوار باشد، بر مفاهیمی چون «اعتمادسازی»، «مبارزه با افراط گرایی» و «تقویت همکاریهای منطقهای» تمرکز دارد. ایران، در حافظه تاریخی معاصر خود، از پیمان سعدآباد و سنتو گرفته تا اکنون که به سازمان همکاری شانگهای پیوسته، هرگز عضوی از ساختاری متعهد به «دفاع متقابل» و «امنیت دسته جمعی» نبوده است و از همین منظر انتظار برای یک واکنش امنیتی-نظامی از سوی شانگهای، بیش از آنکه معطوف به قابلیتهای واقعی این سازمان باشد، بازتابی از برداشتهایی نارسا و آرزوهایی استراتژیک است. این یادداشت تحلیلی، تلاشی برای روشنسازی خطوط واقعیت و جداسازی آن از انتظارات انتزاعی است.
ایران از تیرماه ۱۳۸۴ با جایگاه ناظر وارد سازمان همکاری شانگهای شد و پس از ۱۶ سال انتظار، سرانجام در شهریور ۱۴۰۰ به عضویت کامل این پیمان منطقهای درآمد؛ سازمانی که برخی در داخل از همان آغاز بیش از ظرفیت واقعیاش برای آن شأن دفاعی- نظامی قائل شدند و تعابیری مانند «ناتوی شرق» یا «اتحاد ضد هژمون» برای سازمان همکاری شانگهای استفاده شد که با واقعیتهای این سازمان منطقهای، هیچ گونه همخوانی نداشت. چنین برداشتهایی ریشه در تقارن تاریخی داشت؛ در دورانی که روابط ایران با غرب رو به تیرگی رفت، پرونده هستهای به شورای امنیت سپرده شد، تحریمها یکی پس از دیگری صادر میشد و همزمان، چین و روسیه در سازمانی شرقی گرد آمده بودند که موضع گیریهایی علیه حضور نظامی آمریکا در منطقه داشتند. تعطیلی پایگاههای نظامی آمریکا در ازبکستان و قرقیزستان نیز در همان سالها، به اشتباه به پای قدرتنمایی سازمان همکاری شانگهای نوشته شد؛ در حالی که واقعیت، بیش از آنکه ناشی از تصمیم این سازمان باشد، حاصل چرخش سیاسی در تاشکند و بیشکک بود و سازمان همکاری شانگهای، صرفاً ناظر و تأییدکننده این روند بود.
سازمانی بدون سپر دفاعی
این سوءبرداشتها بویژه با امضای توافقنامههای بلندمدت ایران با روسیه و چین و ارتقای جایگاه ایران در شانگهای با شتاب بیشتری در سالهای اخیر بازتولید شد. تا جایی که در پی تجاوز نظامی اسرائیل به ایران، انتظار گستردهای در فضای افکار عمومی و نخبگانی پدید آمد که این سازمان فراتر از یک بیانیه در قامت یک کنشگر دفاعی- نظامی ظاهر شود. انتظاری که با واکنش محدود روسیه، چین و در نهایت سازمان همکاری شانگهای فرو نشست؛ هند که نزدیکی استراتژیکی با تلآویو دارد، حتی حاضر به امضای بیانیه نیز نشد. اما واقعیت آن است که نه در منشور سازمان همکاری شانگهای و نه در توافقنامه مشارکت راهبردی ۲۵ ساله ایران و چین و توافق ۲۰ ساله ایران و روسیه، هیچ تعهدی بر «دفاع متقابل» تعریف نشده است. این نهاد، از اساس نه پیمانی دفاعی- نظامی در تقابل استراتژیک با غرب، پیمان ناتو و آمریکا، بلکه ساختاری منطقهای برای مقابله با تهدیدات و چالشهای امنیتی- انتظامی مانند تروریسم، افراط گرایی، تجزیه طلبی، قاچاق مواد مخدر، پولشویی و نظایر آن است و تا زمانی که این تفاوت بنیادین درک نشود، نه انتظارات اصلاح خواهد شد و نه سرخوردگیها پایان خواهد یافت. چنانکه جنگ چهار روزه اخیر میان هند و پاکستان اگرچه کوتاه بود اما پرده از این حقیقت برداشت که سازمان همکاری شانگهای، حتی در میانه درگیری نظامی میان دو عضو اصلیاش، نه توان ممانعت و پیشگیری از جنگ را دارد، نه ابزار میانجیگری برای صلح.
کمتوجهی به کارکردهای حقیقی
در دو دهه گذشته، بخشی از نخبگان اجرایی، دانشگاهی و رسانهای کشور، تصویری غیرواقعی از سازمان همکاری شانگهای ساختهاند؛ تصاویری چون «اتحاد ضد هژمون»، «ورشوی جدید» یا «پیمان امنیتی شرق». این تلقیها بیش از آنکه مبتنی بر شناخت متن منشور این سازمان باشد، حاصل کمتوجهی به واقعیتها و کارکردهای حقیقی آن بوده است. بیتردید عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای فرصتهایی در حوزههای امنیتی- انتظامی، همکاریهای اقتصادی، ترانزیتی و بانکی فراهم کرده است؛ فرصتهایی که با پیوستن ایران به بریکس، توافق آزاد تجاری با اتحادیه اقتصادی اوراسیا و کریدور شمال–جنوب هم افزایی و هم پوشانی نیز پیدا کرده است. اما مسأله اصلی نه در ظرفیتهای موجود بلکه در انتظارات غیر واقعی نهفته است که هیچ سنخیتی با ساختار و منشور سازمان همکاری شانگهای و نیز رویکرد عملی این سازمان در دو دهه اخیر ندارند. واقعیت این است که سازمان همکاری شانگهای یک مجموعه مبتنی بر «امنیت دسته جمعی» نیست و در متن ۲۶ مادهای منشور این سازمان، هیچ اشارهای به اصل «دفاع متقابل» بین اعضا نشده است. علاوه بر این، در ماده ۲ آن صراحتاً تأکید شده که این سازمان نباید علیه هیچ کشور یا نهاد بینالمللی جهتگیری داشته باشد. لذا مقایسه آن با پیمان ورشو که ماده ۴ آن دفاع جمعی را الزامآور میدانست، یا پیمان ناتو که ماده ۵ آن را قلب راهبردی خود مینامد، از اساس بیمبناست. بنابراین، سازمان همکاری شانگهای نه سپر امنیتی است، نه اتحاد نظامی. هرگونه تشبیه آن با ناتو یا ورشو، فروکاستن واقعیت به خیال است. برای پرهیز از سرخوردگی و سوءبرداشت، لازم است سازمان همکاری شانگهای را آنگونه که هست بشناسیم و تصورات و آرزوها نباید جایگزین واقعیتها شود.
عضویت ایران پس از خروج از پیمان سنتو
ورود ایران به سازمان همکاری شانگهای، اولین تجربه پیوستن به یک چهارچوب امنیتی منطقهای پس از خروج از پیمان سِنتو در اسفند سال ۱۳۵۷ بود؛ اما مقایسه این دو هرچند در ظاهر موجه است، اما در عمل نارساست. پیمان سنتو همانند سازمان همکاری شانگهای با وجود ساختار نظامی رسمی فاقد الزام دفاع متقابل بود؛ حتی در دوران قبلتر «پیمان سعدآباد» هم صرفاً ناظر به تعهد به عدم تعرض بود، نه همیاری امنیتی یا نظامی. همچنین اگرچه سنتو فاقد فرماندهی نظامی دائمی بود اما از ساختاری رسمی با کمیتههای نظامی و برنامهریزی دفاعی و با مشارکت فرماندهان کل قوای اعضا برخوردار بود.
در سوی دیگر، منشور سازمان همکاری شانگهای نه تنها هیچ گونه اشارهای به همکاری نظامی ساختاری ندارد، بلکه فاقد هرگونه الزام به هماهنگی دفاعی منطقهای است. این سازمان بیشتر به سوی تهدیدات نرم و انتظامی متمایل است، نه سناریوهای دفاع منطقهای. نگاهی به مانورهای دو دهه گذشته نشان میدهد که اولویت اصلی این سازمان، مبارزه با «سه عنصر اهریمنی» یعنی تروریسم، تجزیهطلبی و افراطگرایی است. دیگر تهدیدات مانند قاچاق، پولشویی و مهاجرت غیرقانونی نیز در همین سطح انتظامی قرار دارند. این در حالی است که میان مواضع علنی این سازمان در انتقاد از غرب، جهان تک قطبی، پیمان ناتو و آمریکا و کنشهای واقعی و رویکردهای عملی آن نیز شکافی عمیق وجود دارد. لذا انتظارات ما از سازمان همکاری شانگهای باید براساس «سطح اعمالی» تنظیم شود، نه «سطح اعلانی».
اختلاف درونسازمانی؛ مانع انسجام راهبردی
سازمان همکاری شانگهای برخلاف تصور رایج، سازمانی منسجم و یکپارچه نیست. عضویت کشورهایی چون هند با روابط استراتژیک با آمریکا، یا مشارکت پیشین ازبکستان و قرقیزستان در میزبانی از پایگاههای نظامی ایالات متحده نشان میدهد که انسجام در سیاست خارجی میان اعضا وجود ندارد. حتی در جنگ اوکراین، اعضایی چون قزاقستان علیه اقدام نظامی روسیه موضع گرفتند. لذا سازمان همکاری شانگهای را نه میتوان ناتوی شرق دانست، نه ورشوی جدید. این سازمان، به جای بازوی نظامی ضدغرب، نهادی چندوجهی با تمرکز امنیتی- انتظامی است و تنها با درک این واقعیت میتوان از عضویت در آن، منافع کشور را تأمین کرد. جنگ چهار روزه هند و پاکستان نیز بار دیگر محدودیت ساختاری سازمان همکاری شانگهای را عیان ساخت که نه توان پیشگیری از درگیری میان دو عضو اتمی خود را داشت، نه در پایان دادن به آن ایفای نقش مؤثر کرد.
در این میان، گمان برخی بر آن بود که سازمان همکاری شانگهای با اخراج نرم نیروهای آمریکایی از آسیای مرکزی، نقشی ژئوپلیتیک ایفا کرده است. اما مرور دقیق واقعیتهای تاریخی، تصویری متفاوت میسازد. تعطیلی پایگاه هوایی کارشی-خانآباد ازبکستان در نوامبر ۲۰۰۵ نه دستاورد دیپلماتیک سازمان همکاری شانگهای که نتیجه مستقیم سرکوب خونین اعتراضات اندیجان و پیامدهای آن بود؛ رویدادی که روابط تاشکند را با غرب تیره و تار ساخت و «اسلام کریماف»، رئیسجمهوری وقت را به فهرست تحریمها کشاند. در واقع، این چرخش ناگزیر سیاسی ازبکستان در فاصله گرفتن از غرب و نزدیکی به روسیه پایان همکاری با آمریکا را رقم زد، نه بیانیههای سازمان همکاری شانگهای. همین روایت در قرقیزستان نیز تکرار شد. پایگاه ماناس در پی دگرگونیهای داخلی و پس از انقلاب ۲۰۱۰ و همزمان با روی کار آمدن آلماز بیک آتامبایف و گرایش او به روسیه، در سال ۲۰۱۴ تعطیل شد. هیچ نشانی از فشار ساختاری یا عملکرد نظاممند سازمان همکاری شانگهای در این تحولات دیده نمیشود.
فرصتهای سازمان همکاری شانگهای برای ایران
پیوستن ایران به سازمان همکاری شانگهای، بیتردید فرصتهایی در حوزههای تجاری، سیاسی و انتظامی فراهم کرده است اما بزرگنمایی نقش و جایگاه آن با تعابیری چون «ناتوی شرق» یا «اتحاد ضد هژمون غرب» با ماهیت، کارکرد و رویکرد این سازمان منطقهای قرابتی ندارد. واقعیت این است که هیچیک از نهادهایی که ایران تاکنون عضوش بوده است از پیمان سعدآباد (1315) و پیمان سنتو (1338) تا سازمان همکاری شانگهای در سالهای اخیر، مبتنی بر اصل «دفاع متقابل» و «امنیت دستهجمعی» نبودهاند. نهایت، آنگونه که «محیالدین مصباحی» توصیف میکند، ایران در وضعیتی به سر میبرد که میتوان آن را «تنهایی استراتژیک» نامید.
تجاوز نظامی اخیر اسرائیل به خاک ایران، حقیقتی تلخ اما گریزناپذیر را با صراحتی بیپرده بر پرده ذهن سیاستمداران و مردم به تصویر کشید: هیچ چتر حمایتی بیرونی در لحظه بحران گسترده نخواهد شد، مگر آنکه ستونهای امنیت بر بنیان «خودیاری» استوار شده باشند. این رویداد، بار دیگر اثبات کرد که راه ایستادگی در برابر تهدیدهای خارجی، تنها از مسیر تقویت ساختار دفاعی ملی، اتخاذ سیاست خارجی هوشمند و متوازن و مهمتر از همه، انسجام داخلی حاصل از کارآمدی حکمرانی و کاستن از شکافهای اجتماعی میگذرد.