سخنگوی سازمان آتش نشانی تهران در گفت و گو با «ایران»:

مردم در جنگ ۱۲ روزه امید و همدلی را معنا کردند

«جنگ تحمیلی ۱۲ روزه برای ما به مثابه کلاس درس بزرگی برای ایثار وهمدلی بود. ما با صحنه‌های با شکوهی از همبستگی مردم روبه‌رو شدیم که بی‌مانند بود. در این روزها شاهد کمک‌های بی‌دریغ و فداکارانه مردم به یکدیگر و نیروهای آتش‌نشانی بودیم و این نشان داد که مردم در شرایط حساس بهترین تصمیم گیرنده هستند.» این جملات بخشی از صحبت‌های جلال ملکی معاون اجتماعی فرهنگی و سخنگوی سازمان آتش‌نشانی تهران است که از همان اولین دقایق حملات رژیم متجاوز صهیونیستی به کشورمان و در طول این ۱۲ روز جنگ تحمیلی، شبانه‌روز پا به پای امدادگران و شانه به شانه مردم در میان ساختمان‌های تخریب شده و آسیب دیده از حملات نظامی حضور داشته و برای نجات مصدومان و افراد حادثه دیده تلاش کرده است. حالا با گذشت دو هفته از برقراری آتش‌بس در حالی که هنوز آثار بی‌خوابی و خستگی ناشی از مأموریت‌های پی در پی جنگ ۱۲ روزه از جسم و جانشان رخت بر نبسته، پای صحبت‌های این فرمانده عملیات آتش‌نشانی نشستیم تا از تلخ و شیرین‌های ۲۸ سال کار و عملیاتی برایمان بگوید که هر ثانیه‌اش برای آنها قرنی می‌گذرد تا بتوانند جان انسانی را نجات دهند.‌

مرضیه همایونی
گروه حوادث

به عنوان اولین سؤال اجازه بدهید به 28 سال قبل برگردیم. برای ما بگویید چه شد که به استخدام سازمان آتش‌نشانی درآمدید؟
سال 76 وقتی 22 ساله بودم ورزش بوکس کار می‌کردم. یک روز در باشگاه بوکس متوجه شدم سازمان آتش‌نشانی فراخوان استخدام و جذب نیرو داده است. وقتی متوجه شدم 4  ‌هزار نفر دیگر هم داوطلب ورود به آتش‌نشانی هستند و فقط 24 نفر قرار است وارد سازمان شوند، مأیوس شدم چون فکر نمی‌کردم از بین این همه متقاضی بتوانم شانسی داشته باشم. با این حال به اصرار یکی از دوستانم فرم استخدامی را پر کردم اما در کمال ناباوری در تمامی آزمون‌های ورودی که 9 ماه طول کشید و بسیار هم سخت بود، قبول شدم و با نمرات بالا در بین 24 نفری که منتخب این امتحان بودند، به آتش‌نشانی راه پیدا کردم.

بی‌تردید همه مأموریت‌های شما حساس و پر‌اهمیت است چون با جان و مال مردم گره خورده اما در این سال‌ها خطیر‌ترین و خاطره انگیز‌ترین مأموریتی که انجام دادید، چه بوده است؟
در 28 سالی که از خدمتم در آتش‌نشانی می‌گذرد به بیش از 3 هزار عملیات اعزام شده‌ام. به جرأت می‌توانم بگویم در این سال‌های کاری‌ام بحرانی در کشور رخ نداده که من در آن حضور نداشته باشم. مأموریت خطیر و مهم زیاد داشته‌ام اما زلزله بم در سال 82 که 16 روز در آنجا حضور داشتیم، حادثه آتش‌سوزی ساختمان پلاسکو در سال 95 ‌که حدود 9 روز طول کشید، آتش ‌سوزی پالایشگاه تهران در سال ۱۴۰۰، حادثه ریزش ساختمان متروپل آبادان که 15 شبانه‌روز عملیات نجات و آواربرداری ادامه داشت، حادثه سقوط بالگرد رئیس ‌جمهوری شهید رئیسی که بخش اعظمی از کار را در کنار نیروهای امدادی محلی انجام دادیم و آخرین مورد هم جنگ 12 روزه که بنده با همکارانم در کنار سایر نیروهای خدماتی و امدادی شبانه‌روز به مردم و وطن خودمان خدمت کردیم.
اولین عملیاتی را که پس از استخدام در آتش‌نشانی به آن اعزام شدید   به خاطر دارید؟
بعد از 4 ماه گذراندن دوره‌های فشرده آموزشی، ایستگاه ۳۵ در میدان تره بار تهران، اولین محل خدمتم بود. من عضو گروه نجات بودم. اولین شیفت کاری‌ام بود که زنگ حادثه به صدا درآمد و ما به عنوان نیروی کمکی عازم زرند اطراف شهرستان ساوه شدیم. پسر جوانی برای شنا به آبگیری که به واسطه آب باران و برف درست شده بود، رفته و غرق شده بود. برادر پنج ساله او موضوع را به پدر و مادرش خبر داده بود اما هر چه ما از پسرک می‌خواستیم که بگوید محل غرق شدن برادرش کجاست، نمی‌توانست و فقط به محلی در وسط‌های آبگیر اشاره می‌کرد. پیدا کردن جسد در آن آبگیر واقعاً کار مشکلی بود. ما طنابی را به دو طرف دریاچه که عمق کمتری داشت وصل کردیم و با قایق به کمک طناب تجسس‌ها برای یافتن جسد را شروع کردیم. به ما گفتند هر طور شده باید پسر غرق شده را پیدا کنید. واقعاً جو روانی بدی در آنجا وجود داشت. شاید باورتان نشود ولی زمانی که یکی از همکارانم اولین چنگک را به آب زد، گفت گرفتمش. سر‌تیم‌مان گفت فعلاً چیزی نگو تا جنازه را از آب بیرون بیاوریم و مطمئن شویم که جسد است و بعد از آن اعلام کن. آبگیر هم طوری بود که به صورت دایره‌وار مردم اطراف ما جمع شده بودند. خلاصه همکارم جسد را بیرون آورد و عملیاتی که شاید چندین روز طول می‌کشید، در نهایت خوش شانسی ما چند دقیقه‌ای به پایان رسید.

از روز حادثه سقوط بالگرد شهید رئیسی بگویید.
30‌ اردیبهشت 1403 حوالی عصر به ما خبر سقوط بالگرد را دادند و من به همراه مدیرعامل سازمان آتش‌نشانی راهی تبریز شدیم. چون هر چه سریع‌تر باید خودمان را به محل حادثه می‌رساندیم، هوایی به تبریز رفتیم. وقتی به فرودگاه رسیدیم، خودرویی در اختیار ما قرار دادند و ما تقریباً حدود ساعت 4 بامداد به جنگل‌های سونگون رسیدیم. بارندگی و مه شدیدی همه جا را فراگرفته بود. من در شرایط مختلفی به طبیعت رفته بودم اما این مه را واقعاً در عمرم ندیده بودم. به قدری مه غلیظ بود که در فاصله دو متری هم همدیگر را گم می‌کردیم. زمانی که به آنجا رسیدیم هنوز تیم‌های امدادی موفق نشده بودند که بالگرد رئیس ‌جمهوری را پیدا کنند. لحظاتی از رسیدن ما گذشته بود که گروه موتور سواری با سرعت از ارتفاعات پایین آمده و به ما گفتند در لابه‌لای درختان جنگل، غباری را مشاهده کرده‌اند و احتمال می‌دهند محل سقوط آنجا باشد. با شنیدن این صحبت‌ها به همراه گروهی از بومیان راهی محل شدیم. نزدیک دو ساعت و نیم از جنگلی که بسیار صعب‌العبور بود و شیب بسیار تندی داشت، عبور کردیم. زمین کاملاً لغزنده و هوا خیلی سرد بود. زمانی که به محل رسیدیم ساعت تقریباً 5 صبح و هوا گرگ و میش بود و هنوز کاملاً روشن نشده بود. درنهایت خودمان را به محل رساندیم و در واقع بنده و یکی از همکاران به همراه مدیرعامل سازمان آتش‌نشانی، اولین اکیپ امدادی بودیم که به آنجا رسیدیم و همزمان نیروهای هلال احمر محلی نیز به ما ملحق شدند. با تجهیزاتی که داشتیم عملیات را شروع کردیم.

اولین صحنه‌ای که با آن مواجه شدید را توصیف می‌کنید؟
واقعاً خیلی از صحنه‌ها قابل توصیف نیست، حتی یادآوری‌اش قلب آدم را به درد می‌آورد. بالگرد به زمین خورده و کاملاً از بین رفته و سوخته بود. چند پیکر داخل بالگرد و چند نفر از آنها نیز با فاصله حدود ده متری بیرون افتاده بودند. پیکر سید محمدعلی آل هاشم امام جمعه تبریز، در فاصله تقریباً 30 تا 40 متری پای درختی قرار داشت که به رحمت خدا رفته بود. پیکر شهید رئیسی و سر‌تیمشان نیز تقریباً 10 تا 12 متر آن طرف‌تر قرار داشت. ما اقدامات برای خارج کردن اجسادی که داخل بالگرد بودند را آغاز کردیم. کم کم نیروهای امدادی به کمک ما آمدند و با کمک نیروهای مردمی و نیروهای نظامی و امدادی که در محل حاضر شده بودند، اجساد را بیرون آوردیم. در واقع این مأموریت برایم از مأموریت‌های فراموش نشدنی است.

 یکی از حوادث عجیب و شوکه کننده که به تازگی در کشور رخ داد، حادثه انفجار بندر شهید رجایی بود. گذشته از حواشی زیادی که ایجاد کرد، عملیاتی سخت و سنگین از جنبه امدادرسانی بود. می‌خواهیم ناگفته‌های شما را از این حادثه بشنویم.
 بندر شهید رجایی، بندری بود با حجم زیادی از کالا که در یکی از باراندازهایش با حدود ۵۰۰۰ کانتینر انفجاری رخ داد و دچار آتش‌سوزی شد. ما در قالب یک تیم 33 نفره از تهران عازم بندرعباس شدیم. حادثه عجیبی بود. اگر اشتباه نکنم نزدیک ۱۰۰۰ کانتینر آسیب دیده بود؛ تعدادی منفجر شده بودند و تعدادی شعله‌ور و تعدادی نیز از ارتفاع بالا سقوط کرده و دفرمه شده بودند. بیشتر کانتینرها که 5 ‌تایی روی هم قرار گرفته بودند، درگیر آتش‌سوزی شده بودند. اگر به عنوان مثال کانتینر دوم و سوم آتش می‌گرفت، بی‌تردید کانتینرهای دیگر هم درگیر می‌شدند و این کار ما را سخت کرده بود. در این میان کانتینرهای بالایی به خاطر آسیب دیدن کانتینر پایینی از بالا سقوط می‌کرد و صدای مهیبی بوجود می‌آورد و اینطور به نظر می‌رسید که انفجار مجددی رخ داده است. داخل کانتینرها همه نوع کالایی بود، از مواد غذایی گرفته تا مواد قابل اشتعال مثل قیر و پارافین و مواد شیمیایی. تصور کنید قیر آب شده روی زمین بود و آتش‌نشان‌ها باید از روی این قیر عبور می‌کردند و هر لحظه امکان داشت پوتین‌ ذوب و آتش‌نشانان دچار حادثه شوند. شرایط خیلی سخت بود. گرمای شدید هوا از یک طرف و از سوی دیگر حرارت شعله‌های آتش ویرانگر بود. اما هر چه بود بعد از 4 روز عملیات نفسگیر، آتش را مهار کردیم و به تهران برگشتیم.‌

 آیا هنگام بروز حادثه در مراکز خاص مانند فرودگاه، مراکز نظامی و... هم نیروهای شما به محل اعزام می‌شوند؟
مراکزی مانند فرودگاه، راه آهن، کارخانه‌های بزرگ مانند کارخانه‌های خودروسازی، پادگان‌ها و غیره هر کدام ایستگاه‌های آتش‌نشانی مخصوص به خود و مستقر در آن مرکز را دارند. در صورت بروز حادثه از سازمان آتش‌نشانی مشورت‌هایی می‌گیرند اما اگر حادثه کوچک باشد خودشان به آن رسیدگی می‌کنند و اگر گسترده باشد از ما کمک می‌گیرند و ما به عنوان نیروی کمکی به محل اعزام می‌شویم.
به سراغ روزهای جنگ اخیر رژیم صهیونیستی علیه کشورمان برویم در این روزها حضور مردم را چگونه دیدید؟
من و همکارانم تا قبل از این دوران، تجربه خدمت در روزهای جنگی را نداشتیم. اما این چند روزه جنگ را با همه وجود  لمس کردیم. این اولین مواجهه عملی ما با یک بحران نظامی واقعی بود. اما شجاعت و روحیه ایثارگری همکارانم تحسین‌برانگیز بود. ما شاید در این 12 روز به اندازه 12 ساعت هم نخوابیدیم و مدام آماده‌باش بودیم و عجیب‌تر اینکه باید بگویم ما چهره جدیدی از مردم کشورمان در این روزهای جنگ دیدیم؛ انگار به یکباره و ظرف چند ساعت مردم عوض شدند. مردمی که خیلی‌هایشان در روزهای عادی گله‌مند گرانی و تورم و مشکلات اقتصادی و اجتماعی بودند، به یک باره و خودجوش همه با هم انگار در یک کالبد واحد به پا خاستند و برای دفاع از کشور و نجات جان همنوعشان قد علم کردند. ما قبلاً که به مأموریت می‌رفتیم، مدام باید از مردم می‌خواستیم راه را برایمان باز کنند، در محل حادثه تجمع نکنند، عکس و فیلم نگیرند، مانع کار ما نشوند اما در این روزها انگار مردم به طور عجیبی عوض شده بودند و پا به پای امدادگران کمک می‌کردند و این نشان می‌دهد که مردم ما خودشان بهترین تصمیم را در شرایط حساس می‌گیرند و قوه تشخیص و ادراکشان آنقدر بالاست که می‌دانند کجا باید کار را جدی بگیرند. یادم هست در چند مورد خانواده‌های افرادی که زیر آوار مانده بودند، برای پیدا کردن عزیزانشان در محل جمع می‌شدند و بی‌طاقتی می‌کردند که ما از اهالی محل می‌خواستیم به آنها دلداری دهند و به محل‌های امن منتقل کنند تا ما کارمان را انجام دهیم. از طرفی در محل‌هایی که مورد اصابت موشک قرار گرفته بود، هر لحظه امکان اصابت موشک و بمبی دیگر، سقوط آوار و غیره وجود داشت. خیلی از همسایه‌ها داخل پارکینگ خانه‌هایشان فرش و موکت انداخته بودند و از ما می‌خواستند برای استراحت یا نماز خواندن به آنجا برویم. مردم برایمان چای و غذا می‌آوردند و برای ما خیلی جالب بود که همان کسانی که مشکلات اقتصادی داشتند یا حتی شیشه‌های خانه‌شان به خاطر اصابت موشک و بمب آسیب دیده بود، برایمان امکانات رفاهی آماده می‌کردند. اینها به ما امید می‌داد. اینکه مردم با ما بودند لذت بخش بود و قوت قلب می‌گرفتیم. نمی‌دانید چقدر به ما نیرو می‌دادند. همین که ما را می‌دیدند، می‌گفتند حضور شما برای ما دلگرمی است خیلی‌ها از شهر رفته‌اند ولی شما زن و بچه‌هایتان را رها کرده‌اید و پای کار آمده‌اید. حتی کسانی که برای بستگانشان اتفاقی رخ داده بود، به ما می‌گفتند ما می‌دانیم شما برای نجات عزیزان ما از زیر آوار تلاش می‌کنید ولی لطفاً مواظب خودتان باشید و این همبستگی و مهربانی مردم ایران را نشان می‌داد.

امدادرسانی در شرایط جنگی با حوادث دیگر چه تفاوت‌هایی دارد؟
 قطعاً فرق می‌کند. در شرایط جنگی ما یک سری عملیات‌ ترکیبی داریم که در حالت غیر‌جنگی این اتفاق کمتر رخ می‌دهد. در شرایط جنگی معمولاً جایی که مورد اصابت پرتابه قرار می‌گیرد، آوار و آتش‌سوزی را با هم داریم. در نتیجه باید همزمان با خاموش کردن آتش، آواربرداری را نیز انجام دهیم. مهم‌تر اینکه نجات افراد جزو اولویت‌ها است. یعنی کسانی که زیر آوار گرفتار شده‌اند را حتماً باید در اولین اقدام بیرون آورد. با اینکه حفظ جان نیروهای امدادی هم مثل همیشه در اولویت قرار دارد و تأمین این کار بسیار سخت است. چرا که ممکن است 10 دقیقه دیگر بمبی منفجر شود یا دوباره حمله صورت گیرد. به عنوان مثال سال ۵۹ که روزهای آغازین جنگ بود وقتی هواپیماهای عراقی پالایشگاه آبادان را بمباران کردند؛ زمانی که نیروهای آتش‌نشانی برای امداد به پالایشگاه رفتند، حدود یک ساعت بعد دوباره هواپیماهای دشمن برگشتند و آنجا را بمباران کردند که 21 نفر از آتش‌نشان‌ها به شهادت رسیدند. چون این حادثه روز 7 مهر رخ داد، این روز در تقویم کشورمان روز آتش‌نشان نامیده شد. تصور کنید که اگر کسی در خیابان باشد و حمله مجددی رخ دهد، می‌تواند ظرف چند ثانیه خودش را نجات دهد اما آتش‌نشانی که در میان آوار در حال کمک‌رسانی است چطور می‌تواند خودش را از محل خارج کند و به جای امن پناه ببرد. در کنار همه اینها خطر نشت مواد شیمیایی را نیز نباید نادیده گرفت.

 آیا در سال‌های خدمتتان در سازمان تجربه اعزام به کشورهای خارجی برای امدادرسانی در حوادث را داشته‌اید؟ به عبارتی حوادث طبیعی یا غیر‌طبیعی که نیاز به درخواست کمک از ایران داشته باشند؟
ما همیشه آماده امدادرسانی در حوادث به خارج کشور هستیم اما تا به حال این اتفاق رخ نداده است. اگر کشوری از ما درخواست کمک کند، تیم‌های امداد و نجات آتش‌نشانی، با تجربه‌ای که از بحران‌های داخلی چه بحران‌های طبیعی چه بحران‌های غیر طبیعی بدست آورده‌اند، آمادگی حضور دارند. ما هر کمکی بتوانیم ارائه می‌دهیم این کمک‌ها هم می‌تواند در قالب کمک‌های مشورتی و یا عملیاتی باشد. زمانی که آتش‌سوزی جنگل‌های کالیفرنیا صورت گرفت، اولین کشوری بودیم که اعلام آمادگی برای کمک کردیم به دلیل اینکه ما سابقه طولانی در آتش‌سوزی جنگل‌ها داریم، گرچه خیلی‌ها باور ندارند. آتش‌نشان‌ها در همه دنیا نیروهای فرامرزی هستند و فارغ از هر نوع تفکر و هر نوع گرایشی فقط در آن لحظه به کمک و نجات جان انسان‌ها فکر می‌کنند. همانگونه که در زمان زلزله بم نیز از خیلی کشورها برای کمک به ایران آمدند. البته اعزام نیرو بدون تجهیزات نمی‌تواند مفید باشد. بنابراین باید دید امکان انتقال تجهیزات نیز به کشور مورد نظر وجود دارد یا خیر.

  سازمان آتش‌نشانی ایران از نظر تجهیزات به روز و آموزش‌های لازم در چه جایگاهی قرار دارد؟
از جنبه تجهیزات نمی‌گویم در دنیا رتبه اول هستیم اما می‌توانم بگویم از حیث تجهیزات و از علم و دانش روز آتش‌نشانی و تعداد ایستگاه‌های آتش‌نشانی  در جایگاه بالایی هستیم. اساتید ما برای آموزش به خارج از کشور می‌روند تا جدیدترین متدهای آموزشی و روش‌های عملیاتی آموزشی را کسب کرده و با حضور در کشور آموزش‌های یادگرفته شده را تدریس کنند. یا اینکه اساتیدی از کشورهای دیگر به ایران آمده و آموزش‌های لازم را تدریس کرده‌اند. نیروهای آتش‌نشان داوطلب ما یا نیروهای مردمی ما جزو شاخص‌ها هستند. ما حرفه‌ای‌ترین نیروهای داوطلب مردمی را در تهران داریم که با یک دوره حدوداً ۲۴۰ ساعته آموزش می‌بینند و توانایی شرکت در عملیات‌ واقعی را دارند و در بحران‌ها می‌توانیم از آنها استفاده کنیم. با همه اینها ما در یک خودباوری کذب نمانده‌ایم و مدام خودمان را رصد می‌کنیم و سعی داریم دانش و تجهیزات خود را ارتقا دهیم.

 بی‌تردید شغل شما در زمره مشاغل پرخطر و پر چالشی است که گذشته از دست و پنجه نرم کردن با خطر مشکل دوری از خانواده را نیز همراه دارد. واکنش خانواده‌هایتان چیست و با شغل شما چطور کنار می‌آیند؟ 
ما همیشه شرمنده خانواده‌هایمان بوده و هستیم. از این بابت که همیشه آنها اضطراب و نگرانی سلامتی ما را باید تحمل کنند که در کنار دوری از خانه و خانواده رنج مضاعفی برای آنهاست. آنها بشدت نگران سلامت ما هستند اما تعهد به کار برایمان مهم است. در این روزهای جنگ اخیر به خصوص بیشتر همکارانم خارج از شیفت سرکار ماندند و خانواده‌هایمان پشت سرمان ایستادند و از نظر روحی ما را حمایت و پشتیبانی و شرایط ما را درک کردند. از همین جا از همه خانواده‌های آتش‌نشان‌های سراسر کشور و نیروهای امدادی هلال احمر، اورژانس، نیروهای پلیس فراجا و راهور، نیروهای نظامی امنیتی، ستاد بحران، همه و همه کسانی که از ما حمایت می‌کنند، تشکر می‌کنم. من اعتقاد دارم رزمنده‌های این دوره از جنگ با رزمنده‌های جنگ تحمیلی ایران و عراق فرق دارند. الان کسانی که در محل حادثه‌ها کار می‌کنند، رزمنده هستند. به عنوان مثال نیروهای ما به محل‌هایی می‌رفتند که سه ماسک می‌زدند تا گرد و غبار خفه‌شان نکند. به محل‌هایی می‌رسیدیم که یک ربع طول می‌کشید تا گرد و غبار فروکش کند و تازه آن زمان شعله‌های آتش را در ساختمان‌ها می‌دیدم. نیروهای امدادی از جانشان و توانشان مایه می‌گذارند تا بتوانند به شهروندان خدمت کنند و اینها همان رزمندگان هستند.

در روزهای جنگ 12 روزه آیا شاهد صحنه‌هایی هم بودید که برایتان امید بخش و دلگرم کننده   باشد؟
هر شهروندی را که زنده از زیر آوار نجات می‌دادیم باری از دوشمان برداشته می‌شد و امید تازه‌ای پیدا می‌کردیم. افرادی بودند که بعد از 6 تا 7 ساعت زنده از زیر آوار خارج کردیم. یک نفر فقط مچ دستش از زیر آوار بیرون بود. وقتی او را نجات دادیم با کمک و راهنمایی او توانستیم یک زن و مرد دیگر را نیز زنده نجات دهیم. حتی زمانی که اجساد شهدا را هم بیرون می‌آوردیم هرچند دیدن گریه و غم و ناراحتی بستگانشان ما را ناراحت می‌کرد اما همین که از بلاتکلیفی در‌آمده بودند با دیدن پیکر عزیزانشان کمی آرام‌تر می‌شدند و این حس به ما هم منتقل می‌شد.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و هشتاد و هفت
 - شماره هشت هزار و هفتصد و هشتاد و هفت - ۲۴ تیر ۱۴۰۴