هم‌پا با هوسرل

یادداشت اختصاصی رضا ركوئی برای روزنامه ایران

در كتاب «هم‌پا با هوسرل: دم‌‌ها و درنگ‌های متا پدیدارشناسی- En compagnie de Husserl: réflexions et moment d’une méta-phénoménologie»، (انتشارات سین؛ سال 2025)، من بر این شدم تا فرای هوسرل رسمی و فرهنگستانی (آكادمیك) رفته و جای او را در اندیشه فلسفی نوین در زمان او و چونان هم روزگار او به زبانِ و دریافتِ خویش بازخوانم. ولی این كتاب نه بر ضدفرهنگستان است و نه بر این است كه طرحی نو از اندیشه هوسرل و پدیدارشناسی او به دست آورد بلكه آماج سخن همانا باززیست پدیدارشناسی چون دانش اولین و به دور از گرایش‌‌هایی رنگارنگ است كه به نام «دانش» در جهان نوین پا گرفتند. در دیباچه این كتاب و نیز تا جایی كه امكان‌پذیر بود، بر این شدم تا هوسرل و زیست اندیشگی او را در پیوند با نامه‌های او بازیافته و به میان آورم. نامه‌‌ها كه خود سندی گران‌بها هستند، برای شناخت و انس و اُخت با یك اندیشمند سخت به كار آمده و روی دیگر صفحه زندگی او را نمایش می‌دهند. نامه‌های هوسرل كه خود چیزی حدود ده هزار صفحه است بی‌گمان آگاهی‌‌هایی پرمهم به ما می‌‌دهند و گوشه‌‌هایی از اندیشه‌های او را باز می‌‌گویند.
دیباچه كتاب بویژه به پدیدارشناسی در بستر تاریخی آن اشاره دارد و سپس جستارهایی در پرسش از بحران، شناخت كلی و جایگاه پدیدارشناسی، غریزه و سرچشمه‌های داده‌های فراآگاهی، سیاست ناگفتنی، هندسه در پدیدارشناسی و نیز سخن از سایه هستی كه فرنام‌‌ها و عنوان‌های كتاب را می‌‌سازند. در اینجا غریزه همانا رویكرد به خردی ترافرازنده است و سیاست نه به معنای فلسفه سیاسی یا دانش سیاسی و نه حتی به این معنا كه هوسرل می‌‌توانست چیزی درباره سیاست گفته باشد بلكه به چم و معنای داده‌‌هایی كه در زمان او قلمرو سیاست را به گونه‌ای در نوردیدند و هوسرل از آنها گفته و آنها را زیسته است. هندسه نیز در اینجا نه به معنای هندسه چون دانش دقیق و برآمده از نگره ریاضی (كه این معنا را نیز می‌تواند در خود داشته باشد) بلكه در ادامه دریافت كانتی از هندسه و فضای پیشینی است كه هوسرل كوشید تا آن را چون دانش پیشینی و سهش‌ورز (سَهِش به معنای فردی متفكر كه درك بالایی دارد) به ما باز نمایاند. آنچه به نام سایه یا تیرگی هستی در بخش پایانی آمده پیش درآمدی بر این پرسش فلسفی است كه هستی در فرجام و در بحت و كنام خویش، از خویش سایه‌ای می‌‌سازد كه جای خدا را گرفته یا در آن ترجمیده و یا نمادی از آن است یا در مانندگی خویش، خویشتن را به نایش و نفی می‌‌كشد.
به دیده من هوسرل و پدیدارشناسی را باید یك‌باره و یكسره از هر چه به نام پدیدارشناسی (فرانسوی، آمریکایی، ایتالیایی و...) شناخته شده كنار نهاد و این دو را در جامه‌ای دیگر دید. از این رو مدعای این كتاب همگامی با هوسرل در نهاد تاریخی و هم روزگار اوست و باید دریافت این دانش نوین در گستره زمانی و زایش آن چونان والاترین نگره فلسفی در تاریخ اندیشه نوین و به یك سخن تاریخ اندیشه است؛ و از این رو است كه می‌‌توان پدیدارشناسی را چون انقلاب سوم در اندیشه فلسفی نوین نامید. نزدیك به نود سال پس از مرگ هوسرل و پاگیری پدیدارشناسی چون دانش فلسفی فرای «سیستم» كانتی و دریافت هگلی، ما را بایسته است تا این اندیشه را در ساخت درونی آن و چونان شیوه‌ای كه راهِ راه رفتن را به ما می‌‌آموزد دریابیم و نه چونان پاره اندیشه‌ای در میان اندیشه‌های «قد و نیم‌قد» كه هر كدام به گونه‌ای زیر نفوذ همین پدیدارشناسی بوده‌اند. ولی فرای درون‌مایه كتاب و پیامی كه در جست‌وجوی آن است، آرمانِ كاری و نوشتاری من جست‌وجوی شیوه فلسفی و پدیدارشناسیك در زبان فارسی است كه این كتاب خود به گونه‌ای وام‌دار آن است. با شكل‌گیری هسته‌های اندیشمندان و فرهیختگان، اكنون ما می‌توانیم بیش از پیش به این چشم داشته باشیم كه زبان فارسی بتواند به اندیشه و فلسفه آموزش داده شده و ما پذیرای چیزی به نام «فارسفه» باشیم. این واژه كه آمیزه‌ای ساده از فارسی و فلسفه است می‌خواهد بگوید زبان پارسی را می‌‌توان از راه خردورزی و ورزش اندیشه به جایی والا و جهانی رساند تا آرمان و اندیشه‌های بلند را به كام جهانیان ریزد.
صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و هشتاد و چهار
 - شماره هشت هزار و هفتصد و هشتاد و چهار - ۲۱ تیر ۱۴۰۴