«ایران» در گفت وگو با نصرتاله تاجیک بررسی کرد
دیپلماسی در دوران جنگ
جنگها معمولاً از یک یا چند اشتباه محاسبه کشورها آغاز میشوند و زمانی که دیپلماسی نتواند نقش خود را در کنترل تنشها ایفا کند، بحرانها تشدید و به درگیری منجر میشوند. با این حال دیپلماسی با فراهم کردن بستر مذاکره، شفافسازی دغدغهها و خطوط قرمز طرفین، چنانچه دو طرف اصلی واقعبینانه به ترازنامه «فرصت-تهدید» خود نگاه کنند، امکان حل مشکلات به صورت برد-برد را فراهم میکنند. نصرتاله تاجیک دیپلمات بازنشسته کشورمان در گفتوگو با «ایران» با اشاره به این گزارهها تأکید دارد که موفقیت دیپلماسی در مدیریت بحران تا حد زیادی منوط به عملکرد درست و سازنده ذینفعان و مخصوصاً دو بازیگر اصلی منازعه بر پایه مدلهای عقلانی است؛ موضوعی که در جنگ ایران با آمریکا و اسرائیل از سوی تلآویو و واشنگتن نادیده گرفته شده و این دو نهتنها مقررات و قوانین متعدد حقوق بینالملل را نادیده گرفتند، بلکه منطق و دستاورد نظام بینالملل بعد از جنگ دوم جهانی را زیر پا گذاشتند و صدایی هم از متولیان این نظام بلند نشد!
دیپلماسی در بحرانهای نظامی چه نقشی برای مدیریت حین بحران و کاهش تنش در دوره پسابحران ایفا میکند؟
جنگ معمولاً نه بر اساس محاسبات دقیق، بلکه از اشتباه محاسبه یک یا دو طرف شروع میشود. این نقل قول معروف است که جنگ زمانی آغاز میشود که دیپلماسی نمیتواند نقش خود را در کنترل تنشها ایفا کند. پس در درجه اول، دیپلماسی کاری میکند که دو طرف از طریق گفتوگو؛ دغدغهها، انتظارات، ظرفیتها، اقدامات و تمامی عواقبی را که طرفین در اثر اتخاذ مواضع خود به صحنه بازی میآورند، به اشتراک بگذارند و با هم صحبت و تلاش کنند مشکل خاص را از طریق برد-برد حل کنند. یعنی وظیفه دیپلماسی فراهم کردن بستر مذاکره به قصد تفاهم برای حل مشکلات فیمابین است. این کار دیپلماسی است و اگر بخواهیم بررسی کنیم که الگوهای دیپلماسی چگونه میتواند تنش را کنترل یا مدیریت کند، در وهله اول باید این امر را مدنظر داشت که دیپلماسی نمیتواند معجزه کند و در واقع زمانی کارایی دارد که طرفین قائل به کار دیپلماتیک باشند. آنچه مسلم است، دیپلماسی بهترین و کمهزینهترین روش برای حل مشکلات دو طرف است و به دنبال این است که مشکلات را با کمترین مصرف منابع سخت و نرمافزاری از قبیل منابع مالی، انرژی و زمان حل کند. در این راستا باید در درجه اول موضوعیت مشکلات را پذیرفت و بعد با راههای علمی یا در حقیقت با راههای مدیریت بحران میتوان بستری فراهم کرد که دو طرف به نقاط مشترک برسند. این مسیر قدمهایی دارد و باید در هر قدم، سلسله اقداماتی صورت بگیرد. تقریباً میتوان گفت دیپلماسی یک فرآیند علمی در مسیر مدیریت بحران است، منتهی در مورد وضعیت ایران و اسرائیل این را باید در حال حاضر در نظر داشت که اسرائیل با سیاست مشت آهنین کمتر قائل به دیپلماسی است و با زور و قدرت در تلاش است که اهدافش را تأمین کند!
دیپلماسی به عنوان یک فرآیند علمی برپایه چه مکانیسمی به موازنهسازی در میدان میپردازد؟
دیپلماسی بستری را فراهم میکند که دو طرف خواستها، انتظارات و دغدغههایشان را معرفی کنند و از عمق نگاه یکدیگر به مشکل آگاه میشوند. مشخص شدن خطوط قرمز طرفین برای یکدیگر در مرحله بعد کمک خواهد کرد تا تمرکز بر حل مسائل بر مبنای میزان انعطافپذیری در هر بخش تسهیل شود. به این نکته آخر توجه کنید؛ یکی از خواص مذاکره این است که دو طرف تلاش میکنند یکدیگر را از طریق ارتباطات انسانی بشناسند و از این طریق به کنه مشکل پی ببرند و کشف کنند که طرف مقابل به این مشکل بین دو طرف چگونه نگاه میکند! بنابراین در دیپلماسی اصل با مذاکره مستقیم است تا نیاز به چک کردن قدم به قدم مراحل مذاکره و سخنان با مرکز نباشد!
آیا مدلهای موفقی از دیپلماسی در تاریخ برای حل بحرانهایی شبیه وضعیت جاری وجود دارد؟
یکی از مهمترین پارامترها در موفقیت دیپلماسی این است که الگوی رفتاری بازیگران مبتنی بر عقلانیت در مصالحه و بدهبستان و در چهارچوب نظام بینالملل باشد. این موضوع باید به عنوان یک اصل مدنظر قرار گیرد که زمانی میتوان دو بازیگر یا دو کشور را مقایسه کرد که شرایط نسبتاً مشابهای داشته باشند. به طور مشخص در وضعیت جاری بین ایران با اسرائیل و آمریکا ما شاهد این رفتار نیستیم و دوگانگی و تناقض آشکاری در رفتار و عملکرد آمریکا و اسرائیل پدیدار است. به عبارتی عدم شفافیت این دو بازیگر در مقاصدشان مانع از موفقیت و استحکام دیپلماسی میشود.
در بررسی مدلهای تاریخی به طور مصداقی اگر بخواهیم بررسی کنیم که از نظر آداب، فرهنگ و موضوعیت به شرایط فعلی نزدیک باشند، نمونه جنگ روسیه و اوکراین نشان میدهد که فقدان توازن و نبود تلاش دیپلماتیک، موجب طولانی شدن جنگ شده است. در مقابل، در یک وضعیت عقلانی برای ارائه یک مدل تاریخی موفق میتوان به عملکرد اخیر پاکستان در جنگ با هند اشاره کرد. جنگ میان پاکستان و هند نمونهای است که بیشتر با شرایط ما قابل مقایسه است.
اگر به الگوی رفتاری پاکستان نگاه کنیم، میبینیم که چگونه با دیپلماسی فعال درخواست کرد تا مجامع بینالمللی برای بازدید به پاکستان بیایند و چگونه امکانات دفاعی مناسب را از پیش تأمین کرده بود. این اقدامات باعث شد که پاکستان تا حدی دست برتر را در مقابل هند داشته باشد؛ در حالی که هندیها سرمایهگذاری زیادی بر مسائل هستهای و دفاعی انجام داده بودند.
رفتار پاکستان در دعوت از مجامع بینالمللی و اهمیت دادن به افکار عمومی، نشان میدهد که این کشور تلاش داشت از میان آنها حمایت غربیها را جلب کند. بیان و تشریح این نمونهها میتواند تصویری روشنتر از مدلهای موفق دیپلماسی برای مدیریت بحرانهایی مشابه وضعیت ایران و اسرائیل ارائه دهد. دیپلماسی نیاز به استراتژی دارد که مهمتر از شکل مذاکره است.
مورد پاکستان و هند اگر دشمنی بیشتری نسبت به درگیری بین ایران و اسرائیل نباشد کمتر نیست! اما دو طرف تلاش میکنند با استراتژی تنش محدود و استفاده از قدرت بازدارندگی خود جلو بروند.
در این چهارچوب میتوان گفت که مشارکت دادن کشورهای غیر طرف درگیر، بویژه کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در فرآیندهای دیپلماتیک بحران یک ابتکار راهگشا خواهد بود؟ کشورهای قطر، امارات، عربستان و مصر از منظر تعمیق جنگ میان ایران و اسرائیل چه مخاطراتی را برای خود پیشبینی میکنند؟
مشارکت دادن کشورهای منطقه بهخصوص کشورهای عربی حوزه خلیج فارس طبیعتاً یک راهکار است. اما پیش از هر اقدام اشتراکی باید یک درک درست از شرایط موجود و اهداف اسرائیل از حمله به ایران در منظومه فکری تصمیمگیران این کشورها شکل بگیرد.
در حال حاضر سؤال کلی که برای این کشورها شکل گرفته این است که اگر یک جنگ فراگیر در منطقه ایجاد شود دامنه آن تا کجا گریبان کشورهای منطقه را خواهد گرفت؟ وضعیتی که کاملاً قطعی است و آنها درگیر خواهند شد. ولی به عقیده من نگرانی مهمتر آنها باید این باشد که در آینده موازنه قدرت در منطقه چگونه خواهد بود. آن هم با توجه به راهبرد کلان اسرائیل در منطقه که به دنبال تضعیف قدرتهای منطقه است.
درک این واقعیت که اسرائیل جنگ حاضر را جنگ بقا میداند و به دنبال این است که بازیگر بزرگتری از اسرائیل در منطقه وجود نداشته باشد ضروری است و باید این درک در گفتمان مقامات کشورهای منطقه نمود یابد. اسرائیل به دنبال این است که با دستاندازی به زمینها و سرزمین فلسطینی خودش را بزرگ کند و بعد از آن طرف تلاش میکند کشورهای بزرگ را کوچک کند و طبیعتاً این باعث میشود که این تنش به صورت دائمی باقی بماند. ضمناً اینکه کشورهای همسایه فقط از تبعات جنگ نگران هستند کفایت نمیکند! بلکه باید حساسیت بیشتری از خود بروز دهند و نگران توازن قوایی باشند که اسرائیل بخواهد حرف اول را در منطقه بزند!
نقش کشورهای ثالث مانند قطر یا عمان در میانجیگری میان ایران و غرب چقدر مؤثر بوده و چگونه میتوان این نقشها را فعالتر کرد؟
میانجی باید کشوری باشد که توانمندی بالایی داشته باشد و دو طرف درگیر را منقاد کند که سریعتر به مراحل بالاتر بروند! نقش کشورهای ثالث منطقه مانند عمان برای میانجیگری میان ایران و غرب اگرچه مثبت است اما مشکلات و مضرات خاص خود را نیز دارد! به عقیده من اگر بتوانیم شرایطی فراهم کنیم که مشکلاتمان را با آمریکا حل کنیم دستاوردهای بیشتری خواهیم داشت تا اینکه با همکاری میانجی وارد این عرصه شویم. چرا که در فرآیند میانجیگری، بازیگر که این وظیفه را برعهده دارد منافع و رویکرد خود را نسبت به تثبیت یا تغییر شرایط دارد. با آنکه الان پیچیدگی اوضاع و منافع اسرائیل و ضرورت جدا کردن ترامپ و نتانیاهو نیازمند نوع دیگری از مذاکره است و ایجاب میکند از روش کنونی دور شویم!