کارشناس مسائل عمان، سیاست خارجی مسقط و رویکرد میانجی گرایانه آن را بررسی کرد

راهبرد عمان اتحاد با ایران است

عمان، در میان جهان عرب و کشورهای حاشیه خلیج فارس، از تاریخ و پیشینه متفاوتی برخوردار است. تاریخی که کمتر در ایران شناخته شده و مورد مطالعه قرار گرفته است. برای درک سیاست خارجی متمایز این کشور عربی که شاید «تافته ای جدا بافته» در میان آنهاست، فهم تاریخ پیشین و معاصر عمان ضروری است. این همسایه ایران به خاطر اصل اساسی سیاست خارجی‌اش یعنی میانجیگری، به سوئیس خاورمیانه شهرت دارد. بنیانگذار دیپلماسی معاصر عمان بدون تردید سلطان قابوس، پادشاه فقید این کشور است. پادشاهی که با درک محدودیت‌های ساختاری، نهادی و ژئوپلیتیک عمان، جهت گیری سیاست خارجی مسقط را بر پایه آنها پی ریزی کرد. اتفاقی که در نهایت باعث شد عمان در میان بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی، طرف محترم و مورد اعتمادی برای واسطه‌گری در پرونده‌های مهم جهانی باشد و از این رهگذر اعتبار و پرستیژ در سیاست خارجی کسب کند. رابطه برجسته ایران و عمان را چه چیزی توضیح می دهد؟ مسقط چگونه در سال‌های اخیر در موضوعات حساس خاورمیانه بیشتر در کنار ایران بوده تا همتایان عرب خود در شورای همکاری خلیج فارس؟ چرا مسقط، تهران را همسایه قابل اعتنا و مطمئن‌تری نسبت به اعراب می‌داند؟ پاسخ به این پرسش‌ها شاید در تاریخ عمان، همچنین در ژئوپلیتیک نهفته است. برای شناخت بیشتر «این همسایه خاص ایران» با «جواد میرگلوی بیات» کارشناس مسائل عمان به گفت و گو نشستیم و گذشته و حال این کشور را بررسی کردیم.

علیرضا حجتی
دبیر گروه بین‌الملل

درباره سیاست خارجی متمایز عمان همیشه سؤالات زیادی مطرح شده است. به نظر می‌رسد از دوران سلطنت سلطان قابوس در دهه ۷۰ میلادی، جهت‌گیری کلی این کشور عربی در سیاست خارجی تعیین می‌شود. به طور کلی در مورد نقش این کشور در پرونده‌های منطقه‌ای و بین‌المللی چه می‌شود گفت؟
نگاه تاریخی به سلطنت عمان، برای شناخت سیاست‌گذاری کلی این کشور به‌طور عام و سیاست خارجی آن به‌طور خاص، بسیار سودمند است. آشنایی مختصر با تاریخ عمان و عواملی که در گذر زمان به میراث نهادی و ساختارهای کنشگری دولت در این سرزمین بدل شده‌اند، یکی از مؤلفه‌های اساسی در تحلیل سیاست خارجی این کشور به شمار می‌رود.
سرزمینی که امروز آن را به‌نام سلطنت عمان می‌شناسیم، در شرق شبه‌جزیره عربستان و در شرقی‌ترین نقطه جهان عرب قرار دارد. عمان نخستین کشور جهان عرب است که در آن خورشید طلوع می‌کند. چنان‌که مغرب (مراکش) را «مغرب عربی» می‌نامیم، می‌توان عمان را «مشرق عربی» نامید. این ویژگی جغرافیایی، در کنار جایگاه تاریخی آن، میراثی نهادی برای عمان به جا گذاشته که یکی از ساختارهای مهم کنشگری این کشور در گذشته و حال محسوب می‌شود.
یکی از عناصر ژئوپلیتیکی مهم در منطقه، بیابان وسیع و خشک «رُبع الخالی» است؛ بیابانی بسیار خشن که می‌توان آن را با کویر لوت ایران مقایسه کرد؛ منطقه‌ای تقریباً لم یزرع و غیرقابل سکونت است. این بیابان امروزه مرز طبیعی میان عربستان سعودی و کشورهای امارات، یمن و عمان را شکل می‌دهد. عمان از طریق ربع الخالی با سه کشور همسایه است: امارات، عربستان و یمن. این دریای شنی، در کنار دریای واقعی که سه طرف شمال، شرق و جنوب عمان را دربر گرفته، نوعی انزوای جغرافیایی برای این کشور پدید آورده است.
این انزوای جغرافیایی یکی از عوامل ساختاری مؤثر در شکل‌گیری سیاست خارجی کشورها به شمار می‌رود و در مورد عمان، هم در سیاست خارجی و هم در سیاست داخلی، تأثیرات خود را به‌وضوح نشان داده است. عارضه طبیعی دیگری که به این جداافتادگی جغرافیایی دامن زده، رشته‌کوه‌های موسوم به «جَبل الشمس» است؛ کوه‌هایی که از شمال عمان (منطقه مسندم) آغاز می‌شوند و تا شرق کشور در استان الشرقیه امتداد دارند. این رشته‌کوه‌ها، در ترکیب با بیابان ربع الخالی، در طول تاریخ، عمان را به دژی طبیعی و نفوذناپذیر از سمت شبه‌جزیره عرب بدل کرده‌اند.
عمان یکی از نقاط دور افتاده به تحولات جهان عرب نسبت به حجاز یا عراق است و این دورافتادگی در طول تاریخ چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام سبب شده آنها خود را تافته جدابافته بدانند. عمانی‌ها خود را وارث تمدنی با قدمتی پنج‌هزار ساله می‌دانند؛ و برخلاف بسیاری از نقاط شبه‌جزیره، پیش از اسلام نیز زیر چتر حجاز یا یمن قرار نگرفتند.
بر اساس آمارهای رسمی، حدود ۷۵ درصد جمعیت عمان پیرو مذهب اباضی هستند. اباضیه یکی از قدیمی‌ترین مذاهب اسلامی است که ریشه‌های آن به حدود سال ۵۰ هجری قمری بازمی‌گردد و در حدود دهه ۷۰ هجری به عمان راه یافت. از آن زمان به بعد، این مذهب به‌تدریج در عمان غالب شد.
اباضیه نه در چهارچوب تشیع قرار می‌گیرد و نه در ذیل اهل سنت قابل تحلیل است. آنان ساختار فقهی، اصول دینی، احکام و مفسرین خاص خود را دارند. به‌همین دلیل، اباضیه از نظر اهل سنت و به‌ویژه از منظر وهابیت، هم‌ردیف با شیعیان تکفیر شده‌اند. این موضوع میراث نهادی دیگری به وجود آورده که باعث شکل‌گیری نوعی انزوای مذهبی در کنار انزوای ژئوپلیتیکی شده است.
اباضیه امروز تنها در عمان اکثریت دارند؛ اقلیت‌هایی از آنان در شمال آفریقا نیز زندگی می‌کنند. با این حال در شبه‌جزیره عرب، همواره به‌عنوان «غیر» تلقی شده‌اند.
در فقه سیاسی اباضی، حاکم جامعه همان امام اباضی است؛ شخصیتی که هم جنبه دینی دارد و هم مسئولیت سیاسی حکومت را برعهده می‌گیرد. امام از طریق اهل حل و عقد و بر اساس اجماع مردم انتخاب می‌شود. این رویکرد، برخلاف سنت وراثت، به‌نوعی مدلی از دموکراسی اولیه در جهان اسلام محسوب می‌شود.
همین دموکراتیک بودن باعث نزاع هایی میان قبایل و شهرهای مختلف عمان در طول تاریخ شده است. افراد زیادی از قبایل یا مناطق مختلف خود را به عنوان امام و حاکم عمان انتخاب می‌کردند و سبب جنگ‌هایی شد. همین امر باعث شد دولت عمان پس از اسلام یک دولت قوی و مقتدر نباشد. این اتفاق پای استعمار پرتغال و انگلستان را به عمان باز کرد و در نهایت عمان را در برابر مداخلات خارجی از جمله نفوذ و استعمار بریتانیا، آسیب‌پذیر کرد.
این وضعیت ادامه یافت تا اوایل قرن هجدهم که استعمار انگلیسی وارد عمان شد. انگلیسی‌ها عمان را کشوری مهم در منطقه می‌دانستند که می‌توانستند از طریق آن ایران و هندوستان را تحت نظر داشته باشند. آنها از اختلافات درونی مذهب اباضی بهره بردند و با سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» به تدریج نفوذ خود را بر ارکان عمان گسترش دادند. با حضور استعمار انگلیسی در عمان، اندیشه غرب کم‌کم نمودهای ظاهری در کشور پیدا کرد که یکی از آنها پیدایش مفهوم سیاسی «سلطنت» یا «سلطان» بود. این دگردیسی حاصل حضور استعمار انگلیس در عمان بود. در خاندان آل بوسعیدی که از حدود سال ۱۷۵۰ حاکم عمان هستند، تحول تدریجی در مفهوم حاکم عمان از امام به سلطان شکل گرفت.
نمی‌توان دوره خاصی برای این شیفت پارادایمی تعیین کرد، اما استعمار انگلیس برای تضعیف قدرت امام اباضی که امامی مذهبی و مخالف استعمار بود، کم‌کم مفهوم «سلطان» را برجسته کرد. این روند از اواخر قرن نوزدهم تا سال ۱۹۷۰، زمان روی کار آمدن سلطان قابوس، موجب درگیری‌های مهمی میان طرفداران امامت اباضی و نیروهای سلطان شد.
این تنش‌ها در دوران حکومت سلطان سعید، پدر سلطان قابوس، به جنگ معروف «جبل الاخضر» انجامید و همچنین شورش ظفار (جنگ ظفار) که از عواقب تضعیف سلطنت و بی‌اعتمادی سلطان سعید به جامعه عمانی شد. این بحران‌ها تأثیرات عمیقی گذاشتند که با روی کار آمدن سلطان قابوس، سیاست خارجی معاصر و نوین عمان رقم خورد.
از اینجا به سال ۱۹۷۰ می‌رسیم که سلطان قابوس به قدرت رسید. آنچه که سیاست مدرن عمان شناخته می‌شود، در واقع واکنشی بود به سیاست‌های انزواگرایانه و ضد توسعه پدر سلطان قابوس یعنی سلطان سعید. این تحول چهارچوب سیاست خارجی عمان را با توجه به انزوای ساختاری جغرافیایی و مذهبی شکل داد.
سلطان قابوس که با کودتا علیه پدرش به قدرت رسید و از حمایت انگلیس، آمریکا و دیگر قدرت‌های منطقه برخوردار بود، توانست چالش‌های عمان با کشورهای همسایه و قدرت‌های منطقه‌ای مانند ایران، عربستان، مصر و عراق را کاهش دهد و به توسعه کشور بپردازد. دکترین سیاست خارجی عمان، عکس‌العملی بود به سیاست‌هایی که کشور را تا آستانه جنگ داخلی و تجزیه پیش برده بود.
سلطان قابوس با مقتضیات جهان مدرن آشنا بود و از همه مهم‌تر، کشور خود و میراث نهادی آن را به خوبی می‌شناخت. با این شناخت، پایه‌های سیاست معاصر و نوین خارجی عمان و همچنین دولت مدرن این کشور را مستحکم کرد. در طول 50 سال حکمرانی خود (از ۱۹۷۰ تا ۲۰۲۰)، توانست مکتبی در عمان ایجاد کند که عمان را از کشوری منزوی که تنها با انگلستان رابطه داشت، به کشوری تبدیل کرد که دوست همه است، با تمام کشورها ارتباط دیپلماتیک دارد و به جز اسرائیل هیچ کشوری را دشمن خود نمی‌داند. امروز هیچ کشوری عمان را به عنوان خصم یا رقیب خود معرفی نمی‌کند.
همه این عوامل باعث شده که در اسناد رسمی وزارت امور خارجه عمان، اصل میانجیگری، تنش‌زدایی و فراهم کردن فضایی برای گفت‌وگوهای سازنده به عنوان اصول اساسی سیاست خارجی این کشور دیده شود. این اصول در واقع در مکتب سلطان قابوس پرورش یافته و بارور شده‌اند.
سلطان قابوس متوجه شد که با توجه به ظرفیت‌های عمان، منابع طبیعی، نیروی انسانی و همچنین فقدان گفتمانی که بتواند در جهان اسلام نفوذ داشته باشد، نمی‌تواند جایگاه عمان را در سیاست بین‌الملل ارتقا دهد. بنابراین به سمت میانجیگری رفت. میانجیگری در سیاست خارجی عمان یک هدف ذاتی است؛ عمان میانجیگری نمی‌کند که صرفاً منافع خود را تأمین کند، بلکه برای تنش‌زدایی، میانجیگری می‌کند. این اصل، رکن اساسی سیاست خارجی عمان است؛ همان‌گونه که سایر کشورها اصول خاص خود را دارند، میانجیگری برای میانجیگری، رکن اصلی سیاست خارجی عمان است.
برای فهمیدن حضور عمان در پرونده‌های مختلف، به ویژه پرونده‌های میان ایران و کشورهای منطقه یا جهان غرب، شناخت این اصل ضروری است. با شناخت این اصل می‌توانیم کنش‌های امروز عمان را بهتر درک کنیم.

با توضیحات گفته شده درباره اصول اساسی دیپلماسی عمان، سیاست خارجی این کشور چگونه با دکترین سیاست خارجی کشورهای دیگری چون قطر یا کویت قابل مقایسه است؟ و آیا این سیاست خارجی بی‌طرفانه می‌تواند در خاورمیانه با تهدیداتی مواجه شود؟
ما در چند نوبت شاهد بودیم که برخی کشورهای منطقه، از جمله امارات و قطر یا تمایل به میانجی‌گری در پرونده‌های منطقه‌ای داشتند یا اقداماتی در این زمینه انجام دادند. برای مثال، قطر در قضیه پول‌های بلوکه‌شده ایران تلاش‌هایی برای میانجی‌گری کرد اما موفق نشد. همچنین امارات در موضوع اخیر نامه ترامپ پیشقدم شد، اما جمهوری اسلامی ایران پاسخ به ترامپ را از طریق عمان پیگیری کرد. این موارد نشان می‌دهد که برخی کشورهای منطقه نتوانسته‌اند به‌خوبی در این خصوص ایفای نقش کنند. قطر نتوانست وظیفه میانجی‌گری خود را به‌خوبی انجام دهد، تا جایی که تهران مستقیماً به امیر قطر در این خصوص تذکر داد و نارضایتی ایران را نشان داد. از سوی دیگر، امارات نیز از سوی ایران به عنوان میانجی‌گر شایسته شناخته نشد و عملاً کنار گذاشته شد.
کشورهایی مانند کویت و عربستان نیز طی دهه‌های اخیر، یا حداقل دو سه دهه اخیر، نتوانسته‌اند پرونده موفقی در میانجی‌گری داشته باشند. نکته قابل توجه این است که کشورهای یادشده، سابقه درخشانی در این حوزه ندارند و از سوی دیگر، فضای میانجی‌گری در آنها متأثر از فضای مسموم دخالت قدرت‌های فرامنطقه‌ای و بازیگران بدخواه مانند اسرائیل است.
در چنین شرایطی، عمان به سبب رویکردی که میانجی‌گری را صرفاً برای میانجی‌گری انجام می‌دهد و به دنبال تأمین منافع شخصی، برجسته‌سازی رسانه‌ای یا بهره‌برداری سیاسی نیست، به عنوان یک میانجی‌گر خنثی و مورد اعتماد شناخته می‌شود.
در بررسی تهدیدات دکترین میانجی‌گری عمان، باید به استثنای اصلی این سیاست یعنی اسرائیل اشاره کنیم. قاعده میانجی‌گری عمان بر پایه حفظ صلح و ثبات منطقه است، به گونه‌ای که طرف هیچ‌یک از طرفین درگیری را نگیرد. اما این قاعده یک استثنا دارد که آن اسرائیل است. در سال‌های اخیر، هر بار عمان در میانجی‌گری دخالت کرده، مواضع آن به گونه‌ای بوده که منافع اسرائیل را به خطر انداخته است. نمونه بارز آن، گفت‌و‌گوی عمان با ایران در دوره فعلی کاخ سفید و همچنین نقش عمان در فرآیند صلح یمن است که به وضوح به ضرر منافع اسرائیل بوده است.
تنها تهدید جدی که امروز متوجه عمان است، فعالیت‌های اسرائیل است که احتمالاً قصد دارد ضرباتی امنیتی، نظامی یا اجتماعی به عمان وارد و در این کشور فتنه و ناآرامی ایجاد کند. این موضوع مهم‌ترین تهدید برای میانجی‌گری عمان در منطقه به شمار می‌رود. از سوی دیگر، برخی همسایگان عمان نیز با اسرائیل چالش دارند که می‌تواند به عنوان تهدیدی در نظر گرفته شود، هرچند این تهدید به اندازه تهدید اسرائیل برای عمان نیست.

عمان در دیپلماسی خود، روندی متفاوت از سایر اعراب در پیش گرفته است. از جنگ ایران و عراق گرفته تا نپیوستن به ائتلاف نظامی اعضای شورای همکاری خلیج فارس علیه یمن، مسقط تلاش کرده به نوعی سیاست بی‌طرفی فعال اتخاذ کند، در ترتیبات منطقه‌ای در اتحادها و ائتلاف‌ها قرار نگرفته است و به عنوان بازیگری ضامن صلح و میانجی‌گر رفتار کرده است. عوامل و گزاره‌های قابل توصیف برای این سبک سیاست خارجی عمان چیست؟
در رابطه با سیاست خارجی عمان در قبال ایران، می‌توانیم از یک استثنا بر قاعده سیاست خارجی این کشور صحبت کنیم. سیاست خارجی عمان معمولاً به گونه‌ای است که اتحادهایش را به حدی بالا نمی‌برد که موجب سوءظن کشورهای دیگر شود، اما چه شده که عمان در میان اعضای شورای همکاری خلیج فارس رابطه حسنه و نزدیکی با ایران دارد؛ به‌گونه‌ای که امروز به زعم مسئولین کشور و کارشناسان می‌توانیم از رابطه راهبردی یا استراتژیک جمهوری اسلامی ایران با سلطنت عمان سخن بگوییم.
اساساً عمان حتی پیش از جمهوری اسلامی ایران، با حکومت پهلوی نیز رابطه بسیار خوبی داشت؛ نیروهای ارتش ایران در زمان پهلوی در حمایت از سلطنت عمان حضور داشتند. مستحضر هستید که ایران از دوران سومریان با منطقه‌ای که امروز عمان شناخته می‌شود، روابط تاریخی داشته است. این روابط در دوره صفویه با حمایت ایران از عمان در جنگ با پرتغال ادامه یافت و نیروهایی از ایران برای تقویت حاکم عمان در مقابل دشمنان داخلی و منطقه‌ای فرستاده شدند. در دوره‌های نادرشاه و قاجاریه نیز روابط دو کشور ادامه داشت.
در زمان پهلوی و جمهوری اسلامی ایران، با توجه به ویژگی‌های جغرافیایی و مذهبی عمان و منابع طبیعی این کشور، عمان همواره با تهدیدهایی از سوی کشورهای شبه‌جزیره عربی روبه‌رو بوده است. این تهدیدها عمدتاً از جانب سه کشور همسایه یعنی امارات، عربستان و یمن بوده که هرچند برخی از مشکلات مرزی حل شده، اما ادعاهای تاریخی و مطامع جغرافیایی از سوی امارات و عربستان نسبت به عمان همچنان وجود دارد. عمانی‌ها تمایلی ندارند زیر چتر هیچ کشور دیگری از جمله عربستان قرار بگیرند.
این شرایط باعث شده عمان فراتر از مرزهای شبه‌جزیره عرب، به دنبال متحدی باشد و آن متحد ایران است. برای سلطنت عمان تفاوتی ندارد که چه نظام سیاسی در ایران حاکم باشد؛ شاهد بوده‌ایم که پنج رئیس‌جمهوری گذشته ایران- چه اصلاح‌طلب، چه اصولگرا- با عمان روابط خوبی داشته‌اند و سلاطین عمان-چه سلطان قابوس و چه سلطان جدید هیثم-همواره روابط مستحکمی با همه دولت‌های ایران داشته‌اند.
دلیل اصلی این رابطه نزدیک، وجود متحدینی است که در زمان‌های حساس بتوانند به عمان کمک کنند و در برابر کشورهای شبه‌جزیره عرب حمایت ایجاد کنند. اگرچه کشورهای حوزه خلیج فارس ظاهراً روابط محترمانه‌ای با مسقط دارند، اما رقابت‌های پنهان شدیدی بین آنها وجود دارد که ریشه در تاریخ و ساختار قبیله‌ای این کشورها دارد. این رقابت‌ها باعث شده عمان برای حفظ موقعیت خود تلاش کند.
عمان هرگز قدرت اصلی شورای همکاری خلیج فارس نبوده و این شورا عمدتاً تحت نفوذ عربستان بوده است، هرچند اخیراً امارات در حال افزایش قدرت است و این موضوع برای عمان نوعی تهدید به شمار می‌آید. همچنین سیاست‌های عربستان و امارات در یمن زنگ خطر مهمی برای عمان به صدا درآورده است.
عوامل مذکور سبب شده‌اند عمان بدون توجه به نظام سیاسی ایران، تمایل به همکاری و نزدیکی با ایران داشته باشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عمان در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ابتدا حمایت‌هایی از عراق داشت، اما پس از فتح خرمشهر، مواضع خود را تغییر داد و به مرور از حمایت کردن از عراق فاصله گرفت. در میانه جنگ، در اجلاسیه اتحادیه عرب، عمان طرف ایران را گرفت و عراق را محکوم کرد و در جنگ نفتکش‌ها به ایران کمک کرد.
در اختلافات ایران و عربستان بر سر مسأله حجاج نیز عمان از اواسط دهه ۶۰ میانجی‌گری‌هایی انجام داد و به تدریج اعتماد مقامات کشورمان را جلب کرد. به مرور در طول سه دهه گذشته، از سال ۱۳۷۰ به بعد، سیاست‌های میانجی‌گری و مستقل عمان ظهور و بروز بیشتری یافته است.
سلطان قابوس نیز توانسته بود پایه‌های قدرت خود را تحکیم کرده، جایگاه بین‌المللی‌اش را تقویت کند. در این مدت، عمان با استفاده از فرصت‌های موجود و با تکیه بر بنیان‌های سیاست خارجی خود، اعتماد ایران را در دولت‌های مختلف کسب کرده است. مقام معظم رهبری نیز بارها سلطان قابوس را به‌عنوان شخصیت محترم منطقه‌ای ستوده‌اند.
در دوره‌های مختلف ریاست جمهوری ایران، از جمله دوران احمدی‌نژاد، روحانی و مرحوم رئیسی، سلاطین عمان به ایران سفر داشته‌اند. در همین حال، عمان در اتحادها و ائتلاف‌های منطقه‌ای به گونه‌ای عمل کرده که کشورهای منطقه مسقط را متهم کرده‌اند که «بازی ایران را در منطقه انجام می‌دهد»، اما در واقع عمان هنگامی که منافع خودش در خطر باشد، میانجی‌گری را کنار گذاشته و به‌طور مستقیم به دفاع از منافع خود می‌پردازد.
عمان میانجی‌گری را برای تأمین منافع خود انجام نمی‌دهد، اما در جایی که منافعش به خطر بیفتد، در سیاست خارجی خود به گونه‌ای عمل می‌کند که «دفع شر» کند. در پرونده‌هایی مثل یمن، بحران سوریه و مسائل منطقه‌ای پس از بهار عربی، عمان طوری عمل کرده که برخی کشورهای منطقه آن را متهم به همراهی و همکاری با ایران کرده‌اند.
آنچه گفته شد، نشان می‌دهد چرا عمان با ایران رابطه خوبی دارد و چگونه ممکن است در شرایطی که منافعش به خطر بیفتد، از اصل میانجی‌گری به سمت حمایت قوی‌تر از ایران گرایش پیدا می‌کند؛ گرایشی که عمدتاً به نفع قدرت منطقه‌ای ایران بوده است.
همان‌طور که اشاره کردید عمان با ایران یک رابطه خاص مبتنی بر حسن همجواری داشته است. اما درباره موفقیت عمان در توازن میان ایران و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس یک نظر این است که به خاطر ژئوپلیتیک حساس و نزدیکی جغرافیایی به تنگه هرمز و ایران، عمان را ملزم به این جهت‌گیری کرده است. دیدگاه دیگر رهبری عمل‌گرایی این کشور را در اتخاذ این نوع سیاست خارجی دخیل می‌دانند ارزیابی شما چیست؟
تنگه هرمز میان ایران و عمان مشترک است و در واقع بخش قابل توجهی از این منطقه که تنگه هرمز خوانده می‌شود، هیچ آبراهه بین‌المللی ندارد، یعنی تنگه هرمز آن‌قدر باریک است که خارج از محدوده آب‌های سرزمینی ایران و عمان قرار نمی‌گیرد.
عمان همچنین دارای یک استان برون‌ بوم است، استانی به نام مسندم که توسط امارات بین آن استان و سرزمین اصلی عمان جدایی افتاده است. عمان نیز حاکمیت خود را روی استان مسندم که امارات ادعای شدیدی روی آن دارد، اعمال کرده است و جامعه جهانی عمان را طرف دیگر تنگه هرمز می‌داند.
به سبب این موقعیت بسیار مهم و ژئوپلیتیک، عمان به‌عنوان یکی از طرفین تنگه هرمز معنا پیدا می‌کند. این قرابت جغرافیایی میان ایران و عمان باعث شده که تنگه هرمز برای آنها اهمیت ویژه‌ای داشته باشد.
تقریباً تا زمانی که بحران‌های مرتبط با تنگه هرمز ادامه دارد، این نگاه پابرجاست و عمان از این موقعیت جغرافیایی و سیاسی، بویژه در برابر ادعاهای امارات متحده عربی بهره‌مند شده است.
همسایگی آبی و نزدیک دو کشور، که تقریباً می‌تواند همسایگی خشکی نیز تلقی شود، باعث شده عمان نگرانی‌هایی نسبت به آینده منطقه داشته باشد. در صورت بروز نزاع در منطقه، تنگه هرمز ممکن است در معرض حوادث قرار گیرد. علاوه بر اهمیت اقتصادی و درآمدی، موقعیت استراتژیک تنگه هرمز جایگاهی مهم در سیاست جهانی به عمان می‌دهد.
درگیری در چنین جغرافیای نزدیکی قطعاً بر روند توسعه عمان تأثیر خواهد گذاشت. به‌عنوان مثال، اگر درگیری‌ها به گونه‌ای پیش برود که آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها بخواهند بدون اطلاع دولت عمان از جغرافیای این کشور استفاده کنند، احتمالاً آسیب‌هایی متوجه عمان خواهد شد.
از سوی دیگر، عمان به دنبال توسعه گردشگری است و در صورت وقوع نزاع در منطقه، صنعت گردشگری که نقش مهمی در اقتصاد ضعیف عمان دارد، بشدت آسیب خواهد دید.
همچنین باید توجه داشت که سیاست خارجی عمان دارای نوعی عملگرایی است؛ یعنی نباید همه سیاست‌های خارجی عمان را صرفاً در چهارچوب میانجیگری تحلیل کنیم. یکی از مصادیق این عملگرایی را قبلاً توضیح داده‌ام؛ مثلاً در قضیه یمن، عمان به‌صورت عملگرایانه منافع خود را در نظر گرفته و از تجزیه یمن که از اهداف عربستان و امارات است، جلوگیری کرده است. این رویکرد، ریشه در واقع‌گرایی عمان دارد.
عمان در بهار عربی نیز فعال بود؛ نیروهایی به بحرین فرستاد و نشان داد که حفظ امنیت خود و جلوگیری از رسیدن امواج بهار عربی به سلطنت عمان برایش اهمیت فراوان دارد. در آن دفاع جزیره‌ای که عربستان مسئولیت آن را بر عهده داشت، عمانی‌ها حضور داشتند و در بحرین نیز به سرکوب اعتراضات کمک کردند، هرچند به ایرانی‌ها توضیحاتی داده بودند. این مسأله نشان‌دهنده عملگرایی عمان است؛ یعنی در مواقعی که منافعش اقتضا کند، حتی اگر مخالف ایران باشد، وارد عمل می‌شود، اما این دخالت‌ها به حدی نیست که خللی در رابطه حسن همجواری ایران و عمان ایجاد کند.
از سوی دیگر، قرابت‌های جغرافیایی و فرهنگی میان دو کشور بسیار قابل توجه است. علاوه بر این، عمان به ایران نیاز دارد؛ به گاز ایران، توان دانش، تجربه و حتی توان نظامی ایران در مقابله با تهدیدهایی که متوجه عمان است. همه این عوامل در کنار هم، حسن همجواری و ارتباط راهبردی امروز ایران و عمان را شکل داده‌اند.

 

تأثیر تغییر رهبری از سلطان قابوس به سلطان هیثم را بر سیاست خارجی عمان چگونه ارزیابی می‌کنید؟
در بررسی عملکرد سلطان جدید عمان، چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی، باید به این نکته اساسی توجه داشت که عمان کشوری است با مختصات ویژه خود؛ از جمله ویژگی‌های عربیت، ساختار قبیله‌ای و مذهب خاص آن. نهادهایی که در این کشور شکل می‌گیرند، اعم از نهادهای مادی و معنوی، ریشه در همین بستر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی دارند. بنابراین نباید انتظار تغییرات تند و سریع در سیاست‌های داخلی و خارجی عمان را داشت.
با توجه به این مقدمه، مرحوم سلطان قابوس به مدت پنجاه سال بر عمان حکمرانی کرد و در این دوران، بر اساس میراث نهادی خاص کشور، دکترینی واحد در عرصه داخلی و خارجی ایجاد کرد که می‌توان آن را «مکتب سلطان قابوس» نامید. این مکتب آنقدر قوی و مستحکم بود که جانشینان او نتوانستند به راحتی از آن عدول کنند.
بنابراین، سلطان هیثم، سلطان جدید عمان، راه سیاست‌های کلی سلطان قابوس را ادامه می‌دهد. با این حال، اگر بخواهیم درباره تغییرات احتمالی در رویکردهای منطقه‌ای صحبت کنیم، باید اشاره کنیم که در دوره سلطنت سلطان هیثم، عمان فاصله خود را از سیاست‌های مداخله‌جویانه غرب در منطقه بیشتر کرده است؛ هرچند این به معنای فاصله گرفتن کامل از غرب نیست، بلکه منظور فاصله گرفتن از سیاست‌های خاص اعمالی غرب مانند موارد مرتبط با بحران یمن، مسأله اسرائیل و نظایر آن است. در عوض، عمان به سمت نزدیکی به محور مقاومت و کشورهای معتدلی حرکت کرده است که آنها نیز سیاست‌هایی مستقل و فاصله‌دار از مداخلات غرب دارند.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و نه
 - شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و نه - ۱۲ تیر ۱۴۰۴