استادان حوزه و دانشگاه با «ایران» مطرح کردند

ملیـت و مـذهب، پشتیبان ایــران

رضوانه رضایی پور- الهام یوسفی
روزنامه نگار

ملیت و مذهب، همچنان یکی از مباحث مهمی است که پس از جنگ تحمیلی اخیر دنبال می‌شود. در صداوسیما یا در دیگر رسانه‌ها، صاحبنظران و کارشناسان سعی دارند نسبت این دو را تبیین کنند. کارشناسان حوزه و دین و نیز استاد حوزه و دانشگاه نیز در گفت‌و‌گو با «ایران» دیدگاه خود را در این زمینه تبیین کردند.

 

گفت وگو

آیت‌الله سید محمد غروی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم:
هویت ایرانی با تشیع قوی‌تر شد

نسبت تشیع و ایران در طول تاریخ چگونه بوده است؟
رابطه ایران و تشیع، رابطه‌ای تصادفی یا صرفاً سیاسی نیست، بلکه پیوندی تاریخی، فرهنگی و عاطفی عمیق است که ریشه‌های آن به قرون اولیه اسلامی بازمی‌گردد. اگرچه ایران در قرن اول هجری و در زمان خلیفه دوم فتح شد، اما ایرانیان خیلی زود به دلیل سابقه فرهنگی کهن، ذهن نقاد و گرایش‌های عرفانی و معنوی‌شان، توجهی ویژه به خاندان پیامبر اسلام(ص) یعنی اهل بیت نشان دادند. در قرن دوم و سوم هجری، شهر قم به یکی از اولین و مهم‌ترین پایگاه‌های شیعه در جهان اسلام تبدیل شد. بزرگان حدیث و فقه شیعه در این شهر سکونت داشتند و مدرسه‌های حدیثی پررونقی در آنجا شکل گرفت. خانواده اشعری، که از بزرگ‌ترین محدثان شیعه بودند، در قم زندگی می‌کردند و قم را به مرکزی برای نشر فرهنگ شیعی تبدیل کردند. شهر کاشان نیز تا حد زیادی در این مسیر نقش‌آفرین بود. یکی از شواهد مهم توجه مردم ایران به اهل بیت، پناه آوردن بسیاری از فرزندان و نوادگان ائمه(ع) به شهرهای ایران در دوران عباسیان است؛ یعنی زمانی که دستگاه خلافت، نسبت به خاندان پیامبر سخت‌گیرانه و با خشونت برخورد می‌کرد
شهرهای ایران به پناهگاه آنان بدل شد. به همین دلیل، وجود تعداد زیادی از امامزادگان در نقاط مختلف کشور، از قم و ری گرفته تا شیراز و گیلان، امری رایج است. بسیاری از این امامزادگان بدون واسطه، یا با واسطه نزدیک، به ائمه اطهار علیهم‌السلام منسوب‌اند.
نمونه شاخص دیگر، حضور امام رضا علیه‌السلام در ایران است. ایشان با اجبار مأمون عباسی به خراسان آورده شدند، اما استقبال مردم ایران از ایشان در مسیر حرکتشان تا مرو و پس از آن، نشان از علاقه عمیق مردم ایران به اهل بیت داشت. حدیث معروف «سلسلة الذهب» که در نیشابور بیان شد، تنها یکی از نمادهای این پیوند معنوی است.
در نهایت، مزار امام رضا(ع) در مشهد، یکی از بزرگ‌ترین زیارتگاه‌های شیعه در جهان شد. پس از قرون اولیه، گرچه تشیع گاهی در اقلیت قرار داشت یا تحت فشار حکام قرار می‌گرفت، اما درونی بودن آن در فرهنگ ایرانی ادامه یافت و با ظهور دولت صفوی در قرن دهم هجری، تشیع به مذهب رسمی ایران تبدیل شد. بنابراین، از همان آغاز اسلام تا دوره معاصر، ایران یکی از مهم‌ترین حامیان و مروجین تشیع بوده و این رابطه، همواره بر پایه‌ محبت، علم و فرهنگ استوار بوده است.
 
رابطه ایرانیت و تشیع در سال‌های اخیر چگونه بوده و چرا برخی تلاش کرده‌اند این دو را در تقابل با هم نشان دهند؟
ایرانیت و تشیع در طول تاریخ، نه تنها با یکدیگر در تضاد نبوده‌اند، بلکه در موارد بسیاری هم‌پوشانی و تعامل سازنده داشته‌اند. هویت ایرانی پس از اسلام، بویژه با گرایش به تشیع، توانست بعدی عمیق‌تر و معنوی‌تر بیابد. زبان فارسی در کنار حفظ میراث ایران باستان، به یکی از ابزارهای مهم نشر معارف شیعی بدل شد و این خود نشان می‌دهد که ایرانیت و تشیع، به جای تقابل، همزیستی و تقویت متقابل داشته‌اند.
 
چرا مباحثی که به تقابل این دو عنصر هویت اشاره دارند، در سال‌های اخیر مطرح شد؟
در سال‌های اخیر برخی جریان‌ها، چه در داخل و چه خارج کشور، کوشیده‌اند تا دوگانه‌ای ساختگی میان «ایرانیت» و «تشیع» ایجاد کنند. گویی یکی از آنها مانعی برای دیگری است. این دیدگاه معمولاً ریشه در نگاه‌های افراطی ملی‌گرایانه یا از سوی دیگر، قرائت‌های انحصاری مذهبی دارد.
در حالی‌که تجربه تاریخی ایران نشان داده این دو مؤلفه، به شکل طبیعی و تاریخی در کنار یکدیگر رشد کرده‌اند. در برخی مقاطع تاریخ ایران، حکومت‌ها یا شرایط سیاسی باعث می‌شد مردم نتوانند گرایش‌های مذهبی خود را آزادانه ابراز کنند. با این حال، علاقه به اهل بیت(ع) در دل مردم زنده می‌ماند و با اولین فرصت، خود را نشان می‌داد. پس از تشکیل دولت صفویه، تشیع رسمی شد و با حمایت علمای برجسته، گسترش علمی و فرهنگی بیشتری یافت.  نقش روحانیون و اندیشمندان شیعی در تثبیت هویت ایرانی نیز بسیار مهم است. آنان نه تنها در توسعه فکری جامعه نقش داشتند، بلکه در دوران استعمار، مشروطه، انقلاب اسلامی و حتی امروز نیز به‌عنوان مدافعان استقلال و عدالت شناخته می‌شوند.
از این منظر، تلاش برای تقابل‌سازی میان ایرانیت و تشیع، یا ناشی از ناآگاهی تاریخی است یا با اهداف خاص سیاسی و فرهنگی صورت می‌گیرد؛ اهدافی که عموماً دنبال تضعیف یکی از پایه‌های هویت ایرانی‌اند. ایران بدون تشیع، یا تشیع بدون ایران، نه آن ایران تاریخی را دارد و نه آن تشیع تمدن‌ساز را.

 

یادداشت

ملیت و مذهب در ایران امروز

مهرداد عربستانی
 استاد مردم‌شناسی دانشگاه تهران

تصور نمی‌کنم که مداحی، با اشعار و ملودی آهنگ «ای ایران ایران» زنده یاد محمد نوری، و به موازات آن، استفاده از نمادگرایی و به طور کلی، شعارهای ملی در خلال جنگ، تغییر یا ابداعی در شیوه ارتباط تشیع و ایران (وطن) تلقی شود؛ اما مسلماً مداحی محمود کریمی، به عنوان ذاکر اهل بیت که اراده سیاسی و احساسات متناظر با آن، همواره در کلامش محفوظ بوده، می‌تواند نشانی از تمایل نظام برای تدقیق ارتباط میان دیانت شیعی و وطن‌گرایی باشد. اگرچه این تمایل می‌تواند بسته به موقعیت و در این مقطع، و نه الزاماً تلاشی برای صورتبندی جدیدی باشد.
تشیع اثنی عشری تا پیش از صفویه، خوانشی از اسلام بود که کمابیش محدود در بخش‌هایی از لبنان امروز (جبل عامل) بوده است. مقارن با عصر صفوی و شکل‌گیری دولت ملی، و همراه با دعوت علمای شیعه اثنی عشری لبنانی به ایران، تشیع اثنی عشری نیز به بخشی از هویت ملی جدید ایران تبدیل می‌شود، بخشی که به طور خاص باعث تمایز هویت ایرانی از هویت عثمانی (اسلام سنی) می‌شد، و مرزهای جغرافیای سیاسی را با مؤلفه‌های فرهنگی تقویت می‌کرد. اگرچه به نظر نمی‌رسد که این خوانش شیعی از اسلام، هیچ‌گاه ماهیت خود را پابند جغرافیای سیاسی ایران قلمداد کرده باشد، و همچون اسلام در معنای عام، هویت شیعی نیز هویتی مبتنی بر عقیده و مفهوم امت، بوده است. پس از انقلاب اسلامی بود که هویت اسلامی-شیعی با هویت ملی ربطی وثیق‌تر یافت، در عین حال که همچنان هویت شیعی کما‌کان هویتی فرادست، فراملی و امت محور هم بوده است.
امروزه در دوران مدرن ، دولت‌های ملی کارگزاران اصلی روابط بین‌المللی هستند، و این دولت ملت‌ها و هویت‌های متناظر با آنها بیش از دیگر هویت‌های جمعی مستظهر به قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی هستند. لذا حفاظت از انسجام و قلمرو آنها موضوع حیات و مرگ، یا بودن و نبودن دولت ملی است. به همین قیاس، هویت ملی و احساسات ملی گرایانه، به معنای همذات پنداری با قلمرو داخل مرزهای سیاسی، هویتی بنیادین برای محافظت از کشور در معنای جدید آن است. هویت ملی آنگونه که جمهوری اسلامی آن را ارائه می‌دهد، عمدتاً متشکل از عناصر فراملی اسلامی-شیعی است و هم از این روی، محصور در مرزهای جغرافیای سیاسی و لذا حاوی عناصر قلمرویی-ملی است، که البته ذیل عناصر اسلامی و شیعی معنا می‌یابند. تفوق در این هویت با عناصر مذهبی است و عناصر ملی، بویژه اگر ارجاع به عناصر ملی پیشا اسلامی داشته باشند، به نوعی رقیب و جایگزین این نوع از هویت قلمداد می‌شوند.
در نوحه‌ای که مورد بحث است، مشخصاً بعد از تلمیحی به ابیات و ملودی «ای ایران ایران» از محمد نوری، بلافاصله «ایران» با انتساب به امام رضا(ع) (سلاله پیامبر(ص)که مرقدش در ایران است)، به ذوالفقار حضرت علی(ع) (نمادی از تشیع در ایران) و اشاراتی به کربلا و امام حسین(ع)  (مهم‌ترین سرلوحه و مناسک مرتبط با آن در محرم) اشاره می‌کند، مشخصاً دال ایران با مدلول شیعی را دربرمی گیرد.
البته باید توجه کرد که اصولاً در صورت تهدید و تخطی از مرزهای جغرافیای سیاسی، احساسات ملی که دلالت جغرافیایی مستقیم‌تری با خاک ایران دارند، بیش از احساسات ناشی از عناصر دیگر هویتی تحریک می‌شوند. توجه کنید که چطور نام ایران با تصویر خیالی گربه نشسته نقشه ایران همراه است، نقشه-گربه‌ای که تمامیت ایران را نشان می‌دهد و هر چشم زخمی به آن، مخدوش کردن این تصویر و قرین با آسیب و تهدید حیات این تمامیت است. همان طور که تصویر بدن‌های زخم خورده و مجروح، احساس عمیقی از تروما و نابودی را القا می‌کند، تصویر نقشه ایرانی هم که مرزهایش شکسته شده است، احساسی از شکست را القا می‌کند. این تصویر و تأکید بر آن، چیزی است که با ذکر نام «ایران» در این اشعار فراخوانده می‌شود: مفهوم نمادین ایران که با تصویر خیالی گربه-نقشه تطبیق دارد و حفظ تمامیت به معنای تداوم حیات آن است.
مفاهیم اسلامی-شیعی مفاهیمی اصولاً فراملی هستند و ملیت، همبسته با واحد دولت ملی و مرزهای جغرافیایی است. این ترکیبی از هویت ملی است که در بطن جمهوری اسلامی قرار دارد. اگر امروز نام «ایران» با استقراض و تمسک به یک موسیقی ملی-میهنی در یک نوحه (که اصولاً در زمینه‌ای از اسلام شیعی معنا می‌یابد) قرار گرفته است، به خاطر جنگی است که مرزهای ملی را تهدید کرده، احساسات ملی را فراخوانده، و حفظ تمامیت گربه-نقشه ایران را ضرورت بخشیده است.
به نظرم هرجا که این مرزها دچار بحران شوند، یا نیاز به چنین احساسات ملی گرایانه یا وطنی پدید آید، می‌توان انتظار بروز چنین تجلیات احساسی و عاطفی را داشت. کما اینکه در گذشته هم اینچنین بوده است.

 

اسلام یا ایران؛ مسأله این است؟

 علی‌اشرف فتحی
 پژوهشگر حوزه دین

در جنگ شش‌روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 اتکا بر ایده «ملی‌گرایی عربی» به عنوان راه رهایی‌بخش رهبران عرب حاضر در جنگ مطرح شد. جمال عبدالناصر به عنوان رهبر و نماد مهم ناسیونالیسم عربی در این جنگ متحمل شکست سختی شد و تا مرز استعفا نیز پیش رفت. او پس از این جنگ، چندان عمرش کفاف نداد و از دنیا رفت، اما در سندی صوتی مربوط به اواخر حیات او که به ‌تازگی منتشر شد، صراحتاً از تمایل برای پایان تخاصم با اسرائیل سخن گفته است. پس از او جانشین و همراهش انور سادات نیز در سال 1973 یک ماه با اسرائیل در جنگ بود و بعدتر آغازگر فرآیند صلح اعراب و اسرائیل شد. بنابر این، اندیشه ملی‌گرایی عربی در آن مقطع و سال‌های بعدتر از دستور کار خارج شد.
شکست پان‌عربیسم در جنگ با اسرائیل، راه را برای جریان‌های اسلامی هموار کرد و آنان آغازگر دیگرباره مقابله با زیاده خواهی های اسرائیل و دیگر نمادهای سلطه غرب در منطقه شدند. نیم قرن است که تقابل جریان‌های مذهبی منطقه با اسرائیل ادامه دارد و اکنون به نقطه اوج خود رسیده است. حال پرسش این است که چرا در چنین نقطه حساسی، دوباره باید اهمیت «ملت» و «ملیت» را جدی گرفت. یکی از پرابلماتیک‌های جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، تأکید جریان‌های مذهبی بر اهمیت «ایران» بوده است. در حالی که در دهه اول جمهوری اسلامی، اندیشه «ملی‌گرایی» و نمادهای ملیت محل چندانی از اعراب نداشت. نقطه نمادین این حساسیت، حذف مضامینی از این دست در متن سرود رسمی جمهوری اسلامی در ابتدای دهه هفتاد است. در اولین سرود رسمی جمهوری اسلامی که در دهه شصت مورد استفاده قرار می‌گرفت، مضامینی چون «پاینده بادا ایران» به چشم می‌خورد که رگه‌ای تلطیف‌شده از ایده مدرن ملیت در خود داشت. اما دومین سرود رسمی جمهوری اسلامی که پس از پایان جنگ با عراق تصویب شد، خالی از چنین رگه‌هایی بود. برخی مقامات نیز در تبیین ارزش‌های زمان جنگ که در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به عنوان موضوع اختلاف بدل شده بود، در این زمینه به تقدم ارزش های مذهبی در وصایای شهدای گرانقدر جنگ اشاره می کردند.
افزایش خطر حمله آمریکا پس از 11 سپتامبر و شروع دور جدید تحریم‌ها، تدریجاً بر اهمیت انسجام ملی ما افزود. هاشمی رفسنجانی در میانه دهه هشتاد صریحاً اعلام کرد که برای مقابله با تهدیدهای آمریکا نباید «ایران» را از محوریت اتفاق همه نیروها خارج کنیم. اما در این دوره، هاشمی رفسنجانی مرجعیت خود را بین نیروهای اصولگرا و حزب‌اللهی از دست داده بود و همین سخن او نیز با واکنش‌ هایی منفی مواجه شد.
اکنون در فضای متأثر از جنگ 12 روزه ایران و اسرائیل، نیروهای پای کار نظام بر نمادهای ملی تأکید می‌کنند، مجسمه آرش کمانگیر ساخته می‌شود، قهرمانان ملی شاهنامه در رسانه ملی مطرح می‌شوند، سازمان سینمایی اوج در صدد ساخت فیلمی درباره رستم و سهراب است و ذاکر اهل بیت شاخص نیز یک ترانه ای با ادبیات ملی را دست‌مایه ذکر محرم قرار می‌دهد.
واقعیت آن است که اندیشه گرانبهای وفاق میان دین و ملیت، دغدغه جدیدی در جامعه ما نیست. اولین بار در عصر مشروطه، ما با این موضوع مواجه شدیم که به جای دوگانه مسلمان و کافر، از دوگانه ایرانی و غیرایرانی می‌توان سخن گفت. بعدها حتی در جنگ با عراق نیز اگرچه صدام به عنوان نماد کفر مطرح می‌شد و جنگ با او نیز جنگ اسلام و کفر دانسته می‌شد، اما همزمان گفته می‌شد که مرزهای ملی و خلیج فارس اهمیت دارند. اکنون که گروهی در این اندیشه افتاده‌اند که دوباره از «ملت» و «ملیت» برای ایجاد انسجام استفاده کنند، ضروری است که تجربه ملی‌گرایان عرب در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی را در نظر بگیرند و به دلایل شکست کاربست ملی‌گرایی صِرف در جنگ آنان با اسرائیل توجه کنند. اتکا بر ملی‌گرایی به تنهایی نمی‌تواند عامل رهایی‌بخش در جنگ‌ها باشد، بویژه آنکه این اتکا از سر اضطرار و بدون توجه به اقتضائات مفهوم مدرن ملت-دولت و نیز بدون اعتنا به واقعیت‌های منطقه‌ای و جهانی باشد.

 

ایران و تشیع؛ هم‌سرنوشتی تاریخی و هویتی

حسین محمدی‌سیرت
 عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع)

مسأله دین و ملیت در ایران، بویژه تشیع، از دوره صفویه به بعد معنا و اهمیت ویژه‌ای یافته است. ایران مدرن را عملاً از دوره صفویه به این سو می‌شناسیم که مذهب تشیع معنا پیدا کرد و به نوعی ایران پس از دوره اسلامی به واسطه تشیع شناخته شد. تشیع منجر به انسجام ملی و مرزی در ایران شد و ایران پس از صفویه در چهارچوب تشیع شکل گرفت. این همسانی میان ایرانیت و تشیع، رابطه‌ای جدی و عمیق است.
از نظر ادبیات دینی، مرزهای ملی به عنوان مرزهای انسانی و اقتضایی کاملاً مورد احترام‌اند. دین با توجه به اقتضائات زمانی و مدل‌های مختلف زندگی انسان، چه در دوره قبیله‌ای، چه در دوره شهری و مدرن، همواره با این مرزها همراه بوده است. بنابراین مسأله ملیت در ادبیات دینی نه به عنوان یک ارزش ذاتی بلکه به عنوان یک ارزش اقتضایی و انسانی مورد احترام است.
اگر از منظر هویتی نگاه کنیم، یکی از پایه‌های اصلی هویت ایرانیان در طول تاریخ، دین و مذهب بوده است. اگر لایه هویتی دینی را از جامعه ایرانی حذف کنیم، چه در ایران تاریخی و چه در ایران مدرن، یکی از اصلی‌ترین لایه‌های هویتی را از ایران گرفته‌ایم. بنابراین از ابعاد مختلف موضوع دین در ادبیات دینی با ایرانیت بشدت ممزوج است. این همانندی بسیار گسترده است.
همچنین باید به خدمات متقابل اسلام و ایران اشاره کرد که در نگاه شهید مطهری مطرح شده است. ارزش‌های ایرانی مانند خانواده، مروت، جوانمردی، صله رحم و مانند این، با ارزش‌های دینی همخوانی بسیار بالایی دارند و یک نظام ارزشی قابل تطبیق را شکل می‌دهند. این نکات حداقل از پنج زاویه نشان می‌دهد که نسبت ایران به مذهب بسیار معنادار است.
اما چرا گاهی گفته می‌شود که ایرانیت به حاشیه رفته و ارتباط نزدیک ایرانیت و شیعه دچار مشکل شده است؟ این موضوع ناشی از قرائت‌های ناقص است. به عنوان مثال پیش از انقلاب اسلامی، برخی جریان‌های ملی‌گرا مانند جبهه ملی و مصدق، ایران را بدون دین تعریف می‌کردند که این قرائت ناقص بود و منجر به شکست سیاسی شد. بعد از انقلاب نیز مواردی بود که هویت ملی را کاملاً غربی و مدرن دانسته و دین را بر آن ترجیح دادند، که این هم نادرست است.
به بیان دیگر، دین، مذهب و ایران به قدری به هم ممزوج هستند که هر تفکیکی میان آنها یا ناشی از عدم درک درست دین است یا ناشی از عدم شناخت درست ایران. اگر یک بار از زاویه ایران، دین را حذف کنیم و بار دیگر از زاویه دین، ایران را حذف کنیم، هر دو اشتباه است.
امروز پس از ۴۶ سال از انقلاب، بارها دیده‌ایم که مفهوم ایران و دین بشدت به هم پیوسته‌اند. ایرانی‌ترین کنش‌ها در این سرزمین، کنش‌های دینی بوده است. در تحولات و جنگ‌های اخیر نیز مبنای ایدئولوژیک جنگ، در چهارچوب ایران اتفاق می‌افتد. مثلاً شهید سلیمانی، هرچند یک شخصیت ایدئولوژیک است، اما خود را سرباز این وطن می‌داند. امروز، پس از ۴۶ سال، دیگر این‌گونه تفکیک‌ها و جداسازی‌ها معنا و جایگاهی ندارد. اگر کسی چنین دیدگاهی داشته باشد، یا دین را به درستی درک نکرده است یا ایران را به درستی نمی‌شناسد. از هر زاویه‌ای که بنگریم، تطابق و هم‌پوشانی دین و ایران بسیار عمیق و گسترده است. این تطابق نه تنها در بُعد تاریخی و هویتی، بلکه در عرصه‌های سیاسی و فرهنگی نیز کاملاً مشهود است. نسبت ارزش‌های ایرانی و ارزش‌های دینی، هم‌خوانی و هماهنگی بسیار بالایی دارد. بنابراین هر روایتی که در تعارض با این واقعیت قرار گیرد قطعاً ناشی از عدم شناخت دقیق دین یا ایران است.
در نهایت باید گفت که ایرانیت و تشیع، دو عنصر جدایی‌ناپذیر از هم هستند که در طول تاریخ و فرهنگ این سرزمین، همواره در هم تنیده‌اند و هویت ایرانی بدون دین و مذهب، هویتی ناقص و ناپایدار خواهد بود.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و شش
 - شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و شش - ۰۹ تیر ۱۴۰۴