«ایران» مضامین و دلالت‌های مداحی‌های جدید را به بحث گذاشت

محــرم با نـام وطــن

الهام یوسفی- رضوانه رضایی پور/ با پایان جنگ  12روزه رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران، یک رویداد انعکاس بسیاری در ایران داشت و توجه همگان را به خود جلب کرد. این رویداد، اولین مداحی حاج محمود کریمی، مداح ایرانی در اولین روز محرم بود. محمود کریمی در این مداحی از ملودی یا آهنگ
«ای ایران» مرحوم «محمد نوری» بهره گرفت و آن را با مفاهیم مذهبی تلفیق کرد. آیا این تلفیق، به معنای تلاشی برای تقویت هویت دیرینه ایرانیان است؛ هویتی که ملیت و مذهب، دو عنصر مقوم و رکن اساسی آن هستند؟ اساساً چرا امروز تقویت این پیوند ضروری است؟ این موضوعی است که با یک استاد دانشگاه و یک پژوهشگر
مطالعات اجتماعی دین و تشیع به بحث گذاشته شد. از آنجا که این بحثی پردامنه و مهم است می طلبد از ابعاد مختلف مورد بررسی و کنکاش بیشتر قرار گیرد از همین رو روزنامه ایران آماده انتشار دیدگاه صاحبنظران در این مورد است.

 

راه نجات، بازتولید هویت ملی است

سید رحیم ابوالحسنی
 استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تهران

پیوند میان هویت ایرانی و تشیع از کجا آغاز شد؟ اساساً نسبت تشیع و ایران در طول تاریخ به چه صورت بوده است؟
پایه‌گذاری این پیوند به دوره صفویه بازمی‌گردد. صفویان توانستند ملت ایران را با هویتی مشخص، آن هم مذهبی و شیعی، شکل دهند. ایران در آن دوره با تهدید خارجی، بویژه عثمانی‌ها مواجه بود. صفویان برای ایجاد وحدت ملی، تشیع را به عنوان مذهب رسمی اعلام کردند و روحانیون شیعه را از لبنان به ایران آوردند. این اقدام باعث شد هویت شیعی به عنوان یک عنصر انسجام‌بخش در برابر تجاوزات خارجی عمل کند. اساساً هویت ملی ایران از آن زمان شکل گرفت و ریشه گرفت. تا پیش از صفویه، مقاومت‌هایی به نام ایران وجود داشت؛ اما این‌ مقاومت‌ها بیشتر منطقه‌ای و مقطعی بود. مثلاً در خراسان، سیستان، طبرستان و دیلم، ایرانی‌ها در برابر سلطه‌ اعراب مقاومت می‌کردند، اما این مقاومت‌ها به‌صورت ملت و با هویت سیاسی و فرهنگی مشخص نبود. صفوی‌ها بودند که برای اولین‌بار توانستند چنین ملتی را برپایه هویت سیاسی و مذهبی به صورت توأمان تشکیل دهند. در ادامه، اما مسیر تغییر یافت. کما اینکه در دوران قاجار، می‌بینیم نوعی تلاش برای احیای هویت ملی و فرهنگی ایران صورت گرفت، مثلاً برای بازپس‌گیری سرزمین‌های ازدست‌رفته دوران صفویه. اما با نفوذ مدرنیته غربی در اواخر قاجار، روشنفکران به سمت هویت فردی و غرب‌گرا گرایش یافتند. این چرخش فکری باعث شد که هویت ملی ـ که با فرهنگ دینی پیوند خورده بود ـ تا حدی تضعیف شود.

چرا این اتفاق افتاد؟ در صورتی که در دوره مشروطه مسأله استقلال ایران اهمیت بسیاری داشت.
مشروطه با شعار آزادی و استقلال آغاز شد، اما روشنفکران آن دوره عمدتاً به سمت غرب تمایل داشتند. در گفتمان مشروطه، جایی برای هویت دینی تعریف نشده بود. هرچند کسانی چون سید جمال‌الدین اسدآبادی تلاش کردند یک هویت امتی اسلامی مطرح کنند، اما این نگاه نتوانست غالب شود. در مشروطه، شاهد درگیری میان هویت دینی و هویت فردی غربگرا هستیم که نهایتاً به نفع جریان غربگرا تمام شد. اعدام شیخ فضل‌الله نوری نماد حذف هویت دینی بود. اما در این دوره علاقه‌مندی به غرب خیلی زود رنگ باخت. جنبش‌هایی مانند نهضت تنباکو و ملی شدن صنعت نفت، زمینه بازگشت دوباره به گفتمان شیعی را فراهم کردند. هرچند در جنبش نفت، آیت‌الله کاشانی حضور داشت، اما نماد آن جنبش، مصدق و ملی‌گرایی بود. این یک هویت ملی‌گرای سکولار بود که با وجود همراهی روحانیت، بیشتر تحت سیطره جریان لیبرال و ضد استعماری قرار داشت. در ادامه، کودتای ۲۸ مرداد عملاً پرونده هویت غربگرایانه را در نگاه مردم سیاه کرد. مردم دریافتند که غرب مدافع آزادی نیست. پس از آن بود که ناسیونالیسم ایرانی تقویت شد و گفتمان ملی به‌تدریج در جامعه ریشه دواند. در دهه ۳۰، شاهد ظهور سه گفتمان در ایران هستیم: گفتمان دینی، گفتمان مارکسیستی و گفتمان ملی‌گرایی لیبرال که با هم رقابت می‌کردند.‌ در دهه ۴۰ شمسی، روشنفکران ایرانی مانند جلال آل‌احمد و دکتر شریعتی تلاش کردند میان هویت دینی و ملی پیوند برقرار کنند. شریعتی در سخنرانی «بازگشت به خویشتن» در دانشکده نفت آبادان، تعریفی نو از «ملت ایران» ارائه داد که نه بازگشت به گذشته باستانی بود و نه رجوع به غرب‌؛ بلکه هویتی مبتنی بر فرهنگ شیعی و سیاسی ایران بود. این پیوند بود که مبنای گفتمان انقلاب شد.
 
انقلاب چگونه بر پایه این گفتمان‌ها شکل گرفت؟
انقلاب اسلامی حاصل همگرایی گفتمان ملی، چپ مذهبی و اسلام سیاسی بود. پس از پیروزی، جریانی تلاش کرد انقلاب را در قالب اسلام سنتی معرفی کند. انجمن حجتیه و بعدها برخی از روحانیون در این راستا فعالیت داشتند. پس از رحلت امام(ره)، این گفتمان قدرت گرفت و دو جریان دیگر، یعنی لیبرال‌ها و اسلام‌گرایان چپ (خط امامی‌ها) به حاشیه رانده شدند. با این حال در سه دهه اخیر، برخی اقشار و جریان‌ها بیش از آنکه با مارکسیست‌ها یا لیبرال‌ها مقابله کنند، مع‌الأسف با هویت ملی مبارزه کردند. این درحالی است که در مواقع بحرانی، نمی‌توان صرفاً با تکیه بر یک گفتمان مردم را پای کار آورد.

آیا می توان با توجه به مداحی محمود کریمی، این طور گفت که میان برخی اقشار که معتقد بودند میان تشیع و ایران ارتباطی وجود ندارد، نوعی بازنگری صورت گرفته و دوباره بر پیوند ایران و تشیع تأکید شده است؟
در جنگ اخیر، تجربه شد گفتمان‌هایی که ایران را به حاشیه می‌رانند، نمی‌توانند موفق ظاهر شوند. به جز صداوسیما، جامعه پذیرای این ادبیات نیست. اکنون به نظر می‌رسد بسیاری به این نتیجه رسیده‌اند که تنها راه نجات کشور، بازتولید هویت ملی بر پایه پیوند ایران و تشیع است؛ هویتی که بتواند اقشار مختلف مردم را از دیندار و روشنفکر زیر یک پرچم جمع کند.

برجسته کردن این که هویت ما، ترکیبی از دو پایه ایران و اسلام است، در جنگ هشت ساله هم خیلی پر رنگ  نشد. چرا امروز این مسأله برجسته شد؟
چهره‌های مؤثر و تأثیرگذار به این نتیجه رسیدند گفتمانی که می‌تواند کشور را حفظ کند، گفتمان ملی‌ است. این گفتمان چتر گسترده‌ای دارد. ما می‌توانیم در همین قالب، پرچم جمهوری اسلامی را هم حفظ کنیم. پیام اخیر رهبر انقلاب و تأکیدشان بر فرهنگ و تمدن ایران هم نشانه‌ای از این امر است. حالا نوبت آن است که هویت ملی ما در پیوند با تشیع، تقویت شود و کشور را از بحران عبور دهد.

 

نهاد دینی و ملیت به یکدیگر نیاز دارند

محسن حسام مظاهری
پژوهشگر مطالعات اجتماعی دین و تشیع

جنابعالی از ضرورت احیا و بازتولید امر ملی در «مناسک دینی» گفتید. اما این امر پیچیده است. این اتفاق چطور ممکن خواهد بود؟
یک نکته مهم این است که مناسک دینی ویژگی بازتابی دارند، به این معنی که بازتاب‌دهنده دغدغه‌ها، نظام مسائل و منافع جامعه در هر دوره‌اند. به بیان دیگر، مناسک در هر دوره تاریخی آیینه‌ای از وضعیت اجتماعی همان دوره هستند. این بازتاب بویژه در بخش‌هایی از جامعه که تعلقات مذهبی قوی‌تری دارند واضح‌تر دیده می‌شود. در هر دوره، نهادهای حاکمیت، روحانیت و سایر کنشگرانی که در شکل‌گیری فضای مذهبی و فرهنگ دینی اثرگذارند، نقش مهمی در این زمینه دارند. هرچه «امر ملی» در میان این گروه‌های اثرگذار و بدنه دینداران بیشتر مطرح باشد، بازتاب آن را در مناسک دینی نیز مشاهده می‌کنیم. در دیگر عرصه‌ها نیز چنین است. در دو سه دهه اخیر، شاهد تحولاتی در گفتمان دینی بوده‌ایم. به این معنی که گفتمان «اسلام ایران» به‌تدریج جای خود را به گفتمان «اسلام اسلام» و حتی «شیعه شیعه» داد. توسعه مناسک دینی، بویژه در دو دهه اخیر با شتاب چشمگیری همراه بود و با تقویت سویه‌های مذهبی شیعی همراه شده است. همچنین به‌مرور، گفتمان شیعی غلیظ‌تر، مناسک مذهبی پررنگ‌تر و تمایزات هویتی برجسته‌تر شده‌اند. این تحولات در مناسک نیز بازتاب یافته و منجر به رشد مناسکی شد که به‌صورت انحصاری شیعی هستند. تریبون‌ها و گفتارهایی که صرفاً ادبیات شیعی را دنبال می‌کنند، نیز تقویت شده‌اند. برپایه چنین پیشینه‌ای، برای احیا و بازسازی مناسک مذهبی با محوریت امر ملی، ابتدا باید این تحول در جامعه، بویژه در میان جامعه مذهبی و نیروهای اثرگذار در فرهنگ دینی رخ دهد. تا زمانی که مسأله ملی، هویت ملی و ایرانیت، در میان روحانیت، نمایندگان گفتمان دینی و حاملان این گفتمان موضوعیت نیابد، نمی‌توان انتظار بازتاب آن را در مناسک دینی داشت. به همان میزان که این مفاهیم در جامعه غایب باشند، انعکاس آنها نیز در مناسک دیده نخواهد شد. بنابراین، این فرآیند پیچیده از خود مناسک آغاز نمی‌شود، بلکه مناسک، نتیجه تحولاتی هستند که در جامعه و گفتمان دینی رخ می‌دهند.
 
شواهد تاریخی پیوند میان دو عنصر ملت و مذهب یا ملت و اسلام، در تاریخ ایران چه بوده است؟
نمونه‌های تاریخی فراوانی داریم. از دوران صفویه به این طرف، بجز چند مقطع کوتاه، گفتمان مسلط در ایران، پیوند نهاد سلطنت و دیانت بوده است. این دو، مقوم و پشتیبان همدیگر بودند. شاهان ایرانی از صفویه به بعد، حتی در دوره پهلوی خودشان را شاه مملکت شیعه معرفی می‌کردند که حافظ منافع شیعیان است. در امتداد چنین پیوندی، عنصر وطن و ملیت هم با باور دینی پیوستگی یافته‌است که تبلور آن را در مقوله تشیع ایرانی می‌بینیم. به همین جهت است که در ادوار مختلف و مواقعی که کشور نیاز به بسیج اجتماعی دارد،‌ادبیات دینی متناسب تولید شده و مناسک این نقش را برعهده می‌گیرند. از جنگ چالدران گرفته تا جنگ‌های ایران و روس و نمونه نزدیک‌تر جنبش مشروطه. عنصر میهن  در مناسک و ادبیات مذهبی و منبرها مشهود و پررنگ است. اما با پیروزی انقلاب اسلامی، پیوند دیانت و سلطنت طبعا شکسته می‌شود و ادبیاتی به عنوان گفتمان مذهبی رسمی حاکم می‌شود که مبتنی بر اسلام سیاسی است که یکی از ویژگی‌هایش جهان‌گرایی و فراملی‌گرایی، یا به تعبیر دیگر امت‌گرایی است. گفتمانی که کمتر به عنصر ملیت توجه نشان می‌دهد. به همین جهت در دهه‌های اخیر با غیبت امر ملی در ادبیات مذهبی و مناسکی مواجه بوده‌ایم.
 
باتوجه به این شواهد تاریخی، پیوند یا ارتباط دو عنصر مذهب و ملیت را در طول تاریخ ایران چطور می‌توان تعریف کرد؟
در طول تاریخ، هرگاه جامعه با موقعیتی مواجه شد که هویت و منافع ملی در معرض خطر قرار گرفت، نیروهای مذهبی هم به همان اندازه درگیر این مسأله شدند. چرا که آنان منافع یا اقتضائات مذهبی را با منافع ملی در پیوند می‌دیدند و این پیوند در آیین‌ها و مناسک نیز بازتاب می‌یافت. همان‌طور که اشاره شد، در مقاطعی شاهد آیین‌ها و ادبیات مذهبی هستیم که عنصر ملیت و منافع ملی در آنها بسیار برجسته و پررنگ است. به گمان من، این اتفاق در زمان کنونی نیز می‌تواند رخ دهد. به دلایل مختلف، بستر برای احیا و بازسازی گفتمان که پیشینه تاریخی دارد، مهیا شده است.
 
اگر امر ملی و امر دینی در مغایرت یا در تضاد باهم تعریف شوند، پیامد آن برای هر دو حوزه چه خواهد بود؟
ببینید! علی رغم تحولات گسترده و عمیقی که جامعه ایرانی در این چند دهه تجربه کرده و نیز تحولاتی که نهاد دین جامعه ایران تجربه کرده است، اما همچنان شواهد و پژوهش‌ها نشان می‌دهند که عنصر دین، عنصری اثرگذار در جامعه است و نمی‌شود بدون توجه به نهاد دین از امر دینی سخن گفت. در چنین جامعه‌ای نه نهاد دین مستغنی از امر ملی و ملیت است و نه می‌توانیم بدون توجه به موقعیت و مسائل نهاد دینی، امر ملی را به طور کامل محقق کنیم. در چنین شرایطی اگر در توازن و تعادل میان این دو نهاد اختلال ایجاد شود، آسیب این امر متوجه هر دو خواهد بود. به عبارت دیگر، هم نهاد دینی به ملیت نیاز دارد و هم ملیت برای دوام و قوام خود نیازمند نهاد دینی است. این موضوعی است که تجربه تاریخی ما آن را تأیید می‌کند.

 

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و چهار
 - شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و چهار - ۰۷ تیر ۱۴۰۴