تصادم معناها در میدان جنگ

در جنگ، «بی‌طرفی معرفتی» نه فضیلت، بلکه جنایت است

«اپیستمولوژی جنگ» می‌گوید، «واقعیت در میدان نبرد» پیش از آنکه پدیده‌ای فیزیکی باشد، سازه‌ای تفسیری – ایدئولوژیک است. بنابراین در جنگ روایت‌ها، گلوله‌ها کمترین صدمه را می‌زنند؛ دشمن واقعی «ابهام برنامه‌ریزی شده‌ای» است که حقیقت را می‌‎دزدد. بخش عظیمی از تجاوز اسرائیل و آمریکا به خاک‌مان از جنس تحریف حقیقت است که در این میان ایران در دو جبهه باید بجنگد: «میدان نبرد»؛ جایی که موشک‌‎ها پاسخ می‌دهند و «اذهان جهانی»؛ جایی که روایت‌ها، سلاح می‌شوند.

دکتر بهمن متین‌‌پور
روانشناس و پژوهشگر علوم‌اجتماعی

در بحبوحه‌ جنگ، «حقیقت» در هیاهوی روایت‌ها گم می‌شود. نبرد ما با رژیم صهیونیستی و آمریکا فراتر از یک درگیری نظامی؛ بلکه صحنه‌ای است برای تصادم معناها، تفسیرها و روایت‌ها. براساس «نظریه‌ بازی‌ها» اینکه در ادامه چه اتفاقی قرار است بیفتد، تابع تفسیر بازیگران از روند‌ها، پیش‌بینی‌ها و شرایط روانی یکدیگر است. در سیستم‌های بشدت پیچیده‌ مانند جنگ، بیش از آنکه «واقعیت‌ها» به صورت مکانیکی تعیین‌کننده‌ رویدادهای بعدی باشند، «تفسیر واقعیت‌ها» که خود متأثر از شبکه‌ای از تفسیرهاست رویدادهای آینده را جهت می‌دهند. این شبکه‌ درهم‌تنیده‌ تفسیرها، واقعیت را از یک مسیر خطی به یک میدان چند لایه‌ معنایی تبدیل می‌کند؛ جایی که آینده به جای آنکه صرفاً اتفاق بیفتد، ساخته می‌شود.
 تلاشی برای تبدیل شدن به «سوژه»‌ روایت، نه «موضوع» آن
در شرایط اپیستمیکی که جنگ با اسرائیل و آمریکا به وجود آورده، هیچ امکانی برای «بی‌طرفی معرفتی» وجود ندارد؛ واقعیت، بدون جهت‌گیری ایدئولوژیک، کاملاً نامعلوم باقی می‌ماند و این «وضعیت نامعلوم» به ضرر آن بازیگری تمام خواهد شد که به پذیرش آن تن داده است مانند نهادها و رسانه‌هایی که سعی دارند با «نگاهی بی‌طرفانه و به ظاهر علمی» صرفاً به شواهد قطعی و خامی که از میدان به‌دست می‌آید، بسنده کنند.
به این ترتیب «حقیقت در صحنه‌ جنگ» وجهی پراگماتیک و در نتیجه ایدئولوژیک پیدا می‌کند. هرچند پس از اتمام شرایط جنگی، چه بسا امکان یک نگاه بی‌طرف از نظر اپیستمیک محقق شود. به عبارتی ممکن است در آن شرایط نگاه بی‌طرف بتواند حقیقتاً بی‌طرف بماند.
نکته‌ ظریفی در دل این ساختار وجود دارد؛ اگر انتظارات، آینده را می‌سازد، پس باید شرایط واقعی را نیز به‌گونه‌ای پیش برد که امکانِ تفسیر مؤثر فراهم شود. در غیر این صورت، روایت ما بی‌مبنا خواهد شد. از این منظر، ادامه‌ عملیات موشکی و تقابل‌های نظامی، صرفاً اقدامی واکنشی نیست، بلکه نوعی «کنشِ تعیّن بخش» برای معلوم ساختن واقعیت در صحنه‌ جنگ است؛ تلاشی برای تبدیل شدن به سوژه‌ روایت، نه صرفاً موضوع آن. واقعیت جنگ نه در گلوله‌ها، نه در نقشه‌های نظامی، بلکه در روایت‌هایی است که پیرامون آن شکل می‌گیرد و این روایت‌ها، برای آنکه حقیقتاً بازتاب واقعیت باشند، باید متکی بر نوعی ایدئولوژی اخلاقی باشند؛ دیدگاهی که رنج انسان‌ها را مرکز توجه خود قرار دهد، به مقاومت، در برابر اشغال و تبعیض مشروعیت دهد و روایت مستبدان عالم را درباره‌ اوضاع داخلی و خارجی ایران به چالش بکشد.
 
جنگی که با منطق «رئالیسم سیاسی» پیش می‌رود
در ادبیات روابط‌ بین‌الملل «رئالیسم سیاسی» از بنیادی‌ترین و تأثیرگذارترین نظریه‌هاست. این نظریه بر پایه‌ چند پیش‌فرض کلیدی بنا شده است:
1.نظام بین‌الملل آنارشیک است؛ یعنی قدرت مافوقی وجود ندارد که بتواند امنیت کشورها را تضمین کند.
2.دولت‌ها اصلی‌ترین بازیگران صحنه جهانی هستند و هر یک در پی حفظ منافع ملی و بقای خودند.
3.قدرت نظامی و امنیت، بر حقوق بین‌الملل و اخلاق اولویت دارد.
4.اعتماد در سیاست بین‌الملل کالایی کمیاب است.
رئالیسم، جهان را نه آنگونه که باید باشد، بلکه آنگونه که هست توصیف می‌کند. از این منظر، توسل به نهادهای بین‌المللی، معاهدات اخلاقی و بیانیه‌های محکومیت، هرچند‌ دلگرم‌کننده اند، اما در شرایط بحرانی نمی‌توانند جایگزین قدرت واقعی باشند.
پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) که ایران سال‌هاست عضو متعهد آن است، اکنون تنها به سندی تشریفاتی بدل شده که نه ضامن امنیت است و نه مانع تجاوز. دشمنی که زیر چتر حمایت قدرت‌های جهانی عمل می‌کند، حتی اگر دست به حملاتی بزند که احتمال نشت رادیواکتیو و فجایع زیست‌محیطی دارد، باز هم از پاسخگویی در امان خواهد ماند. به‌عبارتی، سازمان ملل و نهادهای بین‌المللی، در عمل قادر به مهار او نخواهند بود. در چنین جهانی، ایران چاره‌ای ندارد جز آنکه به منطق رئالیسم تن دهد. این منطق می‌گوید: وقتی «قانون» بازدارندگی ندارد، «قدرت» تنها زبان قابل فهم است. به این ترتیب موشک‌های ایرانی، دیگر صرفاً ابزار نظامی نیستند، بلکه بدل شده‌اند به نماد بقا، استقلال و دفاع از مردم‌اش در جهانی که در آن عدالت، نه حقیقتی جهانی، بلکه تابعی از نسبت قدرت‌هاست.
عده‌ای ممکن است این تحلیل را به معنای پذیرش نوعی سیاست بی‌رحم و فاقد اخلاق بدانند. اما باید تأکید کرد که رئالیسم لزوماً نفی اخلاق نیست؛ بلکه دعوتی است به پذیرش محدودیت‌ها و واقعیت‌ها، به‌ویژه در شرایطی که اخلاق جهانی تنها در بیانیه‌ها وجود دارد و نه در رفتار قدرت‌های مسلط.
 
سنگر ایرانیان برای دفاع
 ایران، با وجود پایبندی‌اش به اصول بین‌المللی، امروز با دشمنی مواجه است که هم قوانین را زیر پا می‌گذارد و هم از پاسخگویی در امان مانده است. در چنین شرایطی، دفاع مشروع، آن هم با ابزارهای واقعی و کارآمد، نه تنها عقلانی بلکه اخلاقی نیز هست. دفاع از حیات مردمان، آنجا که نهادها شکست می‌خورند، وظیفه‌ای است تاریخی. اگر دشمن از عواقب حمله به تأسیسات هسته‌ای نگران نیست، اگر جهان تنها به محکومیت لفظی بسنده می‌کند، اگر عدالت تنها برای قدرتمندان اجرا می‌شود، آنگاه تنها سنگر ایرانیان، همان موشک‌هایی است که دشمن را وادار به احتیاط می‌کنند. سنگری که نه نماد خشونت، بلکه نماد ضرورت در جهانی بی‌رحم است. در جهانی که نهادهای بین‌المللی فروریخته‌اند و معاهدات کارایی خود را از دست داده‌اند، شاید رئالیسم تنها گزینه‌ عاقلانه باقی‌مانده باشد که باید در سایه‌ آن ایستاد و از بقا دفاع کرد.

 

بــــرش

حقیقت را باید ساخت

در جهانی که نه قواعد بین‌المللی کارآمدی دارد، نه نهادهای جهانی بی‌طرفی دارند و نه اخلاق جهانی الزام‌آور است، ایران در برابر دشمنی قرار گرفته که هم قدرت رسانه‌ای، هم زرادخانه‌ نظامی و هم حمایت سیاسی غرب را دارد. در چنین شرایطی، دیگر نمی‌توان صرفاً با تفسیر منفعلانه‌ واقعیت‌ها، منتظر شکل‌گیری آینده ماند. آینده، محصول تفسیر ماست از واقعیت و کنشی است برای ساختن آن تفسیر.
جنگ با اسرائیل و آمریکا، نه فقط تقابل دو ارتش، بلکه رویارویی دو روایت است؛ یکی برآمده از مشروعیت مقاومت و بقا، و دیگری حاصل برتری رسانه‌ای و بی‌پاسخ‌ماندگی در برابر قانون. نخبگان اگر بخواهند سهمی در ساختن این آینده داشته باشند، باید بدانند که بی‌طرفی در لحظه‌ اضطرار، خود شکل دیگری از جانبداری است؛ جانبداری از نظمی که در آن ظلم بی‌پاسخ می‌ماند. در این میدان، موشک‌های ایران تنها ابزار نظامی نیستند، بلکه ابزار معنابخشی‌اند؛ کنشی برای روایت‌سازی، برای تثبیت سوژه‌ مقاومت در برابر حذف‌شدگی جهانی. تداوم مقاومت، نه انتخابی ساده، بلکه پاسخ به ساختاری نابرابر و بی‌رحم است که در آن تنها صدای بلند شنیده می‌شود.
و در نهایت، رئالیسم سیاسی، برخلاف تصور رایج، دعوت به بی‌اخلاقی نیست، بلکه دعوت به شجاعت در برابر توهم است. در جهانی بی‌عدالت، تنها آنکه قدرت دارد می‌تواند پرچم سفید صلح را به دست گیرد و از عدالت سخن بگوید. پس اگر آرزوی صلح داریم، باید توان ایستادن در برابر جنگ را نیز داشته باشیم.
 

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • بین الملل
  • اقتصادی
  • زیست بوم
  • اندیشه
  • ورزشی - ایران زمین
  • خودرو
  • اجتماعی
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و دو
 - شماره هشت هزار و هفتصد و هفتاد و دو - ۰۴ تیر ۱۴۰۴