روایتی از شهادت اعضای یک خانواده در سومین روز تجاوز رژیم صهیونیستی به تهران

تراژدی بازنشسته بخش خصوصی بدون سابقه نظامی

یوسف حیدری
روزنامه نگار


زندگی برای او به قبل و بعد از شهادت برادر و خانواده اش تقسیم می شود. وقتی که خبر شهادت آنان در خانه مسکونی شان مثل آوار بر سرش خراب شد باور نمی کرد  قربانی کینه توزی دشمن شده اند. این بار خانواده سعید موسوی مثل ده ها خانواده دیگر توسط  دشمن صهیونیست به شهادت رسیدند. رژیم اسرائیل  که از روز اول تجاوز به ایران ادعا کرد هیچ غیرنظامی را مورد هدف قرار نداده و به خانه های مسکونی آسیبی وارد نمی شود با به شهادت رساندن اعضای این  خانواده باردیگر نشان داد برای رسیدن به اهداف شوم خود، مردان ، زنان و کودکان را قربانی می کند.
بعد از ظهر روز یکشنبه 25 خرداد ماه یک خانه مسکونی سه طبقه در کوچه محبی در خیابان شریعتی تهران هدف اصابت قرار گرفت و اعضای خانواده سعید موسوی که در خانه بودند به همراه چند نفر از ساکنان ساختمان به شهادت رسیدند. زوج بازنشسته ای که به تازگی به این خانه اجاره ای نقل مکان کرده بودند و آن روز بعد از اینکه دخترشان از محل کار به خانه بازگشت ساعتی بعد هدف اصابت موشک دشمن قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. شدت این حمله وحشیانه به حدی بود که ساختمان سه طبقه کاملاً فرو ریخته و دود سیاهی آسمان منطقه را فرا گرفته بود. با حضور مردم و امدادگران پیکر دختر خانواده همان ساعت های اولیه از زیر آوار بیرون کشیده شد ولی پیکر پدر و مادر زیر آوارهای سنگین مدفون شده بود.

دنیا روی سرم خراب شد
محمد تنها بازمانده خانواده موسوی است. روز فاجعه در محل کار حضور داشت که با تماس اهالی محل به خانه بازگشت. اما دیگر از خانه خبری نبود و همه خانواده به شهادت رسیده بودند. بیتا موسوی که سالها به عنوان خبرنگار گروه فرهنگی در روزنامه ها و رسانه های مختلف فعالیت می‌کرد در گفت و گو با روزنامه ایران لحظه شهادت خانواده برادرش را اینگونه روایت می کند : « خانه من یک 
چهار راه پایین تر از خانه برادرم است. آنها به تازگی به کوچه محبی در خیابان شریعتی نقل مکان کرده بودند. یک خانه سه طبقه قدیمی که بازسازی شده بود. ساعت 3 و 40 دقیقه بعد از ظهر یکشنبه بعد از هدف قرار گرفتن ستاد فراجا و همچنین خیابان صابونچی در منطقه 7 ، کوچه محبی در خیابان شریعتی نیز مورد اصابت قرار گرفت. صدای وحشتناکی آسمان تهران را فرا گرفته بود. ساعت 4 بعد از ظهر بود که برادرزاده ام محمد تماس گرفت و گفت خانه شان مورد اصابت قرار گرفته است. با شنیدن این خبر دنیا روی سرم خراب شد. نمی دانم چطور خودم را به آنجا رساندم. دود سیاهی آسمان را فرا گرفته بود. از آنجایی که برادرم و خانواده اش به تازگی به آنجا نقل مکان کرده بودند نمی دانستم کدام خانه در کوچه محبی محل زندگی آنها است. با دیدن خانه سه طبقه ای که ویران شده بود پاهایم سست شد. در آن لحظه از خدا خواستم که این خانه برادرم نباشد. یکی از کسانی که مشغول امداد رسانی بود از من 
فامیلی ام را پرسید و وقتی گفتم موسوی با دست خانه ویران شده را نشان داد و گفت این خانه برادر شما است. روی زمین افتادم. خانه سه طبقه ای که مدتی قبل بازسازی شده بود و برادرم و خانواده اش طبقه دوم را اجاره کرده بودند با خاک یکسان شده بود. اسم برادرم و همسر و دخترش را صدا 
می زدم به این امید که شاید زنده باشند اما به من گفتند فقط یک نفر در این ساختمان زنده مانده است. »
وی ادامه داد: «برادر زاده ام محمد آن روز سرکار بود و خواهرش که زودتر تعطیل شده بود از محل کار به خانه آمده و ساعتی بعد در تماس با محمد گفته بود که همگی در خانه هستند. 
نمی توانستم به صورت محمد نگاه کنم. او همه اعضای خانواده و زندگی اش را از دست داد بود. محمد هاج و واج به خانه ای که تا چند ساعت قبل پدر و مادر در آن چشم انتظار بازگشت او بودند اما الان با خاک یکسان شده بود نگاه می کرد و فریاد می کشید. به ما گفتند از طبقه دوم ساختمان که خانه برادرم بود سه جنازه بیرون کشیدند ولی ما فقط پیکر 
بی جان حدیثه و صورت خونی اش را دیدیم. تنها بازمانده ساختمان مرد میانسالی بود که لحظه مورد اصابت قرار گرفتن ساختمان در راه پله ها قرار بوده است. »

آنها بیگناه بودند
وقتی صحبت از ویژگی های شخصیتی برادر و خانواده اش به میان می آید اشک از چشمان اش سرازیر می شود. بیتا با بغض ادامه می دهد :« برادرم و همسرش بازنشسته یک شرکت خصوصی بودند و دخترشان حدیثه نیز چند سالی بود که مشغول کار شده بود. آنها نظامی نبودند و شهروند عادی بودند. آنها شرافتمندانه 30 سال کار کردند و همیشه الگوی یک زوج با اخلاق و فداکار برای همه ما بودند. همان شب برای پیدا کردن اجساد برادرم و خانواده اش برخی از دوستان کمک زیادی به من کردند و اگر این کمک ها نبود شاید پیکر برادرزاده ام را پیدا نمی کردم.  همان شب به معراج شهدا رفتیم و به ما گفتند باید به پزشکی قانونی برویم. آنجا نیز عکس های نامفهومی به ما نشان می دادند و فقط از روی یکی از عکس ها توانستیم حدیثه را شناسایی کنیم. بعد از آن پیکر او را در سردخانه ستاد بحران پیدا کردیم . اما هنوز پیکر برادرم و همسرش شناسایی نشده اند و به ما اعلام کردند بعد از آزمایش DNA هویت آنها بین اجسادی که از ساختمان بیرون کشده شده اند شناسایی 
می شود. برای شناسایی پیکر همسر برادرم از برادرزاده ام آزمایش DNA گرفتند و برای شناسایی برادرم باید از مادرم آزمایش بگیرند . متأسفانه در این مسیر با برخی بی نظمی ها مواجه شده ایم که شاید آن هم به دلیل شرایط این روزها باشد. منتظریم تا بعد از جواب آزمایش و تشخیص هویت پیکرهای سعید برادرم و همسرش فاطمه و دخترشان حدیثه را تحویل بدهند تا آنها را به خاک بسپاریم. حدیثه دختری سرشار از شور زندگی بود. همیشه به آینده درخشانی که تلاش می کرد با کار آن را بسازد فکر 
می کرد. هنوز هم باور نمی کنم او دیگر کنار ما نیست. »
بیتا موسوی درباره این جنایت رژیم صهیونیستی گفت: «به نظر من جنگ همیشه با ویرانگری همراه است و انسان های بی گناه زیادی در جنگ قربانی می شوند. برادرم و 
خانواده اش انسان های بی گناهی بودند که توسط دشمن جنایتکار به شهادت رسیدند. آنها خانواده شرافتمندی بودند که مثل خیلی از مردم عادی کشور زندگی می کردند . آنها نیز مثل ده ها زن و مرد و کودک بیگناه که از روز جمعه در خانه های مسکونی شان مورد هدف حملات رژیم اسرائیل قرار گرفتند به شهادت رسیدند.»

صفحات
  • صفحه اول
  • سیاسی
  • دیپلماسی
  • بین الملل
  • اقتصادی
  • زیست بوم
  • گزارش
  • ورزشی - ایران زمین
  • خودرو
  • اجتماعی - حوادث
  • صفحه آخر
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و شصت و نه
 - شماره هشت هزار و هفتصد و شصت و نه - ۰۱ تیر ۱۴۰۴