هنر، پناه مردم است

حسین نوروزی
پژوهشگر حوزه مطالعات هنر

در روزگار هجوم و التهاب، وقتی آسمان شهرهایمان از صدای آژیر و اضطراب می‌لرزد و واژه «امنیت» بار دیگر معنایی ملموس و خطیر می‌یابد، هنر، پناه مردم است. در هنگامه‌ای که رسانه‌های بیگانه به صف شده‌اند تا سیاهی ناامیدی را به خانه‌های ما بتابانند، تنها صدایی که می‌تواند دل را آرام کند و نگاه را به افق روشن فردا بدوزد، صدای اهل فرهنگ و هنر این سرزمین است.
هنر در ایران، همواره مأمن مردم بوده است؛ از دل رباعیات خیام و نغمه‌های نی‌نوازان کویر گرفته تا تپش قلم فرهیختگان امروز. در هنگامه سختی، مردم به فرهنگ خویش پناه می‌آورند؛ به قصه‌ها، ترانه‌ها، تصویرها، رنگ‌ها، آواها و نمایش‌هایی که بازتابی از هویت جمعی و روح زنده یک ملتند. هنر، آینه‌دار روح مردم است؛ و هر بار که ایران زخمی شده، همین هنر بوده که زخم‌ها را با مرهم معنا و زیبایی تسکین داده است. اکنون که وطن، آماج تهاجم مستقیم و جنگ روانی جهانی قرار گرفته، وظیفه هنرمندان و اهالی فرهنگ، تنها زیبایی‌آفرینی نیست، بلکه «پایداری‌آفرینی» است.
این جنگ، تنها جنگی نظامی نیست، جنگ تصویرها و خبرهاست، جنگ روایت‌هاست، جنگی‌است که در آن رسانه‌ها، دوربین‌ها، قلم‌ها و حتی پالت‌های رنگ، جایگزین اسلحه شده‌اند. و در این میدان تازه، هنرمند، رزمنده‌ای‌ست که بر دل‌ها و ذهن‌ها تأثیر می‌گذارد؛ نه با گلوله، که با معنا. در چنین بزنگاهی، هر شاخه از هنر، یک سنگر است. تئاتر و نمایش، زبان بدن و نگاه و حس مشترک‌اند؛ جایی برای بازآفرینی رنج‌ها و ایستادگی‌ها. نمایشنامه‌نویسان، کارگردانان و بازیگران می‌توانند صدای مردم مناطق آسیب‌دیده باشند، روایتگر شجاعت مادران، سکوت پدران و جسارت نوجوانانی که بی‌سپر، در دل آوار ایستاده‌اند. تئاتر باید از صحنه‌ رسمی عبور کند، به خیابان و پناهگاه و کوچه‌های بی‌صدا برسد.
سینما و مستند، حافظه تاریخی ملت‌هاست. در روزهایی که روایت‌های دروغین و تحریف‌شده در فضای مجازی منتشر می‌شوند، کارگردان ایرانی باید تصویر واقعی از این ملت را ثبت کند: تصویر کودکی که با وجود شنیدن صدای انفجار، هنوز لبخند می‌زند. از مادری که در دل آوار، قصه می‌گوید. از جوانی که از میان دود، پرچم را بالا می‌برد. موسیقی، نجوای دل ملت است. در سخت‌ترین شرایط، این نوای آوازخوانی‌است که آرامش می‌آورد. امروز نیازمند آفرینش سرودهایی هستیم که نه صرفاً حماسی، بلکه عمیق و انسانی باشند. موسیقی، باید روایتگر امید پنهان در دل ویرانی باشد؛ آن نوایی که دل مردم را گرم نگاه می‌دارد و نگذارد یأس رخنه کند.
نقاشی، گرافیک و هنرهای تجسمی، زبان بی‌واژه‌اند. وقتی کلام قاصر است، تصویر می‌تواند دل را بلرزاند. طراحان پوستر، تصویرگران، گرافیست‌ها و نقاشان معاصر باید پرچمدار خط مقدم فرهنگ باشند. تصویری از کودکی در آغوش مادر، در پناه پرچم ایران، از هزار تحلیل سیاسی پرنفوذتر است. امروز، نقش‌های گرافیکی از مقاومت، صبوری و امید باید کوچه‌ و خیابان‌ها را پر کند.
ادبیات، شعر، داستان و نثر، ستون‌ فقرات هویت ماست. ایران، سرزمین کلمات است. در چنین روزهایی، شاعر باید فریاد مردم باشد؛ نویسنده، حافظ حافظه و روایتگر رنج‌ها. اگر رسانه‌های معاند، چهره‌ای واژگونه از مردم ما می‌سازند، پس رسالت نویسنده ایرانی‌است که سیمای اصیل این ملت را با صداقت و ظرافت، به گوش جهانیان برساند. طنز، داستان کوتاه، یادداشت، سفرنامه، نثر شاعرانه و حتی هزل و حکایت، همه ابزارهای مقاومت‌اند.
عکاسان خبری و مستندسازان شهری نیز باید بدانند که هر فریم، سندی‌است از شجاعت یا مظلومیت. تصویر شهروندانی که با هم، با محبت، با آرامش و تدبیر، در صف دارو یا نان یا پناهگاه ایستاده‌اند، خود یک روایت است از زندگی مقاوم، نه تسلیم‌شده. رسانه‌نگاران، مجریان، گویندگان، فعالان فضای مجازی، باید خود را سربازان جبهه آگاهی بدانند. جنگ رسانه‌ای علیه مردم ایران، تهاجمی نرم اما بی‌رحم است؛ و ایستادگی در برابر آن، تنها با صداقت، آرامش، تدبیر و درک درست از مخاطب ممکن است.
 رسانه ملی و رسانه مستقل، باید در این شرایط، نه کلیشه‌وار که خلاق و باورپذیر و همدلانه عمل کنند. هنرهای آیینی و بومی، موسیقی نواحی، خطاطی، هنرهای سنتی و صنایع‌دستی، همه حاملان حافظه تاریخی این ملت‌اند. در روزهای بحرانی، رجوع به این هنرها، تکیه بر ریشه‌هاست. نغمه‌های عاشقانه کردستان، مقام‌های خراسان، نوای نی دشت‌های فارس، یا حروف نستعلیق آذربایجان، همه سرمایه‌های عاطفی‌اند که در این لحظات می‌توانند دل مردم را به آرامش و استواری برسانند.
اکنون، بیش از همیشه، به یادآوری این حقیقت نیاز داریم که هنر، تنهاترین نیست. هنر، اگر در کنار مردم بایستد، بی‌پناه نیست. اگر از دل مردم برخیزد، ناتوان نیست.
 هنر، زبان صلح است، اما در روزهای آتش، زبان مقاومت نیز هست. در زمانه‌ای که خبرها بوی باروت می‌دهند، ما به شعر، به تصویر، به نمایش و به آوایی نیاز داریم که آرام‌مان کند، هویت‌مان را یادآور شود، و به ما بگوید: تنها نیستید. اتحاد ملی، تنها در عرصه سیاسی معنا نمی‌یابد؛ هنر، یکی از بزرگ‌ترین بسترهای اتحاد است. وقتی شاعری از جنوب و نویسنده‌ای از شمال، تصویری مشترک از ایران امروز ارائه می‌دهند، این همان وحدتی‌ست که هیچ دشمنی نمی‌تواند آن را بشکند. امروز، اگر صدای فرهنگ‌ورزان ایران از دل این تاریکی بلند شود، جهانیان بار دیگر خواهند دید که این ملت، تنها خاک ندارد، روح هم دارد. و این روح، توسط اهل فرهنگ زنده نگاه داشته می‌شود.
فرهنگ، در این ایام، نه زینت حاشیه، بلکه بخشی از خط مقدم است. هنرمند، همان‌گونه که سرباز از خاک می‌پاید، باید از روحیه مردم پاسداری کند. و رسانه‌نگار، همان‌گونه که رزمنده‌ای از حقیقت، باید روایت حقیقت را زنده نگه دارد. امروز، رسالت هنرمندان ایران، فقط آفرینش اثر هنری نیست؛ بلکه پاسداری از امید است. از باور. از وطن. و هیچ‌گاه همچون امروز، ما نیازمند صدای آرام، اما استوار هنر نبوده‌ایم.

صفحات
آرشیو تاریخی
شماره هشت هزار و هفتصد و شصت و سه
 - شماره هشت هزار و هفتصد و شصت و سه - ۲۵ خرداد ۱۴۰۴